انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

پیام پلاسکو: خوشابه‌حال کسانی که در زلزله تهران می‌میرند

این مطلب در دیماه ۱۳۹۴ به دنبال حادثۀ پلاسکو با عنوان «پلاسکو، نماد تهران پوشالی» نوشته شده بود و در اینجا بازنشر می‌شود.

درباره زلزلۀ احتمالی در تهران سخن‌های زیادی گفته شده، هشدارهای بسیار داده شده، وضع پسازلزله‌ای ترسیم شده: چه در تحلیل‌های علمی چه در قالب‌ها و قاب‌های هنری. تهرانی با هزاران کشته، زیرساخت‌هایی منهدم شده، بناهایی آوار شده.

زلزلۀ تهران یک حادثه نخواهد بود، حادثه‌ای که نقطۀ آغازی دارد، دقایقی بعد نقطۀ پایانی و متعاقبش جان‌ها و اموالی آسیب‌دیده. زلزلۀ تهران نقطۀ آغاز فجایعی است که به سبب بسیاری از کمبودها و نارسایی‌های مدیریتی و زیرساختی، یکی پس از دیگری سربرمی‌آورند و نمی‌توان پایانی قطعی و مشخص برایش متصور شد.

برج پلاسکو روزی با قامت بلند، کارکرد اقتصادی مهم و سرمایه هنگفتش نمادی بود برای تهران دهۀ ۱۳۴۰، تهران در حال مدرن شدن. این برج، امروز با آوار و خاکسترهایش،  با جان‌ها و تن‌هایی که زیر خود محبوس و مدفون کرده، و فردا با جای خالی‌ خود، دل‌هایی داغدیده و زندگی‌هایی به خاک نشسته، نمادی برای تهران فرداست. تهرانی که شاید روزی در برابر یک زلزله، که می‌تواند رخدادی طبیعی باشد و نه یک فاجعه، تاب نیاورد و احتمال آن می‌رود که جمع زیادی از ما، بی‌آنکه استثنایی شامل حال هیچ کداممان باشد، زیر ویرانه‌هایش دست و پا بزنیم، عزیزانی را از دست دهیم یا جان بسپاریم.

پلاسکو و گذارش از افراشتگی به نیستی، نمادی است از ماهیت تهران، ماکتی است از آنچه بر این شهر خواهد گذشت: فروریختن پلاسکو حادثه‌ای بسیار بسیار تقلیل‌یافته از زلزله تهران است. در پلاسکو یک آتش‌سوزی رخ داد، جمع زیادی از آن خارج شدند، ساعاتی برای خاموش کردن این آتش کوشش‌ها شد و در نهایت این بنا در جای خود آوار شد و جمعی را در کام مرگ فرو برد. اما زلزله خبر نمی‌دهد، ویرانی‌اش تدریجی نیست، هشداری در کارش وجود ندارد؛ به یکباره، سهمگین و شوم، بر سرت سایه خواهد انداخت؛ زلزله زمانی فرامی‌رسد که مردم شهر، بی‌خبر، یا در خانه‌های خود آرمیده‌اند یا در محل کار خود -پلاسکوهای دیگر- در حال کار و تلاشند. مردم شهر در حالی گرفتار ویرانی زلزله می‌شوند که حتی ثانیه‌ای پیش از آن انتظارش را نداشته‌اند.

تصور چنین وضعی خود به تنهایی ویرانگر ذهن و روان است. امروز آواربرداری از ویرانه‌های پلاسکو و بیرون آوردن جان‌ها و بدن‌هایی که در خود زندانی کرده با موانع زیادی مواجه شده، کنترل جمعیت و تردد و مدیریت امدادرسانی از دشوارترین و بحث‌برانگیزترین اقداماتی بوده که پس از فروریختن این بنا تجربه شد. حال باید پرسید، فردا پس از زلزله تهران، چه کسی آوار از سر هزاران هزار انسان برخواهد داشت؟ چه کسی برای حفظ بدن‌های نیمه‌جان امدادی خواهد رساند؟ چه کسی آشفتگی‌های جامعه را سامان خواهد داد؟ زلزلۀ تهران از بی‌نظیرترین فجایع تاریخ انسان خواهد بود، اگر از هم اکنون- که آن نیز بسیار دیر است- کسی درباره‌اش نیندیشد و طبق عادت مألوف درسی از حادثه پلاسکو اندوخته نشود؛ زلزله تهران از مهیب‌ترین‌ها خواهد بود، اگر:

  • مدیریت بحران این شهر- که هم اکنون از فرونشاندن آتش‌سوزی یک بنا و آوار‌برداری‎اش بازمانده- ساماندهی نشود؛ و همچنان سرمایۀ لازم برای حفظ جان و امنیت ساکنان، صرف اموری شود که نه تنها ضروری نیست، بلکه مایه گسترش هرآن‌چیزی است که بنیان‌های اخلاقی، فرهنگی و اقتصادی این جامعه را از هم می‌گسلد.
  • در پیشگیری از بحران چونان گذشته به سخن گفتن بسنده شود؛ و در عرصه عمل پیشروی در تباهی روزافزون تداوم یابد. سال‌هاست که همه جا سخن از بازسازی و نوسازی نیمی از بافت شهری تهران است که ادعا می‌شود تاب مقاومت دربرابر زلزله را ندارد. امروز پس از گذشت بیش از یک دهه این پرسش جدی مطرح است که چرا نوسازی بافت تهران، بیش از آن‌که معنای مقاوم سازی بناهای این شهر را داشته باشد، به عرصۀ سوداگری و در برخی موارد فرسوده‌سازی بدل شده است.
  • عزمی برای ساماندهی مرکز فعالیتی و تجاری تهران وجود نداشته باشد. به راستی چند پلاسکو در بازار این شهر به حیات کجدار و مریز خود ادامه می‌دهند؟ چند بنای تجاری دیگر که محل کار و تامین‌کنندۀ قوت هزاران کارگر و کسبه هستند، در روزها و ماه‌ها و سال‌های آتی جان آن‌ها را خواهند بلعید؟ تا چه زمانی صرفا به اخطارهای کتبی بسنده خواهد شد و مالکان این بناها، که بعضا نه اشخاص، که نهادها و سازمان‌های شناخته شده هستند، برای ساماندهی و ایمن سازی وضع بناها با الزامی سخت‌گیرانه مواجه نخواهند بود؟
  • به سوداگری ملک، ساخت‌وسازها و برج‌سازی‌های بی‌اساس و بی‌امان تهران پایان داده نشود و امکان و فرصت‌های زندگی در شهرها و زیستگاه‌های دیگر به وجود نیاید. جامعۀ کوتاه‌مدت ایران غرق منافع آنی و بدور از هرگونه آینده‌نگری است. دستیابی به سود اقتصادی کوتاه‌مدت به قاعدۀ روزگار ما تبدیل شده، امروز ما را زیر غبار و دود مدفون کرده و فردا دیوارهای شهر را بر سرمان فرو می‌ریزد.
  • برای آموزش عمومی، چه در ابعاد اخلاقی و فرهنگی و چه در زمینه امدادرسانی و واکنش دربرابر سوانح، قدمی برداشته نشود. به راستی چند نفر از ما آگاهیم که در برابر حادثه چه باید کرد؟ چند نفر از مردمی که در خیابان جمهوری راه را بر نیروهای امدادی بسته بودند، می‌توانستند سهم فردی خود را در از دست رفتن جان‌ها در ذهن خویش مجسم کنند و ترجیح ندهند که بار یک گناه را تا ابد بر دوش بکشند؟

گویا ابعادی که برای زلزله محتمل تهران می‌توان ترسیم کرد پایان ندارد: فقر در مدیریت، فقر در تشخیص منافع واقعی، فقر در آموزش و حتی فقر در انسان‌دوستی همه دست به دست هم داده‌اند که ما در مدیریت یک حادثه، در مقیاس یک بنا، در دل یک کلانشهر میلیونی با بناهایی بی‌شمار نیز کم‌توان باشیم. اینجاست که سخن آن استاد بزرگوار بیش از هرزمانی در ذهنت جان می‌گیرد: خوشا بحال کسانی که در زلزله تهران می‌میرند!