روز سه شنبه دوم آذر ۱۳۸۹، جلسه ی دوم از سری جلسات پخش فیلم توسط انسان شناسی و فرهنگ با همکاری گروه انسان شناسی فرهنگی انجمن جامعه شناسی ایران در سال تحصیلی ۱۳۸۹-۹۰، در سالن شریعتی دانشکده ی علوم اجتماعی دانشگاه تهران برگزار شد. در این جلسه پس از پخش فیلم مستند «تهران در عکس» ساخته ی روبرت صافاریان و روز سه شنبه دوم آذر ۱۳۸۹، جلسه ی دوم از سری جلسات پخش فیلم توسط انسان شناسی و فرهنگ با همکاری گروه انسان شناسی فرهنگی انجمن جامعه شناسی ایران در سال تحصیلی ۱۳۸۹-۹۰، در سالن شریعتی دانشکده ی علوم اجتماعی دانشگاه تهران برگزار شد. در این جلسه پس از پخش فیلم مستند «تهران در عکس» ساخته ی روبرت صافاریان وسخنرانی محمدرضا حائری – معمار و شهرساز – و نمایش پاورپوینتی توسط او، جلسه ی پرسش و پاسخ و بحث درباره ی فیلم و موضوع آن؛ عکاسی، و بازتاب شهر تهران درعکس و معماری شهرهای ایرانی با حضور کارگردان فیلم، محمدرضا حائری و ناصر فکوهی آغاز شد، که گزارش آن در زیر می آید.
مرضیه جعفری
نوشتههای مرتبط
تهران در عکس؛ کارگردان، نویسنده و گوینده: روبرت صافاریان، تهیه کننده: موسسه تصویر شهر، سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران، ۱۳۸۶
فیلم تهران در عکس، مستندی است که تاملات یک عکاس را درباره ی تهران در خود جای داده است. در این فیلم ما می توانیم تعداد زیادی از عکس هایی درون شهر تهران و از گوشه و کنار آن گرفته شده اند را چه در دوره ی فعلی و چه در دوره های پیشین ببینیم و به نتایجی فراتر از نگریستن به عکاسی به عنوان یک هنر و در ارتباط عکاسی با علوم اجتماعی، شهرسازی و معماری و همه ی چیزهای دیگری که می توان در یک تصویر عکس از ورود عکاسی به ایران تا امروز نظاره گر باشیم، برسیم.
::
پس از بخش اول جلسه، سخنرانی و نمایش پاورپوینتی توسط محمدرضا حائری، ناصر فکوهی سخنانی پیرامون «فضا» و «ضد فضا» مطرح کرد؛
در این جلسه دو دیدگاه درباره ی تهران مطرح شد که لزوما بر هم انطباق نداشتند اما ما قصدمان این است که این دو را در محیط علوم اجتماعی به یکدیگر نزدیک و درباره ی آن ها بحث کنیم.
رویکردی که می توان گفت در فیلم دیده می شد، رویکرد استتیک یا رویکرد زیبا شناسانه به مفهوم فضا بود، که در حوزه ی فرهنگ ما به این رویکرد حافظه ی جمعی می گوییم؛ حافظه ی یک شهر، حافظه ی جمعی، تصور نسبت به گذشته که عموما شکلی اتوپیایی به خود می گیرد. اصطلاح «فرازش یافتن» اصطلاح شناخته شده ای در علوم اجتماعی است که در این فیلم به خصوص از زبان مردم بیان می شود؛ چیزی که در گذشته است همیشه چیز زیبایی است. در عین حال یک حقیقت تکنولوژیک هم در این فیلم بیان می شود: شهری تخریب شده که به جای آن چیز دیگری ساخته شده و تنها یادگار از آن عکس هایی است که باقی مانده اند و افراد با حالتی نوستالژیک راجع به این عکس ها صحبت می کنند، به این دلیل که یادگار گذشته ای است که از بین رفته و بازگشت پذیر نیست. به همین دلیل از نظر من فیلم یک رویکرد استتیک، زیبا شناسانه و در عین حال نوستالژیک را به تصویر می کشد، در حالی که فیلم ساز قصد ایجاد نوعی فاصله با نوستالژی و استتیک را در این فیلم داشته است تا دخالتی در آن نداشته باشد.
رویکرد دیگر، رویکردی است که آقای حائری دارند و در مقالات و فصل نامه ی ایران شهر که سردبیری آن را بر عهده دارند، بیان کرده اند که فضا و مفهوم شهربه چه دلایل سیاسی، اقتصادی و… در شهر تهران در حال تخریب شدن است و به جای آن اشکال هیولا مانند و بی هویت در حال شکل گرفتن است، که نوعی رویکرد فضایی است.
در کنار این دو رویکرد، رویکرد سوم، رویکردی انسان شناسانه است که می تواند این دو رویکرد به یکدیگر مرتبط کند. آن چه که در تهران، به عنوان الگوی تمام شهرهای ایران، با آن رو به روئیم در حقیقت تخریب فضا در معنای یک امر اجتماعی است که «لوفبور» آن را بیان می کند. در معنای لوفبوری کلمه گفته می شود: “فضا یک پدیده ی اجتماعی است”. اما در تهران ما به نوعی به سمت عکس این قضیه حرکت کرده ایم؛ تخریب فضا در تهران به نوعی نماد تخریب هویت، تخریب فرهتگ و تخریب چیزی است که فضا آن را در داخل خود جا داده بوده است. «مارک اوژه» انسان شناس فرانسوی در این رابطه از مفهوم «نا مکان» برای گروهی از فضاهای مدرن صحبت می کند، که البته به نظز من برای این موضوع واژه ی درستی نیست. به این دلیل که ما نمی توانیم به فضاهای موجود در تهران بگوییم نا مکان. واژه ای که من شخصا می توانم از آن دفاع کنم واژه ی «ضد فضا» است؛ چیزی که دقیقا عکس آنی است که باید باشد. در واقع، فضا جایی است که باید هویت را در خود حمل کند و ضد فضا جایی است که باید هویت را تخریب کند. بنابراین، ضد فضا برای این ساخته نمی شود که ایجاد هویت کند، بلکه برای تخریب هویت ساخته می شود. اگر با این دیدگاه به قضیه نگاه کنیم، می توانیم یکی از کلیدهای درک این که چرا باید در چنین فضاهایی زندگی کنیم را بیابیم. در حقیقت ساخت و سازهایی که ایجاد می شود، ضد فضاهایی هستند که در یک فرآیند تخریب هویتی و فرهنگی در حال تولید هستند و ما نباید انتظار ایجاد هویت از این فرآیند را داشته باشیم، بلکه باید انتظار تخریب هویت ها را داشته باشیم. اتفاقی که در حال روی دادن است تخریب «فضا»های باقی مانده توسط «ضد فضا» ها است و یکی از رسالت های اساسی «ضد فضاها» تخریب «فضاها» است، به این دلیل که «فضا» های باقی مانده نوعی مزاحمت برای «ضد فضا» ها ایجاد می کنند؛ به این دلیل که «فضا» ها دارای هویت اند. در عین حال زندگی ای که درون «ضد فضا» جریان دارد نوعی هویت روزمرگی ایجاد می کند که با «ضد فضا» در تضاد است. به همین جهت «ضد فضا» مفهوم زندگی روزمره را نیز ولو در مفهوم فقر – که ما در نظریات کلاسیک داشته این – بدل به نوعی «ضد زندگی»، «تخریب زندگی»، «از هم پاشیده شدن زندگی»، «بی سامان شدن زندگی» و… لزوما نه در معنای «فقر» می کند. از نظر من در تئوری فقر، به شکلی که ما در انسان شناسی داشتیم، نمی توان موقعیت ایجاد شده ی کنونی را درک کرد.
پس از سخنان ناصر فکوهی، روبرت صافاریان درباره ی مضمون و هدف فیلم سخنان زیر را ایراد کرد؛
در این جلسه، آقای حائری، به عنوان متخصص شهرسازی، به مباحثی که مد نظرشان بوده است پرداخته اند. که هیچ کدام از این مباحث در ذهن من به عنوان یک دغدغه برای ساخت فیلم مطرح نبوده است. البته می توانیم این امر را حمل بر نوعی بی مسئولیتی بکنیم، از این نظر که برای ساختن فیلمی با عنوان «تهران در عکس» باید به مسائلی از این دست که پیرامون شهر و شهرسازی در تهران مطرح شد اشاره شود و به آن نیز بپردازیم. البته در کنار پذیرفتن این امر، در بسیاری از زمینه های مطرح شده، برای مثال در بحث «هویت» مخالف این امر هستم که ما با نوعی بی هویتی سر و کار داریم و چیزها و فضاهایی که اکنون هست را نیز نوعی هویت می دانم. به این دلیل که هویت را تنها آن چیزی نمی دانم که از گذشته به عنوان میراث به ما رسیده است و آن را امری جاری در زمان اکنون نیز می دانم. برای مثال، از نظر من برج میلاد به عنوان جزئی از این شهر هویتی برای آن محسوب می شود.
ساخت این فیلم از نظر من درباره ی چشم اندازهای موجود در آن است و تا حدود بسیار زیادی فیلم بیش از آن که درباره ی تهران باشد، درباره ی «عکس» است و درباره ی مسائلی هم چون نوستالژیک بودن عکس و دلیل این نوستالژیکی، که در فیلم نیز بیان می شود و من نیز تلاشم در ساخت فیلم این بوده است که نگاهی نوستالژیک به آن نداشته باشم و ندارم. و سعی داشته ام که صرفا مجموعه ای از عکس های نمایش داده شده ی تهران قدیم نباشد و بلکه تهرانی معرفی گردد که تا امروز در عکس جاری است. در کنار این، فیلم فیلمی استتیک نیز هست و بسیاری از بخش های فیلم، انتقال تصوری است که یک عکاس می تواند داشته باشد.
ناصر فکوهی در توضیح مفهوم هویت و در دنباله ی توضیحات روبرت صافاریان درباره ی هویت، در ادامه گفت:
«در انسان شناسی و جامعه شناسی هنگامی که از بی هویتی صحبت می کنیم، هر چه بیشتر «هویت منفی» مد نظرمان است. در متون جدید از هویت منفی و هویت پاتولوژیک؛ بیمارگونه یا آسیب خورده و همین طور از هویت شیزوفرنیک؛ هویتی که پریشان مغزی در آن وجود دارد، استفاده می شود. در این که هویتی وجود دارد شکی نیست بلکه مسئله در این که چه هویتی وجود دارد است.»
روبرت صافاریان، در انتهای جلسه در پاسخ به سوال یکی از حضار مبنی بر سفارشی بودن کار توسط شهرداری و این که آیا این امر تاثیری در روند فیلم داشته است یا نه، گفت:
«درست است که فیلم برای شهرداری ساخته شده است، اما مطلقا تغییری در آن به این دلیل داده نشده است. هم چنین جز در انتخاب موضوع که مسلما فیلمی انتقاد – اجتماعی نیست، در ساخت فیلم هیچخود سانسوری ای شکل نگرفت. البته نام اولیه ی فیلم «تاملات یک عکاس تهرانی» بود که به دلیل طولانی بودن آن به «تهران در عکس» تغییر یافت، اما به صورت کلی چیزهای گفته شده در فیلم هما چیزهایی است که قصد گفتن آن ها را از ابتدا داشته ام. تحول شهر، تحول تکنولوژی عکاسی و تحول نگاه عکاسانه در این فیلم مضمون قرار می گیرد.»
ناصر فکوهی با اشاره به سئوال یکی از حضار و انتقادی که بر فیلم از این منظر که از لحاظ اجتماعی نیاز به بررسی و تحلیل بیشتری در خود داشت، توضیحی درباره ی هنر داد؛
«من قصد دفاع از موضع هنر را دارم. به این معنا که، لزوما در هنر چنین رویکردی که باید درباره ی چیزهای نامطلوب و یا چیزهای مهم صحبت کرد، وجود ندارد. و هنرمند حق انتخاب برای صحبت کردن از ساده ترین و پیش پا افتاده ترین موضوعات را دارد.»
محمدرضا حائری در ادامه ی صحبت ها و سئوال یکی از حاضرین در جلسه و انتقادی که از متخصصان معماری و شهرسازی و بی سلیقی در امر ساختن داشت، در ادامه گفت:
«جمله ای هست که می گوید؛ “یک پزشک اگر در کار خود اشتباه کند و انسانی را بکشد، آن انسان دفن می شود، اما یک معمار وقتی بنایی را می سازد آن بنا همیشه وجود دارد و بر جلوی چشم ها عیان است”. مسلما همه ی علوم و حرفه ها می توانند از خود انتقاد کنند و با توجه به امضاهایی که در پای قرار داد ساخت یک بنا قرار می گیرد، این ادعا باطل است که معماران ساخت خانه ای را بر گردن نگیرند.هم چنین «مشاور» طرح ساخت یک بنا، می تواند شخصی باشد که برایش هیچ اهمیتی ندارد که بنا یا فضایی را برای چه کسانی و چرا می سازد. برای مثال در پروژه ی نواب، سرمایه های اجتماعی بسیاری صرف شد که نتیجه اش وارد کردن صدمه به شهر و هویت شهری و شکل ظاهری شهر بود. از نظر من ما نیازمند این امر هستیم که جامعه شناسان و انسان شناسان مانند یک آینه برای معماران عمل کنند و به آن ها میزان تاثیر نامطلوب عملکردها را نشان دهند. «بی سلیقگی» از نظر من صفت مناسب و جامعی برای عملکرد کژکارکردی و بسیار بد معماران نیست، از نظر من معماران ما «بی سواد» اند. قرار بر این است که دانشجویان معماری دانشگاه های کشور، پس از اتمام تحصیل معمار شوند. این در حالی است که این دانشجویان پس از خروج از دانشگاه «ساختمان ساز» می شوند. از این منظر من انتقاد شما به معماران را می پذیرم و این امر را نیز باید در نظر گرفت که این انتقاد تا چه میزان می تواند بین جامعه شناسان و معماران ایجاد دیالوگ کند و کمکی که می توان به چنین دیالوگی داشت، برای مثال یکی این است که در رشته ی معماری انسان شناسی بگذاریم.»
ناصر فکوهی در تکمیل سخنان آقای حائری مطالب زیر را بیان کرد؛
در حوزه ی آسیب شناسی پزشکی گروهی از ضایعات به نام ضایعات همزمان متعدد وجود دارد، که در مواقعی هم چون وقوع زلزله پیش می آید؛ وقتی فردی را از زیر آوار بیرون می آورند، آسیب هایی که دیده است در یک نقطه نیست بلکه در بسیاری از اعضای بدن او وجود دارند. در چنین مواردی مسئله ی مشکا زمانی به وجود می آید که شما بخواهید به دنبال مقصر بگردید؛ آیا چون رگ بسته شده است استخوان در حال پوسیدن است یا برعکس؟ و… در حالی که مسئله به طور کلی چنین نیست. این مثال در ارتباط با این بحث قرار می گیرد که ما در جامعه ای زندگی می کنیم که اشکال پاتولوژیک در آن بسیار زیاد است؛ نمی توان در این که مشکلی در جامعه به وجود می آید بگوییم تقصیر جامعه شناس ها، فیلم سازها، معماران و… است. بنابراین از نظر من در چنین جامعه ای که سطح پاتولوژی در آن تا این حد بالاست، باید برای رسیدن به عاملان ایجاد مشکلات به مطالعه ی یک موضوع خاص (مانند طرح نواب) پرداخت، که برای انجام و به ثمر رسیدن در چنین کاری نیز نیاز به وجود دغدغه است در حالی که در حال حاضر این دغدغه وجود ندارد.
در ادامه روبرت صافاریان درباره ی مستندسازی توضیحاتی را ارائه داد؛
از نظر من وقتی که یک مستند ساز درباره ی موضوعی فیلمی را می سازد به عنوان متخصص آن موضوع به سراغ ساختن فیلم نمی رود، هرچند که در مدت زمان ساخت فیلم از متخصصان آن موضوع استفاده می کنیم. من شخصا درباره ی موضوعی فیلم می سازم که درباره ی آن شناختی تجربی داشته باشم. این تجربه برای مثال می تواند آز زندگی در شهری که درون آن فیلم ساخته می شود و یا مطالعه ی منابع موجود درباره ی موضوع شکل بگیرد؛ هر چند که این شناخت و مطالعه لزوما سیستماتیک و نظام مند نیست. در چنین حالی، ممکن است فردی که به این شکل غیر نظام مند یا کم تر نظام مند به موضوع می نگرد، چیزهایی را ببیند که یک متخصص یا شخصیت علمی با نگاه سیستماتیک خود نتواند ببیند. از نظر من دخالت های غیرمتخصصانه نیز می تواند مفید و مورد استفاده باشد.
نمایش این فیلم در فضای علوم اجتماعی پیشنهاد مطرح شده از سوی خود من بود، تا بتوانم به این سوال پاسخ بگویم که آیا می توان فیلم و عکس را نیز نوعی سند محسوب کرد یا خیر؟ از نظر من بررسی چنین امری در ارتباط بسیاری با رشته هایی چون جامعه شناسی و انسان شناسی قرار دارد. ماترالا تصویر نیز از نظر من می تواند به عنوان منبعی در کار پژوهشی و تحقیقی در این رشته ها قرار بگیرد.
در ادامه ناصر فکوهی در توضیح و پاسخ به پرسش یکی از حضار مبنی بر ارتباط میان موضوع اجتماعی و سیاست گفت؛
تمام بحث به این موضوع بازمی گردد که ما سیاست را حاصل پدیده اجتماعی بدانیم و یا پدیده ی اجتماعی را حاصل سیاست؟ متاسفانه در کشور ما به دلیل وجود داشتن درک سطحی از مفهوم سیاست و مفهوم قدرت، پدیده ی اجتماعی حاصل امر سیاسی پنداشته می شود. در حالی که هیچ کدام ار متخصصان و نظریه پردازان سیاسی پدیده ی اجتماعی را حاصل امر سیاسی نمی دانند، بلکه می گویند امر سیاسی حاصل پدیده ی اجتماعی است. منتها پدیده ی اجتماعی خود از یک امر بالاتر یعنی نیاز به قدرت ریشه می گیرد. این دو بحث، دو امر متفاوت هستند. مسئله ای که وجود دارد این است که سیستم اجتماعی درون خود فعل و انفعلاتی انجام می دهد که حاصل آن سیستم سیاسی می شود. این سیستم سیاسی به نوعی «آینه ی دقّی» است که هر وقت در آن می نگریم ابتدا باید خودمان را ببینیم. با نگریستن به سیستم سیاسی، اگر تقصیری در نا به سامان بودن آن بتوان در نظر گرفت، این تقصیر بر گردن سیستم اجتماعی است.
تاریخ همواره در حال تکرار است. بسیاری از وقایع ده ها و صدها بار در طول تاریخ اتفاق افتاده اند. علت تکرار چنین امری، سیستم اجتماعی است. البته معنای این حرف عدم انتقاد به سیستم های سیاسی نیست، اما این امر را باید به عنوان یک متخصص علوم اجتماعی بگوییم؛ که پدیده ی اجتماعی حاصل امر سیاسی نیست. بنابراین همواره باید ابتدا پاتولوژی اجتماعی درک شود و نه پاتولوژی سیاسی، که شکلی ثانویه نسبت به پاتولوژی اجتماعی دارد.
محمدرضا حائری در پاسخ به سوال دکتر فکوهی که «آیا می توان در ایجاد یک مشکل به دنبال مقصر گشت؟» در ادامه گفت؛
از نظر من نیز به دنبال مقصر گشتن کار اشتباهی است، بلکه ما باید به دنبال قصور بگردیم و درباره ی حوزه و تخصص خود روشنگری کنیم.
در انتهای جلسه دکتر فکوهی کتاب ها و مجلات زیر را برای مطالعه ی بیشتر پیرامون حوزه ی مباحث مطرح شده به حضار معرفی کرد:
عکاسی هنر میان مایه – بوردیو
درباره ی نگریستن – برجر
اتاق روشن – بارت
مجله ی حرفه-هنرمند
شماره های ۴ و ۵ مجله ی اندیشه ی ایرانشهرکه درباره ی سینمای مستند است.
شماره ی ویژه ی شهر و فرهنگ مجله ی پل فیروزه
::
قابل ذکر است که سخنرانی محمد رضا حائری به صورت مستقل در «انسان شناسی و فرهنگ» منتشر خواهد شد.