در گفتگو با دکتر جبار رحمانی
اردیبهشت ۱۳۹۹
از ابتدای شیوع جهانی و گستردهی ویروس کرونا و اعلام قرنطینه برای کنترل آن، در کنار سختیها و نگرانیهایی که وجود داشت، پیشنهادات بسیاری برای خانهنشینی داده شد. موجی از معرفیها برای کتابخوانی و تماشای فیلم و همچنین انبوهی از آدرسهای اینترنتی برای برگزاری دورههای آنلاین علمی، ورزشی، هنری و… مطرح شدند. در کنار این پیشنهادات اختیاری، چالشهای بسیاری برای آموزش در مدارس و دانشگاهها نیز وجود داشت. دروس آموزش و پرورش که در تلویزیون تدریس میشدند، اکنون در فضای مجازی و از طریق سامانهی سراسری شبکهی شاد (شبکهی اجتماعی دانشآموزان) نیز پیگیری میشوند. دانشگاهها نیز جدیتر به سراغ آموزش مجازی همگانی و اجباری رفتهاند. با توجه به شرایط کنونی در حوزهی آموزش که علاوه بر فراهم آوردن امکانها، فشارها و مشکلاتی را نیز به دنبال داشته است، دکتر «جبار رحمانی» به پرسشهایی دربارهی این وضعیت پاسخ گفتند. ایشان پژوهشگر، نویسنده و استادیار انسانشناسی فرهنگی پژوهشکدهی مطالعات فرهنگی و اجتماعی هستند. همچنین سمت معاونت مؤسسهی انسانشناسی و فرهنگ را به عهده دارند.
۱. به عنوان پرسش اول، به نظر شما استفادهی بهینه از منابع مجازی و اینترنتی موجود به چه بسترهایی در جامعهی ایران نیاز دارد؟
در مورد سؤال اول بهطور کلی باید گفت که اصولاً در ایران مسئلهی فضای مجازی در حوزهی آموزش، خیلی توسعهیافته نیست. تا حدی ما در دانشگاههایی مثل پیام نور در بخش آموزش از راه دور یک سری زیرساخت اولیه داشتیم، ولی اصولاً فضای مجازی نقش کلیدی در نهاد دانشگاه ایرانی ندارد. عمومی ترین کاربرد آن در سایتهای دانشگاه است که سایتهای دانشگاهی ما سایتهای محل رجوع علمی و پژوهشی نیستند. این سایتها در نهایت یک رسانهی اطلاعرسانی هستند و در موارد خیلی کم و محدودی هم برای بحثهای بروکراتیک است، نه برای بحثهای علمی و آموزشی. به همین خاطر تقریباً بالای ۸۰-۷۰ درصد اساتید ما از ایمیلهای غیرآکادمیک استفاده میکنند. نه اینکه نخواهند از ایمیل آکادمیک استفاده کنند؛ به دلیل اینکه تجربه زیرساختهای ضعیف فضای مجازی و آکادمیک به اینها نشان داده نمیتوانند به ایمیل آکادمیک در حد یک مکاتبه در بلند مدت اعتماد کنند. چون از یک جایی به بعد سایتها دچار مشکل شده و شما اطلاعات را از دست میدهید. یعنی ما زیرساختهای فضای مجازیمان در فضای آکادمیک هم از لحاظ تکنولوژیک و هم از لحاظ نرمافزاری اصولاً یک زیرساخت ضعیف و نحیفی بوده؛ علاوه بر این باید توجه داشت که نظام آموزش عالی ایران مبتنی بر شیوههای سنتی ارتباطات یعنی حضور فیزیکی در کلاس، حضور استاد محور و تعامل چهره به چهره بوده، در نتیجه این ضعف تکنولوژیک در حوزهی فضای مجازی و آن تمرکز بر حضور فیزیکی و روابط چهره به چهره دست به دست هم دادند، نتیجه این وضعیتی که ما در حوزهی آموزش عالی میبینیم شده است؛ از یک طرف آدمها (یعنی هم دانشآموز، هم استاد، هم کارمند) مهارت کافی برای کار با فضای مجازی ندارند؛ از طرف دیگر مهارت یادگیری و یاددهی را هم در این فضا ندارند و این زیرساخت هم ضعیف است. در نتیجه وضعیت امروز پیش میآید که تجربهی نسبتاً تلخی است. به قول یکی از دوستان میگفت من در کلاسم بخش اعظم کلاسم این است که میگویم بچهها صدا میآید؟ بعد یک عده میگویند میآید، یک عده میگویند نمیآید! این کل محتوای کلاس است.
۲. این امکانها تا چه حد میتوانند برای عموم مردم جامعه مؤثر واقع شوند و تغییراتی را به وجود آورند؟
در مورد سؤال دوم به هر حال زیرساختهای الکترونیک یا فضای مجازی ذیل ایدهی دولت الکترونیک میتواند خیلی بسط پیدا کند و جلوی خیلی از این جابهجاییها و هزینههای اضافی که بر بدنهی جامعه تحمیل میشود را بگیرد و در نتیجه جامعه بتواند کار خودش را با صرف انرژی کمتر و مصرف منابع کمتری حل کند. به همین خاطر به نظر میرسد که اگر ما زیرساختهای کافی با کیفیت بالا داشته باشیم، مهارتها و دانش و بینش و حتی گرایشها و طرز تلقی مثبت متناسب با آموزش مجازی را داشته باشیم، میتوانیم یک مقدار از کارکردهای جامعه را از طریق فضای مجازی انجام دهیم. البته این فرآیند، یک تغییرات اقتصادی ایجاد میکند؛ مشاغلی حذف میشود، مشاغلی پدید میآید، اما در مجموع به نفع جامعه است که بتواند امور خودش را با هزینهی کمتر، با تسهیل بیشتر و با کیفیت بالاتر انجام بدهد.
۳. این روزها یکی از پیشبینیها برای دورهی پساکرونا، احتمال جایگزینی بسیاری از دورههای حضوری آموزشی و مهارتی با دورههای مجازی است. تا چه حد تحقق چنین وضعیتی را ممکن میدانید؟
حداقل گزارشهای جهانی هم نشان میدهد که این پیشبینی خیلی قابل تعمیم نیست. در برخی از حوزهها، در حوزهی سمینارها و غیره، ممکن است این مسئله رخ بدهد؛ چون آنقدر اولویت ندارد. یا در روابط بین محققان و دانشجویان بین المللی، ولی در مجموع، اصولاً نظام پداگوژیک یا تعلیم و تربیت یا هنر آموختن و آموزاندن، خیلی نمیتواند به فضای مجازی تقلیل پیدا کند.
لذا نکتهای که هست، یک رویکرد نامناسب تحلیلی این روزها دارد شکل میگیرد، که دوگانهی فضای مجازی و فضای واقعی است. در حالی که اگر ما از این دوگانگی دست برداریم و اینها را مکمل هم تعریف کنیم، آن وقت میتواند بهتر و بهینه باشد. چون فضای مجازی یک جایی میتواند به ما کمک کند نابرابریهای آموزشی، فقدان دسترسی به منابع آموزشی و کیفیت را جبران کنیم؛ در عین حال، باید توجه داشته باشیم که کیفیت آموزشی در فضای سنتی پیشین، مثل حضور فیزیکی در کلاسها و غیره هم، خیلی بی تأثیر نیست. لذا آن هم باید در جای خودش باشد. در نتیجه اگر ما بتوانیم از اینها به نحو مکمل وخلاقانهای هم برای رفع نابرابریها و خلأها و هم برای ارتقای کیفیت استفاده کنیم، خیلی بهتر است تا اینکه بخواهیم به عنوان دوگانهی صفر و یکی به این موضوع فکر کنیم.
۴. این روزها مدارس و دانشگاهها آموزش مجازی را آغاز کردهاند که همراه با مزایا و چالشهای فراوانی است. مهمترین این چالشها از نظر شما چه مواردی هستند؟
من در سؤال ۱ هم اشاره کردم. ما چند دسته چالش داریم.
۱) دستهی اول چالشها مربوط به زیرساخت است که زیرساخت های فضای مجازی ما ضعیف است و ضمن اینکه اینترنت در ایران نسبتاً هزینهبر است.
۲) چالش دوم، نابرابری در دسترسی به ابزار و تکنولوژی لازم است. اینکه همهی جامعهی ایران، به این زیرساختها و تکنولوژیهای لازم دسترسی ندارند. آموزش مجازی، لزوماً به معنای داشتن یک موبایل هوشمند نیست. شما برای آموزش مجازی، به یک قابلیتهایی برای دیدن، شنیدن و امکان ارتباط احتیاج دارید. همهی اینها درست است که در موبایل هوشمند وجود دارد؛ اما موبایل هوشمند برای کارهای بزرگ طراحی نشده است. در نتیجه خیلی از بخشهای جامعه، همان ابزارهای اولیهی تکنولوژیک مثل کامپیوتر مناسب برای این کار را هم ندارند.
۳) طبق آمار رسمی، بخشی در حدود ۲۷.۲ درصد جامعهی ایرانی، به اینترنت دسترسی ندارند. آنها چه میشوند؟ یعنی عملاً اگر ما بخواهیم صرفاً با آموزش مجازی پیش برویم، یک گسست، یک عامل نابرابری، یک عامل آشفتگی اجتماعی جدید ایجاد میکنیم. در نتیجه برای این هم باید فکر شود. لذا ما نمیتوانیم همهی سرمایهها را صرف آموزش مجازی کنیم؛ چرا که به هرحال چیزی نزدیک به یک سوم جامعهی ایرانی در این فضا صدمه خواهند دید. ضمن اینکه همانهایی که دسترسی دارند، کیفیت دسترسی و ابزارهای دسترسی شان مناست نیستند. یک خانواده به اینترنت دسترسی دارد، ولی یک موبایل هوشمند برای ۳ بچهی مدرسهای وجود دارد. آن وقت میخواهیم با تداخلهایی که ایجاد میشود و نزاعهایی که شکل میگیرد چه کنیم؟ به همین خاطر، چالش سوم در حوزهی نابرابریهایی است که در دسترسی به فضای مجازی و تکنولوژیهای لازم برای آن، شکل میگیرد.
۴) چالش بعدی هم بحث بر سر این است که نمیتوانیم به بهانهی فضای مجازی، آموزش سنتی را کنار بگذاریم؛ چرا که آموزش سنتی در جایگاه خودش به شدت پاسخگو و مؤثر بوده است. درست است ما یک سری از دانشهایمان در فضای مجازی افزایش پیدا میکند، اما فعلاً عمدهترین تحولات بنیادی در ذهن و علم و رفتار و بینش ما، به واسطهی تجربههای حضوری شکل گرفته است. به همین خاطر، این باید سر جای خودش باشد و آموزش مجازی هم به عنوان مکمل وارد شود و کمک کند.
۵) چالش پنجم اینکه ما از لحاظ محتوایی، محتواهای متناسب با این فضا را نداریم. حتی اگر میخواهیم بخشی از جامعه -نظام آموزشی چه در مدرسه چه در دانشگاه- را به سمت فضای مجازی ببریم، باید مهارتهای لازم برای تولید محتواهای مناسب را هم فراهم کنیم که این فعلاً وجود ندارد و نیاز داریم روی آن سرمایهگذاری کنیم. این چیزی نیست که با یک دستور و بخشنامه و یکی دو ماهه ایجاد بشود؛ یک فرآیند بلند مدت است. ما در حالت عادی، شاخصهای کیفیت دانشگاههایمان پایین بود. در آن حالتی که همه ادعا میکنند مهارت تدریس و حضور در کلاس و یادگیری را بلدند. وای به حال آنکه بخواهیم وارد حوزهی فضای مجازی بشویم که خودش مزید بر این شرایط و بحرانها خواهد شد. لذا اینها موقعیتی ایجاد میکند که نظام آموزشی فعلاً وضعیت موفقی در آزمون فضای مجازی در ایران نداشته باشد. همان ضعفها و ناکارآمدیها کنارش میآید. باید خیلی احتیاط کنیم، چون آموزش مجازی هم یک استانداردها و کیفیتهایی دارد که باید به آن توجه کنیم. در فقدان آن، ما عملاً این فرصت هم از دست میدهیم؛ چون اگر آموزش مجازی به مثابه یک فرصت درست مورد تأمل قرار نگیرد، قطعاً میتواند منجر به آسیبهایی هم بشود که ما الان متأسفانه شاهد آن هستیم.