انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

کرونا، تعلیق امر اجتماعی و برهه آشنایی‌زدایی

جامعه، اجتماعات ونهادها مهمترین سازه ها و مفاهیم و ابزار نظری برساخته شده علوم اجتماعی هستند که تاکنون بکار تحلیل و توصیف و تجویز وشناخت علمای جامعه شناسی و انسان شناسی وبطور کلی علوم انسانی امده اند. ابزار مفهومی ای که بنیاد شان عمدتا تصوری یا موهومی( برساخته های مفید) بوده و برخلاف واقعیتی که باید صورتبندی و واکاوی کنند، فاقد شاکله، بعد و کلیت تجسمی و واقعی هستند. تا جایی که روزگاری، برخی چون تاچر و فریدمن را به این سو راندند که منکر چیزی بنام جامعه شوند و انرا به فرد فروکاهند. حتی دورکیم هم که وجدان جمعی وروح وهمبستگی اجتماعی را پدیده ای مستقل و دارای نیرویی، ورای تک تک و حدمجموع افراد جامعه میدانست اگربود، بعید بنظر میرسید در برابر تجربه گرایان، لیبرال ها و نیو لیبرال های قایل به اصالت فرد و خصم جامعه و دولت، ره به جایی ببرد.

جامعه و جماعت هر چند نیروی گریزناپذیر و بلامنازعی درخود داشت، اما ذات و واقعیت ملموس و متشخص و ازمودنی انرا تاکنون به سختی می توان نشان داد و مهمتر به ازمایش ،عکسبرداری و تجربه نهاد. هر تحلیلی از پویایی یا تغییرات در هر جامعه و نهاد مستلزم خنثی کردن انواع عواملی بود که می توانستند بر این کلیت عظیم هیولا وش غیر قابل کنترل در شرایط ازمایشی، اثر نهند و انرا صرفا زیر بار و تاثیر عوامل موثر دلخواه رانند. از این رو تیپ یا نوع ایده ال ideal type و عامل اصلی دارای بار عاملی( factor analysis) بکمک دانشمندان ا جتماعی می امد تا نشان دهند جامعه و نهادها چگونه در کوران تاثیر هزاران محرک و عامل موثر بر خود، کنش و واکنش هایی پیش بینی ناپذیر دربرابر نیر.وهای مختلف می دهند. نتیجه درنهایت گمانه و فرضیه و تیر در تاریکی انداختن بود : ازهر کرانه تیر دعا کرده ام رها باشد کزان میانه یکی کارگر شود .

جامعه پویا و سیال و سیار و ناایستا را نمی توان متوقف کرد تا به ازمایشات یااعمال نیروها و مداخلات کنترل شده یا حداقل مشخص و خالصی که ما یا دیگران عامل یا ناظرش باشیم واکنش نشان دهد و عالمان اجتماعی نمونه بردار و داده کاو تغییرات ان باشند. پس تا بشر بوده و جامعه، این اجتماع، مستقل بوده و به سی خود رفته و چرخیده و ما صرفا مشاهده گر و نظریه پرداز گمانه های فرو افکنده خود بر ان بوده ایم و حتی گاه مقهور حرکت گردونه تاریخ و جامعه. چه موقع میتوان پویایی ودینامسیم یک پدیده را دقیقا به ازمون نهاد،؟ ظاهرا وقتی که بتوانیم لختی،ولو در ذهن، منتزع یا متوقفش کنیم و بعد ببریمش به شرایط دلخواه یا مطلوب یا قابل پیش بینی و ازمایشی. وجامعه پویا و تابع متغیرهای چندعاملی هرگز تن به این ازمون نمی دهد. از این روست که ما هزاران سال ناظر و توصیفگر ودربهترین حالت گمانه پرداز جوامع بوده و خواهیم بود.

اما ظاهرا در شرایط جهانی امروز به یک چنین موقعیت تکین و خاصی، تاحدی تقرب می یابیم. یعنی بزنگاه توقف یا به عبارتی بهتر به برهه «تعلیق تقریبی و نسبی امر اجتماعی» که سازنده هر نوع باهم بودگی و سیمان بنای جامعه است نزدیک میشویم. کرونا یا ویروس شایع و توفننده و مهاجم جهانی شده بی دشمن و بلامنازع و بی مرز و حد در جهان و جوامع- و انهم ناپیدا، موهوم و میکروسکوپیک، درست مثل خود امر اجتماعی که وجود دارد اما ناپیدا و نادیدنی است، درحال متوقف کردن و تعلیق نسبی -و در مقیاس وسیع- «جامعه»( جه ملی وجه جهانی) است. وقتی همه سفرها وگردهمایی ها، نشست ها واجتماعات و باهم بودگی ها و ارتباطات جسم و خون دار حتی تماس های حضوری و انسانی، که سازنده جامعه اند، ممنوع و محدود شوند، هسته و سلول امر احتماعی از نفس می افتد. قرنطینه تا سطح فرد، تعلیق امر اجتماعی ای است که خودش، نهادها و کارکرد و سلولهای انها را میسازد. اینک جامعه به آستانه تعلیق امر اجتماعی تا سه سطح جامعه، نهادها و افراد میرود وبه آن ناگزیر و ملزم می شود.

نهادها تعطیل و گروه ها متوقف وبا شیوع و همه گیری ویروس ، افراد خاصه بیماران یاافراد مشکوک ودر استانه بیماری اول از همه باید به انزوای تک نفری یا گروه های حداقلی، زن شوهری یا خانوادگی، محدود شوند، این امر هرچند مقوم نهاد روبه زوال خانواده عصر اطلاعات است، اما خانواده بخش زیادی ازانسجام یا انرژی خود را نه فقط از درون بلکه بیرون وزیرسیستم های جریان بخش و پخشنده اطلاعات و انرژی و معنا بدان نظیر بازار، مدرسه، کار و سیاست و…هم میگیرد. رکود این جریان ، رکود و افسردگی یا خیزش و مهاجرت به فضای تنهایی و مجازی یا دلمردگی هم هست. پس فرد سازنده جامعه ، خودبخود در تعلیق قرار می گیرد و روبروی پیوستاری از درون نگری اشراقی و فردی ( self reflection )تا ملالت وافسردگی ( depression ) قرار میگیرد. واولین سطح از نیروی سازنده جامعه کم نیرو و کم انرژی میشود.

دوم نوبت به نهادهای گروهی و سازمانی رسمی و غیررسمی میرسد . نهادها بعلت رکود کارکردی، تعلیق و ابهام در اینده و ماموریت خود، ناپایدار شده،حس معنا و کارکرد را از افراد سازنده و نیز خدمات گیرنده میگیرند.

ودرنهایت دریافت وادراک جمعی و گروهی و کلان این وضعیت و اختلال در کارکرد بزرگ- سیستم هایی چون بازار واقتصاد، فرهنگ،رسوم و ایین و تشریفات و حوزه تولید و توزیع،، ناکارایی و تعلیق تک تک نهادهای جامعه، کلیت ان را دربر میگیرد.

چه این تعلیق را موقتا مثبت بدانیم و چه منفی که عملا اینگونه است ، این حالت، از تکین برهه های تاریخ است که شرایط ازمایشی ارمانی ازمایش امر اجتماعی معلق،که شاید در مخیله هیچ دانشور انسانی هم نگنجد، ، فراهم و رنگ واقعیت بخود میگیرد.

اینک و با تعلیق اجباری واین بلای نازل شده و میهمان ناخوانده،می توانیم ببینیم چه نهادها و گروه هایی را چرا و چگونه وبا چه خروجی ای بر جامعه ساخته و تحمیل کرده ایم. کارکرد واقعی نهادهادر غیاب نفرات سازنده و افراد وابسته به انها یا در ارتزاق از انها چیست. نهادهایی مندرس ورسیده تا تا مغاک انقراض وفسخ، با افراد و کارگزاران مسخ شده و بی معنای کارگزارشان در این شرایط از خلال دیوار شیشه ای شده انها ، با این حمله و تطاول ویروسی، بازنمایی خواهند شد.

کرونا آزمون ساز و مجال آفرین بررسی نهادها هایی است که اینک یک ان و ناخواسته در حرکتی اسلوموشن وار( توگویی به قصد ویدیو چک بازی وعملکرشان در بازی جامعه،) متوقف شده و باز ایستاده اند. نهاد های بهداشت ودرمان و اموزش و دین بیشترین تاثیر را از این فرصت و انجماد فرایندی ناشی شهاب ثاقب شیوع، برخود احساس کرده و اثرمی پذیرند. بدون نظام اموزشی شی شده و اشنایی زدایی نشده کنونی می توان اندیشید و دریافت جعبه فرمان وچرخ دنده های معیوب و مندرس و منسوخ نهادها و ماشینهای اداری ای که اگر تعطیل شان هم کنیم اب از اب تکان نمیخورد کجا و چگونه اند. چگونه نقش معلم و مدرسه به تسخیر یکشبه فضای بی نام ونشان و نهاد مجازی در می اید. ایین ها و رسومی که به ظاهر چرخ و تابو و مقوم وسنگ بنا و محک جامعه تلقی میشدند( ازشعایر یاداور مرگ و تولد تا غم و شادی وعزا و جشن)، چگونه باتعلیقی در اوج ظهور شان و در رونق گاه ایین ها یعنی نوروز، به تیغ ازمون و چرایی و جایگاهی و بعضا تا مرز و مذبح قدسیت زدایی می روند. درست مثل گاهشماری نوروز و جشن های ابریزان و مهرگان که هزاران سال پیش درهم بر هم و پس و پیش میشد و حساب کل جامعه از دست می رفت. نهاد پزشکی که ابرو و چشم و رو ی جامعه و بالانشین منزلت افرادش بود اینک به ازمون کارایی و سیاستگذاری و مدیریت و سلامت بخشی در می افتد و علم مستقر پزشکی به ناگه به گفتمان عالی و فیصله بخش اما در عین شکوه و عظمت اکادمیک اما خداوند گاری ناتوان تقرب می یابد.

زوال موقت یا تعلیق امر اجتماعی در سطح فرد اگر نتواند منجر به بازتولید ان در سطح خیالین و درون ذهنیت و خلوت انها شود وبا نهادهای واسط و وابسته به غیر خانواده ( نظیر دین و دولت و بازار و اموزش و فراغت و…) تحریک و حمایت و پوشش داده شود در درازمدت اسیب های روحی و روانی و حتی خطر افرینی های اجتماعی زیاد را در پی خواهد داشت. ودر سطح نهادی، تعطیلی موقت نهادهایی که با ماموریت کارکردی موثر و هنوز بروز، بوجود امده اند اختلالات جدی در سایر زیر سیستمهای وابسته ایجاد خواهد کرد. مثل رکود مشاغل، درامدها، عدم امکان برنامه ریزی، وپیش بینی و… ودر نهایت در سطح جامعه ای با رخت بر بستن نشاط و امید، سازواره جامعه وارد دوران پوست اندازی و تکانشی جدید خواهد شد.

کرونا واپیدمی شیوع اگر این سه سطح را فلج موقت می کند اما در همان بره‍ه ناخواسته تعلیق، فرصتهایی تکین و نادر هم خواهد ساخت که باید انها را دریافت. نخست ایجاد شرایط ازمون و ازمایشگاهی برای دانشوران علوم انسانی است. فرصتی هزاره ای و اخر الزمانی را که هزاران سال از ان شنیده و خوانده بودیم اما تجربه نکرده بودیم اینک در سطحی جهانی فرا می رسد، اینک می توان در لختی گردونه باشکوه و تاریخی و عظیم امر اجتماعی را متوقف وبه تحلیل سلبی و برهان خلفی ناکارایی جامعه و نهادها نشست و فرضیات ازمون نشده را به ازمایش نهاد. جامعه را لمس و تجربه کرد. در خیابانهای خلوت، بی معنا شدن شماری از نهادها وسازمانها، ازدست رفتن نقش رسوم ایین و مناسک روتین وعادت شده، و.. را دید و لمس کرد. کافی است خیابانها و اماکنی را دریاد اوریم که در این روز از سال قبل در زیر فشار خرد کننده امر اجتماعی، اگنده از جمعیت، نگاه، شور، رفت وامد، ترافیک، ارتباطات و حتی بزه و کجروی بودند.

کرونا و تعلیق امر اجتماعی فرصت رستاخیز واز پیله درامدن مجدد و پوست اندازی بعد از بحران و فوبیای اجتماعی است. بزنگاه اشنایی زدایی از امور و نهادها و فرایندها و نادانی ها و خرافه ها وقدرت های روتین واسطوره شده و مسلم دانسته، فرصت آشنایی زدایی از همه انچه گردش زمان و زمین و قدرت،تحمیل و تحمیق خاص و عام نموده است. بزنگاه اشنایی زدایی مدرن:همچون دیوانگی زمین وزمان در اعتدالین و اضطراب وبی تابی لحظات ماه و خورشیدگرفتگی قدمای ما، همچون دستخوش بی نظمی کیهانی و اجتماعی شدن موقت در خمسه مسترقه و دوران میر نوروزی و انفجار و بی نظمی های کیهانی همانند چهارشنبه سوری های یک شبه، همچون رمضان و صوم خور و خواب و شهوت و برامدن فطر تجدید قوای جسم و روح. از دل این اعوجاج و آشوب و تعلیق کاش و باید نظم و میوه و پروانه ای نو از بطن وغنچه و پیله برون پرد، باید فرزندی نو و زمانه ای بهاری بردمد ، باید از این قیامت و رکود و تعلیق، با باز اندیشی و تامل انعکاسی self reflexive در شئون سه گانه امر اجتماعی و سر در جیب مراقبت بردن فردی این روزها، فرزندی نو متولد شود. جامعه و مردمانی که از پس حادثه، غسل تعمید یابند، از فکر و باور و عمل، در پسا اجتماع و جامعه مابعد کرونایی، باید نخست قدر خویش ببیند و ان هم با تامل در نفس به باز اندیشی و مرور کنشهاو ایین ها و نهادهای تنیده به دور خویش در این سالیان روتین شده و اشنایی نزدوده ، بپردازند و امور و فرایندها و نهادها و شعایر منسوخ و خرافه و میان تهی شده را از سر باز وهرس کند و جامعه ای را از نو بیاغازد که دیگر با تدبیر وپیش نگری و برنامه ریزی و برابری وآزادی ورهایی، مغلوب امر وامور موهوم ونامتعین نگردد.

حسنت به اتفاق ملاحت جهان گرفت/ آری به اتفاق جهان می‌توان گر فت …

زین فتنه‌ها که دامن آخرزمان گرفت/
می خور که هر که آخر کار جهان بدید/

از غم سبک برآمد و رطلگران گرفت
بر برگ گل به خون شقایق نوشته‌اند/

کان کس که پخته شد می چون ارغوان گرفت.