انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

پروژه ای از نفس افتاده: کشورهای بالکان، پایان رویای اروپایی

ژان آرنو درانس ترجمه شیرین روشار

کروآسی در اول ژوئیه ٢٠١٣، بیست و هشتمین عضو اتحادیه اروپا می شود. رای دهندگان در ٢٢ ژانویه عضویت کشورشان را تایید کردند. با اینکه «آری» نزدیک به ۶٧درصد آرا را به دست آورده است، ولی مشارکت ضعیف (۴٣ درصد ثبت نام کرده ها) برد این رای گیری را محدود می کند. در واقع، کروآت ها بدون شور و شوق برای پیوستن به اروپا آماده می شوند. اروپایی که در تمامی کشورهای منطقه جاذبه خود را شدیداً از دست داده است.

آقای ماته کاپوویچ، با تغیر می گوید : «کروآسی وارد اتحادیه اروپایی می شود که در حال زیستن حادترین بحران تاریخ خویش است، اروپایی نئولیبرال و بی نهایت دیوان سالاربا وجود جلای مردمسالار آن». این زبانشناس جوان که سرگرم اتمام پایان نامه دکترای خود در دانشگاه زاگرب است، یکی از پرنفوذترین آرای اپوزیسیون چپ در مخالفت با پیوستن کروآسی به اتحادیه اروپا بوده است.

ازبیش از ده سال پیش، از زمانی که کروآسی وارد پروسه طولانی ای شد که به پیوستن به اتحادیه اروپا منجر گردید، اغلب انتقادها از محافل ملی گرا سرچشمه می گرفت. آنها علیه خطرات از دست دادن حاکمیت و اجبار به همکاری با محاکم بین المللی که به دستگیری و محاکمه «قهرمانان» جنگ استقلال طلبانه منتهی می شد، هشدار می دادند – و البته از محافظه کارترین بخش های کلیسای کاتولیک، مخالف اروپایی که بخواهد حق سقط جنین یا قانون ازدواج همجنس گرایان را «تحمیل» کند. برای راست ملی گرا، کروآسی با مبادله «وابستگی» به بلگراد با یک «سرسپردگی» جدید به بروکسل چیزی نصیب اش نمی شود. این جریان ها بانفوذ باقی مانده اند؛ همین چندی پیش نیز این را در جریان محکومیت ژنرال سابق آنته گوتوویبا به بیست و چهار سال زندان توسط دادگاه جزایی بین المللی در اموریوگسلاوی سابق (TPIY) در آوریل ٢٠١١ یادآوری کردند. با این همه، گسترش یک نقد چپ گرا در مورد پیوستن به اتحادیه اروپا در سیاست سالهای اخیر تازگی دارد.

در کروآسی همچون سایر کشورهای بالکان، مخالفت با «اروپای لیبرال» به شکل نقطه تلاقی چپ تندرو جدیدی درآمده است که درطی تظاهرات زمستان ٢٠١١-٢٠١٠ خودنمایی کرد. آن زمان هر شب، هزاران نفر در خیابان های شهرهای بزرگ کروآسی راهپیمایی می کردند و هم علیه فساد راست محافظه کار، که آن زمان قدرت را به دست داشت، شعار می دادند و هم علیه «دیکتاتوری سرمایه». فراخوان هائی به تظاهرات در شبکه های اجتماعی انترنت مانند فیس بوک یا توئیتر پخش می شد، جنبش با هر گونه سازماندهی و سلسله مراتب مخالفت می کرد. در زاگرب، راهپیمایان به مقر احزاب بزرگ می پیوستند – چه راست و چه چپ -، و همچنین به سندیکاها و نهادهای اصلی. تظاهرکنندگان با گذشتن از برابر مقر هیئت کمیسیون اروپا پرچم اروپا را می سوزاندند. آقای کاپوویچ لبخندزنان می گوید : «به ندرت پیش می آید که کروآسی در صف مقدم باشد، ولی ما حرکت جهانی “برآشفتگان” را جلو انداختیم.»

 

شکاف نسل در بطن چپ گرایان

«دانش یک کالا نیست». دو سال است که این شعار بر نمای دانشکده فلسفه زاگرب نقش بسته است، که به نقطه مرکزی جنبش دانشجویی تبدیل شده است و خواسته های رادیکال آن کم کم تمامی کشور را فرا گرفته ، وبه فراسوی مرزهای کروآسی در سایر جمهوری های یوگسلاوی سابق سرایت کرده است. یکی از گردانندگان تظاهرات چنین توضیح می دهد : «ما خواستاررایگان شدن آموزش عالی هستیم. دولت قصد داشت شهریه ای برای ثبت نام برقرار کند. ما با بسیج شدن، موفق شدیم از تعمیم آن جلوگیری کنیم. صرفاً دانشجویان سال سوم و چهارم شهریه خواهند پرداخت. سال اول، دوم و سال پنجم رایگان باقی می مانند. پیوستن به اتحادیه اروپا، این سازش کمی عجیب را مستقیماً مورد تهدید قرار داده است، زیرا ناقض «پروسه بولونی» (Processus de Bologne) است، که هدف آن همآهنگ کردن آموزش عالی در تمامی کشورهای اتحادیه است… برای ما، تصویب مقررات اروپایی هیچگونه پیشرفتی محسوب نمی شود، بلکه یک حق بنیادی را به زیر سوال می برد. » در پاییز ٢٠١١، این مرد جوان که «اراسموس مبارزات» (Erasmus des luttes) را به مبادلات دانشگاهی پیش بینی شده توسط کمیسیون اروپا ترجیح می دهد، زمان درازی را دربلگراد گذرانده، جایی که جنبش دانشجویی مشابهی رشد کرده است.

اینگونه بسیج ها به مذاق برخی رای دهندگان سنتی چپ کروآت چندان خوش نمی آید. آقای میلینکو تورنیسکی «آژانس دمکراسی محلی اوزی یک» در شرق کشور را می گرداند. سازمان وی بسیار درگیر همکاری فرا مرزی با مجارستان، و همچنین با صربستان و بوسنی –هرزگوین در همسایگی است. شهر اوزی یک که در محاصره نیروهای صرب قرار دارد، از زد وخوردهای آغاز سالهای ١٩٩٠ بسیار صدمه دیده است. خود آقای تورنیسکی بسیج شده بوده و «آشفتگی» که این جنبش های جدید معترض را دربر گرفته است را افشا می کند : «اینها چه راه حلی به جز پیوستن به اتحادیه اروپا پیشنهاد می کنند؟» برای او، این پیوستن مساوی است با عادی سازی روابط منطقه ای، و یگانه پاسخی است به گزینش ملی گرایی که به عقیده او، راست کروآت را همواره وسوسه کرده است. با بالا انداختن ابرو، مجارستان را بر روی نقشه اروپا که در پشت میز کار وی قرار دارد، نشان می دهد و می پذیرد که اوضاع در بسیاری از کشورهای اتحادیه «خوب نیست»، و متقاعد است که «ارزش های اروپایی»، به ویژه آنها یی که مورد تمجید شورای اروپا هستند، راه را برای رشد جامعه مدنی و برقراری یک دمکراسی واقعی در کروآسی و در منطقه هموار خواهند ساخت.

اختلاف نظر شاید به نسل مربوط باشد. به جز چند استثنا، مانند آقای نیکولا ویسکوویچ، استاد افتخاری دانشکده حقوق زاگرب و تحقیرکننده بزرگ «امپریالیسم» و «میلیتاریسم» اتحادیه اروپا (١)، اغلب انتقادات چپ از سوی روشنفکرانی ابراز می شود که حداکثر سی سال دارند، مانند آقای کاپوویچ. این نسل نه به یوگسلاوی سابق، بلکه به پسا-یوگسلاوی تعلق دارد : نسلی که عملاً فدراسیون قدیمی سوسیالیست را نشناخته و، اگر چه گهگاه به آن دولت ازدست رفته صورت آرمانی می دهد، ولی چهارچوب جمهوری های وارث را به عنوان عادی تلقی می کند. از آنجا که در جنگ های سالهای ١٩٩٠ بسیج نشده بوده، پسا-ناسیونالیست هم هست. به همین خاطر، نسبت به استدلال پیوستن به اتحادیه اروپا به عنوان وسیله ای برای پشت سر گذاشتن درگیری های بین کشورهای بالکان کمتر حساس است، چرا که تماس با سایر جمهوری ها از نو حالت طبیعی یافته اند.

در حالیکه همین چند سال پیش، هنوز در تمامی کشورهای بالکان غربی، بحث سیاسی گویی تنها در یک رویارویی میان نیروهای ملی گرا و جریان های دمکراتیک و «طرفدار اروپا» خلاصه می شد. نخستین حاصل این وضعیت کم اهمیت جلوه دادن تمامی اولویت های دیگر بود، به ویژه آنهایی که در ارتباط با مسائل اجتماعی یا اقتصادی و خصوصی سازی ها بودند.

احتمالاً در صربستان است که در مورد رویارویی میان ملی گرایی و پیوستن به اروپا بیش از همه جا اغراق شده است. از زمان سقوط رژیم اسلوبودان میلوسویچ در اکتبر ٢٠٠٠، « حزب دمکراتیک » (DS) رئیس جمهور بوریس تادیچ لحظه ای از اعمال یک شانتاژ اخلاقی به تمام معنا علیه اتحادیه اروپا فرو گذاری نکرده است. با تحکم از اتحادیه خواسته است تا «کارهایی» به نفع جریان های «طرفدار اروپا» در صربستان انجام دهد، وگرنه کشور مورد تهدید «بازگشت ملی گرایی سالهای ١٩٩٠» قرار خواهد گرفت. این پولاریزاسیون همچنین به آنها اجازه می داد تا انحرافات و فسادی را که رهبران صرب را می پوساند، پنهان کنند.

زمستان امسال، دیوارهای شهر از نو پر از پوسترهای «حزب تندروی صرب» (SRS) بود با شعار «نه به اتحادیه اروپا!». اگر چه این حزب همچنان چشم انداز پیوستن به اروپا را رد می کند، ولی در مورد «حزب پیشروی صرب» (SNS) چنین نیست. یک انشعاب مهم، در اواخر سال ٢٠٠٨، اکثر کادرهای «حزب تندروی صرب» (SRS) را با خود به همراه برد و تنها یک دسته وفادار به جای گذاشت که خط ضد-اروپا را که رهبر تاریخی تندروها، آقای ووژیسلاو سسلج، از درون سلول زندان بین المللی شونینگن به آنها دیکته می کند، دنبال می کنند. آقای تومیسلاو نیکولیچ، رهبر تشکیلات جدید، در واقع طرفدار پیوستن به اروپاست. دیپلمات های غربی در بلگراد بی درنگ از این «تغییر موضع اساسی» راست افراطی صربستان ابراز خوشحالی کرده، به مقایسه مسیر ایدئولوژیک آقای نیکولیچ با جیانفرانکو فینی ایتالیایی پرداخته و فرش قرمز در زیر پای «اروپا دوست» جدید پهن کردند.

این شیفتگی برای اروپا منحصر به کادرهای سیاسی نیست بلکه درمیان محافل اقتصادی نیز دیده می شود. از نتیجه انتخابات صربستان در بهار ٢٠٠٨، هیچ اکثریت روشنی به دست نیامد. این جرگه سالاران (اولیگارک ها) بودند که با مذاکره بر سر ترکیب یک دولت «طرفدار اروپا» دور میزهای رستوران باشگاه پیمانکاران بلگراد، نقش میانجی را بازی کردند. برای این تاجران ثروتمند، مانند آقای میروسلاو میسکوویچ، که در راس یک امپراطوری منطقه ای پخش و توزیع قرار دارند، پیوستن صربستان به اتحادیه اروپا در واقع این امکان را فراهم خواهد ساخت تا سیر «عادی سازی» ثروتی را که منشا آن به فعالیت های مشکوک سالهای جنگ و تحریم بین المللی باز می گردد به اتمام برسانند و در عین حال، با سهولت بیشتر به بازار گسترده تری دست یابند.

این اتفاق نظرجدید طرفداراروپا احتمالا در هیچ کجا بزرگتر از بوسنی –هرزگوین نیست. در سارایوو برخی با طعنه به این مطلب اشاره می کنند که «در سالهای ١٩٩٠ تمامی احزاب درگیر جنگ خود را دمکراتیک اعلام می کردند؛ از این پس، همین احزاب که همچنان قدرت را در انحصار خود دارند و مانع از هرگونه پیشرفت در کشور می شوند، خود را طرفدار اروپا قلمداد می کنند».

یکی از پرشورترین هواخواهان پیوستن به اتحادیه اروپا کسی نیست جز آقای میلوراد دودیک، رئیس جمهور سرپسکا «نهاد صرب» بوسنی –هرزگوین – کشوری که از لحاظ تئوریک متحد است ولی بر اساس خطوط ترسیم شده در سال ١٩٩۵، طی توافقنامه های صلح «دایتون» (٢)، همچنان متفرق مانده است. در اوایل ماه ژانویه، جمهوری سرپسکا سالگرد بیستمین سال خود را با شکوه تمام جشن گرفت در حالیکه اعلام موجودیت آن، در ٨ ژانویه ١٩٩٢، بی درنگ پیش در آمد جنگی شد که چند ماه بعد تمامی کشور را درگیر کرد. آقای دودیک از فرصت استفاده کرده، خاطرنشان می سازد که : «آینده جمهوری سرپسکا در اتحادیه اروپا ست (٣)». رهبران صرب بوسنی، به زیان حکومت مرکزی، خواستار تقویت قابلیت های «نهادها»یی هستند که بوسنی –هرزگوین را تشکیل می دهند. لذا، از این پس معتقدند که این تحول می تواند در یک چهارچوب اروپایی به سهولت تحقق یابد. و معمولا با اندکی شیطنت وانمود می کنند که از استراتژی سیاسی اتحادیه اروپا در حمایت از تقویت یک دولت مرکزی بوسنی –هرزگوین در حیرت اند.

 

کوسوو، کشوری تحت الحمایه با رسوایی های تلمبار شده

در کوسوو که از ژوئن ١٩٩٩ تحت الحمایه بین المللی سازمان ملل متحد درآمده و از ٢٠٠٨ از یک استقلال «تحت کنترل» اتحادیه اروپا بهره مند است – ولی همچنان مورد اعتراض صربستان (۴) است و فقط توسط هشتاد و هفت حکومت در دنیا شناخته شده است – از این پس انتقادات تندی شنیده می شود.

آقای آربر زمی با لحنی خشم آلود می گوید : «کوسوو ده سال است که برای سیاست های اروپا به عنوان آزمایشگاه تجربی مورد استفاده قرار گرفته است. با کدامین نتیجه؟ اقتصادی نابود شده، جامعه ای تباه شده از فساد، سیاستمداران بی مسئولیت». آربر زمی آلبانی تبار، یکی از اصلی ترین گردانندگان جنبش «کافی!» (Mjaft) است که با این صحبت فساد سیاستمداران آلبانیایی را نشانه می رفت. وی سازمان را درسال ٢٠٠٨ ترک کرد چون معتقد بود که «عمل سازمان های غیردولتی (ONG) کافی نیست زیرا به جای پرداختن به علل مشکلات به افشای پیامدها اکتفا می کنند». او سپس به کوسوو می رود و در آنجا کمیسیون های عهده دار تهیه برنامه جنبش «خودگردانی!» (Vetëvendosja !) را همآهنگی می کند. وی با اعلام تعهد «انقلابی» خود، یکی از ستون های شبکه پان آلبانی (PROSH) است، که تشکیلات سیاسی و انجمن های تمامی مناطق آلبانیایی بالکان را گرد هم می آورد.

از آغاز تشکیل آن در اوایل سالهای ٢٠٠٠، جنبش «خودگردانی!» برای حذف تمامی اشکال تحت الحمایگی بین المللی بر کوسوو و برای وحدت ملی آلبانی، به نام حقوق ملت ها بر سرنوشت خود مبارزه می کند . این جنبش، که مراجع ایدئولوژیک آن را می بایست بیشتر در نزد چپ افراطی مارکسیست – لنینیست «انوریست (۵)» جست تا نزد ناسیونالیست های سنتی، برای نخستین بار در انتخابات دسامبر ٢٠١٠ شرکت کرد و رسماً ١٢،٢ درصد آرا را به دست آورد – در فضایی آکنده از تقلب های سنگین که یکی از اصلی ترین قربانیان آن به یقین جنبش «خودگردانی!» بوده است.

آقای زمی چنین توضیح می دهد : «نخبگان سیاسی تمامی کشورهای بالکان مشروعیت خود را از جامعه بین المللی می گیرند. اوست که مدرک سازگاری دمکراتیک، مدرنیته و کارآیی صادر می کند . در مجموع، مسئله صرفاً به دور گفتمانی می چرخد که کافی است بتوان آن را در موقع مناسب درست تحویل داد. » برای او، معیارهای «اداره کردن درست کشور » که در بروکسل تا آن اندازه مدح آن را می گویند، حیله و فریبی بیش نیست : «اتحادیه اروپا ادعا می کند علیه فساد می جنگد، ولی در واقع تنها چیزی که به دنبال آن است، آزاد کردن راه دسترسی به بازارهای جدید است برای شرکت های خود و برای آنهایی که معتقد است با منافع اش سازگاری دارند.» این درست است که تاریخچه تحت الحمایگی بین المللی کوسوو را رسوایی های بیشمار فساد زینت می بخشند، که ماموران هیئت های بین المللی – که فرض بر این بوده که تجربه « اداره کردن درست کشور » را به کوسوو می آورند- نقش فعالی در آنها بازی کرده اند (۶).

جنبش «خودگردانی!» با اتفاق نظری که در خصوص اروپا و پیمان آتلانتیک بر بقیه سیاستمداران آلبانیایی کوسوو حکمفرماست مخالف است. اگر جنبش علیه پیوستن به اتحادیه اروپا موضع گیری نمی کند، به این دلیل است که آن را یک هدف مقدم واقع بینانه برای کوسوو، که می بایست خود را بر تحول اقتصادی و یک دمکراسی واقعی متمرکز کند، نمی داند. آقای زمی با اوقات تلخی می گوید : «این به اصطلاح «دوستان» بین المللی با ملت ما، مانند تمامی ملت های منطقه مثل بچه ها رفتار می کنند ، و مدام در پی آنند که نمونه پیشرفت خود را به ما دیکته کنند. در این “تجربه جمعی” معروف چیزهای خوبی هم پیدا می شود، ولی تحمیل کردن این چهارچوب از پیش تعیین شده به کوسوو بی معنی است . قوانین و قانون اساسی یک کشور را نمی توان از بیرون تحمیل کرد. آنها حاصل تحول یک جامعه هستند. دمکراسی تحمیلی همیشه یک دمکراسی تقلبی و ظاهری بیش نخواهد بود. »

 

افکار جمعی با وحشت اوضاع یونان را دنبال می کنند

در حالیکه آزادی عمل رهبران منتخب کشور – منجمله نخست وزیر هاشم تاسی – محدودتر از همیشه به نظر می آید، آنقدر که نفوذ «حامیان» اروپایی کوسوو و بیش از آن، آمریکایی ها قوی است، این گفتمان پیوسته انعکاس بیشتری در جامعه می یابد. شکست حزب «نفس تازه» (Fryma e Re) در انتخابات دسامبر ٢٠١٠ گویای این تحول مباحثه سیاسی است. هدف این حزب «تجدید رهبران سیاسی»، و به ویژه دفاع از «معیارها و ارزش های اروپایی» در کوسوو بود. حزب «نفس تازه» که متشکل از کادرهای جوان و درخشان است که اغلب متعلق به «دیاسپورا» هستند ویا فارغ التحصیل خارج از کشور، از پشتیبانی علنی سفارتخانه های غربی برخوردار بود؛ ولی آرا کمی که به دست آورد حتی به او این امکان را نداد که یک پا در مجلس بگذارند.

در ژوئیه ١٩٩٩، چند هفته پس از اتمام جنگ کوسوو، آقای رابین کوک که در آن زمان وزیر امور خارجه انگلستان بود، اولویت پس از جنگ را «بالکان زدایی کشورهای بالکان» تشریح کرد. در پس زمینه ایدئولوژیک این نگرش تردیدی وجود ندارد. مسئله بر سر خلاص کردن منطقه از «وحشیگرایی» آن، از گرایش مادرزادی آن به خشونت است، برای اینکه سرانجام به فضیلت اخلاقی «تمدن اروپایی»، یعنی به ارزش های سیاسی غرب (٧) دست یابد. با این همه، خود رهبران کشورهای بالکان نیز این نگرش را گرفته و تکرار کرده اند، دست کم «غربگرا» ترین آنها : آقای تادیچ، رئیس جمهور صربستان در طی کنفرانسی در انستیتوی مطالعات دفاع ملی (HEDN) در پاریس، در آوریل ٢٠١١، از همان هدف « بالکان زدایی کشورهای بالکان» به حساب خود سخنرانی کرد (٨).

با این حال، اگر مسئله بر سر نزدیک کردن فرهنگ ها و عملکرد سیاسی کشورهای منطقه به آنچه که اتحادیه اروپا به طور رسمی ترویج می کند باشد، شکست «اروپایی کردن» کشورهای بالکان آشکار و مسلم است. در دو کشوری که «جامعه بین المللی» – و مخصوصاً اتحادیه اروپا – بیش از همه جا اعمال مسئولیت کرده اند یعنی در بوسنی –هرزگوین و کوسوو است که رویه عمومی فساد و اداره بد کشور از همه جا فاحش تر است (٩).

حتی در کوسوو نیز افکار عمومی دیگر آن اشتیاق اروپایی را که همین چند سال پیش هنوز ابراز می کردند از خود نشان نمی دهند ، در حالی که خود سازمان های جامعه مدنی نیز بیش از پیش با یکدیگر اختلاف نظر دارند. این سازمان ها که – مانند سایر کشورهای منطقه – سرمایه شان به شکلی گسترده از منابع مالی و برنامه های اروپایی تامین می شود، خود بهتر از هر کس دیگر می توانند تفاوت میان گفتمان و طرز کار هیئت های اروپایی را – چه در کوسوو و چه در بوسنی –هرزگوین – مورد نقد قرار دهند.

از زمان اجلاس اروپا درسالونیک در ژوئن ٢٠٠٣، تمامی کشورهای غربی بالکان صریحاً «رسالت» خود را برای اینکه روزی به اتحادیه اروپا بپیوندند اعلام کرده اند، به شرط آنکه «دستورالعملی» که هر سال توسط کمیسیون اروپا روزآمد می شود و پیشرفت آنها را در پذیرش «معیارهای کپنهاگ» مورد ارزیابی قرار می دهد، دنبال کنند. این معیارها که در طی اجلاس اروپا در پایتخت کشور دانمارک در سال ١٩٩٣ تنظیم شده اند، اساساً مستلزم برپایی «نهادهای با ثبات تضمین کننده حکومت برحق، دمکراسی ، حقوق انسانی، احترام به اقلیت ها و حمایت از آنها» است و همچنین «برقراری یک اقتصاد آزاد پایدار».

 

بازگشت به موقعیت «حاشیه ای زیر سلطه» ؟

در اروپایی بحران زده، شهروندان کشورهای غربی بالکان حق دارند اعتبار این معیارها و واقعیت «ارزش های اروپایی» را به زیر سوال برند. افکار عمومی با وحشت تحول رویدادهای یونان را دنبال کردند، در حالیکه همواره پیوستن به اتحادیه اروپا را به مثابه پیوستن به یک «باشگاه ثروتمندان» و ضامن ثبات اقتصادی تلقی می کرده اند. به همین ترتیب، از زمانی که اتحادیه اروپا در سال ٢٠٠٧، کشورهایی چون بلغارستان و یا رومانی را، که همواره دستخوش فساد هستند، در اتحادیه پذیرفته و در حالیکه به نظر می آید قادر به عکس العمل نشان دادن در برابر انحرافات ملی گرایانه در مجارستان نباشد، شک و ناباوری همچنان در حال افزایش است (١٠).

افکارعمومی بیش از پیش عقب نشینی می کنند. درصربستان، بر اساس بررسی های مطابق، فقط نیم کوچکی از شهروندان همچنان از دورنمای پیوستن به اتحادیه حمایت می کنند و این رقم مدام در حال فرو پاشی است. ولی نخبگان سیاسی به طرز گسترده ای طرفدار اروپا باقی می مانند.

این اتفاق نظر در ضمن مانع بروز یک مباحثه واقعی است. آقای زمی با تغیر می گوید : «در منطق اروپایی، دیگر امکان بحث در مورد نوع جامعه ای که می خواهیم در آن زندگی کنیم ، در مورد نمونه های اقتصادی و اجتماعی که خواستار آن هستیم، وجود ندارد. تنها پرسشی که باقی می ماند این است که بدانیم آیا رهبران ما در اجرای صحیح راه حل ها و نمونه های تعیین شده در بروکسل شاگردان خوبی هستند یا خیر. نه تنها ارائه هر گونه پروژه جایگزین غیرممکن است، بلکه مباحثه سیاسی نیز معنای خود را از دست می دهد و در یک مباحثه فنی در مورد بهترین شکل به اجرا گذاشتن معیارهای معروف اتحادیه اروپا خلاصه می شود که به زیر سوال بردن آنها نیز غیرممکن است.»

میسلاو زیتکو، اقتصاددان جوان کروآت، خاطر نشان می کند که در اروپایی که در حال شکل گیری است، کشورهای بالکان فقط می توانند مدعی یک موقعیت «حاشیه ای زیر سلطه» باشند – و آقای زمی چنین تصریح می کند : «همان موقعیتی که تحت امپراطوری عثمانی یا تحت کمونیسم اشغال می کردند».

«آری کوچک» ی که کروآت ها در ٢٢ ژانویه از طریق آن پیوستن کشورشان را به اتحادیه اروپا پذیرفتند، با تسلی خاطر مورد استقبال رهبران اروپایی قرار گرفت، و همچنین دولت های سایر کشورهای منطقه، که از یک «نه» درهراس بودند. با این همه، پیوستن کروآسی که سالهاست قول آن داده شده است، فقط پایان بخش یک دوره است، بی آنکه بتوان بر روی پیوستن کشورهای دیگری به اتحادیه اروپا حساب کرد. دلسردی عمیق در کشورهای نامزد یا بالقوه نامزد پاسخی است به «خستگی ازگسترش اتحادیه» که اغلب در اروپای بحران زده مطرح می شود. از این پس، خود مفهوم پروژه اروپاست که بهتر است از نو تعریف شود.

پانویس ها :

١- نگاه کنید به :

Jelena Simac, « Croatie : bienvenue dans l’Europe

bureaucratique, impérialiste et néolibérale », Le Courrier des Balkans, 13 décembre 2011 .

٢- بخوانید : « غل و زنجیرهای دیتون حلقوم بوسنی هرزگوین را می فشارد» ، لوموند دیپلماتیک سپتامبر ٢٠٠٨

http://ir.mondediplo.com/article1311.html

٣- مصاحبه با روزنامه Damas, Belgrade 8 janvier 2012

۴- بخوانید : « اعجاز ها و عجزهای دیپلماسی صربستان» لوموند دیپلماتیک سپتامبر ٢٠١٠

http://ir.mondediplo.com/article1602.html

۵- اشاره است به رهبر کمونیست آلبانیایی انور خوجه (١٩٨۵-١٩٠٨)، پیرو خط استالین.

۶-

Serbeze Haxhiaj, « Au temps béni de la colonie : le Kosovo et ses protecteurs internationaux », Le Courrier des Balkans, 14 décembre 2011 .

٧- نگاه کنید به :

Maria Todorova, Les Balkans imaginaires, Editions de l’EHESS, Paris 2010.

٨-

Dominique Thierry, « Boris Tadic plaide à Paris pour la débalkanisation des Balkans », Le Courrier des Balkans, 7 avril 2011.

٩-

Bedrudin Brljavac, « Europeanisation process of Bosnia and Herzegovina : responsibility of the European Union ?” Balkanologie, vol. XIII, 1-2, décembre 2011,

http://balkanologie

 

١٠- بخوانید : «مجارستان، آزمایشگاه یک “راست” جدید» نوشته ژ.ام. تمس، لوموند دیپلماتیک به فارسی، فوریه.

http://ir.mondediplo.com/article1787.html

از فرستاده ویژه : ژان آرنو درانس*Jean-Arnault Dérens

*سردبیر کوریه ده بالکان (Courrier des Balkans (http://balkans.courriers.info)). آخرین کتاب منتشرشده :Voyage au pays des Gorani (Balkans, début du XXIe siècle), avec Laurent Geslin, Paris, Cartouche, 2010 .

 

 

این مطلب در چارچوب همکاری انسان شناسی و فرهنگ و سایت دوستان لوموند دیپلماتیک منتشر می شود و در مارس ۲۰۱۲ در فرانسه به انتشار رسیده است.

 

پرونده ی «لوموند دیپلماتیک» در انسان شناسی و فرهنگ
http://anthropology.ir/node/15007