انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

کمالِ مطلوب و هُنر: واکاویِ چیستیِ سُنّتِ نقاشی- موسیقی در شرق

چکیده: از دوران باستان همواره کسانی بوده‌اند که آرزوی تبدیلِ سطوحِ نامتجانسِ هستی به‌یکدیگر را جهتِ دستیابی به «جسمِ متعالی» یا «کمالِ مطلوب» در سر می‌پرورانند و از آنجا‌که وادی هنر نیز از قرونِ نخستین پیوندی ناگسستنی با اعتقاداتِ سنّتی داشت این مسأله در آن به‌صورتِ یکی‌انگاریِ نقاشی و موسیقی پدیدار گشت. امّا استخراجِ اصولِ بنیادینِ اندیشه‌ای که آثارِ ذاتاً متفاوتِ دیداری و شنیداری را در شرق به مثابه‌ی تجربه‌ای واحد در نظر می‌گیرد، به علّتِ عدمِ وجودِ پیشینه‌ای مکتوب و مستقل به‌سهولت امکان‌پذیر نیست. از این‌رو نوشتار در راستای پاسخ به اینکه نظام‌های فکری مختلفِ شرقی چگونه چنین ارتباطی را تعریف کرده‌اند و به بازنماییِ آن واکنش نشان داده‌اند، با بهره‌گیری از روشِ تطبیقی به این نتیجه می‌رسد که پیوندِ نقاشی و موسیقی در شرق علی‌رغمِ ریشه‌دوانیدن در اندیشه‌ها‌ی باستانی و فلسفه‌ای کیهانی مبتنی بر بازنماییِ هارمونیِ کُرات و مفهومِ وحدت، به سه طریقِ مختلف در ایران، هند و خاورِ دور دنبال می‌شود که آن‌هم ناشی از جهان¬بینیِ متفاوت و نوع تعبیر آنها از مفهومِ وحدت بود.

 

واژگان کلیدی: موسیقی، نقاشی، شرق، وحدت، راگا، راگامالا.

مقدمه

هر کدام از هنرها بنا به ماهیت‌اش یعنی این‌که توسط کدام‌یک از حواس ره به تجربه می‌برد، مسیر تکاملی خاص خود را پیموده و در نتیجه دارای زیباشناسی و فلسفه‌ی منحصر به خود شده است به‌طوری‌که در فلسفه‌ی مدرن هنر، هنرها به‌واسطه‌ی ادراک از حس‌های مختلف، در ساحت‌های متفاوتی از هم تحلیل و هر کدام به نحوی جدا از دیگری در فهم و شعورِ ذاتیِ اثر دخیل دانسته می‌شوند. اما از گذشته‌های دور همواره کسانی بوده‌اند که با افکار و عقایدی خاص سعی در از بین بردنِ مرزها داشته‌اند و آرزوی تبدیلِ سطوحِ نامتجانسِ هستی به‌یکدیگر را جهتِ دستیابی به «جسمِ متعالی» یا «کمالِ مطلوب» در سر می‌پرورانند به‌نحوی‌که این تفکر در صورت نخستینِ خود آرزوی دانشی هم‌چون کیمیا را برای بشر به ارمغان آورد، و از آنجا‌که وادی هنر نیز در قرون گذشته پیوندی ناگسستنی با اعتقادات سُنّتی داشت این پدیده در آن به‌واسطه‌ی نظریه‌ی ‌هارمونی کُراتِ فیثاغورس به‌صورتِ سُنّت «نقاشی- موسیقی» یا «رنگ- موسیقی» پدیدار گشت.
با این‌حال پاسخِ قطعی به این‌که آیا به‌راستی می‌توان میان موسیقی و نقاشی (- و رنگ) ارتباط خاصی برقرار کرد یا نه، موجد دشواری‌هایی‌ست‌ چرا‌که تاکنون ارتباط آن‌ها به‌ندرت به‌مثابه‌ی یک سنّتِ هنری با پیشینه‌ای فکری در شرق مورد بررسی قرار گرفته و در نتیجه دارای مطالب منسجم و مستقلی نبوده است و منابعی که بایست برای کشفِ مبانی نظری آن جُست در زمینه‌های متفرق و بعید از هم به نگارش در آمده‌اند و در بسیاری از آن‌ها نیز چنین رابطه‌ای به‌صورت ضمنی به چشم می‌خورد که موضع‌گیریِ شفاف در قبال چنین اندیشه‌ای را قدری مشکل می‌سازد.
از این‌رو برای آن‌که بتوان به نحوی معنادار درباره‌ی این ارتباط سخن گفت، نوشتار پرسش‌هایی مطرح می‌سازد مبنی بر این‌که تجربه‌های ذاتاً متفاوتِ دیداری و شنیداری بر اساس چه اندیشه‌ای در شرق به تجربه‌ای واحد نائل می‌آیند و آیا سنّت‌های فکری مختلفِ شرقی بازنمایی‌کننده‌ی روش‌هایی متمایز از هم در واکنش به این ارتباطند؟

در این خصوص نیلز هاتچیسون (Niels Hutchison)، هنرمند استرالیایی در قسمتی از جمع‌آوریِ بزرگ‌اش “رنگ‌-‌موسیقی” تا حدّ زیادی به ریشه‌یابیِ چنین ارتباطی پرداخته است؛ اگرچه در آن، هدف بر اساسِ هنرِ ویژوآل میوزیک در غرب پیش‌ می‌رود و منابع هم در اکثر مواقع ذکر نشده‌اند. بااین‌حال مقاله‌ی پیشِ‌ِ رو در بخش نخستِ خود بسیار وام‌دار اطلاعاتِ صرفاً جمع‌آوری ‌شده‌ی او – البته با یافتن و مشخص نمودن منابع- ا ست. هم‌چنین نویسندگانِ دورانِ میانه‌ نیز مانند ماتانگا (Matanga) در اثرش بریدهاشی (Brihaddeshi)، باراتا در رساله‌ی ناتیا ساسترا، و رساله‌هایی هم‌چون ویشنودارموتارا، سیلپاراتنا و سانگیتا راتناکارا (Sangeeta Ratnakara) و نویسندگان معاصری مانندِ Habighorst در اثرشMoghul Ragamala چنین ارتباطی را در هند جستجو کرده‌اند. در ایران و عالم اسلامی نیز اشاراتی گذرا در آثار الکندی، اخوان الصّفا و دیگر حکمای اسلامی در این مورد وجود دارد اما اوکیل‌خان ابراگیموف (Okilkhan Ibragimov) به‌صورتِ موردی پژوهشی ارزنده را پیرامونِ آن بر اساس مینیاتورهای ایرانی انجام داده است؛ اگرچه این آثار به‌طور کلّی دارای رویکردی موردی‌اند و بدان‌گونه مطرح نشده‌اند که در کنار هم موجدِ تفکّری شفاف در زمینه‌ی نقاشی- موسیقی به‌عنوان سنّتی فکری- هنری در شرق باشند.

 

ادامه مقاله را در فایل پیوست مطالعه کنید.Maryampirdehghan