انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

گزارش از نشست پیرامون کتاب “عکاسی هنر میان مایه” اثر پیر بوردیو

انسان شناسی و فرهنگ با همکاری انجمن علمی دانشجویی گروه عکاسی دانشکده هنرهای زیبا دانشگاه تهران، نشستی با حضور دکتر ناصر فکوهی، انسان شناس و استاد دانشگاه، پیرامون کتاب “عکاسی هنر میان مایه” اثر پیر بوردیو جامعه شناس فرانسوی روز سه شنبه ۱۷ خرداد ۱۳۹۰ در دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران برگزارکرد. در زیر گزارشی از این نشست آمده است:

این گزارش شامل سه بخش است: معرفی نظریه بوردیو به طور کلی، نظریه بوردیو در رابطه با هنر، و نظرات او درباره عکس که در آن تفاوت دیدگاهش با نظریه نشانه شناختی و روان شناسانه از عکس را توضیح می دهد.

بخش اول درباره نظرات بوردیو و بخش دوم شامل نظریه های بارت، سوسور، روان کاوی فروید، لاکان و… است که دو سیستم کاملا متفاوت درباره یک پدیده واحد یعنی “عکس” هستند اما تکیه اصلی این بحث، بر حوزه بوردیو منظرات او است. کتاب عکاسی هنر میان مایه در وهله نخست یک کتاب سفارشی است که شرکت کداک (Kodak) آن را از بوردیو درخواست می کند. این کتاب یک تجربه جدید و غیر قایل پیش بینی هم برای بوردیو به عنوان جامعه شناس و هم برای شرکت کداک به عنوان یک صنعت و تبلیغات عکاسی محسوب می شود. برای بوردیو از این حیث که آیا می توان درباره یک پدیده با سفارش قبلی صحبت کرد ولی واقعیت را آن طور که هست بیان کرد؟ و برای شرکت کداک از این نظر که یک جامعه شناس، چگونه به عکس و عکاسی می نگرد؟

در سال های ۸۰-۱۹۷۰ در جامعه شناسی آمریکا، جامعه شناسی کارکردی و نظریات پارسونز اوج گرفت. وقتی کاربرد مطرح می-شود، کار پژوهشی معنای خود را از دست می دهد و خواه ناخواه مراتب اهمیت به سمت سفارش داده شده می رود. بوردیو در این پروژه به دنبال تبلیغ برای عکس و عکاسی و یا شرکت کوداک نیست. “عکاسی؛ هنر میان مایه” در زبان فرسی تقریبا یک جمله تحقیرآمیز در معنای هنر پیش پا افتاده و سطح پائین معنی می-شود. درواقع بوردیو با انتخاب این عنوان دست به نوعی تحریک می زند. عنوان “هنر میان مایه” را برای کتاب یکی از بزرگترین شرکت های عکس جهان انتخاب می کند.. این تحریکی است که بوردیو تنها در عنوان کتاب برمی گزیند اما متن و محتوی کتاب این منظور را نمی رساند.
نظریه جامعه شناختی بوردیو در این کتاب در درجه اول یک نظریه ساختارگرا ست. ساختارگرایی یکی از شاخه های جامعه شناسی است که معتقد است در رابطه میان نهاد و کنشگر، نهاد قوی تر عمل می کند. نه به این معنا که بوردیو برای کنشگر اهمیتی قائل نیست بلکه به این معنا که ساختار اهمیت بیشتری دارد. در ساختار قابلیت پیش بینی پذیری بسیار بالاست زیرا ساختار بر اساس ضوابطی عمل می کند که در طول زمان شکل گرفته-اند و به راحتی تغییر نمی کنند. بیشترین جدال در جامعه شناسی، جدال میان کنشگر و ساختار است. جامعه شناسی بوردیو یک جامعه شناسی ساختارگرا است ولی در عین حال او تلاش می کند تا این تقابل میان ساختارگرایی و کنشگری را تا حدی تعدیل کند. نظریه بوردیو از این منظر یک نقطه عطف محسوب می شود زیرا او تلاش می کند بسیاری از مرزها از جمله مرز میان ساختارگرایی و عاملیت، مرز میان عینیت گرایی و ذهنیت گرایی، …را بردارد.
از منظر روش شناسی، بوردیو در کتاب های مختلف از روش های گوناگونی استفاده نموده است. در کتاب “عشق هنر، موزه های اروپایی” از روش پوزیتیویستی، در کتاب “سلطه مذکر” از روش کیفی استفاده کرده است. در کتاب “تمایز” نیز مجموعه ای از روش ها را به کار برده و به طور هم زمان روش های کمی و کیفی را به کار برده است. در کتاب “عکاسی هنر میان مایه” نیز با استفاده از روش-های کمی و کیفی مسئله زیبایی و زیبایی شناسی را در میان افراد مختلف مورد بررسی قرار می دهد: “افراد گوناگون از چه چیزهایی عکس می گیرند و چرا؟ اگر سوژه ای را برای عکاسی زیبا می یابند، این حس زیبایی شناختی از کجا می آید؟…”

صحبت پیرامون کتاب های بوردیو بدون شناخت جامعه شناسی او بی-فایده است زیرا تمام آثار او از سیستم فکری او تبغیت می کند. این سیستم بر چند مفهوم اساسی بنا شده است: ۱.جامعه شناسی تشکیل شده از کنشگرانی که در میدان های مختلف زندگی می کنند. او میدان را به کنشگران مختلفی تعبیر می کند که در یک محدوده مشخص بر سر چیزهای معینی-یعنی انواع مختلف سرمایه- با هم رقابت می کنند. حوزه های مختلف مثل دانشگاه، مدرسه، حوزه سینما، حوزه تئاتر، ادبیات، ورزش و… هر کدام را می توان به یک میدان تشبیه کرد که از میدانهای کوچک تری در داخل خود تشکیل شده اند.

در هر میدان، میدان های خردتر دیگری نیز وجود دارد. در درون این میدان ها کنشگران به صورت خودآگاه و ناخودآگاهانه فعالیت می کنند. سیستم ناخودآگاه را نمی توان از سیستم خودآگاه جدا کرد. سیستم های ناخودآگاه مربوط به سیستم های روان شناختی است و سیستم های خودآگاه با سیستم های جامعه شناختی در ارتباط است اما بوردیو این سیستم ها را جدا از یکدیگر نمی داند و معتقد است کنشگر بسیاری از فعالیت ها را به صورت خودآگاه و ناخودآگاه انجام می دهد. میدان جایی است که کنشگران با هم بر سر سرمایه ها رقابت می کنند. سرمایه از نظر بوردیو با سرمایه مارکس یعنی مالکیت ابزارهای تولید متفاوت است. او تنها شکل سرمایه را اقتصادی نمی داند. بوردیو معتقد است افراد دارایی کل هستند که تشکیل شده از چند نوع سرمایه که تنها یکی از آنها سرمایه اقتصادی است اما لزوما با سرمایه اقتصادی مارکس یکی نیست. سرمایه اقتصادی بوردیو یک دارایی مادی است که می توان آن را به تمام دارایی های مادی فرد اطلاق کرد. سرمایه دیگر، فرهنگی است. سرمایه فرهنگی که فرد به دست می آورد شامل تمام اشکال نهادینه و غیرنهادینه شده است و بارزترین آن مدارک تحصیلی است. سرمایه فرهگی می تواند خود را در قالب دوره های فرهنگی، مطالعات شخصی افراد و… نشان دهد. سرمایه اجتماعی یکی دیگر از سرمایه های انسانی است یعنی هر فرد چند نفر را می شناسد که می توانند به او خدماتی را در مقابل دریافت خدمات دیگر ارائه دهند. چیزی که ما به آن رابطه می گوییم، امروزه در تمام دنیا جایگاه خیلی بالایی دارد. بوردیو سرمایه اجتماعی را یکی از مهمترین سرمایه ها می داند زیرا بسته به اینکه فرد چند نفر را می-شناسد، خدمات بیشتری نیز دریافت می کند. سرمایه کاریزماتیک سرمایه دیگری است که به شهرت و محبوبیت افراد مربوط می شود. بوردیو معتقد است سرمایه ها قابل تبدیل به یکدیگر هستند.
عادت واره بوردیو یعنی تمام آنچه که جامعه از طریق فرهنگ به افراد منتقل می کند و چیزی بین عادت و کنش است که افراد را وا می دارد بر اساس استراتژی هایشان به صورت خودآگاه یا ناخودآگاهانه عمل کنند. بوردیو معتقد است همه چیز برساخته-های اجتماعی است حتی اگر به طرق مختلف این برساخته بودن را نقض کند. او معتقد است هنر و زیبایی یک برساخته اجتماعی است و چنین استدلال می کند که ما با توجه به منشاء اجتماعی افراد نمی توانیم چیزی را به شکل مطلق زیبا یا هنر مطرح کنیم. آنچه که ما آن را سلیقه می نامیم –مثل اینکه افراد چه چیزی گوش می دهند، به چه موسیقی علاقه دارند و… لزوما یک امر زیبایی شناسانه نیست بلکه زیبایی نیز یک مقوله اجتماعی است که در افراد گوناگون به اشکال متفاوتی وجود دارد.

اولویت های افراد، به نوعی بیانگر سلیقه آنهاست. در کتاب عکاسی هنر میان مایه، بوردیو با پرسش این سؤال که اگر شما عکاس شوید از چه چیزهایی عکس می گیرید، میزان دموکراتیزه شدن هنر را نشان می دهد. به همان میزانی که هنر دموکراتیزه می شود، امر زیبا نیز بیشتر در دسترس عموم افراد قرار می گیرد.

طبقه بورژوا به خاطر “تمایز” از چیزی که نماد طبقه کارگر است اعلام رضایت نمی کند زیرا چیزی است که همه افراد آن را شنیده-اند یا دیده اند. بنابراین همیشه از چیزهای خاص صحبت می کند. البته باید در نظر داشت که بوردیو درباره جامعه ۱۹۶۵ صحبت می کند و به همین دلیل نام میان مایه را برای عکس می گذارد زیرا طبقه بورژوا به عکس به عنوان یک کاغذ در دسترس نگاه می-کند. در جامعه مورد صحبت بوردیو، نقاشی از اهمیت بالایی برخوردار بوده است اما عکس گرفتن خیر زیرا از همه چیز می توان عکس گرفت. بنابراین نوعی نگاه تحقیرآمیز برای عکس وجود دارد. این موضوع را می توان با آنچه که در گذشته ایران میان کتاب خطی و کتاب چاپی وجود داشته است که گونه ای از دموکراتیزاسیون را با خود به همراه دارد. نقاشی که در دوره-های قبل کاملا اشرافی بود با عکاسی که در دسترس همه افراد قرار دارد، قابل مقایسه نبود. اما در دهه ۸۰-۱۹۹۰، این رابطه با عکس و عکاسی تغییر می یابد و برخی عکس ها و عکاسی ها قیمت های بسیار بالایی یافتند.
در هنر عکاسی بوردیو، عکاسی به سه گروه تفکیک می شود. طبقه پایین اجتماعی، طبقه متوسط و طبقه بالای اجتماع. البته برای هر سه طبقه جمع سه سرمایه اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی را در نظر می گیرد. کارگران صنعتی معمولا دارای هر سه تیپ سرمایه پایین هستند و طبقه بورژوا دارای هر سه نوع سرمایه بالا هستند و… به نظر بوردیو عکاسی برای طبقه پایین شکل ثبت خاطره دارد یعنی میان امر زیبا و امر کارکردی یک همپ پوشی وجود دارد. برای گروه پایین، خوشبختی یک امر گذرا است که باید آن را حفظ نمود و این امر با عکس گرفتن صورت می پذیرد چون تصور می شود که دیگر به آن برنمی گردیم. بیشترین هم پوشانی در طبقه متوسط اقتصادی و اجتماعی رخ می دهد. گرفتن عکس های خانوادگی و عکس های هنری به طور هم زمان توسط تمام اقشار جامعه، میان مایگی را رقم می زند. در تداوم این بحث باید به این نکته پرداخت که هرچه به سمت طبقه پایین حرکت کنیم بحث عینی کردن حافظه جمعی قوت می یابد. عکس برای طبقه پایین عاملی است برای تبدیل یک تجربه زیسته شده به یک مدرک و یک شیء عینی است. عکس گرفتن با برج آزادی و… نوعی مدرک و عینی کردن حافظه جمعی است چون فرد برای اثبات خود باید مدارکی را نشان دهد و فقط حرف زدن کافی نیست. هرچه به سمت طبقه متوسط حرکت کنیم عکاسی تبدیل به نوعی خلق زیبایی و عمل هنری می شود. کسی که عکس می گیرد تصور می کند در حال انجام یک کار هنری است و عکس های او آثار هنری است. صنعتی شدن هنر را دموکراتیزه کرده است از جمله از طریق رسانه ای کردن صنعت هنر. مثلا مهارت خواندن و یا حتی نوشتن. همین منطق در جهان اطلاعاتی نیز ادامه یافته است.
توصیف بارت از نشانه ها، یکسری عکس است. او متن را نیز به عنوان یک نشانه در نظر می گیرد که در آن رابطه ای خاص میان فاعل و مفعول برقرار است. در سیستم پست مدرن مثل بارت و لاکان،این رابطه در سطح کنش گر بررسی شده و نه در سطح سوژه. نگاه نشانه شناختی به عکس در اینجا ظاهر می شود. عکس ابزاری است که به انسان ها امکان می دهد تا واقعیت را دستکاری کنند.
حال این سؤال مطرح می شود که آیا می توان مباحث نظری را در چارچوب میدان تعریف کنیم یا خیر. از نظر بوردیو این امر صددرصد امکان پذیر است. فیلسوفان نظریه را به نوعی امر فی-الذاته مطرح می کنند. در حالیکه بوردیو معتقد است ارائه یک نظریه، تبعیت فرد از یک موقعیت اجتماعی است که او را به سمت آن نظریه سوق داده است. هر فردی باید در عادت واره خود بتواند خودش را وارد سازد.
در سیستم هنری هنوز نتوانسته ایم ترکیب میان هنر و نقد هنری را ایجاد کنیم. چون شناخت عمیق و کالبد شکافی دقیق هنر موجب می شود تا سیستم های عاطفی و خدانگیختگی فرد از کار بیفتد. هنر می تواند یک میدان باشد، سیستم های شناختی نیز می-توانند یک میدان محسوب شوند و… رابطه میان دوربین دیجیتال و دوربین کلاسیک، دو نگاه کاملا متفاوت به جهان است. عکس از یک ابزار آگاهی تبدیل به یک ابزار میزانسن شده است. سیستم-های تصویری و شبکه ای در عین حال که سطح عینی و آگاهی را بالا می برند، خود در افزایش ناآگاهی و ابهام نیز تأثیر گذارند.
سؤال: اهمیت کدام یک از سرمایه ها بیشتر است؟ سرمایه فرهنگی نوعی از سرمایه است که به راحتی قابل تبدیل شدن نیست، اما ممکن است افرادی با سرمایه فرهنگی و هنری بالا باشند که چون سرمایه اجتماعی ندارند هیچ گاه مطرح و مشهور نمی شوند. سرمایه فرهنگی به دلیل وضعیت کنونی دنیا، به سختی قابل تبدیل است ولی با سیستم اقتصادی به راحتی می توان سرمایه فرهنگی و اجتماعی برای خود خلق کرد. سرمایه اقتصادی را می توان تبدیل به سرمایه فرهنگی نمود و سرمایه اجتماعی نیز می تواند تحرک اجتماعی زیادی ایجاد کند ولی سرمایه فرهنگی به راحتی قابل تبدیل نیست. کاریزما می تواند به سرمایه اجتماعی تبدیل شود ولی خود به تنهایی یک سرمایه نیست. سرمایه کاریزماتیک بوردیو اشکال استثنائی را در بر نمی گیرد بلکه به اشکال معمول کاریما اشاره می کند. مثلا جذابیت یک تیپ کاریزماتیک است که در همه افراد لزوما به طور یکسان وجود ندارد. برخی معتقدند کاریزما یک سیستم دستکاری عمومی است و بعد از مدتی تمام می شود و گروهی دیگر معتقدند کاریزما اصلا وجود ندارد.
سؤال: یک امر هنری تا چه حد می تواند دموکراتیز شود و در دسترس قرار گیرد؟ برخی از آثار هنری به ذاته در دسترس نیستند و قابلیت دستیابی کمتری دارند. برای مثال یک اثر سوررئالیستی به ذاته کمتر قابل دسترس است چون برای درک آن نیاز به سرمایه های فرهنگی خاصی است که به راحتی به دست نمی-آید. ولی این واقعیت دارد که هر چیزی نمی تواند دموکراتیزه شود و این ضعف نظریه بوردیو است. بوردیو معتقد است در دسترس بودن هر اثر هنری دلیلی بر شناخته شدن آن در عموم مردم نیست. هر اثری بنابر ماهیت خودش، قابلیت دسترسی کمتری دارد. عادت، نوعی آموزش است.

Yasmin.ohadi@gmail.com