انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

میان گریه می‌خندیم؛ گفتگو با اکبر عالمی

روناک حسینی

اغلب مخاطبان سینمای وودی آلن یا دوستش دارند و هر اثر جدید از او را با اشتیاق دنبال می‌کنند یا از او متنفرند و هیچ دلشان نمی‌خواهد به دنیای خنده‌های خاکستری او قدم بگذارند. وقتی به تماشای اثری از آلن می‌نشینید، همین‌جور که شاید به شوخی‌هایش بخندید، از دست شخصیت‌ها حرص می‌خورید یا احتمالا در ورطه ناامیدی فرو می‌روید. شاید هم فقط از شوخی‌های مردی که در بازی‌هایش اغلب نمی‌خندد، لذت ببرید و تصمیم بگیرید خیلی ساده‌تر با زندگی برخورد کنید. اکبر عالمی، استاد دانشگاه، کارگردان و عضو فرهنگستان هنر معتقد است آلن از آن رو هنرمند است که می‌تواند هم مردم را بخنداند و هم غمگینشان کند.

فضای داستان‌های وودی آلن بیش از آن‌که ما را به خنده بیندازد غمگینمان می‌کند. نوعی غم که حالتی از بیهودگی را القا می‌کند. پس دلیل استقبال مردم از فیلم‌های او و روایت‌های او از زندگی چیست؟

سبک او در تولید آثار سینمای کمدی کاملا با بقیه فرق دارد. او شبیه به هیچ‌کس نیست. تماشاگر با یک چشمش می‌گرید و با چشم دیگرش به دنیای او می‌خندد. در تمام لحظات سعی دارد تماشاگر از نیروی تعقل خودش بهره‌مند باشد. در تولید آثارش که گاه طعم تلخی دارند هرگز بیهودگی را القا نمی‌کند. آیا شما تصور می‌کنید کافکا، گراهام گرین و حتی آلبرکامو، بیهودگی را از پشت عینک تیره القا می‌کنند یا در ورای این عینک به مخاطب می‌گویند: این راه، راه پسندیده‌ای نیست! می‌خواهم مثالی بیاورم: کاریکلماتور، واژه‌ای است ساخته ذهن ایرانیان. مثل وقتی که بگویید زیر خط فقر مداد من رنگ ندارد. برخی از گفت‌وگوها در فیلم‌های وودی آلن از این‌گونه محاوره‌ها استفاده می‌کند. وودی آلن وجوه گوناگون زندگی را به سخره می‌گیرد. او می‌گوید زندگی مجموعه‌ای از تمام چیزهای تلخ، شیرین، تنهایی، شادی، افسردگی، توهم، رنج، تضاد، نادانی، عشق، نفرت، کلاهبرداری و حسادت است. تقبیح خسیس بودن، طعنه به سیاست، کارآگاه بازی و حتی… در بسیاری از فصول فیلم‌هایش، شادی یا گاه پشیمانی توأم با تفکر را به ارمغان می‌آورد. او از کنایه بسیار هنرمندانه بهره می‌جوید. اما به شخص یا جناحی توهین نمی‌کند. به‌خوبی می‌داند که شوخی کردن با لحن جدی، یک هنر است. به فیلم فیلسوف نادان نگاه کنید. او در سال ۲۰۱۵ یعنی در آستانه هشتاد سالگی فیلمنامه یک فیلم سرشار از معنا را نوشت و آن را کارگردانی کرد. اما اکنون یا حتی در گذشته، در برخی از فیلم‌هایش ترجیح می‌دهد نویسنده و کارگردان باقی بماند، به همین دلیل بود که در فیلم «فیلسوف نادان» بازی نکرد. او برای صحنه تئاتر هم نمایشنامه نوشته است. به اجرای آثار موسیقی جاز نیز در صحنه اجرا تبحر دارد. گوش او در فهم موسیقی به‌خوبی تربیت شده است. قدرت او در ادای جملات به ظاهر جدی مرا وادار می‌کند که بین او و جری لوئیس یا نورمن ویزدام فرسنگ‌ها فاصله بگذارم. او یک سینماگر مولف است و چهار بار جایزه اسکار را به خانه برده است. آثارش شایستگی پژوهش ژرف‌تری را می‌طلبد. (و چه خوب که نشریه شما به این فکر افتاد.) این مرد هنوز عاشق کار کردن و نوشتن است و پیر نمی‌شود.
در تمام روایت‌های او، یک نگاه مشترک وجود دارد. نوعی جهان‌بینی و نگاه خاص به مسائل انسانی. می‌توانیم بگوییم این نگاه، یک نگاه تیره به زندگی است؟

نه، نگاهش هرگز یک نگاه تیره به زندگی نیست، بلکه با تیزبینی هنرمندانه‌اش آدم‌های ناشایست را به سخره می‌گیرد. من در پاسخ به سوال اول شما، نویسندگان به ظاهر بدبین را مثال زدم. نگاه تلخ به معنای نگاه تیره به زندگی نیست.
شخصیت‌های اصلی روایت‌های آلن، تا چه اندازه به ما، به جامعه انسانی ما نزدیکند؟ یعنی چه اندازه نزدیک به واقعیت؟
او یک هنرمند امریکایی مستقل است. در چهل و نه سال تلاش فیلمسازی، نویسندگی و بازیگری‌اش ۴۸ فیلم سینمایی کمدی در کارنامه‌اش ثبت شده و کارهایش همگی ماندگار شدند. او در بروکلین نیویورک به دنیا آمد. پدر و مادر او آدم‌های شایسته‌ای بودند. مادرش کتابدار بود و پدرش روی طلا و جواهرات کنده‌کاری می‌کرد. وودی آلن در کودکی مجذوب شعبده‌بازی شد. اکنون در پاسخ به سوال شما باید بگویم که هیچ پدیده‌ای نه برای یک ملت و نه برای یک فرد، بدون سابقه به وجود نمی‌آید. بله با اطمینان می‌گویم که تجلی جامعه امروز و قرن گذشته را در آثارش می‌بینم. او در لایه‌های ظاهر و پنهان آثارش نه از کلیشه و نه از استریوتایپ استفاده نمی‌کند و در چارچوب آثار کمدی بسیار بر واقعیت نزدیک است.
در فیلم آنی هال، آلن نوعی نگاه به روابط انسانی و روابط عاشقانه را ارائه می‌دهد. نگاهی که از تناقض‌های غریبی در این نوع رابطه پرده برمی‌دارد. این‌که رنج‌ها، مشقت‌ها، تناقضات و مسائل غیر‌عقلانی در رابطه را تحمل می‌کنیم چون «به تخم‌مرغ‌هایش نیاز داریم». این نوع نگاه ما را از عادت‌هایمان دور می‌کند. آلن ظاهرا در اغلب کارهایش از همین شیوه استفاده می‌کند و پذیرفته‌ترین مسائل را به چالش می‌کشد. این را می‌توان وظیفه نگاه طنزآلود نقادانه دانست یا شیوه روایت وودی آلنی این گونه است؟
شما را برای این سوال ارزشمند به بهانه فیلم آنی هال تحسین می‌کنم و در پاسخ می‌گویم هر دو. یادم نمی‌رود که این فیلم با استقبال کم‌نظیر تماشاگران روبه‌رو شد. به گمانم سال ۱۹۷۷ بود که این فیلم را دیدم. سوال خوب همواره آدمی را به وجد می‌آورد. این فیلم درباره یک کمدین است. وودی آلن در نقش یک خواننده بازی می‌کند. او عاشق خانم آنی هال می‌شود. شخصیت آن‌ها یعنی هر دو نفر کاملا با هم تفاوت دارند. این تفاوت یعنی قناس بودن، یکی از عوامل خنده است. آقای «آلوی»، یعنی همین خواننده، آدم بسیار بدبینی است. خانم آنی یک خواننده و عکاس بااستعداد است. (منظورم خانم دایان کیتون است) به ویژه برای نسل جوان جالب است که بداند، وودی آلن در جای جای آن، یعنی وسط بازی در این فیلم یعنی در اوج، یا هنگام بازی، به سمت دوربین برمی‌گردد و با آن حرف می‌زند یا به عبارتی بهتر به تماشاگر رو می‌کند و با تماشاگر حرف می‌زند. (یعنی همانا، مکتب بازیگری برتولت برشت که ۱۸۰ درجه با مکتب استانیسلاوسکی تفاوت دارد) باید یادآوری کنم که این فیلم چند وجهی و سرشار از معنا، یکی از زیباترین کارهای وودی آلن است که مانند بسیاری از آثارش علاوه بر ایفای نقش اول، خودش نویسنده فیلمنامه و کارگردان بوده است. او به نشانه نگرانی، حرف‌های وارونه می‌گوید. خیلی رومانتیک می‌شود و در لحظه دچار هیجان! فقط در چند لحظه یا بهتر است بگویم که در فرصتی بسیار کوتاه، صحنه بعد در همه فیلم‌هایش غیر‌قابل پیش‌بینی است و همواره مانند یک موج غلتان با تغییر فضا، موضوع و موقعیت روبه‌رو می‌شویم. یک بچه در یکی از صحنه‌ها می‌گوید: کائنات در حال گسترش است. تقابل عقل با ساده‌لوحی در آثار او موج می‌زند.
در فیلم نیمه‌شب در پاریس، آلن پرده از این ماجرا برمی‌دارد که ما همیشه زندگی ایده‌آل را در گذشته جست‌وجو می‌کنیم. این که حتی اگر به گذشته برگردیم، آدم‌هایی را می‌بینیم که آن‌ها هم میل به زندگی در گذشته‌ نسبت به زمان خودشان هستند. این نارضایتی از آنچه هست، چیزی است در ما که به نظر آلن مسخره می‌آید یا او دغدغه خودش را به تصویر می‌کشد؟
باز باید بگویم هر دو. این پرسش شما نیز نشان از تسلط شما به ریزه‌کاری‌های آثار وودی آلن دارد و او در فیلم رویای نیمه‌شب با فلسفه رفت و برگشت از گذشته به حال، به ما می‌فهماند که گذشته بسیار مهم است. می‌خواهد بگوید: اما همین لحظه را دریاب که آینده تو را ترسیم می‌کند. شما خوب می‌دانید که فیلمنامه‌نویس و کارگردان این فیلم (که بسیار مورد استقبال تماشاگران واقع شد)، خودش بود ولی در آن بازی نکرد، زیرا در آن زمان هفتاد و پنج ساله شده بود. در شب‌های رویایی پاریس می‌بینیم که یک مرد متاهل هنگام تعطیلات سالانه‌اش در پاریس، آرام‌آرام عاشق می‌شود و کارآگاه خصوصی او را تعقیب می‌کند. این فیلم را در سال ۲۰۱۱ ساخت و من به یاد فیلم «هانا و خواهرانش» افتادم که او آن را در سال ۱۹۸۶ ساخت و در راس جدول آثارش قرار گرفت. اما بر‌می‌گردم به پاسخ سوال شما درباره فیلم به یاد ماندنی «نیمه شب در پاریس». پاریس صبح‌ها زیباست. بعد از ظهرها جذاب و غروب به بعد، پاریس آدم‌ها را بالا می‌برد. سپس می‌گوید: پاریس پس از نیمه شب، سحرآمیز می‌شود. یادتان نرود این فیلم کمدی نیست و هست. بسیاری از منتقدان آن را شاهکار نامیدند. او از سیاست بازی حذر می‌کند. از کتابی که نوشته و از راه گمشده و کتابی که در این باره نوشته سخن می‌گوید. در فصلی از همین فیلم نیمه شب در پاریس، مجسمه‌ای مشهور از آثار رودن به نام «تفکر» در میدان کوچکی در پاریس، در صحنه‌ای کوتاه، به من و شما می‌گوید: اندیشه کنید که همانا انسان زنده و پویا، با اندیشه قد می‌کشد. در این فیلم که چند لایه دارد، همواره نمادها و نشانه‌ها نزد تماشاگر آگاه بیشتر جان می‌گیرند. یادمان باشد که وودی آلن از هفتاد سالگی پرکارتر شد و هر سال یک فیلم ساخت.
وودی آلن در آثارش، چه مکتوب و چه سینمایی، ظاهرا آنچه را جامعه بی‌قید و شرط پذیرفته به سخره می‌گیرد. حتی با جدی‌ترین مسائل زندگی با شوخی برخورد می‌کند. جنس این شوخی چیست؟ شوخی از موضع بالا و جدی نگرفتن زندگی یا بیهوده انگاشتن آن؟ ما کجای دنیای وودی آلن قرار می‌گیریم؟
ما با او همراه می‌شویم. واقعا به خواب می‌ماند این زندگی. نباید تا این اندازه و در این حد به روح خودمان فشار بیاوریم. نباید باعث انقباض روح خود شویم. عوام می‌گوید سخت نگیر. این نیز بگذرد و نیز دگر آید. گاه به خودم می‌گویم: چقدر زود دیر می‌شود. افسوس که نامه جوانی طی شد. پس خنده بر هر درد بی‌درمان دواست.
بعضی منتقدین می‌گویند سینمای وودی آلن تقلیدی است و برای مثال، اقتباس زیادی از سینمای فلینی دارد. چقدر این موضوع درست است؟ یعنی چقدر می‌توان سینمای وودی آلن را تقلیدی یا مستقل دانست؟
خیر تقلیدی نیست. در هنر همواره می‌توانید از بزرگان تاثیر بگیرید، زیرا آنان همواره الهام‌بخش هستند. می‌توانید آثارشان را بنوشید و سپس از اثر فاصله بگیرید تا جوهره آثار به روان ناخودآگاه شما سپرده شود، آن‌گاه اثر خودتان را خلق کنید. نویسندگان بزرگ در آغاز کلمات را از کسانی یاد گرفته‌اند و حالا با تکیه بر روان ناخودآگاه خودشان کلمات را به شیوه خودشان با هم ترکیب می‌کنند و آثار جاودانه می‌شوند. وودی آلن نه‌تنها از فلینی و سینمای ایتالیا و بعدها از سینمای فرانسه و بقیه استفاده کرده و بهتر است بگویم از بشریت و آثار خودش را خلق کرده است. او هنرمندی خلاق است. در هنر اگر تقلید کنید به شما می‌گویم: هنر ورز و اگر از راه هنر ارتزاق کنید به شما می‌گویم هنر‌ور. او مقلد فلینی نبوده ولی جاده و دیگر آثار فلینی و پیشگامان نئورئالیسم ایتالیا از جمله فدریکو فلینی را مثل من و شما دوست می‌دارد.
چرا در ایران آن‌قدر وودی آلن مورد استقبال واقع شده است؟ منظورم البته سینمایی است که مردم خود دنبال می‌کنند. حتی در مورد آثار مکتوب او هم چنین مسئله‌ای وجود دارد. آیا در ایران تنها چنین استقبالی از آثار او می‌شود و در واقع تماشای آثار او نوعی حس روشنفکری به مخاطب القا می‌کند یا در دنیا هم هنور آثار او مورد توجه ویژه مردم و منتقدان هستند؟
در دنیا از او و آثارش استقبال می‌کنند. یادمان نمی‌رود که ایرانیان انسان‌های تک‌ساحتی نیستند. یادمان نخواهد رفت که خنداندن مردم، بسیار بسیار سخت‌تر از گریاندن آنان است. فقط همین.

این مطلب در همکاری با مجله کرگدن منتشر می شود