افسردگی یک معضل جدی در دوران نوجوانی و جوانی است. تجربه ای آزاردهنده و خطرناک که در دوران به اصطلاح بلوغ رخ می دهد و تبعات اجتماعی و جسمانی بسیاری دارد. این تجربه که با احساس خلاء معنایی در زندگی همراه می شود، موجب می شود نوجوان خود را موجودی تنها و دور افتاده از اجتماع ادراک کند. متاسفانه این ادراک با وجود پیش فرض ها و کلیشه های غلط در ارتباط با دوران نوجوانی گاهی به واقعیت بدل می شود… این مشکل به فرزندان خانواده هایی که درگیر معضلات اجتماعی، اقتصادی یا عاطفی هستند محدود نمی شود. بسیاری از افراد مبتلا به افسردگی در خانواده های سالم و در کنار والدین مسئولیت پذیر زندگی می کنند. در واقع آن چه به شناخته نشدن و در نتیجه ریشه دار شدن این مشکل دامن می زند نه وجود معضلات زمینه ای، بلکه وجود پیش فرض هایی است که سبب بی توجهی به نشانه های اولیه ی آن و اتخاذ رویکرد بی تفاوت به شدید شدن آن ها می شود. این پیش فرض های غلط عبارتند از:
۱- نوجوانان به افسردگی دچار نمی شوند
نوشتههای مرتبط
این یک باور عمومی است که نوجوانان اساسا به افسردگی دچار نمی شوند. این در حالی است که نیمی از افرادی که در بزرگسالی به بیماری های روانی مبتلا هستند در سنین نوجوانی (حدود ۱۴ سالگی) با اولین تجربه ی خود از بیماری مواجه می شوند. عواقب شناسایی نشدن بیماری های روانی در نوجوانان ناگوار است. بسیاری از این افراد (حدود ۵۰ درصد نوجوانانی که تجربه بیماری روانی دارند) ادامه تحصیل نمی دهند و درصد قابلیت توجهی از آن ها (۶۵ تا ۷۵ درصد) به بزهکاری و جرایم روآور می شوند. بیماری روانی می تواند در سنین نوجوانی آغاز شود و شناسایی آن دراین سنین برای درمان آن اهمیت دارد. از این رو انکار افسردگی نوجوانان یک مساله ی جدی است که باید حل شود.
۲- اگر یک نوجوان به فعالیت های روزمره اش برسد، دچار بیماری روانی نیست
بیماری های روانی عموما با انگ و برچسب زنی همراه هستند. به خصوص در سنین نوجوانی، معمولا افراد از بروز بیماری خود پرهیز می کنند تا در گروه های همسالان به راحتی پذیرفته شوند. وضعیت تحصیلی خوب و انجام فعالیت های روزمره به تنهایی نمی تواند نشان دهنده ی عدم وجود بیماری روانی باشد. پنهان کردن نشانه های بیماری و یا ترجمه کردن آن به زبان دیگر می تواند ناشی از ناآگاهی نوجوانان نسبت به مشکلاتشان و یا ترس از انگ باشد.
۳- تغییر رفتار طبیعی است و ناشی از افزایش هورمون هاست
هورمون ها و فرایند بلوغ می تواند در تغییر رفتار نوجوانان تاثیرگذار باشد. اما مساله این جاست که این گزاره به تنهایی نمی تواند توجیه کننده ی بی توجهی به تغییر رفتارها و احساسات پیچیده ی نوجوانان در این سنین باشد. بسیاری از فراگردهای بدنی که کاملا طبیعی هستند می توانند سبب بروز معضلات روانی و جسمانی شوند. طبیعی بودن و جسمانی بودن یک مساله، چیزی از اهمیت آن نمی کاهد و لزوم توجه به آن را کاهش نمی دهد. صحبت کردن و آگاه کردن نوجوانان از تغییرات جسمانی شان می تواند در تعدیل احساساتشان تاثیرگذار باشد و با ایجاد خودآگاهی از مشکلات احتمالی بکاهد اما این کافی نیست. مشاوره توسط متخصصان و به رسمیت شناختن احساسات متغیر در این دوران ضرورتی غیر قابل انکار است.
۴- بزرگ می شوند و افسردگی یادشان می رود
بله بزرگ می شوند ولی افسردگی فراموش نمی شود. تصور این که بیماری روانی به خودی خود و تنها با گذشت زمان درمان می شود یک پیش فرض بسیار نادرست در مورد بیماری ها و اختلالات روانی است. اگرچه ممکن است علائم اختلال کاهش پیدا کند، این مساله نشان دهنده ی رفع شدن آن نیست. افسردگی و بیماری های روانی دیگر با رفتارهای خطرزا در جوانان و نوجوانان ارتباط دارد (مانند خودکشی، مصرف مواد و …) و رها کردن آن به دست زمان راهکار مناسبی نیست.
۵- در سنین نوجوانی مساله ی مهمی که باعث افسردگی شود اصلا وجود ندارد
مساله در سنین مختلف تعاریف مختلف دارد. ادارک بزرگسالان از افسردگی و معضلات زندگی باعث می شود آنان عموما مسائل دوران کودکی و نوجوانی را نادیده بگیرند. قطعا آن چه برای یک نوجوان مهم است، ممکن است برای یک بزرگسال اهمیت چندانی نداشته باشد ولی این به معنای معنادار نبودن مساله برای نوجوان نیست. دوران نوجوانی یک دوره ی گذار است که با شروع نقش پذیری در عرصه های مختلف همراه می شود. با افزایش انتظارات از نوجوان در دورانی که او به لحاظ جسمانی نیز در تغییر مداوم است می تواند فشار و استرس بالایی را بر او تحمیل کند.
۶- مشکلات روانی ناشی از رفت و آمد با دوستان نامناسب است
این ادعا که مشکلات نوجوان تحت تاثیر دوستان است از دو وجهه مشکل زا است. اول این که عاملیت نوجوان با این ادعا زیر سوال می رود و او فردی تاثیرپذیر تلقی می شود که خودکنترلی کافی ندارد. هیچ کس دوست ندارد که ناراحتی و مشکلات اش غیر واقعی و ناشی از تاثیرات منفی دیگران تلقی شود.
از طرف دیگر، اتهام وارد کردن به دوستان و نزدیکان نوجوان (که در این سنین نقش مهمی در زندگی او بازی می کنند) برای او ناراحت کننده است و نوجوان را در یک کشمکش میان والدین و دوستان قرار می دهد.
۷- اگر نوجوانی مساله دارد، حتما مشکل از والدین اش است
اگرچه تاثیر خانه و محیط خانواده بر سلامت روان نوجوانان چشمگیر است ولی ناراحتی و افسردگی می تواند ناشی از محیط باشد. در واقع هیچ میزانی از پول، محبت و حمایت نمی تواند به شکل تمام و کمال تضمین کننده ی عدم بروز بیماری ها و اختلالات روانی شود. مسائل محیطی و زمینه ی اجتماعی در سلامت روان افراد نقش مهمی ایفا می کند. فشار حاصل از مدرسه، مشکلات موجود در کلاس مانند درگیری با همکلاسی ها، مورد تمسخر قرار گرفتن و اختلافات طبقاتی و فرهنگی می تواند زمینه ساز ناراحتی های روانی باشد. نظام های درسی سخت گیرانه که نوجوانان را به شکل ماشینی در کلاس های درس، بدون تحرک در مقابل مدرس می نشاند هم در ناراحتی های روانی موثر است. رویکردهای غیرمشارکتی تدریس که نوجوانان را به جای عاملانی فعال به ظروفی پرشدنی بدل می کند به این مساله دامن می زند.
ناراحتی ها، اختلالات و بیماری های روانی در نوجوانان یک معضل جدی است که باعث به خطر افتادن جان و آینده ی نوجوانان می شود. به نظر می رسد هر گونه بهبودی در این زمینه نیازمند از میان برداشته شدن پیش فرض های نادرستی است که بدون پشتوانه ی علمی بدیهی انگاشته شده اند.
برگرفته از:
ایمیل نویسنده:
rahbari.umz@gmail.com