چای و قلیان و قهوهنوازی
الهام زارعنژاد
نوشتههای مرتبط
تا پیش از «کافه نادری» که اولین کافۀ مدرن ایرانی است، مردان برای چایخوردن در قهوهخانهها جمع میشدند.
میگویند میرزا عبدالله در قهوهخانه همیشه ساز کنار دستش بود و تار آنچنان در نگاه قهوهخانهنشینان آشنا مینمود که میرزا آرزو داشت روزی برسد که تمام مردم، در ایران، بتوانند در کنار چایخوردن تار هم بنوازند. تأثیر موسیقی در فضای چایخانه و قهوهخانه و کافهها بخشی جداییناپذیر از عوامل محیطی است. حتی، با توجه به موسیقیای که در کافه پخش میشود میتوان مخاطبان آن فضا را شناسایی کرد.
از دل کافههای روشنفکرانۀ پاریس و بارهای ساده و کوچک کشورهای بلوک شرقی تا «کافۀ ناظم حکمت» در استانبول و همین کافه نادری، نامهای زیادی از گذشته تاکنون درخشیدهاند. محفل روشنفکری در گوشهای ازکافه داغ است و در گوشهای دیگر از آن نوازندهای موزیک متن مینوازد، بیآنکه نام و خاطرهای از او برجای بماند.
کارل ولاشک، نوازندۀ کافههای اتریش، که از جنگ جهانی دوم جان به در برده، با نام مستعار چارلی در روزگار جوانی در کافهها پیانو مینواخته است. او چندین گروه موسیقی را رهبری کرد و اکنون یکی از ثروتمندان و رستوراندارهای معروف دنیاست، اما کسی نمیداند در کافههای محلی وین که بهترین مکان برای پنهانشدن و آشنایی با آدمهای جدید و جالب است؛ او چه تأثیری بر افکار و سلیقۀ روشنفکران داشته است. «کافه لانتمان»، پاتوق فروید، هنوز در بلواری معروف وجود دارد، فروید نامی آشنا و تفکرش شناخته شده است، اما کارلها یگانه صداهایی هستندکه از آنها هیچ اثر و یادی در ذهنها نمانده است.
در فرانسه نیز صندلیهای «کافه دومگو» خاطرات بسیاری از روشنفکرانش دارد. روبسپیر در طول انقلاب فرانسه در «کافه پروکوب» پاریس با دوستانش ملاقات میکرد و در آنجا بود که تصمیم میگرفت نوازندگان داخل کافه چه قطعاتی بنوازند. اینجاست که درمییابیم کافهها در شکلگیری افکار آنها چه نقشی داشتهاند.
ژان میشل ژار، آهنگساز معروف فرانسوی، در خاطرات پراکندهاش به مادر خود که از فعالان سیاسی بوده است اشاره میکند، او به کمک باریستای کافۀ کوچکی در یکی از شهرهای فرانسه، پدربزرگ ژان را که نوازندۀ ابوا بوده است برای نوازندگی به کافه میآورد. فرانس ژار میگوید: بحثهای بین ما داغ بود و صدای ابوای پدرم هرگز به گوش نمیرسید، ما همگی از موسیقی پر بودیم و از نوازندهاش فارغ!
نادری نیز ازکافههای مهم روزگار ماست. در کافههایی که پاتوق روشنفکران بودهاند، از پخش صفحات قدیمی گرامافون تا اجرای زندۀ نوازندگان رواج داشته است. از دیرباز، صدای فرهادها و فروغیها و از اواخر دهۀ هفتاد تاکنون، اجرای موسیقی زنده در کافهها تلاشی برای جذب مخاطبان و مشتریان بوده است.
از فرهنگ کافهنشینی در گذشته فاصلۀ زیادی تا کافههای امروز وجود دارد، که مهمترین آن جایگاه و منزلت نوازندههاست. نوازندههایی که حضور در کافه نقش آنها را تنزل میدهد! کافههای کوچک نوازندههایی در دل خود دارند که صدای ساز آنها انرژی و فضای کافه را متأثر از خود کرده است اما صاحبان این اصوات در پس پرده نادیده گرفته میشوند. نوازندههایی که در داخل کافهها مینوازند نسبت به نوازندههای بیرون از کافهها تفاوت بسیاری دارند، میان نوازندۀ خیابانی تا نوازندۀ کنسرتی تفاوت بسیار است، اما حضور یک شاعر، نقاش، بازیگر یا یک فعال سیاسی در کافه هرگز ابهام و قضاوتی بهدنبال ندارد. بیتردید، در این نشستها هنر و ادبیات و سیاست سر جای خود خواهند بود، اما اگر نوازندهای در کافهها ساز بزند، به نوازندۀ درجۀ سوم بدل خواهد شد. این مسئله در فرهنگ کافهنشینی ما مبهم باقیمانده است و روشنفکران نیز تا به امروز برایش چارهای نیافتهاند. نه تنها تار میرزا عبدالله در دستان ایرانیان نیست، بلکه مشتریان بیخبر از همهجا موسیقی و نام صاحبان آنچه میشنوند را فراموش میکنند. در این میان، رامشگران به نواختن ادامه میدهند و خوب میدانند که آدمها بیجهت میگویند تنها صداست که میماند.
با وجود این، موسیقی و صدا را نمیتوان از هیچ کافهای حذف کرد. صدای زخمه و کوبش و دمیدن حذفناشدنی است و سایۀ پررنگ نوازندگانی که صدای سازشان میزهای کافهها را شلوغ نگه میدارد هرگز ناپدید نمیشود.
این نوشته در همکاری مشترک میان انسان شناسی و فرهنگ و مجله آنگاه منتشر می شود