روز یکشنبه ۱۶/اسفند/۱۳۸۸ جلسه ای با پخش فیلم مستند “۲۱ آگهی استخدام” با حضور فرحناز شریفی(کارگردان) جعفر صانعی مقدم (تهیه کننده) و ناصر فکوهی (پژوهشگر و استاد دانشگاه) توسط “گروه انسان شناسی فرهنگی انجمن جامعه شناسی ایران” و پایگاه ”انسان شناسی و فرهنگ” در دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران، برگزار شد.
این نشست با پخش فیلم “۲۱ آگهی استخدام” آغاز و با سخنرانی دکتر فکوهی پیرامون “مفهوم شغل و تقسیم کار اجتماعی در جامعه” ادامه یافت و در انتها با بیان نکاتی از سوی فرحناز شریفی(کارگردان) و پرسش و پاسخ میان حاضرین و سخنرانان پایان یافت.
نوشتههای مرتبط
فیلم مستند “۲۱ آگهی استخدام” :
این فیلم به معرفی مختصر ۲۱ شغل از میان آگهی های استخدام نیازمندی های صبح روزنامه ها، و با کمک افرادی که در آن مشاغل به فعالیت مشغولند، می پردازد. کارگردان معیار خاصی را برای گزینش این شغل ها در نظر نگرفته و تنها مشاغلی که بنا به سلیقه شخصی و حرفه ای اش مناسب به نظر رسیده را انتخاب کرده است. اما یک فصل مشترک در میان تمامی این مشاغل به چشم می خورد و آن نیز شکنندگی، موقت بودن،گم نامی، و عدم نیاز به تخصص و مهارت خاص آنها است.
در این فیلم ابتدا پس از پخش صحنه ای کوتاه از محیط کاری و فعالیت مورد نظر، فرد شاغل خود و شغلش را در چند سطر کوتاه از جمله نام و نام خانوادگی، سن، میزان درآمد،رضایت از شغل و درآمد، شغلی که در کودکی به آن علاقه داشته اندو… معرفی می کند.
هژمونی که در ساخت این فیلم به کار گرفته شده است، هژمونی پیش بردن سناریو از طریق نوعی مصاحبه است. در مصاحبه نیز کنش ها و واکنش هایی وجود دارد که در صورت اجرای درست آن، می توان به ناب ترین اطلاعات دست یافت. اما در صورت عدم اجرای صحیح آن، ممکن است جبهه گیری، تضاد، تناقض، عدم واقع گرایی و… پیش آید. از جمله سؤالاتی که برای معرفی هر شغل از افراد پرسیده شده و آنها در قالب یک سناریوی از پیش تعیین شده آن را مطرح می کردند، رضایت از شغل است. این د حالی است که پرسیدن این سؤال که “آیا از شغل خود راضی هستید یا خیر؟” بدترین سؤالی است که در حیطه کاری می توان از یک فرد پرسید. زیرا این پرسش نه تنها هیچ پاسخ مناسبی را نمی تواند برای محقق به دست آورد، بلکه اطلاعات حقیقی را نیز پنهان می کند.پرسیدن این تیپ از سؤالات، کنشی را در افراد ایجاد می کند که نتیجه آن عدم ارائه پاسخ مناسب، حقیقی یا صادقانه است. همانطور که این امر در بسیاری از صحنه های فیلم “۲۱ آگهی استخدام” نیز مشهود است. افرادی که در مقابل دوربین به معرفی خود می پردازند، نه مانند “خود”، بلکه همانند “گوینده یا سخنگوی قرار گرفته در مقابل دوربین” عمل می کنند و همین امر باورپذیری مخاطب را نسبت به گفته های افراد، کاهش می دهد.
نفس پرسش و پاسخ، گاه می تواند تیپی از شرایط آزمایشگاهی را به وجود آورد که با به همراه داشتن اضطراب، تنش و… حس منفی تصنعی بودن و بازی کردن در نقش دیگری به جای خود، را بدست دهد. زیرا این شرایط، فرد را نسبت به موقعیت زندگی عادی خود خارج می کند. حضور دوربین، خود عاملی است که فرد را به سمت غیر قابل اعتماد کردن داده ها می برد.
مصاحبه هایی که به شکل گفتگو در فیلم صورت گرفته اند، در همان میدان کاری افراد و پس از نشان دادن صحنه هایی کوتاه از فعالیت شغلی افراد انجام شده اند. تصویر میدان از طرفی درک موقعیت فیزیکی و انسانی را برای مخاطب ملموس تر و راحت تر می سازد، اما از طرف دیگر نوعی حس رقابت، ناچاری، ترس و… موجب می شود تا افراد حقیقت را بازگو نکنند و همین امر ارزش مصاحبه را پایین آورد. اما با به کار بردن استراتژی های مناسبی که فرد در آن شرایط به ساده ترین شکل، به صورت غیر مستقیم، به همین اطلاعات از جمله: میزان حقوق، رضایت از شغل، شغل مورد علاقه و… دست یافت. استفاده از سؤالاتی که بتواند رضایت را مورد سنجش قرار دهد، به صورتی غیر مستقیم، مثل بررسی سبک زندگی، کنترل و هدایت زندگی افراد، نیازمندی ها، علاقه ها و… به این اطلاعات دست یافت بدون آنکه با پرسش مستقیم از افراد، آنها را تحت فشار قرار دهیم. که این امر نیاز به مطالعه عمیق تر و گفتگو با افراد متعدد شاغل در رده های متفاوت آن شغل دارد. با شروع از سؤالات کاملا خنثی، می توان به نتایج قابل اعتماد تری دست یافت و به همین ترتیب هم بازیگران فیلم راحت تر در مقابل دوربین قرار گرفته و اطلاعات دقیق تر و صادقانه تری را ارائه دهند و در نتیجه باورپذیری مخاطبان نسبت به گفته ها، افزایش می یابد.
فیلم مستند آگهی استخدام، نمونه بسیار خوبی است که بیکاری پنهانِ موجود در جامعه را به صورت غیر مستقیم ولی با معنا و روشن نشان می دهد. قرار گرفتن افراد(خواسته یا ناخواسته) در موقعیت های شغلی شکننده، پنهان و ناشناخته همچون دادزن، وسط کار، شابلون زن و … و عدم رضایت آنها از موقعیت شغلی خود، حاکی از وجود نوعی بیکاری مفرط اما پنهان در جامعه است که از طرفی آنقدر پنهان اند که برای عموم مردم تعریف نشده و ناشناخته اند و از طرف دیگر آنقدر شناخته شده و رایج اند که برای آنها آگهی استخدام در روزنامه ها چاپ می شود. در واقع این مشاغل در یک شناخت متناقض در جامعه قرار دارند و کارگردان این تناقض را به خوبی به تصویر می کشد.
افراد شاغل در مشاغل شکننده و گمنام(مانند آنچه در فیلم نشان داده می شود) با وجود عدم باور و اعتماد به دوام و پایداری شغل خود و درآمد کم، باز هم موقعیت شغلی شان را برای خود توجیه می کنند و این یکی از عواملی است که موجب تداوم فعالیت آنها در حوزه های کاری شان می شود. بیان عبارات توجیهی چون: “فقر، قسمت و سرنوشت، عشق خومت به مردم و…” از سوی بازیگران این فیلم، خود بیانگر نوعی باورپذیری (با وجود عدم تمایل و عدم رضایت قلبی) به شغل فعلی شان است. زیرا از طرفی نیاز دارند تا شغلی داشته باشند(هم از نظر اقتصادی و هم از نظر اجتماعی) و از طرف دیگر شغل متناسب با توانمندی ها و علاقه های خود را پیدا نمی کنند.
به نظر می رسد کارگردان فیلم مستند “۲۱ آگهی استخدام” به صورت بسیار ظریف و با استفاده و معرفی مشاغل ناشناخته، پنهان و بدون نیاز به مهارت خاص، به گوشه ای از واقعیت های اجتماعی ناشی از عدم تناسب “شغل ها” و “نیازهای جامعه” و “کیفیت زندگی افراد” اشاره می کند و در این راه از آگهی های استخدام که هر روز در صفحه نیازمندی ها به طرق مختلف چاپ می شوند و حتی گاه سعی می شود تا در میان متن آگهی، با الفاظ گوناگون شکنندگی و کاذب بودن خود را پنهان سازند، کمک می گیرد.
یکی از جذابیت های مستند “۲۱ آگهی استخدام” صحنه های آغاز و پایان فیلم است خود گویای یک روز کاری همراه با خستگی و کلافگی ناشی از عدم رضایت از کیفیت شغلی و در نهایت کیفیت زندگی و یا به نوعی گذران زندگی روزمره (روز از نو روزی از نو) بدون انگیزه است. فیلم با تصاویری روشن، آسمان آبی، صحنه هایی در روز و موزیک طنزآمیز شروع می شود که در آن وضوح، هوشیاری و آغاز یک حرکت یا روز کاری را می توان مشاهده کرد. و رفته رفته تا انتهای فیلم که با صحنه ای از شب، تصاویری محو و همراه با حسی از خستگی، سردرگمی و پایان حرکت به اتمام می رسد.
ناصر فکوهی (پژوهشگر و استاد دانشگاه):
پس از پخش فیلم، دکتر ناصر فکوهی، مدیر انسان شناسی و فرهنگ، سخنرانی خود را در قالب موضوعات زیر ارائه داد: جامعه با چه شیوه ای تقسیم کار اجتماعی را به وجود می آورد، چگونه آن را توزیع می کند و از نسلی به نسل دیگر منتقل می کند، کنشگران چگونه در این مشاغل نقش بازی می کنند و مشاغل چگونه تغییر می یابند و یا از بین می روند… :
مفهوم کار در سنت های باستانی و اسطوره شناسی، قبل از هر چیزی یک مجازات است. در سیستم های هند و اروپایی، این مفهوم به اسطوره هبوط و سقوط بر روی زمین و از دست دادن بهشت گم شده یا عصر طلایی بر می گردد. در زمان اسطوره ای انسان به کار و زحمت نیازی ندارد و این اسطوره با نفرین انسان، توسط خداوند شروع می شود و شکنجه او، سمبل زندگی زمینی است که معادل با کار و رنج شمرده می شود.
مفهوم اولیه رنج و زحمت در کار، به دو معنای مثبت و منفی وجود دارد. در معنای مثبت آن، به معنای زحمت کش است و در معنای منفی، زحمت دادن(اذیت کردن) است. در فرهنگ های مختلف نسبت به کار، نظرات بسیار متفاوتی وجود دارد.
در یونان باستان، آزاد مردان به هیچ وجه کار نمی کردند و کار فیزیکی خاص بردگان بود. کار نوعی نزول اجتماعی به حساب آمده و کار کردن یعنی برده دیگری بودن. که با معنای “انسانِ آزاد” ارسطو در تضاد است. البته این به معنای عدم حرکت فیزیکی نیست، بلکه یوناییان حرکات فیزیکی شان را به دو صورت ۱.ورزش فکری(فیلسوفان) ۲.ورزش بدنی انجام می دادند. در یونان باستان، برده داری، بهترین سمبل کار است. یوناییان باستان به سلسله مراتب ارزشی در اجتماع اعتقاد داشتند: طبقه اول، به هنر، ورزش، استراحت، موسیقی و … می پرداختند و این طبقه را آزادمردان تشکیل می دادند. و طبقه دوم که شامل دو دسته بودند: الف.زنان، که جزء انسان های آزاد به حساب نمی آمده و حق ورزش، مشارکت اجتماعی و … نداشتند، و ب. بردگان. در سنت یونانی، اهمیت کار، با جلو آمدن در زمان پیدا شد.
در سنت هندی، واژه ای به نام «ورنه» به معنای رنگ وجود دارد که به جای واژه«کار» مورد استفاده قرار می گرفت. هر فردی یک رنگ داشت و افراد از روی رنگ هایشان شناخته می شدند. کاست روحانی، جنگجویان و کشاورزان که در واقع سه حرفه اصلی هستند، سه رنگ و طبقه در این گروه بودند. «پاریا» یا «نجس ها» خارج از این سه طبقه اصلی وجود داشته و بسیار حاشیه ای و قابل حذف بودند. در سنت هندی، تقسیم بندی مشاغل بر اساس سطح سواد و درس خواندن و… نیست، بلکه هر فرد، در زمان تولدش، با به دنیا آمدن در یک کاست مشخص، شغل آینده خود را نیز مشخص می کرد. هر کس در هر شغلی زاده می شد، در آینده نیز به همان شغل می پرداخت. چرخه حیاتی در فلسفه کاری افراد، به آنها این امکان را می داد که در زندگی بعدی اش شانس یافتن یک زندگی و شغل بهتر را داشته باشد.
در آیین های کنفوسیوسی، کار شکلی از عبادت است. کار، مقدس است و در زمان های اعتصاب، اعتصاب از کار کردن وجود ندارد.
مشاغل شکننده، یعنی مشاغلی که در آنها افراد از شغل شان راضی نیستند و آینده شغلی شان نیز معلوم نیست، افرادی هم که ابراز رضایت می کنند، این ابراز واقعی نیست. چون در سیستم اجتماعی معلوم نیست که عاقبت به چه می رسند. این روند، بعد از دوران صنعتی به وجود می آید. یعنی زمانی که کار باید محور اصلی زندگی انسان ها باشد. هرچند این یک اسطوره صنعتی بی ربط است. در قرن ۱۹-عصر جامعه صنعتی- نه تنها اوضاع اقتصادی زندگی مردم بهبود نمی یابد، بلکه در شهرها تمام شاخص های زندگی پایین تر از روستا ها قرار می گیرد. بهتر بودن شهر، تنها یک اسطوره بود و وقتی افراد به شهرها مهاجرت می کردند، با زندگی بدتری روبه رو می شدند و به حاشیه شهر ها رانده می شدند. جامعه صنعتی، در سیستم کار، کل جامعه را به سمت فروپاشی سوق می دهد. شهر تنها تبدیل به یک قطب جاذب برای جلب مردم می شود.
در اواخر قرن ۱۹، شب در محل کار ماندن تبدیل به یک مورد عمومی شد. زیرا میزان زمان کار بین ۱۶ تا ۱۸ ساعت بوده است. قوانین کار، مرخصی و… بعدها به وجود آمد. در نتیجه در اواخر قرن ۱۹ و اوایل قرن ۲۰، شخصیت اجتماعی افراد از طریق کارشان به دست می آمد. این اصطلاح که: «چه کاره ای؟» نوعی نزول شخصیتی را به دنبال دارد. اصل اول گفتمان صنعتی، افراد را با کارکردن می شناسد. یعنی افراد، وجود ندارند مگر با کار کردن شان. اصل دوم که بی رحمانه تر است این است که افراد تنها از طریق کارشان و به مثابه کارشان وجود دارند. مثل آنچه که در فیلم «۲۱ آگهی استخدام» نشان داده شد. اسم افراد در ذهن ما باقی نمانده ولی شغل هایشان را به خاطر می آوریم. این یک گفتمان صنعتی است. چون نام ها هیچ اهمیتی ندارند. چهره ها هم به زودی از ذهن ما پاک می شوند. حتی لباس ها و ظاهرشان نیز ار ذهن ما می رود. ولی شغل هایشان را فراموش نمی کنیم. چون این افراد وجود خارجی ندارند. وقتی فرد شغلش را از دست می دهد، دچار یک ضربه می شود.
در اینجا تقارن میان سیستم پیشرفته صنعتی، وضعیت کنونی، و سیستم باستانی(کاست و طبقه) را می توان مقایسه کرد. افراد در اینجا محکوم اند که فقط در شغلی که برایشان تعیین شده قرار گیرند. سیستم کاستی، با صداقت، به افرادی که در هر کاست متولد شده اند می گوید که در آینده نیز همین شغل را(یا در رده بالا و یا در دره پایین) خواهی داشت ولی مانند جامعه صنعتی توهم به دسا آوردن شغل بهتر در آینده را نمی دهد. جامعه پسا صنعتی مدرن، از همان ابتدا به افراد می گوید که همه شما برابر هستید درحالی که واقعا اینگونه نیست. مفهوم تحرک اجتماعی در جامعه صنعتی، یک اسطوره است. دو خانواده ای که شرایط کاملا متفاوتی دارند را نمی توانیم برابر بدانیم. این تیپ گفتمان صنعتی، برای رفع نیازهای خود، تا آنجا پیش می رود که فرد اجتماعی و کنشگر اجتماعی را از بین ببرد و سیستم های کنش اجتماعی را به کار متصل کند. زیرا خود را ابدی می دانست. سیستم نولیبرالی نیز سیستمی است که گفتمان صنعتی را از طریق ابزارهای جدید صنعتی یعنی شبکه، در فرآیند اسطوره سازی، به اوج خود می رساند. سیستم پست مدرن یا پساصنعتی، از طریق انقلاب انفورماتیک، گفتمان اسطوره ای صنعتی را باز هم تقویت می کند. تمام افراد به همین شکل وجود دارند. مشاغل بی ربط(مثل دادزن، وسط کار و …) که در تمام دنیا وجود دارند، در دو حالت می توانند ادامه یابند: ۱.یا شاغلان آنها دچار افسردگی می شوند ، ۲.و یا به شغل دلخواهشان در آینده می رسند.
آوردن سیستم های پرداخت حداقل معیشت اجتماعی، به دلیل روند بحران های اقتصادی و مشاغل است که از دهه ۱۹۹۰ شروع شده و تا امروز ادامه دارد. یعنی مشاغلی که در آنها به افراد از طریق دولت پول داده می شود. این روند از طرفی افراد را به تدریج از مدارهای اجتماعی خارج و از طرف دیگر قابلیت کار کردن او را از بین می برند. و این یک سیستم حذف اجتماعی است. جامعه آنقدر بی رحم می شود که می گوید: اگر تو شغلی نداری، یا اصلا وجود نداری و یا نمی خواهیم تو را ببینیم.
این سیستم دوام نمی یابد. ما با یک سیستم در حال انفجار در سطح جهانی رو به رو هستیم. و باید به یک نظام عقلانی برگردیم.
پرسش و پاسخ:
(فرحناز شریفی، کارگردان فیم)
-معیار انتخاب شغل ها چه بود؟
شغل هایی که کمتر شناخته شده اند و برحسب ادبیات جالبی که در آگهی ها دیده می شود. لیست مشاغل خیلی زیاد بود ولی عده ای برا جلوی دوربین قرار گرفتن موافقت نکردند. مثل سرایداران. اما در کل تواتر و تکرار آگهی های نیازمندی ها، یکی از منابع اصلی انتخاب مشاغل برای ما بود.
-چرا در فیلم هیچ یک از مشاغلی که نیاز به تحصیل داشته باشد، وجود نداشت؟
در فیلم به دنبال مدرک و شغل هایی که نیاز به تحصیلات دارند نبودیم. بلکه تنها شغل هایی که درآمد کمتری دارند و یا شکننده تر هستند مورد نظر ما بود. این انتخاب عمدی بوده است.
-موسیقی و نور فیلم عمدا غمناک انتخاب شده بود یا خیر؟
خیر. حتی در بسیاری موارد سعی شد تا از مایه های طنز استفاده شود.
-علت مخالفت افراد برای در مقابل دوربین قرار گرفتن چه بود؟
برخی گروه ها، به دلیل سیاه کاری بودن شان و یا غیر قانونی بودن کارشان حاضر به قرار گرفتن در مقابل دوربین نشدند و نمی توانستند شغل خود را به روشنی نشان دهند. اما برای من بیش از هر چیزی، جذابیت فیلم مهم بود. خوب صحبت نکردن برخی افراد، خوب نشدن بعضی تصاویر و… موجب حذف برخی گروه ها شد. گاهی تعداد برداشت ها بسیار زیاد می شد و افراد باید در مقابل دوربین بازی می کردند و گاهی نیز در ابتدا از آنها می خواستیم تا پرسشنامه ای را پر کنند.
-پیامی که می خواستید در فیلم به آن برسید چه بود؟
من به دنبال نتیجه گیری منطقی در فیلم نبودم و به دنبال رسیدن به چیز خاصی نبودم. بلکه بیشتر در پی رسیدن به یک حس در طول فیلم هستم و آن واقع بینی است.
Yasmin.ohadi@gmail.com