اغلب نسل سومیها یا بیکارند و یا در جایی نامرتبط با تخصص خودشان بناچار مشغولاند. در کشوری که نیاز به پژوهشهای فرهنگی در وضعیتهای پیچیده توسعه و شهری به طور قطع در اولویت است، متخصصان فرهنگ با وجود زحمتی که برای کسب دانش فرهنگ یعنی انسانشناسی کشیدهاند، خارج از عرصههای آموزشی، پژوهشی و تأثیرگذاری به سر میبرند.
فرهنگ امروز: فرهنگ امروز از این پس بنا دارد فارغ از مباحث انتقادی یا تئوریکی که در خصوص علوم انسانی منتشر میکند، به ذکر برخی مشکلات و موانع رشتههای مختلف این علوم در دانشگاهها از زبان اساتید و فارغالتحصیلان آن رشته بپردازد. فرهنگ امروز از انتشار هرگونه نظرات اساتید و دانشجویان و فارغالتحصیلان رشتههای مختلف علوم انسانی به منظور یاریرسانی به ارتقای علومانسانی کشور، استقبال میکند.
نوشتههای مرتبط
فکر میکنم نخستین باری که اصطلاح «نسل سومیهای انسانشناسی» به کار رفت، در نشستهای تخصصیای بود که همراه با جمعی از دوستان عزیزم در پاییز ۱۳۹۰ شکل داده بودیم. نسل سومیها در ادامه نسل اول انسانشناسان دانشگاهی همچون دکتر علی بلوکباشی و دکتر مرتضی فرهادی و نسل دوم انسانشناسان دانشگاهی همچون دکتر ناصر فکوهی و دکتر نعمتاله فاضلی متولد شده بودند. گرچه تعداد نسل سومیها را اکنون میتوان در حد پنجاه نفر تخمین زد، اما از میان دکتری گرفتهها حدود بیست نفر از نسل جوان انسانشناسان ایران به طور مستمر حدود یک سال در نشستهای تخصصی ماهانه درگیر بودند. این نشستهای نسل سومیها که بعداً نام «حلقه انسانشناسان ایران» را به خود گرفت، از دغدغهای مشخص برمیخاست: بیتوجهی به نسل سومیها از سوی افراد و نهادها. ما با جمع زیادی از فارغالتحصیلان دکتری انسانشناسی مواجه بودیم که تجارب پژوهشی و دانش نظری خوبی از رشته انسانشناسی داشتند، اما امکانی برای حضور و تأثیرگذاری آنها در عرصه علمی و عرصه عمومی مهیا نمیشد. به همین دلیل، به جای اینکه منتظر باشیم تا کسی یا نهادی کاری برای این نسل کند، خودمان دست به کار شدیم؛ گرچه که در میانه راه به دلایل مختلفی از جمله عدم وجود بستر و حمایت نهادی و سازمانی و نیز متفرق شدن برخی از افراد به دلیل عدم یافتن موقعیت شغلی نسبتاً موقت متوقف شدیم.
اکنون نیز پس از گذشت دو سال از آن گردهم آمدنها وضعیت همانی است که بود. نسل سومیهایی که در اواخر دهه ۱۳۸۰ و اوایل دهه ۱۳۹۰ دکتری انسانشناسی گرفتهاند، کماکان تکلیف خودشان را با نظام آموزشی و پژوهشی کشور نمیدانند. اغلب نسل سومیها یا بیکارند و یا در جایی نامرتبط با تخصص خودشان بناچار مشغولاند. در کشوری که نیاز به پژوهشهای فرهنگی در وضعیتهای پیچیده توسعه و شهری به طور قطع در اولویت است، متخصصان فرهنگ با وجود زحمتی که برای کسب دانش فرهنگ یعنی انسانشناسی کشیدهاند، خارج از عرصههای آموزشی، پژوهشی و تأثیرگذاری به سر میبرند. در طی این سالها، تعدادی از این نسل سومیها ناگزیر به کشورهای دیگر رفتند تا شاید بتوانند در تخصص خودشان کار کنند که تا جایی که اطلاع دارم، وضعیت چندان رضایتبخش نیست. اما همچنان تعداد زیادی از دوستان من در نسل سوم منتظر گشایشی در دانشگاه هستند.
طبیعی است که در چنین وضعیتی، نسل سومیها ناکامی و ناامیدی را عمیقاً تجربه کنند: کسی که به عشق وطن خود و به عشق خدمت به فرهنگ خود، با هزینههای شخصی برای گذراندن دوره دکتری به کشورهای دیگر رفته است (به دلیل فقدان این دوره در ایران)، وقتی بازمیگردد، برای سلام دغدغهمندش، علیک مسئولانهای نشنیده است؛ جایی که جواب سلام، واجب است. نسل سومیها علمی نخواندهاند که به درد دردهای کشور نخورد؛ آنها دانشمندان فرهنگاند، چیزی که پرمسئلهترین و پرمناقشهترین موضوع در دهه اخیر در کشورمان بوده است، حداقل دلیل آن تصویب «پیوست فرهنگی» در عالیترین نهادهای کشور است. نسل سومیها علمی خواندهاند که سابقه آن در جهان بیش از صد سال است و اکنون یکی از پرپرستیژترین و پردرآمدترین مشاغل را از آن خود کرده است: انسانشناس (anthropologist). نسل سومیها علمی خواندهاند که حضوری جدی در کاربردیترین حوزهها از سلامت و بهداشت گرفته تا بازاریابی و مدیریت دارد. نسل سومیها هم جوان هستند و انرژی دارند، هم تجربه پژوهشی دارند و هم باسوادند. کافی است که ظرفیت سازمانی و دانشگاهی برای آنها بگشاییم تا آنها نشان دهند که چگونه مدیریت و مدیران کشور میتوانند از دانش کاربردی آنها بهره ببرند.
انسانشناسی مدعی است که درک و فهمی که از فرهنگ یا شیوه زیست یک گروه اجتماعی میدهد، عمیقترین و پیچیدهترین نوع فهم است. این به دلیل آن است که یک انسانشناس برای درک یک فرهنگ با اعضای همان فرهنگ زندگی میکند. انسانشناسی معتقد است که بدون یکی شدن با موضوع امکان شناخت وجود ندارد. تجارب اقدامات اجرایی در کشور نشان داده است که بخش مهمی از ناکامیها در برخورد با مسائل فرهنگی کشور از عدم شناخت دقیق و عمیق اعضای فرهنگ و شیوه رفتار و اندیشه آنها نشأت میگیرد. انسانشناسان، در میان بسیاری از کارهایی که میتوانند انجام دهند، توانایی آن را دارند که شناخت دقیق و عمیقی از فرهنگ جوامع مختلف ایران برای سازمانها و مسئولین مختلف پدید آورند؛ و با توجه به این شناخت میتوانند وارد پژوهشهای کاربردی جهت حل یک مشکل یا مسئله خاص شوند و بدین طریق کیفیت زندگی فرهنگها را افزایش دهند.
اکنون نگاه نسل سومیهای انسانشناسی نگران و منتظر است. وزارت علوم وظیفه مهم و خطیری در قبال نسل سومیها دارد و نباید آنها را تنها گذارد. نباید خود که مدعی امید است، آنها را ناامید کند. نباید خود که در پی تدبیر است، با بیتدبیری این فرصت استثنایی را از دست بدهد و ما شاهد آن باشیم که روز به روز نسل سومیها مأیوستر و پژمردهتر شوند. پیشنهاد مشخص من در وهله اول، تأسیس یک یا دو گروه انسانشناسی در چند دانشگاه است تا بدین طریق این نسل سومیها بتوانند جذب شده و اعضای هیئت علمی گروهها را تشکیل دهند. اطمینان قطعی دارم که با ورود نسل سومیها به دانشگاه، جان تازهای در کالبد انسانشناسی غلیان کرده و چشمان بسیاری از دانشجویان مقاطع کارشناسی و ارشد برق خواهد زد. با ورود نسل سومیهای انسانشناسی به دانشگاه، مدیران ما میتوانند از آنها انتظار انجام پژوهشهای کاربردی داشته باشند و یقیناً به انتظار آنها پاسخ مثبت و درخوری داده خواهد شد.
دکتر اصغر ایزدی جیران استادیار گروه انسانشناسی دانشگاه تهران و مدیر گروه انسانشناسی هنر در «انسانشناسی و فرهنگ» است.
یادداشت زیر ابتدا در سایت «فرهنگ امروز» منتشر شده و اکنون برای انتشار مجدد در اختیار سایت «انسانشناسی و فرهنگ» قرار میگیرد.