انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

ژئوپلیتیک مقاومت و درد زایش خاورمیانه اسلامی

سال ۲۰۱۱ میلادی سالی سرنوشت ساز در صحنه شطرنج ژئوپلیتیک دنیای اسلام و خاورمیانه است. از سویی طبق برنامه مصوب، قرار است نیروهای آمریکایی تا پایان سال از عراق بیرون روند، و از سوی دیگر، وقوع انقلاب های عربی در شمال آفریقا و خاورمیانه، و فروپاشی دیکتاتورهای وفادار به غرب سبب تضعیف مواضع غرب و آمریکا در این منطقه شده است. این تضعیف موضع غرب، با تحکیم موضع رقبای آن، و بطور خاص جمهوری اسلامی در منطقه همراه است و این مساله ای است که در این گفتار در پی پرداختن به آن هستیم.

روزهای پایانی سال ۲۰۱۰ میلادی، با بازیگری جدی ایران، شمارش معکوس تنزل موقعیت سیاسی و نظامی آمریکایی ها در منطقه آغاز شد. این تنزل، که در آستانه دور جدید مذاکرات هسته ای ایران در استانبول بود، محصول سه رویداد بزرگ بود: اول اینکه دولت ایران چند هفته از ورود تانکرهای سوخت نیروهای ناتو به افغانستان جلوگیری نمود. این ممانعت، علیرغم فشارهای زیاد و حتی راه اندازی تظاهرات عوامل آمریکا در جلوی سفارت ایران در کابل، تا زمانی که ایران به اهداف کامل خود نرسیده بود، به اتمام نرسید. رویداد دوم، رفتن مقتدا صدر پس از قریب به پنج سال دوری از وطن، به عراق بود. مقتدا صدر که از پایگاه اجتماعی بسیار زیادی در میان برخی از شیعیان عراق و بخصوص در میان اقشار فرودست عراقی داشته و از سویی مواضع ضد اشغالگری وی پس از اشغال عراق توسط آمریکا و متحدانش، توجه بسیار زیادی را در میان اقشار مختلف شیعی و سنی عراق به خود جلب کرده بود، پس از طی یک دوره تبعید خودخواسته به شهر قم، به عراق بازگشت و در ابتدای بازگشتش به عراق، مواضع بسیار محکمی بر ضد آمریکا اتخاذ کرد. رویداد سوم، از رسمیت افتادن کابینه سعد حریری نخست وزیر لبنان توسط حزب الله، و سقوط کابینه دولت لبنان بود. آقای سعد حریری که از سوی جریان ۱۴ مارس (مخالفان حزب الله) در سالهای اخیر، و پس از ترور پدرش رفیق حریری توسط عوامل سرویس های جاسوسی اسرائیل و غرب، همواره در یک همراهی تمام عیار با غرب و اسرائیل، بر علیه حزب الله مواضع محکمی را اتخاذ کرده و این ترور را به آنان نسبت می داد، در اوج تلاش های خود و در آستانه صدور حکم دادگاه این پرونده، طی سفری به آمریکا، به دیدار باراک اوباما رئیس جمهور آمریکا رفت. این سفر و این دیدار اگرچه با هشدارهای جدی مخالفان وی از جمله حزب الله همراه بود، اما حریری بی توجه به تهدید های مخالفان، به انجام این دیدار اصرار کرد. از اینرو، نتیجه چیزی نبود جز سقوط لحظه ای کابینه حریری. سعد حریری در واقع، قبل از ورود به دفتر اوباما و انجام دیدار با وی، نخست وزیر بود و پس از بازگشت از اتاق اوباما، هیچ کاره. حزب الله با بیرون کشیدن وزیران خود و متحدانش (نظیر مسیحیان)، ضربه ای محکم بر پیکره مشروعیت حریری وارد آورد و این ضربه، قبل از هر چیز، معادلات سیاسی منطقه خاورمیانه را به هم ریخت و کفه ترازوی توازن قدرت در منطقه را به سوی ایران سنگین کرد.

این سه رویداد، یعنی جلوگیری از سوخت رسانی به افغانستان و نیروهای ناتو؛ بازگشت مقتدا صدر به عراق و تداوم مواضع سرسختانه ضد اشغالگری وی؛ و سقوط کابینه حریری؛ سیاست های شیعی را در منطقه بسیار پر رنگ نمود و توجه اذهان عمومی را قبل از هر چیز به مرکز این سیاست ها یعنی ایران جلب کرد. در واقع، جمهوری اسلامی ایران که در طول سه دهه پس از انقلاب اسلامی، یکی از اهداف و شعارهای اصلی سیاست خارجی خود را صدور انقلاب قرار داده بود، و این سیاست را در سه سطح شیعیان، مسلمانان و مردم جهان دنبال می کند، در این رویدادها نشان داد که از توان بسیار بالایی در سطح اول و دوم برخوردار است و توانسته است حوزه نفوذ خود را، از مرز چین تا دریای مدیترانه گسترش دهد و این، یعنی برگ برنده ای که جمهوری اسلامی ایران می تواند با آن رقیب آمریکایی و غربی خود را مبهوت کند.
رویداد دیگری که در پایان سال ۲۰۱۰ و بخصوص در ابتدای سال ۲۰۱۱ روی داد، سبب شد تا قبل از هر چیز، مواضع ایران تقویت شود، و آن چیزی نبود جز بهار عربی، و سقوط دیکتاتورهای طرفدار غرب و مخالف ایران. این انقلابها در دسامبر ۲۰۱۰ از تونس شروع شد. معترضان تونسی بعد از آنکه یک افسر پلیس گاری یک جوان دستفروش ۲۶ ساله را به دلیل نقض قوانین شهری توقیف کرد و آن دستفروش نیز اقدام به خودسوزی کرد، اعتراضات خود را شروع کردند (Hounshell, 2011, P.4 ) و مردم یک ماه علیه “زین‌العابدین بن‌علی ” رئیس‌جمهوری تونس تظاهرات انجام دادند. در نهایت نیز بعد از آنکه ارتش از برخورد خشونت‌آمیز با معترضان و حمایت از بن‌علی خودداری کرد وی به عربستان سعودی پناهنده شد تا جهان عرب در بهت و حیرت فرو رود. این رویداد، سبب شد تا راشد الغنوشی رهبر اسلامگرایان تونس، پس از سالها دوری و تبعید، به این کشور بازگردد. اگر چه او در بدو ورود به تونس اذعان کرد که وی آیت الله خمینی نبوده و نقشی شبیه وی در انقلاب تونس ندارد، اما بررسی مختصری در افکار وی و بخصوص نوشته هایش، نشان از این دارد که وی این موضع را بصورت تاکتیکی اتخاذ نموده است و خود به آنچه به ظاهر گفته است، اعتقادی ندارد. دلیل این مدعای ما، کتب منتشر شده توسط وی است. کتاب های وی، که مهمترین آنها “حرکت امام خمینی و تجدید حیات اسلام” است، همگی به مساله بازگشت به خویشتن اسلامی و لزوم بازنگری در “خود” مسلمانان در مقابل یک “دیگری” به نام غرب توجه دارد. پس از موفقیت انقلاب در تونس، موجی از ناآرامی ها در جهان اسلام آغاز شد و مردم کشورهایی همچون الجزایر، اردن، مصر، بحرین و یمن ، با تعیین روزی به نام روز خشم، که معمولا روز جمعه بود، و با اتمام نماز جمعه، به خیابان ها آمده و با برپایی تظاهرات و شعارهای اسلامی همچون الله اکبر، خواهان انجام اصلاحات یا سرنگونی حاکمان خود شدند. در همین اثنا، درعرض چند هفته میلیون‌ها نفر در خیابان‌های مصر حاضر شدند و حسنی مبارک پس از ۳۰ سال حکومت، در تاریخ ۱۱ فوریه ۲۰۱۱، پس از ۱۸ روز اعتراض و آشوب در مصر،قدرت را تسلیم کرد و حامی دیرینه وی یعنی آمریکا نیز کمکی به او نکرد.

این شورشها در لیبی به جنگ وسیع داخلی منجر شد که با مداخله نیروهای ناتو و بمباران زیرساخت های حیاتی این کشور توسط نیروهای پیمان آتلانتیک شمالی ادامه یافت و به سرنگونی دولت قذافی پس از بیش از چهار دهه انجامید.

در یمن و بحرین نیز شورش های مردمی در نتیجه انقلابهای عربی بوجود آمد و پلیس در این دو کشور به زد و خورد با شورشیان پرداخت که در طی این زد و خوردها، افراد بسیاری کشته و زخمی شدند. در بحرین، با ورود ارتش سعودی به این کشور و کشتار بسیاری از مردم، خاندان آل خلیفه سعی در سرکوب شورش نمودند اما در یمن، از آنجا که سه گروه مختلف بطور همزمان درگیر در شورش بودند، شورش ها دامنه وسیعتر و بسیار خشنی به خود گرفت. شیعیان شمال که از سال ۲۰۰۴ به اینسو درگیر شش جنگ خونین با حکومت مرکزی بودند، از سویی؛ جنوبی ها از سوی دیگر؛ و خاندان قبیله حاشد و الاحمر که در گذشته همپیمان علی عبدالله صالح بوده و اکنون در مقابل وی هستند از سوی دیگر؛ مخالفین سر سخت حکومت مرکزی هستند که پس از فرار صالح به عربستان، هنوز نتوانسته اند به توافق بر سر آینده حکومت برسند.
دامنه این اعتراضات به شیعیان عربستان سعودی نیز رسید و آنان نیز در اعتراض به محدودیتهایی که دولت برای آنان تعیین کرده، دست به اعتراض زدند. آزادی زندانیان سیاسی و درخواست اصلاحات سیاسی یکی از مهمترین شعارهای شیعیان در این تظاهرات بود.

مساله مهم در این انقلابها، موضع ایران به عنوان پایگاه شیعیان منطقه، و همچنین حمایتگر اصلی جنبش های اسلام گرا در سه دهه اخیر است. آیت الله خامنه ای رهبری عالی ایران، این انقلاب ها را “بیداری اسلامی”خواند (Lutz, 2011 ) و با تاکید بر اسلامی بودن این حرکتها، به بررسی شباهت این حرکت های ضد دیکتاتوری در جهان عرب، با حرکت انقلابی مردم ایران در سال ۱۹۷۹ پرداخته و این انقلابها را الهام گرفته از انقلاب ایران نامید. این مقایسه باعث موضع گیری هایی در سوی غربی معادلات منطقه شد. بخصوص، برخی از سران کشورهای عربی که در آنها شورش ها واقع شده بود، با متهم کردن ایران به دخالت در این شورش ها، سعی نمودند این انقلابها را توطئه ای خارجی از سوی ایران جلوه دهند. اما مساله اصلی تر در این میان، نزاع میان عربستان سعودی و ایران بود.
آنچنان که Spindle and Coker می نویسند، ریاض، در طول دهه های اخیر، رهبری مصر را خاکریز کلیدی اهل تسنن بر سر راه گسترش نفوذ ایران می‏دید. بخشی از این دیوار سال ۲۰۰۳ با حمله آمریکا به عراق و سرنگونی صدام فروریخته بود. در نتیجه از دست دادن مبارک بدین معناست که سعودی‌ها هم‌اکنون خود را آخرین غول سنی باقی مانده در منطقه می‌بینند .( Spindle and Coker 2011)
با از میان رفتن دو سد سنی در برابر نفوذ ایران، یعنی صدام حسین و حسنی مبارک، ایران اکنون بیش از هر زمان دیگری فرصت یافته است بدون دغدغه های قبل، به بسط حوزه نفوذ خود در منطقه بپردازد. اولین نمود نمادین این مساله، تردد ناوهای ایرانی پس از ۳۰ سال از کانال سوئز، در فوریه ۲۰۱۱ است این دو ناو که به مقصد بندر لاذقیه در سوریه در حرکت بودند، پس از عبور از این کانال، به مقصد رسیده و موجب خشم اسرائیل شدند. ایران در سالهای اخیر ارتباطات خوبی با جنبش های سنی منطقه از جمله حماس، جهاد اسلامی و اخوان المسلمین داشته است و پس از سرنگونی حکومت مبارک، هیات های متعددی از مصریان به دیدار مقامات عالی ایران آمده اند.
از آنجا که در پی این انقلابها، محور سنتی ریاض- قاهره – واشنگتن در منطقه به شدت تضعیف شده بود، آنان برای جبران شکست خود در منطقه، بر یکی از کلیدی ترین نقاط محور مخالف، یعنی سوریه برنامه ریزی نمودند.سوریه که متحد کلیدی ایران در سه دهه اخیر بوده است و از زمان ریاست جمهوری حافظ اسد تاکنون، همچنان بر این اتحاد تاکیدی ویژه داشته است، یکی از نقاطی بود که می توانست با سقوطش، برنامه سیاست های شیعی-اسلامی به رهبری ایران تضعیف شود. سوریه که از زمان اشغال فلسطین توسط دولت نامشروع اسرائیل، تاکنون در کنار مقاومت مردم فلسطین مانده است و باوجود تلاش های زیاد دیکتاتورهای عربی و همچنین کشورهای غربی، از این مواضع عقب نشینی نکرده و طرح جبهه ایران ستیزی و ایران هراسی اعراب را تاکنون ناکام گذاشته است، کشوری بود که بسیار دیر تر از همه کشورهای دیگر، به آشوب کشیده شد و این به دو دلیل بود: اول، اینکه انقلاب های عربی، اساسا نوعی انقلاب هویتی محسوب می شود که در پاسخ به بحران های چند دهه اخیر جهان عرب بوقوع پیوسته و در پی پاسخ به این بحران می باشند- و یکی از پایه های اساسی بحران هویت و مشروعیت رژیم های محافظه کار عرب، مساله اسرائیل بوده است-، از اینرو، از آنجا که سوریه پای هیچ پیمانی که به آرمانهای فلسطین خیانت کند را امضا ننموده است و با پشتیبانی محور مقاومت حزب الله- ایران- حماس وفاداری خود را ثابت نموده است، در زمانی که کشورهای عربی رو به آشوب آوردند، این کشور کشوری آرام محسوب می شد و دلیل آن همین امر بود. دومین دلیل، به سردرگمی آمریکا و متحدان غربی اش در قبال حرکت های اخیر مردمی در کشورهای اسلامی برمی گردد. آمریکایی ها از سویی، متحدان تمام عیار دیکتاتورهای عربی بوده و از سویی، شعارهای دموکراتیک و برابری طلبانه و آزادی خواهانه و حقوق بشری سر می دهند و این دو امر، در تناقضی آشکار، سبب شد تا آمریکایی ها نتوانند رفتار درستی در قبال حرکت های مردمی داشته باشند. از اینرو، آنان پس از آنکه نتوانستند انقلاب ها را کنترل کنند، دو استراتژی را در قبال منطقه در پیش گرفتند: پشتیبانی کجدار و مریز از خواسته های مردمی (که بیشتر در قالب مصاحبه ها و بیانیه های دولتمردان آمریکایی بود)؛ و سعی در ایجاد شورش در سوریه، و سرنگونی بشار اسد به عنوان نقطه استراتژیک پیوند ژئوپلیتیک مقاومت، یعنی محور ایران-سوریه-حزب الله-حماس، و اخیرا اخوان المسلمین مصر.
آمریکایی ها به خوبی واقفند که اگر این انقلاب ها به ثمر برسد، و اراده ملت های زخم خورده خاورمیانه تحقق پیدا کند، جایی برای آنان وجود نخواهد بود. از اینرو، با ایجاد جبهه ای جدید در سوریه، سعی در انحراف مسیر این انقلاب ها و تضعیف مرکز سیاست های منطقه، یعنی ایران نمودند. جنگ داخلی سوریه که بیش از ۵ ماه از آن می گذرد، با پشتیبانی اطلاعاتی آمریکا، حمایت های مالی و تسلیحاتی عربستان سعودی ، هدایت جنگ روانی و رسانه ای از سوی شبکه الجزیره و دولت قطر، و تحرکات دیپلماتیک ترکیه به نیابت از آمریکا آغاز شد . در طی این جنگ که کماکان ادامه دارد، عربستان سعودی با تسلیح گروه های تندرو سلفی و القاعده، آنان را از طریق مرزهای عراق، اردن و ترکیه به داخل سوریه می فرستد تا با ایجاد آشوب و ناامنی، با دولت مرکزی و ارتش درگیر شده، و از سویی با کشته شدن مردم بی دفاع، با مقصر جلوه دادن دولت مرکزی، مردم را تحریک به شورش علیه حکومت نمایند. این جنگ، اگرچه موقعیت بسیار دشواری را در منطقه، و در کشور سوریه بوجود آورده است، اما با حمایت های ایران از سویی و تحرکات روسیه و چین در شورای امنیت سازمان ملل از سوی دیگر، تاکنون به نفع بشار اسد به پیش رفته است و می تواند در تحکیم موقعیت ژئوپلیتیک مقاومت نقش بسزایی ایفا نماید.
اگرچه هنوز دومینوی سقوط دیکتاتورها در بهار انقلاب های عربی و بیداری اسلامی به پایان نرسیده است و بازی همچنان ادامه دارد، اما نگاهی گذرا به تحولات منطقه در سال جاری، از بازیگری موفق ایران در اجرای سیاست های خود در قضیه افغانستان، عراق و لبنان گرفته تا سقوط دیکتاتورهایی همچون بن علی، مبارک، صالح و قذافی، که متحدان کلیدی غرب و آمریکا در منطقه بودند؛ همگی حکایت از آن دارد که توازن قدرت در منطقه و در صحنه ژئوپلیتیک دنیای اسلام، بشدت به نفع ایران و محور مقاومت ضدغربی بوده و چنانچه اوضاع به همین منوال ادامه یابد، خاورمیانه ای جدید با محوریت ایران متولد خواهد شد. زمانی کاندولیزا رایس وزیر خارجه سابق آمریکا، از جنگ تابستان ۲۰۰۶ حزب الله و اسرائیل، به “درد زایمان خاورمیانه جدید” نام برده بود. (Karon, 2006) اما این طفل خیالی مورد انتظار آنان، نه تنها متولد نشد، بلکه از اساس نطفه ای در کار نبود. شاهد آن نیز، شکست طرح خاورمیانه بزرگ با محوریت اسرائیل بود. اما امروز، به جرات می توان ادعا نمود که تحولات اخیر در دنیای اسلام و خاورمیانه، درد زایمان تولد خاورمیانه ای اسلامی با محوریت سیاست های اسلامی-شیعی ایران است.
ارجاعات:
Hounshell, Blake, 2011, So Much to Be Angry About, see in: Revolution in the Arab World. Tunisia, Egypt, and the Unmaking of an Era. Edited by Marc Lynch, Susan B. Glasser, and Blake Hounshell, USA: Foreign Policy and Slate Group
– Lutz, Meris, 2011, Iran’s supreme leader calls uprisings an ‘Islamic awakening’, Los Angeles Times, February 04, 2011, see online on: http://articles.latimes.com/2011/feb/04/world/la-fg-khamenei-iran-egypt-20110205 access: August 2011
– Spindle, Bill & Coker Margaret, 2011, The New Cold War, The Wall Street Journal, Saturday, April 16, see online on: http://online.wsj.com/article/SB10001424052748704116404576262744106483816.html
– Karon, Tony, 2006, Condi in Diplomatic Disneyland, Time: Wednesday, July 26, 2006 see online on: http://www.time.com/time/world/article/0,8599,1219325,00.html access: August 2011
http://english.aljazeera.net/news/middleeast/2011/01/201111652129710582.html
http://m.memri.org/14499/show/c7ebb5e62ff2ff67375828f23e3c7e67&t=20320d97cb30b6845cb6422bedb5dfbe
http://www.foxnews.com/world/2011/02/21/official-iran-naval-ships-enter-suez-canal/
http://www.bbc.co.uk/news/world-middle-east-12488908
http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=8910230238
http://www.bbc.co.uk/persian/afghanistan/2011/01/110116_k01_afg_feul_russia.shtml
http://naderiahmad.ir/index.php?option=com_content&view=article&id=79:1389-10-16-20-18-43&catid=36:1388-04-11-01-53-02&Itemid=59
http://naderiahmad.ir/index.php?option=com_content&view=article&id=80:1389-11-06-21-23-15&catid=38:middle-east&Itemid=59