انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

کاربرد مطالعات انسانی در مسائل حاشیه شهر

دکتر علی‌اصغر محکی

به نظر من در بحث حاشیه‌نشینی، حاشیه‌نشین از حاشیه مهم‌تر است. در بحث حاشیه شهر، بیشتر رویکرد بر مهندسی و جغرافیایی تأکید می‌شود، اما اگر از موضع انسان حاشیه‌نشین، مشکلات آنان و خاستگاهی که باعث حاشیه‌نشینی آنها شده است، به این موضوع نگاه کنیم، موضوع بهتر تبیین می‌شود. برای انسان به عنوان موجودی اجتماعی شاید دردی بدتر از این نباشد که در میان جمع باشد، اما او را نبینند، صدایش را نشنوند و او را به حساب نیاورند. به نظر می‌آید جامعه به نوعی با فرد حاشیه‌نشین قهر کرده و او طرد شده است. این طرد شدن و به حاشیه رانده شدن، هم مشکلاتی برای خود فرد حاشیه‌نشین و هم مشکلاتی برای نظام اجتماعی او ایجاد می‌کند. طردشده‌ها چیزی برای از دست دادن ندارند، از این روی در هنجارشکنی و زیر پا گذاشتن حقوق دیگران جسورتر می‌شوند. شاید یکی از دلایل هنجارشکنی حاشیه‌نشین‌ها این باشد که مسیرهای مشروع احقاق حقوق یا دسترسی به منافع برای آنان بسته شده است

در واقع، نگاه انسانی به موضوع حاشیه‌نشینی بیش از آنکه آسیب‌ها و پیامدها را بررسی کند، از منظر انسان حاشیه‌نشین و قربانی به موضوع می‌نگرد. یعنی انسان‌هایی که به دلیل کژکارکردی نهادهای اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی مجبور به پذیرش نحوه‌ای از زیست شدند که از هیچ جهت در شأن انسان نیست و نوعی زنده بود است، نه زندگی کردن. مهم‌ترین پیامد منفی طرد اجتماعی، افزایش میزان آسیب‌های اجتماعی است. پس اگر می‌خواهیم موضوع حاشیه‌نشینی را از منظر انسانی و ارتباطی بررسی کنیم، باید موضوع طرد اجتماعی را در قلب بررسی قرار دهیم. رشد شهرنشینی در شش دهه گذشته به گونه‌ای بوده است که امروزه سه‌چهارم جمعیت کشور در شهرها ساکن هستند. این موج فزاینده مهاجرت از روستا به شهر باعث پناهنده شدن اقشار ضعیف به حواشی شهرها شده است. اما در این بحث، منظور ما از حاشیه، صرفاً بُعد جغرافیایی موضوع نیست، بلکه بُعد جامعه‌شناختی را نیز در نظر داریم. به عبارت بهتر در هر محلّه‌ای، ولو در داخل شهر، مختصات حاشیه‌نشینی یعنی گسست اجتماعی و فرهنگی، فقر اقتصادی و فرهنگی، آسیب‌های اجتماعی زیاد و بهداشت کم وجود داشته باشد، آن محلّه حاشیه محسوب می‌شود.

اهمیت مطالعه وضعیت حاشیه‌نشین‌ها از منظر مدیریت شهری از این روی است که مدیر شهری مایل است نظم، امنیت و آرامش را در محدوده جغرافیایی شهر برقرار و آسیب‌های اجتماعی مشهود را حذف کند. اما وضعیت به گونه‌ای است که شهر، محل تردد افراد حاشیه‌نشین است و حضور آنان در شهرها آسیب‌هایی در پی دارد. افزون بر این، حاشیه‌نشینانی که وارد شهرهای می‌شوند نیز فرایند جامعه‌پذیری را به سادگی طی نمی‌کنند و به شهروند تبدیل نمی‌شوند و وقتی حاشیه‌نشین و انسان شهری به شهروند تبدیل نشوند، مدیریت شهری باید هزینه‌های قانون‌شکنی و نگهداری از شهر را بر عهده بگیرد. بر اساس این مطلب و با توجه به وجود بیش از سیزده کلان‌شهر در کشور، لازم است مدیریت شهری به صورت مبتکرانه به بحث حاشیه‌نشینی و رفع آسیب‌های اجتماعی آن بپردازد. بی‌توجهی به آسیب‌های اجتماعی از منظر انسانی، ارتباطی و جامعه‌شناختی باعث می‌شود مدیران شهری در وضعیت انفعال و واکنش قرار بگیرند. در چنین وضعیتی همیشه باید در پی حل موضوعاتی باشیم که از حالت مسئله، خارج و به بحران تبدیل شده‌اند. اما در وضعیت مبتکرانه و غیرواکنشی می‌توان رویدادهای آینده را پیش‌بینی و برای آن چاره‌اندیشی کرد.

آنچه تا اینجا بیان شد در زمینه اهمیت و ضرورت موضوع بود، اما در بحث مفهوم‌شناسی موضوع حاشیه‌نشینی با واژه‌ها و اصطلاحات گوناگونی مواجهیم که برای نمونه می‌توان به اصطلاحاتی چون زیست حاشیه‌ای، اسکان نامتعارف، کوخ‌نشینی، زاغه‌نشینی، اسکان غیررسمی، اسکان غیراستاندارد، کمربند نکبت و سرپناه خلق‌الساعه اشاره کرد. اگر به اصطلاحات یادشده دقت کنید، می‌بینید تمام این عناوین، بار معنایی منفی دارند که این موضوع را به یک مسئله و آسیب تبدیل کرده است. اما از منظر جامعه‌شناسی، حاشیه‌نشینی نوعی سبک زندگی است که خرده‌فرهنگ، ارزش‌ها و هنجارهای خاص خود را دارد و در محلّه‌هایی با بهداشت و سلامت کم و کژروی‌های اجتماعی زیاد اتفاق می‌افتد و انزوا و طرد شدن از نظام فرهنگی‌اجتماعی شهر را به دنبال دارد. در واقع حاشیه‌نشینان نه تنها افرادی صاحب حق شناخته نمی‌شوند بلکه موجوداتی انگل و نوعی مسئله و آسیب قلمداد می‌شوند. کارگران ساختمانی، نمونه‌ای از این گروه هستند که در نظام اقتصادی شهر کار می‌کنند و کارکرد دارند، اما در نظام اجتماعی شهر جذب نشده‌اند.
یکی از علل جذب نشدن این افراد، مسئله مسکن نامناسب و حاشیه‌ای است. باید توجه داشت که موضوع حاشیه‌نشینی با موضوع اسکان غیررسمی تفاوت دارد. اسکان غیررسمی اصطلاحی بروکراتیک است. در سازمان‌های مدیریت شهری، اسکان را به رسمی و غیررسمی تقسیم می‌کنند. اسکان رسمی یعنی اسکانی که مدیریت شهری در مقابل آن مسئولیت دارد و موظف است نیازهای آن را تأمین کند؛ اما اسکان غیررسمی به کسانی اشاره دارد که حضورشان غیررسمی و نفس حضورشان در اطراف شهر مسئله است. در حالی که در بحث حاشیه‌نشینی، ابعاد فرهنگی، اجتماعی و شیوه زندگی را در نظر گرفته می‌شود. از منظر بوم‌شناختی، حاشیه‌نشین کسی است که دچار انزوای اجتماعی شده است و خدمات دریافت نمی‌کنند؛ از منظر فرهنگی، حاشیه‌نشینان قشری هستند که نه شهری‌اند و نه روستایی؛ از منظر اقتصادی، حاشیه‌نشینان کسانی هستند که دسترسی کمتری به فرصت‌های اقتصادی دارند؛ و از حیث روبط اجتماعی گروهی هستند که در ظاهر شهری‌اند اما در عمل روحیات قومی و قبیله‌ای خود را حفظ کرده‌اند و با شهروندان نوعی همزیستی تعارض‌آمیز رقم زده‌اند.

مناطق حاشیه‌ای ویژگی‌های خاصی دارند که بستری برای تسریع بروز آسیب‌های اجتماعی فراهم می‌کند و امکان مدیریت و جلوگیری از آن را سلب می‌نماید. بیشتر حاشیه‌نشین‌ها خانوارهای بزرگی دارند و تراکم جمعیتی آنها زیاد است؛ افراد درگیر مشاغل کاذب و پست هستند و بزهکاری و بدهکاری سکه رایج زندگی آنان است؛ احساس ناامنی و ناخواستگی و ناخواندگی در آنها وجود دارد؛ اضطراب، افسردگی و بحران هویت در میان این جمعیت بسیار جدّی است؛ محل زیستشان بارانداز مواد قاچاق و مخدر است؛ و نوعی بی‌نظمی و بی‌هنجاری بر فضای زندگی آنها حاکم است. در داخل کلان‌شهرها نیز مناطقی وجود دارند که اگرچه در حوزه خدمات شهری قرار می‌گیرند، اما از منظر جامعه‌شناختی دقیقاً ویژگی‌های مناطق حاشیه‌ای را دارند و محلّه شهید هرندی در غرب تهران از این دست مناطق است. آمار رسمی، جمعیت حاشیه‌نشین را چهار میلیون نفر اعلام کرده است، اما آمارهای مطالعاتی رقم‌ها بیشتری را نشان می‌دهند. حتی اگر آمار رسمی را هم دقیق تلقی کنیم، جمعیت بسیار زیادی مشمول این داستان هستند و اگر بحث کمیت را کنار بگذاریم، کیفیت زندگی این افراد هم برای خود آنان و هم برای دیگران آسیب‌زاست. برخی از صاحب‌نظران معتقدند سرچشمه بسیاری از شورش‌های شهری در میان حاشیه‌نشین‌ها و گروه‌های فقیر شهری است و این مطلب در حالی است که یکی از کارویژه‌های حکومت‌ها تنظیم و تثبیت روابط و مناسبات به گونه‌ای است که اصل نظام اجتماعی را متزلزل نکند. شاید چون افراد حاشیه‌نشین سرنوشت مشترکی دارند و متعلق به خرده‌فرهنگ واحدی هستند، به نظر بیاید که این جوامع انسجام درونی محکمی دارند، اما در نقاط حاشیه‌ای قومیت‌های متعدد حضور دارند که این موضوع می‌تواند تعارضات گوناگونی ایجاد کند.
از بین نظریه‌های حاشیه‌نشینی نظریه پیتر لوید با نظریات دیگر متفاوت است و اعتقاد دارد که برای بررسی زندگی مردم حاشیه‌نشین باید از منظر آنان به زندگی و شهر نگاه کنیم. لذا به جای اینکه اصطلاحی منفی درباره این گروه به کار ببرد، از عنوان «زاغه‌های امید» استفاده می‌کند و اعتقاد دارد افراد حاشیه‌نشین بسیار فعال هستند و روحیه مثبتی دارند و تسلیم جبر زندگی نمی‌شوند و ساختن سکونت‌گاه‌های موقتی حاکی از تلاش آنها برای زندگی کردن است، اما شرایط آنها را منکوب کرده است. پس نگاه پدیدارشناسی معتقد است، حرکت زاغه‌نشینان به شهر با نوعی امید و تلاش برای بهبود زندگی خودشان یا فرزندانشان توأم است. فیلم آواز گنجشک‌ها به خوبی نشان می‌دهد که این مناسبات را چگونه قابل تحلیل است.
بحث خرده‌فرهنگ حاشیه‌نشینان از این جهت که به موضوع ارتباطات انسانی می‌پردازد، بسیار مهم است. بنابراین از حیث خرده‌فرهنگ، افراد یک کلونی زاغه، شباهت بسیار و مفاهمه بیشتری دارند. از این روی بسیاری از رفتارهایی که در بین سایر شهروندان ناهنجار تلقی می‌شود، لزوماً در بین مردم حاشیه چنین معنایی ندارد. در نتیجه تا زمانی که شهروندان، مدیران شهری و سازمان‌های مردم‌نهاد برای ارتباط با حاشیه‌نشینان، کد مشترکی پیدا نکنند، نمی‌توانیم انتظار تغییر داشته باشیم. ایجاد کد مشترک نیز فقط از طریق «ارتباط» صورت می‌گیرد. نکته دیگر در بحث خرده‌فرهنگ حاشیه‌نشینان، موضوع کمبودهای عاطفی‌ای است که آنان در متن خودشان احساس می‌کنند. در واقع، زمانی زمینه مشارکت فراهم می‌شود که حدی از انرژی عاطفی میان حاشیه‌نشینان و مخاطبانشان وجود داشته باشد. کمبودهای عاطفی و حمایتی باعث می‌شود آنان خودشان را افرادی طردشده بدانند و این موضوع، مانع از مشارکت آنان با شهروندان می‌شود.
مهاجر بودن حاشیه‌نشین‌ها باعث می‌شود، آنان احساس کنند که با جایگاه شهروندی فاصله زیادی دارند. اما اگر کلونی‌های حاشیه‌نشین را مطالعه کنیم، متوجه می‌شویم نسل دومی به وجود آمده که در مناطق حاشیه‌ای متولد شده است و مهاجر نیست. این گروه، این استعداد را دارند که میان پدرانشان و شهروندان میانجی بشوند. اما این استعداد، مشروط است به اینکه آنان از سنین کودکی به کودک کار بدل نشوند و فرصت مدرسه رفتن داشته باشند و در همان مدرسه نیز آموزش‌هایی ببینند که متناسب و مرتبط با مشکلات زندگی روزمره‌شان باشد.
حاشیه‌نشینان را از حیث روابط اجتماعی از دو زاویه می‌توان بررسی کرد. از زوایه روابط اجتماعی درون محلّه که در سه شکل روابط خانوادگی، روابط همسایگی و روابط کاری نمود می‌یابد و از زاویه روابط اجتماعی بیرونی که در دو شکل ارتباط از درون به بیرون یعنی محله-شهر و از بیرون به درون شهر-محله بررسی می‌شود. حاشیه‌نشین‌هایی که به یک قومیت تعلق دارند، معمولاً در درون خودشان همبستگی درونی دارند و در برابر تهدیدهای بیرونی به صورت گروهی واکنش نشان می‌دهند. اما در مناطق حاشیه‌ای که قومیت‌های متعدد حضور دارند، تعارضات درونی بسیار زیاد است. متأسفانه در ایران از حیث نظریه‌سازی بومی درباره موضوع حاشیه بسیار ضعیف هستیم.
چند پیش‌فرض اساسی در مدیریت حاشیه‌نشینی در ایران وجود دارد که برگرفته از تجربه سایر کشورهاست و چندان درست نیست. موضوع حاشیه‌نشینی در ایران برخلاف بسیاری از کشورهای پیشرفته صرفاً نتیجه تخلیه روستاها نبوده است. بخش عمده معضل حاشیه‌نشینی در ایران به برنامه‌های توسعه شهری برمی‌گردد و در این زمینه باید برنامه‌های توسعه اوّل تا پنجم را بررسی کنیم. وجه دیگری که موضوع حاشیه را متناقض‌نما می‌کند این است که هر زمان مدیران شهری تلاش کردند حاشیه‌ها را ساماندهی و مدیریت کنند، این بیم وجود داشته است که به جاذبه‌های شهر در حمایت از افراد محروم افزوده شود و این موضوع سبب شود افراد دیگری به حاشیه‌ها بپیوندند. برای مثال چند سال پیش، در تهران گرم‌خانه‌هایی ایجاد کردند تا معتادان شب‌ها در آنجا به صبح برسانند و امکاناتی نظیر حمام و پزشک نیز در این مکان فراهم کردند، اما این موضوع سبب شد که معتادان به دوستانشان در سایر شهرها خبر دهند و این اتفاق موجب مهاجرت معتادان دیگر شهرها به تهران شد. به طور کلی حمایت از این گروه‌ها با مشکل گسترش مهاجرت همراه است. بر این اساس باید رویکردهای پیشگیرانه اتخاذ کرد.
رویکرد پیشگیرانه نیز سطوح مختلفی دارد، اما متأسفانه ما به پایین‌ترین سطح پیشگیری اجتماعی نیز وارد نشده‌ایم و در هنوز سطح مواجهه انتظامی هستیم. سطح اوّل پیشگیری اجتماعی این است که کارکرد نهادهای اجتماعی به‌گونه‌ای باشد که آسیبی به وجود نیاید. سطح دوم این است که آسیب به‌وجودآمده را مهار کنیم و سطح سوم این است که آسیب‌دیدگان را حمایت کنیم. اما تا کنون حتی در سطح سوم نیز توفیق نداشته‌ایم و در سطح انتظامی هستیم؛ این در حالی است که موضوع حاشیه‌نشینی در ایران بیش از هفتاد سال قدمت دارد.
هیچ کدام از پژوهش‌های انجام‌شده درباره حاشیه‌نشینی، این موضوع را از منظر ارتباطات انسانی بررسی نکرده و همه از منظر مهندسی، مدیریت شهری و درمانی به این موضوع پرداخته‌اند. حتی راهکارهایی که برای این موضوع ارائه داده‌اند نیز همه از منظر موارد فوق است. نکته مغفول مانده این است که در هیچ تحقیقی به مسائل و ظرفیت‌های بومی اشاره نمی‌شود؛ برای مثال انرژی عاطفی مردم ما می‌تواند خاستگاه اتفاقات بزرگی باشد، اما در هیچ مطالعه‌ای مطرح نشده است. همچنین بحث خرده‌فرهنگ‌ها، ارتباطات میان‌فرهنگی و توانایی ارتباطی نیز مغفول است.
اکنون وارد بحث ارتباطات انسانی و کارکرد آن در حل مسائل حاشیه شهر می‌شوم. اگر تمام عناصر اجتماع وجود داشته باشد، اما ارتباطات نباشد، جامعه شکل نمی‌گیرد. یکی از تعاریف مطرح درباره «ارتباطات» تفهیم تجارب است. ارتباطات با سازوکار ایجاد کدهای مشترک در ذهن تک‌تک ما امکان درک متقابل را فراهم می‌کند. «مفاهمه» کلیدواژه ارتباطات است. مفاهمه حداقل توجیه ارتباطات مؤثر است. ایدئال ما این است که از سطح شناخت و آگاهی به مرحله مفاهمه برسیم و «مفاهمه» نهایت کار است. در بحث ارتباطات، معنا تفیم می‌شود. اما در بحث حاشیه‌نشینی دچار سوءتفاهم تاریخی و عمیقی هستیم که در آن پیشداوری‌ها و برچسب‌های منفی وجود دارد و تا این سوتفاهم‌ها برطرف نشود، هیچ یک از اقدامات مدیریت شهری سودمند نخواهد بود.
خود فرهنگ، پدیده‌ای ارتباطی است و اگر می‌خواهیم در جامعه تحوّل فرهنگی روی دهد، باید شرایط برقراری ارتباط را تسهیل کنیم. ارتباط یا انتقال کد می‌تواند از طریق هنر، زبان و … روی دهد. اگر ما به مثابه سخت‌افزار باشیم فرهنگ، نرم‌افزار ماست و«ارتباطات» قلب فرهنگ است. از این روی، بحث مراوده در جوامع چندفرهنگی بسیار مهم است. در جوامع چندفرهنگی باید به دنبال راه‌های میانجی برویم تا ارتباط و تعامل پشت سد موانع زبانی، قومی و فرهنگی از بین نرود. پس از طریق تقویت اشتراکات فرهنگی می‌شود به این موضوع کمک کرد.
حاشیه‌نشین‌ها پیش از آنکه سوژه‌ای آسیب‌شناسانه باشند که بر اساس محدوده جغرافیایی تعریف شوند، واحدی ارتباطاتی و انسانی هستند. هر تعریفی از حاشیه‌نشینان چنانچه بدون در نظر گرفتن ارتباطات انسانی باشد، به راه‌حل مسائل آنان منتهی نخواهد شد. حاشیه‌نشین‌ها به عنوان افرادی که در مناطق محروم اطراف کلان‌شهرها زندگی می‌کنند، پس‌زمینه‌ای ذهنی دارند که از بدو تولد آنها شکل گرفته است و همواره همراه آنهاست و ما هیچ‌گاه به دنبال مطالعه این پس‌زمینه ذهنی نرفته‌ایم. برداشتی که ما از شهر و شهروند داریم به کلی با برداشت‌ها و انگاره‌های حاشیه‌نشینان متفاوت است. سوءتفاهمی که حاشیه‌نشین، شهروند و مدیر شهری به یکدیگر دارند، سبب شده است که پیش‌داروی‌ها و برچسب‌ها، جایگزین کدهای ارتباطی بشوند. این شرایط ارتباطی نامساعد، نزدیک شدن به حاشیه‌نشینان را دشوار و سخت می‌کند. اجرای برخی الگوهای مداخله که تاب‌آور کردن محله‌های حاشیه‌نشین را تجویز می‌کنند، به انرژی بسیار عظیمی نیاز دارد و تا زمانی که کانال ارتباطی میان حاشیه‌نشین‌ها و مدیران و شهروندان را تسهیل و فراهم نکنیم، هیچ مدلی را نمی‌توانیم پیاده کنیم.

این مطلب در چارچوب همکاری انسان شناسی و فرهنگ و پژوهشکده ثامن منتشر می شود