شاید ارائه روایتهایی متفاوت از دیدگاههای متفاوت در هر زمانهای شدنی باشد؛ اما آنچه ناشدنی مینماید، پنهان ساختن شرایط و بنمایههای برخاسته از گذشتهایست که امروز را «بدین سان که هست» برساخته است…
«چرند و پرند» نوشته علیاکبر دهخدا، خبرنامهای فکاهی ـ انتقادی در دوران استبداد و نابخردی صدر مشروطیت است؛ در واقع چرند و پرند، چیزی نبود، جز صفحهای از روزنامه صوراسرافیل که توسط یکی از آزادیخواهان خوش نامِ آن روزگار به نام میرزا جهانگیر خان شیرازی، و نیز علیاکبر دهخدا، با سرمایه میرزا قاسم خان تبریزی در تهران تأسیس شد و نخستین شمارهاش برمیگردد به نُه ماه پس از اعلام و استقرار مشروطیت (۱۳۲۵ ق/ ۱۲۸۵ ش/ ۱۹۰۷ م)؛ این روزنامه تا زمان کودتای محمد علی شاه و فرمان توقیفش ، (در خرداد ۱۲۸۷ هجری شمسی)، دقیقا سه روز قبل از به توپ بستن مجلس، به طور منظم در ۳۲ شماره چاپ و منتشر میشد. صوراسرافیل و صفحه «چرند و پرند»ش که دهخدا شخصا آنرا مینوشت، بخشی از تاریخ بیداری و روشنگری ایرانیان است که همچون تمامی روزنامههای آزادیخواه و مترقیِ متعلق به آن دوران، هدفش مبارزه با جهل و نادانیِ فرهنگ مسلط بر توده مردم، و افشای حکومتمستبد محمدعلیشاه و خیانتهای ریز و درشت رجال حکومتیِ وطن فروشی بود که جیرهخوار و وابسته به کشورهای بیگانه بودند. مسئله بسیار مهمی که نه تنها هیئت تحریه صوراسرافیل، بلکه تمامی روزنامههایی که با این هدف به چاپ و انتشار اقدام کرده بودند را واداشته بود تا به زبانی دستیابند که به کلی از سنگینی نثر رایج در آن دوران دور، و برعکس نزدیک به زبان عامه باشد؛ منظور زبان آسان فهمیست که بتواند از مشکلات اجتماعی، همانگونه که توده مردم آنرا در زندگی روزمره خویش احساس میکردند، سخن گوید. زیرا تنها از این راه بود که مردم ناآگاه نه فقط میتوانستند نظارهگر انتقادیِ اقتدارِ فرهنگ جهالت در خویش شوند، بلکه با «حقوق فردی و اجتماعی» خود نیز آشنایی پیدا کنند. پس، در واقع این عصر بیداری، به منزله رخدادی اجتماعی بود که چارچوب اصلاحات در ساختار زبانی و روی آوردن به سادهنویسی را در مطبوعات و نیز ادبیات انتقادی ـ اجتماعی بنیاد گذارد. اما مطلب زمانی جالبتر میشود که درمییابیم زبانِ پیوسته به مسائل اجتماعی و عینیِ قلمرو روزمره، زمانی که در فرم و قالب «فکاهی» قرار گیرد، ناگزیر است از خود انعطاف بیشتری به خرج دهد و از این هم سادهتر شود؛ تا جایی که به تمامی تابع زبان محاورهی کوچه و بازار شود. اما اینکه چرا مطبوعات انتقادی، به قالب طنز و فکاهی روی آوردند، به نظر میرسد مهمترین دلیل این باشد که بیان مشکلات روزمره اجتماعی، و انتقاد از ضعفهای اقتصادی و سیاسی نه فقط در آن دوران، بلکه در هر زمانهای با آگاهی روزمره بیشتر جفتو جور است. به همین دلیل هم بود که چرند و پرند، همچون «ملانصرالدین» که در تفلیس چاپ میشد و یا روزنامه فکاهی انتقادی اجتماعی دیگری در همان ایام به نام «آذربایجان» که در تبریز چاپ و منتشر میشد، از اقبال بینظیری برخوردار بودند و به آسانی به دلهای مردم راه یافته بودند؛ با علاقه آنها را میخواندند و همواره برای یکدیگر نقل میکردند. پس اغراق نکردهایم اگر بگوییم «چرند و پرند»، آیینه تمام نمای مشکلات ایرانِ درِ حال بیداری و آرزوهای مردمی بود که در کار آموختن الفبای نقد و تفسیر وضعیت اجتماعی خود بودند. از این دیدگاه دهخدا، معلمی صادق و دلسوز، بود. او با همت و نکته سنجیهای بیمانندش به مخاطبان خویش، طریقِ نگاه به شیوه «مدرن» را میآموخت. بدین معنا که به اموری که تا آن زمان برای تودههای ناآگاه جزو بدیهیات به شمار میآمد«شک و تردید» و «پرسشگری» را میآموخت. اصلا این مهمترین وظیفهای بود که چرند و پرند بر عهده داشت. دهخدا میدانست چگونه باید «قدرت»، «ثروت» و «اشرافیت درباری» و یا «اشرافیت روحانینمایان» را (به لحاظ منزلت تبعیضآمیز اجتماعیشان) به پرسش گرفت و شک به جان هستیوجودیشان انداخت. و اتفاقا به دلیل چنین هدف و عملکردی، طبیعی است که این اثر در بین آثار نفیس ادبیات فارسی جایی نداشته باشد؛ زیرا اصلا هم قرار نبوده داشته باشد.
نوشتههای مرتبط
ادامه مطلب در:
چرند و پرند