انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

کارگاه روش های کیفی در علوم اجتماعی (۲)

بخش دوم کارگاه ناصر فکوهی در همایش اصفهان

چرا یک روش را انتخاب می کنیم؟

به این دلیل که آن روش را برای پرسش هایی که داریم، مناسب می بینیم. در واقع، روش به معنای راهی است که ما به پژوهش گر برای رسیدن به به پاسخ پرسش، پیشنهاد می کنیم. در این جا مشروعیت پرسش مطرح می شود؛ آیا این پرسش اساسا یک پرسش هست یا نه؟ و یا آیا پرسش در حوزه ی مورد تحقیق هست یا نه؟. بنابراین پیش از همه باید مشروعیت پرسش را ثابت کرد و گر نه، در غیر این صورت کار پژوهشی به زیر سئوال می رود. پس سئوالی که در این جا به آن می رسیم این است که “چگونه می توان مشروعیت یک پرسش را دریافت؟”. از این طریق می توان مشروعیت داشتن یک پرسش را فهمید که ببینیم آیا این پرسش پیش از این پرسیده شده است یا خیر. برای دست یابی به این امر که چه کسی چه چیزی را پرسیده است، باید سئوال مطرح شده در حوزه ی مورد پژوهش را شناخت. در بسیاری از موارد، کار پژوهش گر ایجاد پرسش جدید نیست بلکه دادن پاسخ جدید به پرسش های پیشین است؛ بنابراین ما پرسش هایی را ارائه نمی دهیم که قبلا پرسیده نشده، بلکه پاسخ هایی می دهیم که لزوما قبلا داده نشده است؛ یعنی افزودن به دانش قبلی و یا کمک به پیش رفتن یک دانش و حوزه. از ین نظر، علم را می توان به یک بنا تشبیه کرد که هر فرد می تواند افزودن جزئی کوچک به این بنا را بر عهده بگیرد. در علم نیز هر فرد می تواند یک” کمک یا سهم (contribution) به یک مجموعه ی بزرگ شناختی داشته باشد.

ابداع و اختراع در علم به شکل محدود وجود دارد، اما سیستم اجتماعی اغلب آن را پس از مرگ ما بازشناسی می کند. این در حالی است که اصل در علم بر انباشت تدریجی است. در علم، انسان ها می توانند یک شناخت را بالا ببرند که پس از مدتی نیز کارشان باطل می شود. «باطل شدن» نظرات یک فرد علمی نشان دهنده ی علمی بودن آن نظر است، «شناخت» و کمک به شناخت توسط این افراد، کار آن ها را باطل کرده است. بنابراین حرف ها و نظرات علمی نسبی است و در چارچوب معین مورد استفاده قرار می گیرد.

-:- یک پرسش مشخص نیازمند انتخاب یک روش مشخص است.

در ابتدا باید یک پرسش را مشخص نمود و پس از آن به دنبال پاسخی بود که به بهترین وجه ما را به نتیجه می رساند. بنابر موضوع و پرسشی که داریم، باید روش خود را برگزینیم. بنابراین ما هیچ گاه هیچ یک روش آرمانی و قطعی نخواهیم داشت. تمام روش ها به صورت نسبی و در یک چارچوب مشخص تعریف می شود. در این چارچوب است که پژوهش گر می تواند و باید از روش خود دفاع کند و خواننده ی خود را قانع کند. اگر مخاطب قانع نشود مابقی پژوهش (یافته های تحقیق) مورد توجه واقع نخواهند شد. طرح مسئله، پیشینه ی موضوع، طرح پرسش و روش شناسی در ابتدا باید بتوانند خواننده را قانع کنند. هر کدام از این موارد نیز به نوبه ی خود بر دیگری نقش و تاثیر دارد؛ بر اساس چارچوب نظری، یک پرسش مطرح می شود، یک پژوهش گر باید دلایل مطرح کردن یک پرسش را بیان کند و هر اندازه بتواند مطرح شدن پرسش ها توسط دیگران را شاهد بیاورد بهتر است.

::

فنون در روش های کیفی؛

فنون، بر اساس روشی که ما بر می گزینیم تغییر می کنند. بسته به نوع روش، استفاده از برخی از فنون بی معنا می شود؛ برای مثال، در روش تاریخی نمی توان از فن مصاحبه استفاده کرد، بلکه بیشتر می توان از روش اسنادی در آن بهره برد.

“کدام فنون بیشترین مورد استفاده را دارند؟”

– پاسخ: فنونی که بیش از دیگر فنون، میان پژوهش گر و حوزه ی پژوهش تیپی از نزدیکی را ایجاد می کند و به دنیای معاصر، یعنی زمان زندگی پژوهش گر و پژوهش، باز می گردد. مانند: مصاحبه، مشاهده و مصاحبه ی متمرکز که مهم ترین فنون هستند.
همه ی فنون نیازمند آن هستند که پژوهش گر میدان پژوهش را بشناسد. خالی بودن ذهن پژوهش گر نسبت به میدان پژوهش، به هیچ عنوان یک حسن محسوب نمی شود. پیش از آن که یک پژوهش گر وارد میدان پژوهش شود، باید آن میدان را بشناسد. “چگونه یک پژوهش می تواند به این شناخت میدان دست یابد؟”
– پاسخ: از طریق مطالعه درباره ی میدان تحقیق. یکی از موارد استفاده از پیشینه ی تحقیق در شناخت میدان تحقیق است.

§ رابطه با میدان تحقیق؛
امر بسیار مهمی است. پژوهش گر باید بتواند به نوعی آشنایی با فضا دست یابد که گاهی اوقات واژه ای که برای این آشنایی به کار می برند واژه ی «مشاهده ی اکتشافی» است؛ فردی که قصد کار بر روی یک محیط را دارد باید چندین بار درون آن محیط قرار بگیرد تا با آن محیط غریبه نباشد و جذابیت های ابتدایی محیط را از دست بدهد. به این دلیل که یک محیط ناشناخته به فرد علائمی می دهد که آن علائم، علائمی شناختی نیستند. یک محیط ناشناخته می تواند به فرد شوک وارد کند و او را تحت تاثیر قرار دهد. در حالی که هیچ کدام از این تاثیرپذیری ها مثبت نیستند، چرا که در یک تحقیق، قرار بر عاطفی شدن یک “پژوهش اجتماعی” و نوشتن درباره ی احساسات ایجاد شده نسبت به آن محیط نیست. یک جامعه شناس باید بتواند موقع انجام دادن پژوهش و کار اجتماعی خنثی باشد. برای مثال پژوهش گر حوزه ی مرگ، باید بتواند وجوه حساسیت برانگیز این حوزه را تحمل کند.
بنابراین وارد شدن و آشنا شدن با میدان تحقیق، جذابیت های آن را از بین می برد. در چنین حالتی است که فرد پژوهش گر اموری را می بیند که در حالت عادی نمی بیند و بحث مشاهده در این جا مطرح می شود.

o مشاهده؛
چگونه می توان چیزی را مشاهده کرد؟ برای مثال در مشاهده ی یک پارک نباید انتظار وقوع حادثه ی خاصی را داشت، چرا که در یک پارک قرار بر رویدادن حادثه ی خاص و متفاوتی نیست. در این جا می توان به “بدیهی بودن”، که نقطه ی مقابل جذابیت است اشاره کرد؛ گاهی ممکن است فرد به محیطی وارد شود که به میزان زیادی عجیب است و به فرد شوک وارد می کند و گاهی ممکن است فرد به محیطی وارد شود که به میزان زیادی آشنا است و برای فرد هیچ امر جدیدی در بر ندارد. این دو حالت هر دو اشتباه است، به این دلیل که هیچ محیطی مانند محیط دیگر نیست و هیچ انسانی مانند انسان دیگر نیست. مسئله در این جاست که “چه کسی می تواند ببیند؟” و “چه کسی نمی تواد ببیند؟”. برای مثال، در حوزه ی هنر، چگونه یک نقاد می تواند یک اثر نقاشی ارزشمند را از یک اثر نقاشی بی ارزش تشخیص دهد؟ در حالتی که آن نقاد هنری اموری را مشاهده کند که یک فرد معمولی نمی تواند مشاهده کند. در سیستم اجتماعی نیز، هنگامی که بتوان روش های مشاهده را با دقت بررسی کرد و با دقت انسان ها را نگریست، می توان اموری را دید که در حالت عادی دیده نمی شوند.
بنابراین تحلیل در مشاهده زمانی می تواند رخ دهد که میدان جذابیت ها و بدیهیات صوری خود را از دست بدهد.

o مصاحبه؛
مصاحبه نیز مانند مشاهده نیاز به نزدیکی میان پژوهش گر و موضوع مورد پژوهش دارد. (نمونه ی عدم نزدیکی این دو مصاحبه ی ژورنالیستی است). «عجله» در یک کار پژوهشی امری منفی است که یک مصاحبه را تخریب می کند. باید در برابر فرد مصاحبه شونده وانمود کرد، که هنگامی که خود می خواهد، یک مصاحبه را آغاز کند و پایان دهد. در کنار این ها، مصاحبه نیازمند «تجربه» و «مشروعیت مصاحبه کننده» است؛ مشروعیت مصاحبه برای مصاحبه شونده یک اصل اساسی است. بسیاری از افراد به این موضوع توجهی ندارند، که در حین انجام مصاحبه، مصاحبه کننده متقاضی است و بنابراین باید به خواسته های مصاحبه شونده عمل کرد. یکی دیگر از نکات، مکان مصاحبه است. قاعدتا فرد مصاحبه کننده باید به طرف فرد مصاحبه شونده رود و اوست که باید زمان و مکان مصاحبه را تایین کند.
یکی از اشتباهات روش شناسی و استراتژکی که فرد مصاحبه کننده ممکن است به آن دچار شود، برگرفتن پرسش های مصاحبه از فرد مورد مصاحبه است.
مصاحبه ی هدایت شده، مصاحبه ای است که پژوهش گر مدام بخواهد فرد مصاحبه شونده را که از مسیر مصاحبه دور شده است به مسیر برگرداند، که این نوع از مصاحبه در بسیاری از موارد نتیجه ی مطلوبی ندارد. بدترین شکل مصاحبه ی هدایت شده، پرسش نامه است که یک مصاحبه ی بسته است.
مصاحبه ی هدایت نشده، مصاحبه ای است که پژوهش گر مسیر مصاحبه را به دست مصاحبه شونده می دهد. مصاحبه ی هدایت نشده بسیار مشکل است که تعمدا انجام می شود. نمونه ی مصاحبه های هدایت نشده، مصاحبه های بالینی روان کاوی است. این تیپ از مشاهده مورد تایید برای انجام توسط یک پژوهش گر علوم اجتماعی نیست.
مصاحبه ی نیمه هدایت شده، مصاحبه ای است که در آن مصاحبه کننده اجازه ی صحبت کردن را به فرد مصاحبه شونده می دهد، اما با سئوالات و واکنش هایی سعی در هدایت او به سمت موضوع مصاحبه ، بدون احساس فشار از جانب مصاحبه کننده، دارد.

o مصاحبه ی گروهی؛
مصاحبه ی گروهی که به آن گروه متمرکز(focus group) می گویند، مصاحبه ای است که نه با یک فرد که با یک جمع انجام می گیرد.
کسانی که در این مصاحبه شرکت می کنند، باید همگن باشند. در این روش و در میان گروه مشابهی از افراد، سئوالی را مطرح می کنیم و اجازه ی می دهیم که این افراد درباره ی موضوع با یکدیگر سخن بگویند و مبادله ی اطلاعات انجام دهند. و از پاسخ های دریافت شده یک نتیجه گیری که مورد پذیرش تمام افراد است انجام می دهیم، که رسیدن به چنین اجماعی ، به شرط خوب انجام شدن مصاحبه ی گروهی ، می تواند گویا باشد. فردی که چنین مصاحبه ای انجام می دهد از طرفی باید مباحث مطرح شده را بر عهده ی افراد حاضر در مصاحبه بگذارد و از طرفی باید بتواند به یک سنتز مورد پذیرش در میان تمام افراد دست یابد.
تشکیل یک گروه ناهمگن که به آن «طوفان مغزی» می گویند، هم چنین، یک روش بسیار دشوار مصاحبه ی گروهی است، چرا که افراد شرکت کننده در این روش با یکدیگر مخالف اند. برای مثال هنگامی که چندین نفر از حوزه های گوناگون علمی را برای سخن گفتن از یک موضوع واحد گرد یکدیگر جمع کنند. این روش اما، روش تحقیق در انسان شناسی محسوب نمی شود.

آن چه که برای انجام یک تحقیق کیفی پیشنهاد داده می شود، مجموعه ای از روش هایی است که بتوانند یکدیگر را بررسی کنند. برای مثال وقتی که پژوهشگر یک فرضیه ی پژوهشی دارد، برای آن باید به انجام چند مصاحبه ی گروهی، مصاحبه و مشاهده بپردازد. نتیجه ای که از این کار به دست می آید این است که این روش ها یا یکدیگر را تایید و یا یکدیگر را نفی می کنند. این نتیجه پژوهش گر را برای تحلیل انتخاب روش یاری می کند.

نتیجه گیری:
روش های کیفی، روش هایی مورد استفاده برای تحقیق بر روی موضوعاتی با ابعاد کوچک هستند و قابل استفاده برای یافتن «روند» نیستند. بنابراین این روش ها قابلیت انطباق بر روی سیستم های بزرگ پژوهشی را ندارند، در حالی که می توان از طریق آن ها به نکات محدود و موردی اما تعمیم پذیر دست یافت که این تعمیم پذیری به خودی خود قابلیت امکان ندارد که البته با قرار گیری در مجاورت یک مورد تحقیقی محدود دیگر و “نمونه برداری کیفی”، می تواند قابلیت تعمیم پذیری بیابد.

پرونده ی ناصر فکوهی در «انسان شناسی و فرهنگ»
http://www.anthropology.ir/node/9132