انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

کرونا: تاج خارِ طبیعت بر سر آدمِ خودبین!

کرونا*: تاج خارِ طبیعت بر سر آدمِ خودبین!

نویسنده فرخ امیر فریار

 «پذیرش نظریه‌ها چهار مرحله دارد: ۱. این مزخرفات بی‌ارزش است؛ ۲. این دیدگاهی است جالب توجه، ولی انحرافی و غلط، ۳. درست است ولی مطلقاً بی‌اهمیت؛ ۴. من همیشه همین حرف را می‌زدم.»

ج. هالدین[۱]

«من در این خیال باطل نیستم که می‌توانم به مردم چیزی بیاموزم که آن‌ها را بهتر کند و به راه راست بیاورد.»

 گوته، فاوست

 

چند ماه پیش که خبرهایِ پیدایش و شیوع کرونا پخش شد کمتر کسی آن را جدّی گرفت، حتی بیشتر متخصصان و دانشمندان تصوّر می‌کردند چیزی است شبیه سایر ویروس‌های مشابه و پس از مدّتی خفیف شده و از میان می‌رود. اما دیدیم چه شد، نه‌تنها ماند که سراسر جهان را درنوردید و امروز خواب از چشم دارا و ندار و البته بیشتر دارا ربوده است. چون فقیران پیش از کرونا هم زندگی‌ای نداشتند و چالش امروز بسیاری از آن‌ها زنده ماندن نه از بیماری که از فقر است. درست گفته‌اند که کرونا ویروسی دمکرات است و فقیر و غنی نمی‌شناسد. طنز تلخ تاریخ بشر است که نزدیک سه هزار سال نظریه‌پردازی و تلاش نتوانست به قدر یک ویروس برابری را البته از وجه منفی بر جهان حاکم کند!

کرونا مرا هم مانند میلیاردها نفر در سراسر جهان درگیر کرده است، البته درگیر ذهنی و هنوز جسمم درگیر این بیماری نشده است. به‌عنوان یک شهروند امروزی که ویژگی‌اش همه‌چیزدانی اما درواقع هیچ‌ندانی است به این اتفاق شوم اندیشیده‌ام و مانند بسیاری پرسیده‌ام چرا چنین شد. گاهی با خود فکر می‌کنم دوران زندگی ما دورانی است که شاهد سقوط و فروپاشی چیزهای به‌ظاهر تزلزل‌ناپذیر بودیم: سلطنت در ایران، کمونیسم در جهان و… امروز هم فروپاشی زندگی انسانی در کرهٔ زمین.

مشکل کرونا به ‌عنوان ویروس و بیماری‌ای که جهان را گرفتار خودش کرده می‌تواند ناشی از دونقطه ضعف باشد یکی علمی و پزشکی و دیگری اجتماعی و سیاسی. ظاهراً سال‌هاست که دانشمندان نسبت به وقوع فاجعه‌هایی نظیر کرونا هشدار داده‌اند. حتی استیون هاوکینگ که زیست‌شناس هم نبود احتمال می‌داد که ویروسی پیدا شود که بشر توانایی کنترل آن را نداشته باشد و انسان را از میان بِبَرد. ظاهراً دانشمندان تا حدودی به وظیفه‌شان عمل کرده و هشدارهای لازم را داده بودند، پس می‌ماند مسئلهٔ مدیریت سیاسی و اجتماعی جامعه. شکسپیر در نمایشنامهٔ ژولیوس سزار گفته بود: «گاه آدمیان اربابان سرنوشت خویش‌اند، تقصیر بر گردن ستارهٔ بخت ما نیست، بلکه ما خود مسئول فرودستی خویشیم.»

بازنویسی این گفتار مصادف شد با فاجعهٔ انفجار سهمگین در بیروت و دیدیم بسیاری از لبنانیان که با ایشان مصاحبه می‌شد از دست مسئولان کشورشان به خشم آمده و آنان را به خاطر بی‌مسئولیتی و بی‌توجهی‌شان متهم می‌کردند، داستانی تکراری.

اورهان پاموک که به دلیل درگیر بودن در نوشتن رمانی تاریخی مطالعاتی روی بیماری‌های همه‌گیر داشته، به اطلاعاتی دست‌یافته که مشابهت‌های آن با دوران کرونا حیرت‌انگیز است و انسان به یاد این عبارتِ «کتاب جامعه» عهد عتیق می‌افتد که «در زیر آفتاب هیچ‌چیز تازه نیست»! این‌که در سدهٔ هفدهم مقامات محلی در بعضی محله‌های لندن سعی کرده‌اند با ثبت بیماری‌های جعلی دیگر به جای علت مرگ، شمار تلفات طاعون را کمتر از آنچه بوده نشان دهند و در همین قرن مردم میلان از دستِ شهردار به خاطر کتمان بیماری و این‌که حتی جشن‌های تولد شاهزادهٔ منطقه را لغو نمی‌کند خشمگین بوده‌اند و به خاطر اِهمال در برقراری محدودیت‌ها و بی‌اعتنایی اهالی میلان به طاعون به‌سرعت پخش شد. بخش عمدهٔ ادبیاتِ طاعون و بیماری‌های مُسری، مسامحه، بی‌کفایتی و خودخواهیِ افراد در قدرت را یگانه عامل تحریک خشم توده‌ها نشان می‌دهد. و البته در پس این اعتراض‌ها و عصبانیت بی‌حدّوحصر، خشمی نیز علیه سرنوشت بشر نهفته است، علیه ارادهٔ الهی که شاهد است و حتی شاید همهٔ این مرگ‌ها و رنج بشری را نادیده می‌گیرد و خشم علیه نهادهای دینی سازمان‌یافته که به نظر می‌رسد نمی‌دانند چگونه با جنبه‌های گوناگون مسئله مقابله کنند. گویی مطالب نه مربوط به چند صدسال قبل که مطالب مربوط به کرونا در امروز را می‌خوانیم.[۲]

دانش و امکاناتِ فنّی و مدیریتی بشر نسبت به ۴۰۰ سال پیش افزایش بسیاری یافته اما نقطه‌ضعف‌هایش در خصوص بیماری‌های همه‌گیر همچنان پابرجاست، چرا؟ آیا این به ذات بشر بازمی‌گردد و خصوصیات منفی نوعِ انسان؟ پرسش ساده‌ای نیست و پاسخ سرراستی هم ندارد.

اینجا می‌خواهم مسئله را از وجه دیگری ببینم. اگر بخواهم وضعیت دنیای امروز را با دنیای ۳۰، ۴۰ سال پیش مقایسه کنم، نه مقایسهٔ علمی و پژوهشی و آماری و… بلکه به عنوان تجربهٔ فردی که در این زمان‌ها زیسته، به این نتیجه می‌رسم که جهان به‌ویژه دو دههٔ اخیر با وجود پیشرفت‌های حیرت‌انگیز به‌ویژه در زمینهٔ فناوری اطلاعاتی و هوش مصنوعی و دانش‌های نوین دیگر، از نظر فرهنگی و اجتماعی نزول کرده است. این یک استنباط است و می‌تواند نادرست هم باشد، اما می‌کوشم به چند نشانه و شاهد دربارهٔ این نزول اشاره کنم. از این نکته هم آگاهم که در مسیر کُهن‌سالی هستم و کُهن‌سالان هرچه را که مربوط به گذشته است بهتر و به‌سامان‌تر می‌بینند و آیندهٔ دنیا را مانند آیندهٔ خود تاریک و روبه‌مرگ می‌بینند، امیدوارم در این دام نیفتاده باشم.

یکی از آشکارترین ویژگی‌های دنیای این دو دههٔ اخیر گرایش به حواشی زندگی، زرق‌وبرق‌ها، مصرف زیاد و … است. این‌ها در دهه‌های پیش هم بود ولی نه به این اندازه. این‌که اکثریت جوانان در سراسر دنیا حتی کشورهای فقیر بخواهند لباس مارک‌دار بپوشند، سفر بروند و… استیون هاوکینگ گفته بود نقاطی در دنیا هست که ساکنانش به آب آشامیدنی دسترسی ندارند ولی تلفن همراه دارند! و کنار این‌ها ظهور سِلبریتی‌ها که امروز به‌عنوان مرجع عمل می‌کنند و اغلب ستارهٔ سینما، خواننده، مجری تلویزیونی و ورزشکار هستند و میلیون‌ها نفر در جهان حرف‌هایشان را می‌شنوند و به‌نوعی به افکار عمومی شکل می‌دهند. وجود سیاستمداران و رهبران کم‌اطلاع و نازل هم که مدیریت جهان را در دست دارند یکی دیگر از عوامل ابتذال فعلی است. فقر رو به تزاید گذاشته و بخش عظیمی از دارایی جهان در دست اقلیت ناچیزی است. حدود ۴ میلیارد نفر از جمعیت جهان به توالت بهداشتی دسترسی ندارند، آن‌وقت در کشور چین شراب‌هایی به قیمت هر بطری بیش از صدمیلیون تومان به فروش می‌رسد. رفتارِ رهبران دو قدرت بزرگ را هم در مواجهه با کرونا دیدیم که رئیس‌جمهور چین تا مدّت‌ها آن را پنهان کرد و رئیس‌جمهور امریکا هم آن را درحدّ سرماخوردگی دانست، دو روی سکهٔ بلاهت! صدای دبیرکل سازمان ملل هم درآمد که با خودخواهی رهبران جهان امیدی به غلبه بر کرونا نیست.

تأثیر سلبریتی‌ها به گونه‌ای شده که مثلاً یک ناشر معتبر دانشگاهیِ جهان با ارائهٔ خلاصه‌ای از یک کتاب از آن‌ها می‌خواهد با خواندن آن بر کتابی که هیچ اطلاعی از مضمون آن ندارند مقدمه بنویسند تا فروش کتاب بالا برود!

اکثریت مردم حوصلهٔ خواندن، نوشتن و حتی حرف زدن ندارند و مقداری علائم ردوبدل می‌کنند! سعدی گفته بود «آن‌که ناگاه کسی گشت به چیزی نرسید» اما ویژگی جهان امروز این است که بسیاری مشاهیر به مدد زمینه‌های پیش‌گفته یک‌شبه چیزی می‌شوند! و باز همین سعدی گفته بود «مُلک از خردمندان جمال گیرد» ولی امروز املاک از سِلبریتی‌ها قوام می‌گیرد! تصور نمی‌کنم بتوان منکر شد که برخی مشخصه‌هایی که به آن‌ها اشاره شد در فاجعهٔ کنونی کرونا بی‌تأثیر باشد. و از همه تأسف‌آورتر این‌که در چنین وضعیتی تولید ماسک‌های شیک و گران‌قیمت آغاز شده است، به قول مولوی «حیرتم از چشم‌بندی خدا» که اشرف مخلوقات در این فاجعه هم دست از خودفروشی و به نمایش گذاردن خود برنمی‌دارد. یک بازرگان چینی مقیم امریکا یک ماسک ۵/۱ میلیون دلاری جواهرنشان به یک سازنده در اسرائیل سفارش داده است.

امّا بگذارید اعتراف کنم از توقف تنها چیزی که خوشحال شدم مسابقات فوتبال در سراسر جهان بود! به نظر من یکی از بارزترین نشانه‌های انحطاط معنوی جهان همین بلایی است که بشر با فوتبال بر سر خودش آورده است! از موارد دیگر اشاره‌وار گذشتم ولی بگذارید روی فوتبال قدری درنگ کنم.

فوتبال ورزش است و هدف هر ورزشی پالایش و سلامتِ جسم و جان است. اما آیا فوتبال امروز در خدمت چنین هدفی است؟ قطعاً نه. اولاً ذهن جمعیتی میلیاردی از فقیر و غنی را درگیر خود کرده، روزانه چندین مسابقه در سراسر جهان برگزار می‌شود که تماشاگران فراوانی دارد و پیش از هر بازی و پس‌ازآن فکر و ذکرشان تا ساعتی صرف بحث دربارهٔ آن بازی می‌شود، زمانی را که می‌شود صرف کارهای مفیدتر و لذّت‌بخش‌تر کرد. گردش مالی حیرت‌آور و به تبع آن فسادی که در آن وجود دارد یکی دیگر از ویژگی‌های این ورزش است. قراردادهای میلیاردی، فوتبالیست‌ها را به صورت الگوهایی مورد آرزوی جوانان درآورده و دختران بسیاری هم الگوی مرد ایده‌آلشان فوتبالیست‌ها هستند. بسیاری از عاشقان سینه‌چاک این ورزش دور و بر ما هستند که در عمرشان هیچ ورزشی نکرده‌اند و حاضر نیستند حتی دو قدم تا بقالی دم خانه‌شان بروند و خریدشان را با تلفن یا سوار ماشین می‌کنند! برخی از این افراد هم ظهر می‌روند چلوکباب ویژهٔ ۴۰، ۵۰ سانتی‌متری می‌خورند، دسر هم نان خامه‌ای و عصر یا سر شب پای تلویزیون می‌نشینند و انواع اقسام هله‌هوله‌ها را می‌خورند و فوتبال تماشا می‌کنند! زد و خوردها و اوباشی‌گری‌هایی هم که در استادیوم‌ها اتفاق می‌افتد به یاد داشته باشیم که یادآور برخوردهای در طول تاریخ حیدری و نعمتی‌هاست! مرحوم مارکس اگر زنده بود می‌دید که افیون توده‌ها چیست! این همه چه ربطی به سلامتِ جسم و روح دارد؟ علاقه به این ورزش و تماشای مسابقات آن چه فرقی با تماشای سریال‌های نازل و تخمه شکستن دارد؟

*

 چندی است که به‌ویژه صبح‌ها به اخبار گوش نمی‌دهم. از بس شنیدم این تعداد مُرده، این تعداد بستری خسته شدم، غم و اندوه و خشم همراه هم به سراغم می‌آید. رسانه‌هایی که مثل کارد به جان مردم افتاده‌اند و چنان آمار می‌دهند که گویی حتی نه مربوط به حیوانات درگذشته بلکه دربارهٔ مشتی شیء بی‌جان است. مرتب مردم را می‌ترسانند و از تشدید بیماری در سراسر جهان می‌گویند و «ای‌دریغا مرهمی!» و عجیب است که حوصلهٔ شنیدن خبرهای دیگر را هم ندارم: آبشار نیاگارا فلان‌طور شد، مالدیو بهمان‌طور! به قول عزیزالدین نَسَفی «چه بودی اگر نبودمی؟»

مردم به مددِ با هم بودن و درددل کردن و پشت به هم دادن مصائب را تحمل کرده‌اند اما اکنون این هم از ما گرفته شده و در سلول‌های کرونا حبس انفرادی شده‌ایم. این فناوری‌های جدید هم جای ارتباط رودررو و کنار هم را نمی‌گیرد. امروز همین لذّت‌های پیش‌پاافتادهٔ زندگی مثل خرید کردن، رستوران رفتن، راه رفتن از ما دریغ شده و کل زندگی بی‌اعتبار و شکننده شده است. کرونا و وضعیتی که برای بشر به وجود آورده باید به او بیاموزد که:

«دانش، مجموعهٔ اوراق پراکنده‌ای نیست که روی هریک واقعیتی ثبت شده باشد. دانش، بالاتر از همه عبارت است از مسئولیت در برابرِ کمال آنچه هستیم و در درجهٔ اول به‌عنوان مخلوقی اخلاقی.»[۳]

ما انسان‌ها تنهایی جهانِ مدرن را پذیرفتیم چون دنبال آزادی بودیم. اما اکنون هنرِ هاپر [نقاش واقع‌گرای آمریکایی سدهٔ بیستم] پرسش دشواری پیش رویمان قرار می‌دهد: وقتی آزادی‌های زندگی مدرن از بین رفت، دیگر چه چیزی می‌ماند. جز تنهایی؟[۴]

 

* نام‌گذاری کرونا به خاطر شباهت شکل آن به تاج بوده است. تاج خار اشاره‌ای است به تاجی از خار که برای تمسخر و زجر دادن عیسی مسیح بر سر او گذاشتند.

  1. ج. م. اِدلمِن، طبیعت ثانوی؛ علمِ مغز و معرفت بشر، ترجمهٔ خسرو پارسا و محمدرضا خواجه پور، (تهران: فرهنگ معاصر، ۱۳۹۴).
  2. ۲. اورهان پاموک، «رمان‌های مبتنی بر همه‌گیری‌های بزرگ به ما چه می‌آموزند»، ترجمهٔ ماندانا فرهادیان، نگاه نو، ش۱۲۵، (بهار ۱۳۹۹).
  3. ۳. چ.برونوسکی، عروج انسان، بخش شانزدهم: کودکی دراز مدت، ترجمهٔ محمود بهزاد، (تهران: دانشگاه آزاد ایران، [بی‌تا])، ص ۳۲.
  4. ۴. جاناتان جونز، «امروز همهٔ ما نقاشی‌های ادوارد هاپر هستیم»، ترجمهٔ نرگس انتخابی، نگاه نو. ش ۱۲۵، (بهار ۱۳۹۹).

 

این یادداشت در راستای همکاری انسان‌شناسی و فرهنگ و مجله جهان کتاب بازنشر می‌شود.