انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

پرونده‌ی اینترنتی شهر باستانی بامیان

مقدمه
بامیان شهری تاریخی در ناحیه مرکزی افغانستان است. این شهر مرکز ولایت (استان) بامیان و مرکز ولسوالی بامیان است. مساحت این شهر ۳۵ کیلومترمربع می‌باشد. شهر بامیان با ارتفاع ۲۵۵۰ متر از سطح دریا و جمعیتی در حدود ۸۸۲۷۴ نفر و در ۲۴۰ کیلومتری غرب پایتخت، کابل قرار دارد. بامیان یکی از میراث‌ تمدنی دنیا است و در دوران پیش از تاریخ به عنوان یکی از مکان‌های مهم در آسیای میانه به شمار می‌رفته است. بامیان در دوران هخامنشیان یکی از ولایات بنام پارپامیزاد به‌حساب می‌آمد و در دوره حکومت کوشانیان به عنوان یکی از اساسی‌ترین مراکز توریستی و عبادی بوداییان و نیز به دلیل قرار داشتن در شاهراه ابریشم بیشتر مورد توجه قرار گرفت. این شهر به عنوان پایتخت فرهنگی کشورهای عضو سارک در سال ۲۰۱۵ (میلادی) برگزیده‌شده است. بت‌های بامیان و محوطه آن‌که در این شهر قرار دارد در سال ۲۰۰۳ از طرف یونسکو به عنوان میراث جهانی به ثبت رسید. در رابطه با منشأ بت‌های بامیان و ارتباط آن‌ها با بودا در بین متخصصان اختلافاتی وجود دارد و برخی آن‌ها را به دوره‌ی گسترش بودیسم در دوران کوشانیان محدود ندانسته و منشأ آن را در دورانی بسیاری کهن‌تر و دوران میترایی جست‌وجو می‌کنند.
افغانستان به لحاظ تقسیمات کشوری به ۳۴ بخش (ولایت) تقسیم شده است. واحد های اداری این کشور عباتند از:
⦁ ولایت (معادل استان)
⦁ والسوالی( معادل فرمانداری)
⦁ علاقه داری (معادل بخش داری)
⦁ قریه (معادل روستا)

واژه‌شناسی بامیان:
بامیان در ادبیات پهلوی (در فصل ۲۰ بُندِهِش) به نام “بامیکان” و در شاهنامه به نام “بامیان” و در منابع چینی به نام «فان یانگ» و یا «فان یان» یادشده است. بام Bama و بامى Bamya و بامی، واژگان اوستایی و به معنی درخشان، تابان و شکوهمند ‌است. بامی در پارسی قدیم به معنی درخشیدن بوده است و با بام و بامداد از یک ریشه است. درواقع به دلیل نزدیکی بلخ به بامیان، بلخ را بلخ بامی، می‌گفتند. رشته‌کوه هندوکش و بابا در اوستا به نام های هَراییتی و هَرابُرز اوپارسین (بالاتر از پرواز سین مرغ یا عقاب) و در متون پهلوی به نام اَبَرسِین و در زبان مورخان به نام پامیر و در زبان شاهنامه به نام البرز یاد شده است. در زمان سلطه ی یونانیان، از بلخ به نام باکتریا و باکتروس و از بامیان و سرزمین های جنوب آن به نام «پامیزوس» و «پاراپامیزوس» و «پاراپامیزاد» یاد شده است. به نظر می رسد که واژه های پامیر، پامیزوس، پاراپامیزوس و بامیان و … همه از یک ریشه باشند، که به معنی سرزمین های بلند و مرتفع است.
در گویش هزارگی، کوهی بزرگ‌تر از تپه را پامی می‌گویند، و هم‌چنین به هر چیزی که تپه مانند باشد، بام گفته می‌شود، مثلا آدم چاق و کوتاه‌قد را پام می‌گویند.
منبع:
کیانی، محمد فاضل. تاریخ و تمدن بامیان، انتشارات امیری، کابل: ۱۳۹۵

ولایت بامیان

ولایت (استان) بامیان یکی از ولایت‌های مرکزی افغانستان است که از شرق با ولایات بغلان و پروان، از غرب با ولایات غور و دایکندی، از جنوب با ولایت میدان وردک و از شمال ولایت سمنگان و سرپل هم‌جوار استو فاصله‌ی بامیان با کابل حدود ۱۹۰ کیلومتر و فاصله‌ی شهر بامیان تا کابل ۲۴۰ کیلومتر است. این ولایت بین دو رشته‌کوه موازی هندوکش در شمال و بابا در جنوب واقع‌شده است. مساحت ولایت بامیان ۱۷۴۱۴ کیلومتر است که در شمار وسیع‌ترین ولایات افغانستان به‌حساب می‌آید. این ولایت یک سرزمین کوهستانی است که از دره‌های تنگ و کوه‌های پشت‌درپشت تشکیل‌شده است. ارتفاع این ولایت از سطح دریا در نقاط مختلفش بین ۲۵۰۰ تا ۵۰۰۰ متر در نوسان است. بلندترین نقطه این ولایت، قله شاه فولادی است که با ۵۱۴۳ متر بلندترین قله کوه بابا نیز می باشد. این کوه‌ها که همیشه پوشیده از برف است، سرچشمه رودهایی است که به چهار جانب افغانستان جاری است و درنهایت به کشورهای همسایه می‌رود. بااین‌حال خود این ولایت به دلیل نداشتن زمین مسطح خشک و کم آب است. رودهای بی‌شماری از کف دره‌ها با جوش‌وخروش جریان دارند، اما کوه‌ها و تپه‌هایی که در حاشیه این رودها قرار دارند خشک و بی علف‌اند. این رودها به هم می‌پیوندند و رودهای بزرگی را به وجود می‌آورند و درنهایت مسافر کشورهای همسایه می‌شوند.
آب‌وهوای ولایت بامیان سرد و خشک است. دمای هوا در زمستان‌ها تا منفی ۲۵ درجه سانتی‌گراد می‌رسد. همین سردی هوا باعث وجود زمستان‌های طولانی و درنتیجه کاهش فصول کشت و کارشده است. شش ماه برف و یخبندان امکان کار و فعالیت اقتصادی را از باشندگان این دیار که زندگی‌شان بر پایه کشاورزی است، می‌گیرد.
شبکه ارتباطی در این ولایت بسیار ضعیف و آسیب‌پذیر است. تا چند سال پیش راه موتررو(مشین رو) در اکثر قریب به‌اتفاق روستاهای این ولایت وجود نداشت، به همین خاطر کسانی که به شهرها نرفته بودند، موتر را ندیده بودند. فعلا که راه موتررو در اکثر مناطق این ولایت کشیده شده، بازهم مشکل چندان حل‌نشده است، زیرا این راه‌ها را خود مردم محل با ابزارهای دستی، مثل بیل و کلنگ ساخته‌اند و بسیار کم کیفیت و غیراستاندارد هستند. بیشتر این راه‌ها صعب‌العبور و خطرناک‌اند؛ خصوصا که قسمت اعظم این راه‌ها در سینه تپه‌ها و کوه‌ها ساخته‌شده‌اند و سراسر پرتگاه اند. عرض این راه‌ها فقط به‌اندازه یک موتر است. اگر موتر دیگری از روبه‌رو بیاید، باید یکی‌شان گوشه‌ای برای کناره‌گیری پیدا کند. گاهی یافتن همین گوشه آن‌قدر سخت می‌شود که راننده‌ای مجبور می‌شود راه زیادی را عقب برود. تازه همین وضعیت هم تمام سال بقا ندارد. با آمدن اولین برف اکثر این راه‌ها از کار می‌افتند. همچنین در فصل بهار، که برف‌ها آب می‌شود و فصل باران می‌رسد، به دلیل کوهستانی بودن مناطق، معمولا سیل جاری می‌شود و راه‌ها را به‌راحتی خراب می‌کند. سیل های بهاری نه‌تنها راه‌های دست‌ساز روستایی را خراب می‌کند، بلکه راه‌های اصلی بین ولسوالی ها را نیز برای چندین روز از کار می‌اندازد.
یکی از تحولات مهمی که در سه چهار سال اخیر در ولایت بامیان رخ‌داده، احداث شاهراه کابل بامیان است. این شاهراه که تا یکه ولنگ ادامه پیداکرده است، پخته است و تا حد زیادی مطابق اصول و استاندارد راه‌سازی است. انتظار می‌رود که این شاهراه بتواند در ارتقاء سطح زندگی و وضعیت اقتصادی مردم بامیان مؤثر واقع شود.
ازنظر تشکیلات اداری ولایت بامیان به هفت ولسوالی (شهرستان) تقسیم می‌شود. این هفت ولسوالی عبارت‌اند از یکه ولنگ، پنجاب، ورس، شیبر، سیغان، کهمرد و مرکز بامیان، از این میان مرکز بامیان و یکه ولنگ ازلحاظ داشتن آثار باستانی غنی‌ترین هستند.
باشندگان این ولایت ازنظر قومی و نژادی عمدتاً مرکب از هزاره و تاجیک اند. بیشترین جمعیت این ولایت را یکه ولنگ با ۸۵٪ تشکیل می‌دهد. بعدازآن تاجیک‌ها هستند با ۱۵٪ از اقوام دیگر مثل پشتون و تاتار هم هستند که تعدادشان خیلی اندک است.
زبان باشندگان ولایت بامیان فارسی است. یکه ولنگ آن را به گویش هزارگی صحبت می‌کنند. در گویش هزارگی در صد اندکی از لغات ترکی و مغولی نیز وجود دارد. زبان مکتوب یکه ولنگ فارسی سره است و تفاوتی با دیگر فارسی‌زبانان ندارد.
تاکنون آمار دقیقی از تعداد نفوس این ولایت دردست نیست. سرشماری‌هایی که تاکنون انجام‌شده، به دلیل عدم دقت و جامعیت، از اعتبار برخوردار نیست. دفتر احصائیه مرکزی در سال ۲۰۰۷ جمعیت کل بامیان را ۳۷۸،۳۰۰ نفر برآورد کرده است، اما وزارت انکشاف دهات از طریق برنامه‌ی همبستگی ملی آن را حدود ۶۵۰،۶۰۰ نفر تخمین زده است.
منبع:
خاوری، جواد. شگفتی‌های بامیان، واقعیت و افسانه، انتشارات عرفان، تهران: ۱۳۹۵

بامیان در افسانه‌ها
در افسانه‌ها و باورهای عامیانه بامیان شکوه و عظمت دیگری دارد. شهری است افسانه‌ای که ریشه در اعماق اساطیر دارد. ضحاک تازی آن را بنا نهاد و خود هزار سال در آن پادشاهی کرد. فراتر از آن، بامیان خانه‌ی آدم و حواست! تندیس‌های دوگانه آن هیچ‌کس دیگر نیستند جز آدم و حوا، کوه بابا را هم ازآن‌جهت بابا گفته‌اند که آدم ابوالبشر، پس از هبوط، برای یافتن حوا از فراز آن دنیا را می‌نگریسته است.
بامیان شهری است که رد پای بسیاری از شخصیت‌های اساطیری را در آن می‌توان یافت. از ضحاک و کاوه و فریدون گرفته تا امیر حمزه صاحب قران و حضرت علی. بامیان سرزمین شگفتی‌ها و اعجازهاست. جایگاه دیوان و پریان و الخاتوهاست. بامیان صورت واقعی خرافات و شکل عینی ذهنیات است. بامیان سرزمین افسانه‌هاست.
یک نقال بامیانی معتقد است که بامیان دارای چهار پایتخت بوده: شهر ضحاک، شهر غلغله، شهر سرخوشک، شهر سارسینگ پادشاه.
منبع:
خاوری، جواد. شگفتی‌های بامیان، واقعیت و افسانه، انتشارات عرفان، تهران: ۱۳۹۵

پیشینه‌ی تاریخی بامیان:
آثار کهن به‌جامانده گویای آن است که بامیان یک سرزمین کهن است. تکرار نام بامیان در متون تاریخی، سفرنامه‌ها، متون ادبی و منابع گوناگون دیگر، نشانگر اهمیت و شهرت این حوزه باستانی است. در ادبیات پهلوی یا فارسی میانه از بامیان به نام «بامیکان» یادشده است. «بامی» به معنی درخشیدن یا روشنایی است و بامیان معنی درخشان یا سرزمین روشن را می‌دهد. این واژه با واژه‌های «بام» و «بامداد» هم‌خانواده است. می‌گویند ازآن‌جهت که بلخ به بامیان نزدیک است، آن را «بلخ بامی» گفته اند. فردوسی طوسی در شاهنامه، بارها این کلمه را صفت بلخ آورده است.
سوی بلخ بامی فرستادشان
بسی پند و اندرزها دادشان
نخستین بار که نام بامیان به عنوان یک شهر و یک ساحه تمدنی در تاریخ ذکرشده، در قرن هفتم میلادی توسط یک سیاح چینی است. هیوان تسانگ در سال ۶۳۲ میلادی در جریان سفر خود به بامیان نخستین کسی بود که مشاهدات خود را از موقعیت طبیعی، وضعیت اجتماعی، فرهنگی و تمدنی بامیان به ثبت رساند. او حیرت خود را از پیکره‌های عظیم بودا و معابد با شکوهی که در اطرافشان بودند و نیز انبوه راهبانی که در آن معابد مشغول عبادت بودند، ابراز کرده است. پس از او بامیان در مآخذ چینی به نام «فان یان»، که به تلفظ امروزی بامیان بسیار نزدیک است، یادشده است. زمانی که او از بامیان دیدن کرد، این شهر در اوج شکوه خود بود. از یک‌سو در مسیر تجاری راه ابریشم قرار داشت که هند و چین و آسیای میانه را به هم وصل می‌کرد و به این جهت از رونق اقتصادی قابل‌توجهی برخوردار بود؛ از سوی دیگر یکی از مراکز مهم آیین بودایی بود. او با شگفتی از تندیس‌های عظیم بودا یادکرده است که با زیورآلات گران بهایی تزیین‌شده و قسمت‌های نپوشیده اندام شان، مثل صورت و دست‌وپا، روکشی از ورق طلا داشته‌اند. او این تندیس‌ها را داخل ایوان‌های مزین به نقاشی‌های رنگی و پرده‌های زربفت به شکوهمندترین وجه دیده است. همچنین او از یک مجسمه خوابیده بودا یادکرده است که سیصد متر طول دارد و میان دو مجسمه ایستاده واقع‌شده است. گرچه این مجسمه فعلاً به چشم نمی‌آید، اما باستان شناسان احتمال می‌دهند که در همان موقعیت زیرخاک باشد.)
این مجسمه‌ها و دیگر آثار بودایی بامیان در زمان کوشانیان پدید آمده اند. کوشانیان سلسله‌ای است که حدود دو قرن (۲۵ تا ۲۲۰م. ) به شکل یک امپراتوری بزرگ، بر محدوده بزرگی که افغانستان فعلی، آسیای میانه و شمال هند را شامل میشد، حکومت کرد. گرچه امپراتوری کوشانی در سال ۲۲۰ م. توسط شاپور اول ساسانی زوال یافت، اما سلسله کوشانی قرن‌ها بر این سرزمین فرمان راند. پادشاهان این سلسله، به آیین بودایی گرایش یافته و در گسترش آن سعی بلیغ کردند. در زمان امپراتوری کوشانیان آیین بودایی به اوج عظمت خود رسید. مهم‌ترین آثار بودایی در دوران این سلسله به وجود آمد که مجسمه‌های غول‌پیکر بودا در بامیان از آن جمله اند. آیین بودایی تا سده‌های نخستین اسلامی در بامیان رواج داشت. مشهورترین پادشاهان این سلسله آشوکا و کنشکای کبیر بودند. دوره کوشانیان با دست آوردهای فرهنگی و تمدنی بزرگ خود، طلایی‌ترین دوره در تاریخ بامیان محسوب می‌شود. فرمانروایان بامیان که نسب به کوشانی می‌بردند، ملقب به «شیر» بودند. بر روی سکه‌هایی که از ایشان به‌جا مانده، کلمه «شیر» با رسم‌الخط کوشانی دیده می‌شود. شیر یا شار به معنی پادشاه است. شیران بامیان تا قرن چهارم هجری قمری، که غزنویان بر منطقه استیلا یافتند، حکومت کردند.
با آمدن دین اسلام در این سرزمین، آیین بودایی رو به افول گذاشت و مجسمه‌ها در جریان حمله فاتحان مسلمان در معرض تخریب و تاراج قرار گرفتند. مسلمانان یکتاپرست بت را نماد شرک و شکستن آن را واجب می‌دانستند. ازآنجایی‌که نابودی کل تندیس‌های غول‌پیکر بامیان برایشان مقدور نبود، فقط صورتشان را تراشیدند تا حداقل آن‌ها را ناقص کرده و از صورت بت خارج کنند. طلاها و دیگر اشیاء قیمتی آن‌ها نیز به عنوان غنیمت به تاراج رفت. چنان‌که در کتاب الفهرست ابن ندیم اشاره‌شده، نخستین بار در زمان حجاج ابن یوسف سقفی، در اواخر قرن اول هجری، اعراب مسلمان بامیان را تصرف و خزاین طلای بت‌ها را تاراج کردند. اما آنچه مشهور است، یعقوب لیث صفاری نخستین سردار مسلمان بود که در جریان کشورگشای خود، در سال ۲۵۶ هجری، بامیان را تسخیر کرد. او صورت بت‌ها را تراشید و طلاها و دیگر زیورآلات آن‌ها را به یغما برد. او همچنین بت‌های کوچک زیادی را که به طلا آراسته بودند به عنوان هدیه و نشانی از بت‌شکنی خود به خلیفه عباسی در بغداد فرستاد.
و بت‌خانه در بامیان دارند که اوایل هند و در پشت سجستان بوده و یعقوب لیث هنگامی‌که قصد فتح هندوستان را نمود، تا آنجا رسیده و ازآنجا تمثال‌هایی به مدینه الاسلام ارسال داشت که پس از فتح آنجا به دست آورده بود، و به اندازه‌ای بت های جواهرنشان دارد که به تعریف و توصیف درنیایند. و هندیان از دورترین شهرهای خود، از راه‌های دریایی و خشکی به آنجا روی‌آورند و در فرج (شکاف) بیت الذهب، خانه ایست که درباره آن نظریه‌های مختلفی بوده، گروهی آن را از سنگ و جایگاه بوداها دانسته‌اند و سبب نامیده شدنش به فرج بیت الذهب این است که عربان در دوران حجاج، همین‌که آنجا را به تصرف درآوردند، یک‌صد بهار (بهار یک لنگه بار است به وزن چهارصد رطل) طلا ازآنجا ربودند.»
پس از او حاکمان مسلمان غزنوی، غوری و تیموری و حتی در دوره معاصر، امیر عبدالرحمان، هرکدام سهمی در تخریب این تندیس‌های داشته‌اند. در زمان مجاهدین نیز آن‌ها از آسیب در امان نماندند. هیچ‌چیز مانع از آن نمی‌شد که آن‌ها به خاطر تفریح یا ثواب به‌سوی مجسمه‌ها فیر نکنند. به نظر خیلی‌ها آن تندیس‌ها بت بودند و غیرقابل دفاع. سرانجام در سال ۲۰۰۱م. (۱۳۷۱ ه.ش) این پیکره‌ها به دست گروه تندرو طالبان، که حاکمیت بر افغانستان را در اختیار داشتند، به کلی نابود شدند.
هرچند نابودی تندیس‌های دوگانه بامیان ضایعه جبران‌ناپذیری برای میراث فرهنگی افغانستان و جهان بود، اما به این معنی نیست که با تخریب آن‌ها هست و نیست بامیان ازدست‌رفته است. درست است مجسمه‌ها از بین رفته‌اند، اما جای خالی‌شان که بیانگر جفای بزرگی در حق این پیکره‌های سنگی است، به‌اندازه خود مجسمه‌ها دیدنی است. اینجاهای خالی که مو بر اندام هر بیننده‌ای راست می‌کنند، به همان اندازه سخن برای گفتن دارند که اصل تندیس‌ها داشتند. منتهی سخنان هر دو متضاد است. آن‌یکی از مدنیت، هنرمندی و شکوفایی دورهای سخن می‌گفت و این‌یکی از توحش، بی‌فرهنگی و انحطاط دورهای دیگر سخن می‌گوید. بی‌گمان کسانی که درگذشته آن تندیس‌ها را می‌دیدند و از شکوه و عظمتشان میخکوب می‌شدند، سازندگانشان را به خاطر همت و توانایی‌شان می‌ستودند، اما آنانی که اکنون جای خالی‌شان را می‌بینند، آه از نهادشان بر می‌آید و بر عاملین فاجعه نفرین می‌فرستند.
به‌علاوه، آثار باستانی بامیان تنها به آن دو مجسمه خلاصه نمی‌شود. آن مجسمه‌ها فقط بخشی از شگفتی‌های بامیان است. شگفتی‌های بامیان به پهنای خود بامیان گسترده است. در واقع، بامیان یک موزیم بزرگ است که هم ازلحاظ تاریخی و هم ازلحاظ طبیعی جذابیت‌های بی‌شماری دارد.
متأسفانه، با حمله چنگیز خان و ویرانی این سرزمین (۱۲۲۳م.)، دوران شکوه بامیان به سرآمد و نامش فراموش شد. تا این‌که در اوایل قرن بیستم تعدادی از خاورشناسان غربی اهمیت بامیان را بازیافتند و کوشیدند آن را به جهانیان بشناسانند. بااین‌حال دنیا آن‌گونه که می‌بایست متوجه بامیان نشد؛ تا این‌که طالبان طی یک اقدام سیاسی و دور از انتظار، مجسمه‌ها را نابود کردند. این عمل با تبلیغات زیادی همراه بود و دنیا را متوجه بامیان و آثار باستانی شگفت‌انگیز آن کرد.بعدازآن بود که همه بامیان را شناختند و به سرنوشت غمبار آن آه و ناله سردادند.
منبع:
خاوری، جواد. شگفتی‌های بامیان، واقعیت و افسانه، انتشارات عرفان، تهران: ۱۳۹۵

نام های بامیان در متون کهن
ولایت بامیان، که سابقه‌ی تاریخی طولانی دارد، در «بنداهش پهلوی» به عنوان «بامیکان» ذکرشده است و در منابع چینی نیز، با تلفظ‌های مختلف آمده است. در قدیمی‌ترین منابع چینی‌ها در قرن پنجم میلادی، به نام «فان یانگ-Fan yang» هم‌چنین به نام های «فان ین – Fan – yan » و«وانگ-ین» یا «یانگ-ین» هم ذکرشده است که همه این اسم‌ها به تلفظ موجود (بامیان) نزدیک است. موسی خورنی مورخ ارمنی نیز، به عنوان بامیکان یادکرده است.” هیوان تسانگ، زائر چینی که در سال «۱۳۲م » به افغانستان سفرکرده بود، بامیان را به نام «فان – ین – نا- Fan-yen-na» ذکر کرده است که به ترتیب به معنای برهما، فراوان و دین است. نام‌گذاری بامیان به شکل فارسی «بامیکان» یا «بامیگان» که لغت پهلوی است، ازاین‌رو، است که «بام» در پهلوی به معنای درخشندگی و «بامیگ» به معنای درخشان و تابان به‌کاررفته است و هر دو از ریشه‌ی اوستایی «با» به معنای روشنایی گرفته‌شده است. صفت «بامیه» در زبان اوستایی به معنای فروزنده و تابنده از همین ریشه است.
این منطقه دارای سابقه‌ی تاریخی بسیار طولانی است، پیشینه‌ی درخشان تمدنی آن مربوط به دوره‌ی کیانی ها (یعنی تقریباً پنج هزار سال)، درزمانی که آیین میترایی و سپس زردشتی در این سرزمین رایج بود، می‌رسد؛ اما با حمله‌ی یونانی ها سلسله‌ای کیانی منقرض شد و آیین بودا از هند وارد بامیان شد. امتزاج بین تمدن‌های یونانی و هندی به وجود آمد و تمدن جدید شکل گرفت.

سازندگان تمدن بامیان
درباره‌ی سازندگان و بانیان تمدن کهن بامیان، تاریخ‌نگاران داخلی نظر دقیق و روشنی ارائه نکرده اند؛ ولی بر اساس منابع موثق، در سال ۳۳۰ قبل از میلاد، امپراتوری دارا کیانی به دست اسکندر مقدونی منقرض شد. اسکندر پس از تصرف بلخ، کتاب مقدس اوستا را که بر روی دوازده هزار پوست گاو دباغی‌شده و مکتوب بود و در «گنج شایگان» بلخ نگهداری می‌شد، به آتش کشید. پس از کیانیان، سلوکیان به قدرت رسیدند. از این دوره به بعد دین زردشتی کم‌کم روبه‌زوال نهاد و در نقاط شمال و شرق کشور و بامیان، به تدریج مذهب بودایی رایج شد.
از متون کهن دینی و اساطیری و روایت‌های تاریخی و ادبی فهمیده می‌شود، کسانی که در جبال مرکزی بامیان فرهنگ و هنر و تاریخ و تمدن و افسانه و اسطوره ساخته اند، خود را «آریان» و «کیانی» خوانده اند، و در تندیس‌ها و تصویرهای به‌جا مانده به‌روشنی و قطعی دیده می‌شود که تمدن‌های میترایی و آفتاب‌پرستی رواج بوده‌اند و سپس آیین زرتشت رایج شد و بعدها آیین بودایی و درنهایت فرهنگ اسلامی آمد. سازندگان این تمدن عظیم بشری افرادی به چهره‌ی تبتی‌ها و هزاره‌های امروزی بوده‌اند.
گرچه تاریخ بوداییان بخشی از تاریخ کهن سرزمین بامیان را تشکیل می‌دهد و در قرون نخست میلادی تا آمدن اسلام (حدود چهارتا پنج قرن) بامیان جایگاه بوداییان بوده است؛ اما به نظر می‌رسد که تندیس‌های غول‌پیکر و بیشتر مزگتهای پیرامون آن و شهرها و بناهای باستانی بامیان، به دوره‌ی بودایی و ساسانی محدود بوده است و متعلق به دوران بسیار دور، یعنی مربوط به دوره میترایی است.
بامیان مرکز دیانت بودایی
مردم بامیان در سده ی اول میلادی، آیین بودا را پذیرفتند. این آیین تا نواحی شمالی هندوکش گسترش یافت. کوشانیان از رواج دهندگان آیین بودا بودند. آنان با استفاده از قدرت خود دیانت بودایی را رواج بخشیدند. آیین بودا از طریق افغانستان تا کنار رود« تارم» در ترکستان چین گسترش یافت. بت‌پرستان از دورترین نقاط دنیا به دیدن و زیارت تندیس‌های بامیان که در جهان نظیر نداشتند، می‌شتافتند، به‌ویژه قافله‌های علما و راهبان تا مقارن ظهور اسلام به این منطقه سرازیر می‌شدند. مناسبات بازرگانی بین آسیای مرکزی و دولت روم، چین و هند، توسعه‌ی زیادی یافت و چون سرزمین کوشانی ها در محل تقاطع راه‌های تجارتی بین کشورها واقع بود و راه‌های مهم ازجمله راه معروف ابریشم از آن می‌گذشت، به طبع از این تبادلات سود زیادی می‌برد.
بامیان درگذشته و حال از چند جهت اهمیت دارد:
الف: اهمیت مذهبی
بعد از ترویج آیین بودا در بامیان و سرازیر شدن هزاران زائر و عابد از کشورهایی بودایی، بامیان ازلحاظ مذهبی شهرت جهانی پیدا کرد و تبدیل به مرکز آیین بودا شد. شهرت و عظمت این مرکز را روز به‌روز بیشتر گردانید و سیل زوار هندی و چینی برای دیدن مقامات بزرگ موسوم به بودا به‌سوی بامیان سرازیر شدند. آنان بعد از مدتی اقامت و عبادت در بامیان مجسمه‌ها و تصاویر بودایی را با خود از بامیان به چین می‌بردند و به دنبال استقبال آنان مبلغان زیادی از بامیان برای تبلیغ به چین می‌رفتند. درواقع از طریق افغانستان بود که بودیزم به‌طرف شمال، تا چین، مغولستان و کره انتشار یافت و این دوره به مدت پانصد سال مرکز بزرگ رهبانیت بود.”
ب. اهمیت ارتباطی بامیان
بامیان روزگاری توقفگاه مسافران و کاروان‌هایی بود که برای جارت و یا سیاحت از هند به‌سوی چین، بلخ یا هرات سفر می‌کردند و یا برعکس از این سرزمین‌ها به‌جانب هند می‌رفتند. بامیان در مسیر راه معروف ابریشم قرارگرفته بود که از بلخ به پیشاور می‌رفت و ازلحاظ موقعیتی درست در وسط راه این دو شهر باستانی قرارگرفته بود. تجار هندی برای رسیدن به چین و آسیای میانه و هم‌چنین بازگشت به هند از این مسیر رفت‌وآمد می‌کردند، از طرف دیگر وجود مجسمه‌های عظیم بامیان، هرساله زائران زیادی را به‌سوی خود جلب کردند و هزاران عابد و زائر برای زیارت و عبادت از همه‌جا به‌سوی آنجا روانه می‌شدند.
در حال حاضر اگر شاه‌راه شمال – جنوب (از حیرتان مزار شریف تا قندهار و اسپین بلدک) و از شرق به غرب (از ترخم کابل تا هرات اسلام قلعه) درست شود، دوباره بامیان اهمیت ارتباطی پیدا می‌کند و نقش جاده‌ی ابریشم احیاء خواهد شد.
ج. اهمیت اقتصادی بامیان
بامیان، درگذشته در مسیر اصلی کاروان‌های عظیمی بود که کالاهای ارزش تجاری را میان بلخ و تمام مناطق اطراف آن مبادله می‌کردند. این موقعیت، بامیان را شهری ثروتمند و برخوردار از اقتصاد پررونق ساخته بود و به اوج شکوفایی رسانده بود. یکی از عوامل مهم در توسعه‌ی اقتصادی بامیان، واقع‌شدن آن در کنار شاه‌راه هند و آسیای میانه و چین ست. تجار و بازرگانان راه ابریشم، وقتی بعد از طی سختی‌ها و مسافت‌های طولانی به این مکان می‌رسیدند به شکرانه‌ی آن و نیز برای پیشبرد و کامیابی در کارها، اعانه‌ها و نذرهای زیادی به ارباب معابد تقدیم می‌کردند و آنان را از طرق گوناگون کمک می‌کردند، از طرف دیگر زوار فراوانی که برای زیارت و عبادت می‌آمدند، هرکدام نذورات و هدایای فراوانی تقدیم بودا می‌کردند. به‌طورکلی می‌توان گفت: عامل مهم در ثروت و ترقی حیات اقتصادی، مذهبی و هنری بامیان، همانا رفت‌وآمد دائمی قافله‌ها و کاروان‌های تجاری و زوار در این شهر بود.
چنانچه معادن عظیم و ذخایر ارزشمند زیرزمینی بامیان استخراج شود، دوباره بامیان رونق اقتصادی می‌یابد و شکوفایی گذشته خود را بازخواهد یافت.
منبع:
اصغری، محمدجواد. راهنمای بامیان، انتشارات امیری، کابل: ۱۳۹۵

اوضاع جغرافیایی بامیان
ولایت بامیان سرزمین کوهستانی، دارای اقلیم متنوع و موقعیت ویژه‌ی جغرافیایی و محاط به کوه‌های سر به فلک و از قدیمی‌ترین محل زندگی و بستر فعالیت‌های بشری بوده است. برای شناخت بهتر موقعیت جغرافیایی بامیان مطالب ذیل مطرح می‌گردد:
الف. جغرافیای طبیعی بامیان
بامیان، در قلب افغانستان، بین ۳۳ درجه و ۴۸ دقیقه تا ۳۰ درجه و ۲۸ دقیقه و ۵۴ ثانیه عرض البلد شمالی و ۱۶ درجه و ۲۶ دقیقه و ۳۵ ثانیه تا ۱۸ درجه و ۱۷ دقیقه طول البلد شرقی از نصف‌النهار گرینویچ واقع‌شده است. حدود اراضی این ولایت ۱۸۰۲۹ کیلومترمربع است که از آن جمله ۲٪ را زمین‌های زراعتی احتوا نموده و بقیه را صخره‌های سخت و چراگاه تشکیل می‌دهد. بامیان ازنظر آب‌وهوا، دارای زمستان سرد و برف‌گیر و در فصل بهار و تابستان بسیار خوش آب‌وهوا و سرسبز است. این ولایت منطقه‌ی کاملا کوهستانی و صعب‌العبور است، سلسله کوه های «هندوکش» و «بابا» با قلل سر به فلک کشیده ، در شمال و جنوب بامیان قرار دارند. فاصله این ولایت با کابل از مسیر کوتل آجه گگ و دره‌ی میدان ۱۵۰ کیلومتر و از مسیر کوتل شیبر و دره‌ی غوربند ۲۳۰ کیلومتر است.
این ولایت، اکنون دارای هفت ولسوالی به نام های یکه ولنگ، مرکزی، پنجاب، ورس، سیغان، کهمرد و شیبر، است، یک ولسوالی جدید نیز قرار است در پایین یکه و لنگ تأسیس شود؛ ولی تا هنوز تشکیل نشده است. این ولایت از شمال به سمنگان، از شمال غرب به ولایت سرپل و از شمال شرق به ولایت بغلان، از جنوب غرب به ولایت دایکندی، از جنوب شرق به ولایت غزنی از شرق به ولایت میدان و پروان و از غرب به ولایت غور محدود می‌شود.
در مورد تعداد نفوس این ولایت، گرچه احصائیه‌ی دقیق صورت نگرفته است؛ ولی طبق احصائیه‌ی تخمینی سازمان ملل متحد در سال ۲۰۰۵ بالغ‌بر ۳۷۱۹۰۰ نفر اعلام‌شده است؛ اما صحت عامه‌ی بامیان که واکسیناسیون فلج اطفال یا پولیو را انجام می‌دهد؛ آمار اطفال زیر پنج سال را ۱۹۷ هزار نفر اعلام کرده است و گفته است اطفال نیازمند واکسیناسیون فلج اطفال ۲۰٪ کل جمعیت بامیان را تشکیل می‌دهند. همچنین واجدین رأی‌دهی بالای ۱۸ سال، ۲۶۲۰۰۵ نفر، شاگردان مکتب در سطح ولایت ۱۳۶۰۰۰ هزار نفر اعلام‌شده است که از مجموع داده‌ها و اطلاعات، نفوس فعلی بامیان بین ۷۰۰۰۰۰ تا ۷۵۰۰۰۰ هزار نفر تخمین زده می‌شود. اکثریت ساکنان بامیان از نژاد هزاره و پیرو مذهب تشیع هستند، البته اگر سادات را با هزاره‌ها یکی بدانیم. اگر آنان را یک نژاد جداگانه حساب کنیم، در این صورت بعد از هزاره‌ها سادات دومین گروه قومی به‌حساب می‌آیند، سادات نیز شیعه و پیرو مذهب جعفری اند. گروه سوم تاجیکهایند، که در دو ولسوالی سیغان وکهمرد حضور دارند و در مرکز بامیان نیز تاجیکان حضور دارند، تعداد کمی از قوم پشتون نیز در غندک و هم‌چنین درگذشته تعداد چند خانوار از قوم پشتون در مرکز بامیان زندگی می‌کردند. تاجیک‌ها و پشتون‌ها پیرو مذهب حنفی هستند.
۱. کوه‌های ولایت بامیان
بامیان یک ولایت کوهستانی است و سلسله کوه‌های مهم در طراف آن قرار دارند، که بامیان را محاصره کرده‌اند و دیوار طبیعی اند. مهم‌ترین آن‌ها کوه بابا است، که بزرگ‌ترین سلسله جبال هزارستان و به‌مثابه ستون فقرات آن است. این سلسله کوه از شرق بامان شروع می‌شود در جهت غرب کشور کشیده شده و تا ۲۰۰ کیلومتر ادامه می‌یابد و ازآنجا به سفیدکوه، سیاه کوه، و تیربند ترکستان می‌پیوندد. مرتفع‌ترین نقطه کوه بابا قله «شاه فولادی» شاخه‌ای از منشعبات کوه بابا است که در جنوب غرب بامیان قرار دارد و ارتفاع آن را از ۵۱۶۰ تا ۵۱۹۱ متر ثبت کرده اند. بعد از قله‌ی شاه فولادی قله زرد سنگ» در جنوب یکه ولنگ قرار دارد که ارتفاع آن به ۴۶۷۴ متر می‌رسد. از دیگر کوه‌های مرتفع و مشهور ولایت بامیان کوه میخ، کوه قوناق، سیاه کوه، کوه دوشاخ و کوه بینی گاو و سلسله کوه‌های نیل در منطقه ورس اند. کوه عروس، از کوه‌های مشهور پنجاب است، که منبع آب برای تمامی مناطقی است که در دامنه‌ی آن قرار دارد.
٢. کوتل های ولایت بامیان
به دلیل کوهستانی بودن ولایت بامیان، راه‌های ارتباطی این شهر با دیگر نقاط از طریق گردنه‌های صعب‌العبور می‌گذرد، که در اصطلاح به این گردنه‌ها «کوتل» می‌گویند. کوتل ها، در بامیان به عنوان حدفاصل یا مرز طبیعی بین مناطق مختلف چه در داخل ولسوالی ها و یا بین ولسوالی هایند و نقش مهمی در ارتباطات و رفت‌وآمدها دارند، به‌طورمعمول کوتل های مهم و مرتفع مرز طبیعی بین ولسوالی هایند.
کوتل شیبر: این کوتل مرز طبیعی بین ولایت بامیان و ولایت پروان و حدفاصل ولسوالی شیخ علی و دره‌ی شنبل و شیبر، در مسیر بامیان -کابل در قسمت شرق بامیان قرار دارد. ارتفاع آن تا ۳۰۲۵ متر تخمین زده‌شده است.
کوتل آجه گگ: این کوتل مرز طبیعی بین ولایت بامیان و ولایت وردک میدان در مسیر بامیان – بهسود حدفاصل این دو منطقه و در قسمت جنوب شرق بامیان قرار دارد. این کوتل معبری بسیار قدیمی بین شمال و جنوب افغانستان است و بیشتر رفت‌وآمدها درگذشته از کابل و دیگر ولایت‌های جنوب به‌طرف صفحات شمال و بامیان و بالعکس بیشتر از این کوتل صورت می‌گرفت.
کوتل آق رباط: این کوتل در فاصله ۲۰ کیلومتری شمال غرب شهر بامیان قرار دارد و در مسیر بامیان – سیغان حدفاصل این دو منطقه است.
کوتل شاتو: این کوتل در قسمت جنوب مرکز ولسوالی یکه ولنگ، در مسیر یکه ولنگ – پنجاب و مرز طبیعی ولسوالی پنجاب و یکه ولنگ است.
کوتل صدبرگ: این کوتل حدفاصل سیادرهی یکه و لنگ و کرمان پنجاب و در قسمت جنوب غرب مرکز ولسوالی یکه ولنگ قرار دارد.
کوتل قوناق: این کوتل به ارتفاع ۳۳۳۰ متر، حدفاصل ولسوالی ورس و ولسوالی شهرستان، و مرز ولایت تازه تأسیس دایکندی و ولایت بامیان است.
٣. رودهای ولایت بامیان
بامیان ازنظر منابع آبی بسیار غنی است. رودها، و حوض‌های آبی و چشمه‌های فراوانی در هر دره آن جریان دارند، چنان‌که گفته اند: «چهار رودخانه از کوه‌های بامیان سرچشمه می‌گیرد: یکی از آن‌ها داخل بلاد هند می‌شود و دومی مرو رود را سیراب می‌کند و سومی بلخ را سیراب می‌کند و چهارمی سیستان را و آنچه از آن افزونی کند، در دریاچه‌ای به نام زرهی جمع می‌شود. این رودخانه‌هایی که برشمردیم، رودخانه‌های بزرگ است؛ اما رودخانه‌های کوچک و چشمه‌ها، هیچ‌کس جز خدا، از همه آن‌ها آگاهی ندارد»
الف. رود بامیان
رود بامیان از دامنه‌های شمالی کوه بابا سرچشمه می‌گیرد و به سمت شمال کشور به جریان می‌افتد. در این مسیر از کل دره‌های مشرف بر بامیان چون دره‌ی کالو، دره‌ی ککرک، دره‌ی فولادی و دره‌ی شهیدان آب‌های فراوانی به این رودخانه می‌پیوندد و به‌سوی شمال، تا «دوشی» پیش می‌رود و در «دوشی» با آب «اندراب» یکجا می شود.
ب. رود بند امیر
این رود، از چشمه معروف گپرک در شمال بند ذوالفقار(یکی از بندهای بندامیر) شروع می‌شود و آب اضافی از بناهای بنا۔ امیر است که سر ریزه کرده و رود بزرگی را تشکیل می‌دهد، و مسافتی طولانی را از یکه ولنگ تا بلخ طی می‌کند. در مسیر راه، در یکه ولنگ و بلخاب آب‌های زیادی به آن می‌ریزد، و درنهایت به بلخ می‌رسد و در بلخ به هجده نهر، تقسیم می‌گردد.
ج. رود دره‌ی چاشت
رودی است که به‌اندازه‌ی شش آسیاب آب دارد، این آب‌ها از منطقه‌ی موسوم به هفت‌چشمه که نزدیک قریه‌ی ده سرخک سر دره‌ی چاشت واقع‌شده است، سرچشمه می‌گیرد و در طول دره، آب‌های زیادی به آن می‌ریزد و در انتهای قریه‌ی «پیشاه» و نارسیاه به دهن دره‌ی چاشت، حوض بسیار کلانی را تشکیل می‌دهد.
د. رود پنجاب
پنجاب محل تلاقی و اتصال پنج رودخانه است که از پنج جهت به آن ریخته و به هم پیوند می‌خورند. شاید وجه‌تسمیه‌ی این منطقه به این نام، همین موضوع باشد. این پنج رود از دره‌های نرگس، تگاب برگ، سیاه دره، غرغری، مهر و تره پس، با همین نام ها به این منطقه ریخته و دریای پنجاب را تشکیل می‌دهند که بعد از پشت سر گذاشتن پنجاب به دریای هیرمند می‌ریزد.
ه . رود ورس
رودهایی که از ولسوالی ورس سرچشمه می‌گیرد، مقدار حجم آب متفاوت است، و از مناطق مختلف سرچشمه می‌گیرد و درنهایت در منطقه‌ای به نام دیوان با آب دریای هیرمند، وصل می‌شود.
و. رود کهمرد
رود کهمرد از چشمه‌هایی که در حد زیارت چهل تن، بین قریه آجر و دره‌ی جوزری واقع است، سرچشمه می‌گیرد. آب دره ی مدد که از قره ی کوتل فرود می آید در حصهی لرمش و آب دره ی لورنج در قریه ی بنق به آن می ریزد و در قریهی آجر از دره ی غوغاسار هم یک مقدار آب به آن یکجا می شود، تمام این آب ها در دو آب و میخ زرین به آب بامیان ملحق می شود.
۴. حوض‌های بامیان
الف. حوض‌های کوه بابا

یکی از جاذبه‌های طبیعی و دیدنی بامیان حوض‌های آبی است که در بالای کوه بابا قرار دارد. وقتی با هواپیما از بالای کوه بابا عبور نمایی و با دقت نگاه کنی به‌خوبی این حوض‌های نیلگون دیده می‌شوند. قرار نقل اهالی فولادی در اطراف قله شاه فولادی دوازده حوض آب وجود دارد. بزرگ‌ترین آن «حوض عزت» نام دارد که یک کیلومتر عرض و دو کیلومتر طول دارد، اما بر اساس چشم دید خودم که بار ها از فضای کوه بابا با هواپیما عبور کردم و با دقت حوض‌های کوه بابا را شمردم، ۲۰ تا حوض کوچک و بزرگ وجود دارند.
ب. حوض‌های بند امیر

بند امیر، متشکل از چندین سد طبیعی است که در ارتفاع سه هزار متری شمال کوه بابا در ۷۵ کیلومتری شمال غرب ولایت بامیان و در ۳۴ کیلومتری شرق ولسوالی یکه ولنگ در اراضی آهکی به وجود آمده اند. هفت سد کوچک و بزرگ به نام های بند ذوالفقار، بند پودینه، بند پنیر، بندهیبت، بند قنبر، بند غلامان و بند اسپی او (سفیدآب) وجود دارد که بزرگ‌ترین آن‌ها بندذوالفقار با مساحت ۸ کیلومتر طول و ۱ تا ۳ کیلومتر عرض و کوچک‌ترین شان بند اسپی او یا سفید آب) حدود ۵۰۰ متر طول و عرض دارد، این بندها به‌طور طبیعی در طول هم قرار دارند. عمق آن تا سال ۱۳۵۹ش به‌درستی معلوم نبود؛ ولی در این سال با تلاش یک هیئت دوازده‌نفری متشکل از جغرافیدانان، غواصان و زمین شناسان جمهوری «چک»، عمق آن را ۳۰ متر و در بعضی جاهای آن بیشتر ثبت شد. از میان آن‌ها بند قنبر که حدود ۱۰۰ سال قبل از قسمت شمال غربی دیوار سد، فرسایش کرده و کنده‌شده و آب آن رفته که فعلاً جایش به شکل یک باتلاق مانده و نیز بند اسپی او یا
سفید آب) به اثر کنده شدن بند قنبر قسمت‌های زیادش پرشده و کمی از آن مانده است؛ ازاین‌رو اکثر محققان و گردشگران آن را ازنظر انداخته‌اند و به‌حساب نیاورده اند، ولی درواقع به طور جمعی هفت‌بند موجود است.
ج. جهیل دره‌ی چاشت
جهیل دره‌ی چاشت که در ابتدای ناوه دره چاشت قرار دارد، یکی از مناظر دیدنی و جالب طبیعی و توریستی است. عرض آن به‌طور تقریبی شش صد متر و طول آن دو کیلومتر است، ولی تابه‌حال عمق آن را کسی تعیین نکرده است. از پایین جمیل آب انسانی آن جریان می‌یابد و با رود بند امیر در متعلقه‌ی دهن دره‌ی چاشت یکجا می‌شود. این جهیل در بین مردم محل معروف به «جهیل میخو» است.
د. حوض جرگگ
یکی از حوض‌های دیدنی، حوض جرگگ است که در بالای کوه بابا قرار دارد. کوه بابا که به‌طرف غرب (یکه ولنگ) امتداد می‌یابد، در منطقه‌ی سفید سنگ سرذولیج یکه ولنگ نیز حوض کلانی بالای قله‌ی معروف به «جرگگ» وجود دارد، که بسیار کلان و پر آب است.
ه.حوض و یخچال طبیعی سچک (یخدان)
یکی از حوض‌های دیدنی و بسیار زیبای بامیان، حوض و یخچال طبیعی سچک به نام «یخدان» است، این حوض در غرب سچک یکی از مناطق یکه ولنگ و در دامنه‌ی سلسله کوه بابا قرارگرفته است و بخش از آن همیشه منجمد و یخزده است به همین جهت آن را یخدان نامیده اند. آب و یخ این حوض خاصیت دارویی دارد و برای امراض داخلی بسیار مفید است.
منبع:
اصغری، محمدجواد. راهنمای بامیان، انتشارات امیری، کابل: ۱۳۹۵

اقوام ساکن بامیان

الف. هزاره‌ها
١. منشأ تاریخی و نژادی هزاره‌ها
درباره‌ی اصل و منشأ هزاره‌ها نظریه‌های مختلفی توسط مستشرقان و نویسندگان بیان‌شده است از جمله (ژ – فیریر) معتقد است که هزاره‌ها از ساکنان اصلی افغانستان اند، طبق نظر وی هزاره‌ها، در زمان اسکندر مقدونی در محلی زندگی می‌کردند که اکنون در آنجا (هزارستان ساکن هستند. فیریر، برای اثبات ادعای خود، از نوشته‌های مورخ قدیمی یونانی «کورتس» درباره‌ی حملات زمستانی اسکندر مقدونی، به مناطق مرکزی افغانستان استناد می‌کند. وی با استناد به نوشته‌های مورخ یونانی معتقد است که اقوام ساکن در این مناطق از اجداد هزاره‌های کنونی شمرده می‌شوند. به عبارتی هزاره‌های کنونی باقی‌مانده‌های ملوک از بین رفته قبلی اند. این نظریه توسط مورخان افغانستان مورد تأیید قرارگرفته است. عبدالحی حیببی، در مقاله‌ای با عنوان «آیا کلمه هزاره قدیم‌تر است»، در مجله‌ی آریانا ثابت می‌کند که یکه ولنگ ساکنین اصلی مملکت هستند، او می‌کوشد تا کلمه هزاره را با اسم پایتخت دوم (اراکوزی هوزولا) همتا سازد. طبق نظر وی «هزاره» یعنی سعادت پایبند. سید جمال نیز معتقد است که هزاره‌ها قبل از چنگیز در این مناطق سکونت داشته‌اند.
اگرچند عده‌ای به دلیل شباهت قیافه‌ی هزاره‌ها با مغول‌ها، هزاره‌ها را از اخلاف سربازان انتقال‌یافته توسط چنگیز خان که جایگزین ساکنان اصلی مناطق مرکزی شد، می‌دانند. آن‌ها معتقدند که بعد از قتل‌عام مردم مناطق مرکزی و بامیان توسط سپاهیان چنگیز خان مغول، بعد از نابودی کامل ساکنان بومی و فارسی‌زبانان منطقه، تعدادی از نیروهای خود را در مناطق مرکزی افغانستان جایگزین کرد.
بر اساس دیدگاهای تاریخ‌نگاران گذشته و بررسی محققان جدید، این موضوع محرز شده است که هزاره‌ها ساکنان اصلی و بومی بامیان بوده‌اند و ادعای این‌که اینان از نسل بقایای لشکر چنگیزند حرف بی‌پایه و اساس است. محققان معاصر مانند ناطقی شفایی، افتخاری ورسی (آریان پور) و محمد فاضل کیانی، دکتر حفیظ شریعتی (سحر) و دیگران با دلایل و مستندات محکم و روشن اثبات کرده‌اند که هزاره‌ها ساکنان اصلی و بومی بامیان بودند و دارای قدمت چند هزارساله‌اند.
٢. محل سکونت هزاره‌ها
درگذشته محل زیست هزاره‌ها بسیار وسیع و شامل جلگه‌های قندهار، هیرمند، جلال‌آباد، ارزگان، زابل و غزنه می‌شده است؛ ولی بعد از قتل‌عام توسط عبدالرحمان و اخراج اجباری‌شان از سرزمین‌های اصلی و پدری شان، هزاره‌ها به مناطق کوهستانی محصور و محدود شدند. اکنون بخش اعظم ساکنان بامیان را هزاره‌ها، تشکیل می‌دهند. تمام ساکنان ولسوالی های یکه ولنگ، پنجاب، ورس و شیبر و شمبل مرکز بامیان از نژاد هزاره و شیعه‌ی جعفری اند؛ ولی تعدادی کمی از هزاره‌های ساکن شمبل پیرو مذهب اسماعیلیه‌اند. در ولسوالی سیغان و کهمرد هزاره‌ها و تاجیک‌ها به طور مشترک زندگی می‌کنند. هزاره های بامیان از لحاظ مذهبی تمامی پیرو مذهب جعفری اند، تعداد اندکی از آنها که در جوار اهل سنت زندگی می کنند، سنی مذهب و عده ای هم جزء فرقهی اسماعیلیه اند.
طبق برخی از آمارها هزاره‌ها ۳۰٪ از کل جمعیت افغانستان را تشکیل می‌دهند و بخش اعظم آنان در مناطق کوهستانی زندگی می‌کنند و از طریق مالداری و زراعت امور زندگی خود را می‌گذرانند؛ ولی اکنون در تمام ولایات افغانستان به‌خصوص در ولایات بامیان، دایکندی، بادغیس، غور، بدخشان، پروان، کابل، غزنی، مزار شریف، هرات، قندهار، فرا، نیمروز، هیرمند، جوزجان، قندوز، تخار، وردک میدان، بغلان و … زندگی می‌کنند.
ب. سادات
یکی از اقوام ساکن در هزارجات سادات اند، گرچه برادران اقوام دیگر افغانستان بین هزاره و سادات تفکیک قائل نیستند؛ بلکه پیروان مذهب جعفری را هزاره می‌گویند؛ ولی اگر بخواهیم دقیق‌تر حرف بزنیم، سادات ازلحاظ نژادی و ساختار چهره و ظاهری با هزاره‌ها فرق دارند. سادات هم مانند هزاره‌ها در سراسر افغانستان پراکنده‌اند و ازنظر مذهب اغلب تابع محیط و محل سکونتشان اند. سادات مناطق سنی نشین، مذهب تسنن دارند. در نقاطی که اسماعیلیان زندگی می‌کنند، سادات اسماعیلی مذهب هستند؛ اما سادات هزارستان، شیعه دوازده‌امامی‌اند. بااین‌حال بسیاری از سادات بااینکه در مناطق سنی نشین هستند، مانند سادات دره‌ی غوربند، سادات لوگر و سادات تخار مذهب تشیع خود را حفظ کرده اند. ای چه سادات ازنظر نژادی خود را متمایز از هزاره‌ها میدانند؛ اما ازنظر فرهنگی و اجتماعی جذب جامعه‌ی هزاره شده اند، تنها چهره‌ی شان با هزاره‌ها کمی تفاوت دارد. که آن‌هم به خاطر ازدواج درون قبیله‌ای بین آنان است. سادات مثل تمام هزاره‌های ساکن بامیان سعی می‌کنند تا حد امکان با افراد قبیله و خانواده‌های فامیل نزدیک خود ازدواج کنند و به این صورت اصالت نژادی خود را حفظ کنند.
-محل سکونت سادات بامیان:
سادات در بسیاری از مناطق بامیان مانند یکه ولنگ، ورس و مرکز بامیان حضور دارند؛ اما در برخی جاها مانند سولیج و مرکز یکه ولنگ از اکثریت برخوردارند. اگرچند درباره‌ی اصل و نسب سادات نوشته‌هایی صورت گرفته‌اند، ولی شجره‌نامه‌ی دقیقی در دست نیست. بااین‌حال اغلب سادات بامیان دارای نسب نامه اند.
که در نزد بزرگ خانواده نگهداری می‌شود. هرچند منطقه سولیج محل تمرکز سادات یکه ولنگ است؛ اما مناطق دیگری چون نیک مرکز یکه ولنگ، شاه قلندر، قرغان، سریلاق، فیروزبهار، سرقول، دره ی علی، بندامیر، به نام بخش سادات یاد می‌شود و بیشترین نفوس آنجا را سادات تشکیل می‌دهند. در تکاب غار ورس نیز سادات حضور دارند. در مرکز بامیان دره ی سادات نیز سادات زندگی می‌کنند.
ج. سایر اقوام
سومین گروه نژادی که در بامیان زندگی می‌کنند، تاجیک‌هایند که بیشتر در مناطقی چون سیغان، کهمرد و تعداد کمی در مرکز بامیان حضور دارند. این گروه نژادی نسبت به هزاره‌ها ازنظر تعداد بسیار کم هستند. تعداد کمی از قوم پشتون هم در منطقه‌ی غندک زندگی می‌کنند. درگذشته در مرکز بامیان تعداد چند خانوار پشتون بودند؛ ولی زمین‌های خود را فروخته از بامیان رفته‌اند.

منبع:
اصغری، محمدجواد. راهنمای بامیان، انتشارات امیری، کابل: ۱۳۹۵

آثار تاریخی بامیان:
۱-تندیس‌های بزرگ بامیان:

تندیس‌های بزرگ بامیان در دیوار سنگی کونگلومرا (اختلاط گل و سنگ ریزه) که در حاشیه‌ی شمالی دره قرار دارد، تراشیده شده اند. تندیس ۳۰ متری در قسمت شرقی دیوار سنگی در طاقی قرارگرفته است. دو تندیس ۵۳ متری و ۳۵ متری در دامنه‌ی کوه ساخته‌شده‌اند و بر اساس گفته تاریخ‌نگاران و باستان شناسان قدمت طولانی دارند. طاق‌های دو بت بزرگ ۴۰۰ متر از یکدیگر فاصله‌دارند، در این فاصله سه طاق دیگر در دیوار سنگی ساخته‌شده بود که در آن‌ها سه بت دیگر قرارگرفته بودند، این سه بت که به‌صورت نشسته تراشیده شده بودند.
زمانی که «هیوان تسنگ» از بامیان دیدار کرده بود، مجسمه‌ها رنگ طلایی داشته‌اند و به قول او رنگ طلایی و زیورآلات پربهای آن در تلألؤ بودند و می‌درخشیدند. به‌طرف شرق «شهر شاهی» در فاصله‌ی ۵۷۹ متری در یک معبد، مجسمه‌ی بودای خوابیده درحالی‌که به قبر؛ یعنی بهشت داخل می‌شود، تراشیده شده بود و با الوان و جواهرات مزین بود. در این معبد، پادشاه اجتماع بزرگی به نام وتشو» تشکیل می‌داد که در آن، تمام اموال و جواهرات سلطنتی و حتی اولاد و همسر خود را در راه تقدیس بودا ایثار می‌کرد؛ اما کمی بعد وزرا و مأمورین دولتی، خانواده‌ی شاهی و خزاین سلطنتی را دوباره از روحانیون خریده و بازمی‌گرداندند.
متأسفانه این آثار در طول تاریخ از ناحیه‌ی انسان‌های افراطی و تندرو آسیب‌دیده‌اند؛ اما صورت بت بزرگ، نیز مانند بت کوچک تخریب‌شده است و چیزی از آن باقی نمانده است. بیشتر این تخریب‌ها، در زمان حملات نیروهای عبدالرحمان به بامیان صورت گرفته است؛ اما بعدازآن در جریان سفر نادر خان و همسرش به بامیان، ملکه دستور داد که قسمت سفلی بدن بت کوچک را به توپ ببندند و آن را ویران کنند که کردند، پس‌ازآن در دوره‌ی ظاهر شاه، معابد زیر مجسمه و اطراف آن به‌عنوان انبار دولتی مورداستفاده قرار گرفتند که این کار باعث تخریب هرچه بیشتر آثار باستان موجود در آن شد و افراد ساکن در غارها بیرون رانده شدند؛ اما اکنون‌که این سطور نگاشته می‌شود، این مجسمه‌های عظیم‌الجثه به دست گروهی متحجر طالبان تخریب‌شده اند و هر بیننده‌ای که در برابر آن قرار می‌گیرد، حسرت می‌خورد و به فکر فرو می‌رود و از جهالت و تعصب طالبان که چگونه این میراث کهن فرهنگی بشری را از بین برده‌اند، میراثی که در وحشیانه‌ترین هجوم‌ها راست‌قامت ایستاده بود و قد خم نکرده بود.
٢. شهر غلغله

این شهر، یکی از شهرهای تاریخی دوران اسلامی و از مواضع پراهمیت بامیان است. این شهر در زمان ملوک شنسبانیه و به‌طور احتمالی توسط ملک فخرالدین ساخته‌شده بود و به‌عنوان مرکز اقتدار مطرح بود. عده‌ای زیادی از مردم در شهر و غارهای اطراف آن زندگی می‌کردند. این شهر روبه روی مجسمه‌های بزرگ بودا و در سمت جنوبی رودخانه بامیان قرار دارد. بعد از سقوط شنسبانی ها توسط خوارزمشاهیان بین سال‌های ۱۰۷-۱۱۱ه.ق به‌عنوان مقر فرمانروایی جلال‌الدین خوارزم شاه مورداستفاده قرار گرفت. در سال ۱۸ه.ق( ۱۲۲۰م) چنگیز خان به این شهر حمله کرد و آن را ویران کرد. قبل از آن مرکز اداره و کانون فرهنگ اسلامی در ولایت بامیان بود و شهرت بسیاری داشت. قسمتی از آبادی‌های باقی‌مانده شهر غلغله قرن‌ها بعد از حمله‌ی مغول، در هنگام قیام مردم بامیان از طرف عبدالرحمان خراب شد و به‌عنوان پایگاه نظامی مورداستفاده قرار گرفت.
٣. شهر ضحاک

این شهر قدیمی بر روی تپه مرتفعی که در ۱۷ کیلومتری شرق بامیان واقع است، قرارگرفته است و آبدره‌ی کالو و دره‌ی بامیان در دامنه‌ی آن به هم می‌پیوندند. به گفته‌ی غبار قدمت این شهر به دوره‌ی بودائی برمی‌گردد؛ ولی بر اساس دیدگاه دیگر تاریخ‌نگاران شهر ضحاک سابقه‌ی بسیار طولانی دارد. ویرانی‌های قدیمی این شهر در دوره‌ی ملوک شنسبانیه تعمیر شدند و آبادی‌های آن بیشتر شده و مورداستفاده وسیع قرار گرفتند. این شهر موقعیت استراتژیک جالبی داشته است و هنگام حمله‌ی چنگیز در ان نبردهای سختی درگرفته بود.
۴. شهر سوخوشک
این شهر در فاصله‌ی ۳۰ کیلومتری شرق بامیان جایی که راه بامیان و دو آب از هم منشعب می‌شوند، در ساحه ی بلندی قرار دارد. در این مکان که به عنوان مدخل بامیان مطرح بوده است، پایگاه استحفاظی قرار داشته بود که عبور و مرور به‌سوی بامیان در آن کنترل می‌شده است، باقی‌مانده‌ای خرابه‌های این موضع از گذشته‌های دور آن حکایت دارد.
۵. غارهای دره‌ی فولادی
ورودی دره‌ی فولادی، زمانی مرکز حکومت شیران بامیان بوده است که در قدیم به شهرشاهی موسوم بوده است و در قسمت جنوب غرب بامیان قرار دارد. قسمت‌های بالایی آن به دامنه‌ی کوه بابا پیوند می‌خورد و تا چهار کیلومتری داخل دره، غارها و آثار عهد بودایی وجود دارد که نشان‌دهنده حضور پررنگ پیروان بودا در آنجا است.
۶. مجسمه دره ی ککرک
این دره در فاصله ی پنج کیلومتری در قسمت جنوب شرق مجسمه های بزرگ بامیان واقع است. در جریان حفریات سال ۱۹۳۰م، آثار هنری آن کشف شد که شامل یک مجسمه ی بودا ۱۰ متری و یک معبد قدیمی با تصاویر و نقاشی های روی دیوار و تعدادی غار است.
۷. برج کافری
این محل تاریخی در قسمت جنوب غرب شهر بامیان، گذشته از ساحه ی باستانی دو کانی قرار دارند و در ارتفاعات بالای یک کوه یک برج دوره ی غوری موجود است که در نزد اهالی به نام برج کافری مشهور است. این محل تاریخی پیوسته به کوه بابا است.
۸. غار چهل ستون
یکی از مجموعه غارهای بزرگ بامیان غار چهل ستون است. این غار در منطقه ی سرخ در در غرب شهر بامیان در فاصله ی یک و نیم کیلومتر قرار دارد. این غار در داخل دیوار بزرگ است و دهلیزهای متعددی آن توسط پایه ها و ستون های سنگی از هم جدا شده اند و به نسبت تعدد همین ستونها آن را «چهل ستون» نامیده اند. این غارها در نوع خود یکی از آثار عمرانی قابل توجه و شگفت آور بامیان اند.
۹. غار یخی سرقازان فولادی
این غار یکی از جاهای دیدنی و یکی از شاهکارهای طبیعت بامیان است که تا کنون کسی نتوانسته است به انتهای آن برسد. این غار یخی سر درهی سرقازان، در کمر کوه پایه های کوه بابا، در حدود ۴۵ کیلومتری جنوب غرب مرکز بامیان قرار دارد. این غار در زمستان گرم و در تابستان سرد است.
۱۰. غارفریدون
غار فریدون در منطقه ی «سرلدو» در منطقه ی شهیدان، قرار دارد که معروف به کوهی مابین دوغار» است. در بین مردم داستان فریدون چنین نقل می شود که وقتی ضحاک می خواست خانوادهی فریدون را از بین ببرد، مادر فریدون وی را در همین غار بزرگ کرد. بعد از این که فریدون بزرگ شد، همرای کاوهی آهنگر که در درهی آهنگران بامیان بود، متحد شد و علیه ضحاک قیام کرد وضحاک را که یک روز کم هزار سال عمر کرده بود، از بین برد.
۱۲. ساحه ی باستانی گوهرگین
این ساحه باستانی در ۱۰ کیلومتری شمال شرق مرکز یکه ولنگ قرار دارد. در این محل باستانی هفت عدد برج های دورهی غوری و چندین مغارهی بودایی موجود است که در بین یک دره زیبا قرار گرفته اند.
۱۳.شهر بربر
این محل باستانی در ۴ کیلومتری شمال شرق مرکز یکه ولنگ قرار دارد و ارتفاع آن ۲۶۰۰ متر از سطح دریا است. خرابه های این شهر در بالای کوهی در ضلع شمالی جاده ی اصلی بامیان-یکه ولنگ قرار دارد. دیوار های این شهر مخروبه از سنگ های تراشیده شده است و آجر نسوز درست شده است، که امروز خرابه های آن موجودند.
نظر به تحقیقات باستان شناسی ممکن است مربوط به دوره ی تیموری ها باشد و نظر به گفته ی پرفوسور «ایری سوا» استاد پوهنتون «ریوکیوکو» جاپان این محل باستانی زمانی هم پایتخت باستانی گرگین بوده است.
۱۴. ساحه ی باستانی بیدمشکی
این ساحه ی باستانی در ۵/۱ کیلومتری شمال غرب مرکز ولسوالی یکه ولنگ قرار دارد و مغازه های عصر بودیزم در آن وجود دارند.
۱۵. ساحه ی باستانی کلیگان
این ساحه ی باستانی در ۴۸ کیلومتری شمال غرب مرکز ولسوالی یکه ولنگ در مسیر جاده ی اصلی که به طرف پایین یکه و لنگ می رود موقعیت دارد و دارای مغازه های متعددی به اندازه های مختلف است که در چند طبقه ساخته شده است. همچنین انتهای قسمت غربی کلیگان در راه اصلی استوپه ای قرار دارد. بقایای ساختمان تخریب شده ی دوره ی بودایی که به شکل دو طبقه ای در محوطه ی تقریبا ۴۳ متر و ۳۴متر مربع مساحت اعمار شده است توجه را به خود جلب می کند.
۱۶. قلعه ی چهل برج

این قلعه ی تاریخی و قدیمی در فاصله ی تقریبا ده کیلومتری کلیگان قرار دارد، بالای تپه ای به ارتفاع ۱۰۰ متر دیده می شود که دارای بیش از صد برج است است ولی به قلعه ی چهل برج معروف شده است.
برجها باتوجه به ساختمان کوهها در پستیها و بلندی ها واقع شده اند و به شکل مدور ساخته شده اند. رودخانه بندامیر از کنار آن عبور می کند، این منطقه دارای جاذبه ی تاریخی و توریستی بسیاری است. از قسمت بالای کوه و داخل قلعه ها، تا پایین آن از داخل کوه برای دست یابی به آبی که در پای کوه جاری است، چاه و راهروهایی وجود دارند. به این ترتیب که درست از بالای تپه که مرکز حکومت بوده است، با وسایل و ابزار موجود سنگها را سوراخ کرده اند و با ایجاد راه پله های متعدد به طرف پایین رفته و بالاخره در عمق دره به آب دریا رسیده اند. ساختمان قلعه در بالای تپه از سنگ بنا شده است که در وسط آن ساختمان زیبایی است، با برج های بلند و خانه های زیبا که از چهار طرف محافظت می شده است و یک بخش از شهر، با دیوار عریض از سنگ احاطه شده است که به آن «سورشهر» می گفتند. در قسمت جنوب غربی و در کنار برج ها، میدان وسیعی قرار دارد که اطراف آن دیوار سنگی کشیده شده است و محل اسب دوانی، تیراندازی و بازی های مرسوم آن زمان بوده است.
۱۷. قلعه ی جودان در شمال نیک
درهی جودان در شمال نیک، مرکز یکه ولنگ قرار دارد، در ورودی این دره، خرابه یک قلعه قدیمی به همین نام وجود دارد که سابقه ی تاریخی آن به درستی معلوم نیست. دیوارهای این قلعه تقریبا به عرض ۱۵۰ سانتی متر است و سطح داخلی دیوارها با یک نوع خاک مخصوص آستر بندی شده است که استحکام آن را چندین برابر کرده است. همین امر سبب شده است که با وجود گذر زمان هنوز قسمت هایی از آن پا برجا باقی بماند.۲
۱۸. قلعه کشکک نیک و کشکک نقشی
این دو قلعه تاریخی نیز بر سر کوه در شمال مرکز ولسوالی (نیک) ساخته شده اند و فقط از یک جانب کوه به داخل آنها راه وجود دارد.

منبع:
اصغری، محمد جواد. راهنمای بامیان، انتشارات امیری، کابل: ۱۳۹۵

مجسمه های بودا

در ضلع شمالی دره ی بامیان در دل صخره ی دیوار مانندی به طول صد ها متر مجموعه ای از آثار شگفت خلق شده است که سند هویت بامیان است. مهمترین این آثار دو مجسمه ی غول پیکری است که یکی ۳۵ متر ودیگری ۵۳ متر ارتفاع دارد. اگرچه این مجسمه ها فعلا نیستند و ایوان هایشان خالی است. اما بیش از شانزده قرن درون آن ایوان ها ایستاده بودند. حتی امروز کسی که به ایوان ها نگاه می کند، ناخودآگاه وجود آن تندیس ها را با تمام عظمتشان حس می کند. این دو تندیس، پیکر های بودا بودند که در عصر سلاطین کوشانی، که به آیین بودیسم گرایش داشتند، تراشیده شدند. نخست تندیس کوچک و سپس تندیس بزرگ با کیفیت بهتر خلق شد. در این که این تندیس ها چه وقت و به دست چه کسی ساخته شده اند، اطلاع دقیقی در دست نیست. محققان بر اساس حدس و گمان، هرکدام تاریخ خاصی را برای ساخت آنها تعیین کرده اند. احمدعلی کهزاد، مترجم کتاب آثار عتیقه بامیان، با توجه به حدس و گمانهای موسیو فوشه رئیس هیئت باستان شناسی فرانسه در افغانستان (۱۹۲۲م.) نتیجه می گیرد که زمان ساخت این مجسمه ها احتمالا قرون سوم و چهارم میلادی بوده است. چنان که گفته می شود، ساخت هر کدام صد سال به طول انجامیده است. با توجه به ابعاد بزرگ این تندیس ها و امکانات ابتدایی آن زمان، اگر نگوییم یک قرن، قطعا زمان زیادی را در بر گرفته است. این مجسمه ها بودا را نشان می دهد که با آرامش مطلق داخل ایرانی ایستاده و دستانش را به علامت نیایش بالا گرفته است. در تعریف عامیانه آنها دو بت نر و ماده هستند. بت بزرگ تر است و صلصال ” نام دارد و بت کوچک ماده است و شاه مامه.
زین العابدین شیروانی، سیاح قرن یازدهم هجری، اعجاب خود را از دیدن بتهای بامیان این گونه ابراز کرده است:
و چند صورت دیگر به صورت انسان تراشیده اند. من جمله دو هیکل بزرگ که به صورت مونث و مذکر آن را ظاهر کرده اند. مذکر آن موسوم به صلصال و مونث آن به شمامه است. طول هر یک شصت ذرغ و عرض آن شانزده ذرع. جمیع ابدان و اعضای آن در صورت را ظاهر نموده اند و پشت آنها را به کوه داده، کمال صنعت ظاهر کرده اند. و در افواه و السنه بت بامیان مشهور است».
هر دو تندیس به بالای سر خود راه دارند. راه تندیس کوچک ، از کنار ایوان با پلکان مارپیچ به ش کل تونلی در دل کوه کنده شده است و در فاصله های معین دریچه هایی به داخل ایوان دارد که هم نور می گیرند و هم امکان دیدن بت را در ارتفاعات مختلف به بیننده میدهند. این پلکان در مسیر خود به بالکن هایی راه دارد که از آنها می توان شهر بامیان را، مثل کف دست دید. در کنار این بالکن ها اتاق هایی است که احتمالا نیایشگاه راهیان ارشد بوده اند. انتهای این پلکان به دالانی که از پشت سر تندیس می گذرد ختم می شود. این دالان که شعاع ایوان را دور زده، به دریچه هایی مجهز است که از آنها می توان هم چهره بت را از نزدیک ترین جا دید و هم تمام قامت آن را از بالا مشاهده کرد. از این دالان بر فرق سر بت هم راه است.
راهی که بالای سر بت بزرگ می رود، از فاصله دورتر در سمت راست بت است. این راه تا سینه بت از روی صخره است و پس از آن از پلکان سرپوشیده ای به بالا ادامه پیدا می کند. این پلکان هم به تونلی منتهی میشود که از پشت سر بت میگذرد و امکان طواف را به زایران می دهد. سر بتما به قدری بزرگ بودند که بر فرازشان جای وسیعی بود که میشد به راحتی روی آن راه رفت، بی آنکه از سقوط بیم داشت. سطح خارجی مجسمه ها با گل مخصوصی که با کاه و موی جانوران سرشته بود صاف شده بود. این گل علاوه بر این که قسمت های برهنه مجسمه ها، مثل صورت و دست و ساق پاها را صاف کرده بود، چینهای ردا را نیز شکل داده بود. همچنین با همین گل دیوار و سقف ایوان ها نیز صاف شده بود. سقف ایوانها با تمام وسعت شان پوشیده از نقاشی های رنگ و روغنی بود که بودا | را در حالات مختلف نشان می داد. بخش هایی از این نقاشیها که از دسترس دور بود، تا قبل از تخریب مجسمه ها بر سقف ایوانها موجود بود. همچنین آثار و جایگاه سه مجسمه کوچک نیز در دل صخره، در فاصله میان هر دو مجسمه بزرگ، دیده می شدند که در ایوان های کوچکی چهارزانو نشسته و در حال مراقبه بودند.
در کنار این تندیس ها، در ارتفاعات مختلف، سموچهایی وجود دارند که با مهارت تمام کنده شده اند. برخی از این سموچها چهار گوش و مستطیل و برخی دایره شکل اند. بعضی ها سقف های مسطح دارند و بعض دیگر گنبدی هستند. اکثر این سموچها بر دیوارهای شان تزیینات فوق العاده ای داشتند. این تزیینات شامل نقوش برجسته، نقاشی های رنگی و مجسمه های کوچک بودند. سموهایی که دارای سقف گنبدی هستند، نقش و نگارهای زیبایی، چه کنده کاری و چه نقاشی بر سقف داشته اند که فعلا چیزی از آنها باقی نمانده است. بر دیوار برخی از این سموچها ردیفی از مجسمه های کوچک درون قاب های کنده کاری شده نصب بودند که تا قبل از ظهور طالبان موجود بودند. تمام این سموچ ها سکوهایی دورادور یا یک جانب خود دارند که محل نشستن و عبادت راهبان بوده اند. بعضی از این سموها که در اطراف بت بزرگ هستند به حدی بزرگند که باید به آنها تالار گفت. احتمالا این تالارها محلی برای تعلیم و تدریس یا اجرای مراسم جمعی بوده اند. در صدر این تالارها سکوها و تاقچه هایی است که جایگاه راهب بزرگ یا معلم بوده است. سقف یکی از سموچها که نزدیک بت بزرگ است به طرز زیبایی گچبری شده است. متاسفانه به دلیل برف و بارانی که داخل این سموچ راه یافته، قسمت های زیادی از این گچبری زیبا فروریخته است.
سموچ هایی که از تندیس ها دورند و محل بود و باش راهبان عادی بوده اند، ظرافت و نفاست سموچهای نزدیک تندیس ها را ندارند. تعداد آن سموچها که در صخره هایی به طول صدها متر در کنار هم و در طبقات متعدد کنده شده اند، بی حد و حسابند. به روایتی دوازده هزار سموچ در بامیان وجود دارد. اکثر این سموچها در دوران طالبان مسکن خانواده های مهاجر و فراری از جنگ بودند. آنها مطابق با نیازشان تغییراتی را در سموچها ایجاد کرده بودند؛ مثلا دیواری داخل شان اضافه کرده یا کف آنها را برای احداث تنور کنده بودند. همچنین در دوران جنگ و پس آن تمام مجسمه ها و نقاشی های سموچها
کنده و برده شدند. کف سموچها هم به طمع یافتن عتیقه جات سوراخ سوراخ شد. طبق گفته اهالی، در زمان انقلاب، یعنی پس از آن که دولت کمونیستی در بامیان سقوط کرد و منطقه به دست مجاهدین افتاد و سلاح عمومی شد، مجاهدین برای مسابقه نشانه زنی اعضای بت ها را هدف قرار می دادند. همین طور وقت جنده بالا در نوروز توپ های شادیانه را به سوی بتها، به خصوص بت بچه هایی که میان دو بت بزرگ نشسته بودند، فیر می کردند. همین طور مردم برای این که بلندی بتها
دیگران از بزرگی بتها نقل می کرده اند، مثلا می گفته اند که بت ها آن قدر بزرگند که لادوی آنها از ناف بالاتر نرفته است. در لادو زدن رفقا مسابقه می گذاشته و هر کس می کوشیده که سنگش را به نقطه بالاتری از بدن بت ها برساند. بدین ترتیب تندیس ها سنگ باران می شدند. فعلا ساحات باستانی شهر بامیان توسط ریاست اطلاعات و فرهنگ حفاظت می شود. بعضی از سموی هایی که سالم تر مانده اند، برای جلوگیری از دست برد افراد غیر مسئول و سودجو درهایشان مهروموم شده اند. با این حال آثاری که از مرکز دورند، به امان خدا رها شده و از آنها هیچ حفاظتی نمی شود.
در نوامبر سال ۲۰۰۸ میلادی، باستان شناس افغان، زمریالی طرزی، در جریان کاوش های خود، یک مجسمه خوابیده به طول ۱۹ متر را پیدا کرد که تا آن روز ناشناخته بود. او همچنین در تلاش است که مجسمه خوابیده ۳۰۰ متری را، که هیوانگ تسانگ زائر چینایی در سفرنامه خود از آن یاد کرده است، باز یابد.
منبع:
خاوری، جواد. شگفتی های بامیان، واقعیت و افسانه، انتشارات عرفان، تهران: ۱۳۹۵

بت های بامیان در باور مردم
در مورد بتهای بامیان افسانه های مختلفی نقل میشود. بعضی ها آنها را آدم و حوا می دانند، چنان که پیش تر گفته شد. بعضی ها آنها را زن و شوهری میدانند که بر بامیان حکومت می کرده اند. بت کوچک در کرک را نیز بچه آنها می دانند که ابتدا با پدر و مادرش یک جا زندگی می کرده، اما به دلایلی قهر کرده و رفته در دره ککرک اقامت گزیده است. در باره بت بچه می گویند که بالای سرش طلسمات بوده. هر کس بالای سر بت پایین می افتاده.
در این که این بتها کی و چگونه ساخته شده اند، باورهای گوناگونی وجود دارد. بعضی ها زمان ساخت شان را بر می گردانند به طوفان نوح. طبق این باور وقتی طوفان نوح رخ میدهد تمام زمین زیر آب می رود. فقط کشی نوح روی آب می ماند و فردی بلند قامتی به نام عوج بن عنق. او به اندازهای بلند قامت بوده که ماهی را از دریا می گرفته و پیش خورشید کباب می کرده و میخورده. در وقت طوفان نوح که تمام کوههای بلند زیر آب رفته بوده، آب فقط تا زانوی عوج رسیده بوده.
پس از طوفان، مردم با استفاده از نم زمین، بت های بامیان را در دل کوه تراشیده اند. آنها بت ها را به اندازه قد خودشان ساخته اند. طبق این باور مردم آن زمان به اندازه همین بت ها بزرگ بوده اند.
افسانه دیگر حاکی است که فقط کسی که این بت ها را تراشیده به اندازه این بت ها بزرگ بوده. او خانه اش در سمنگان بوده و هر روز صبح پیاده به بامیان می آمده و شب باز می گشته. بعضی حتی می گویند او از این بت ها هم بزرگتر بوده، به طوری که وقت کار بت تراشی، زانو می زده.
طبق افسانه دیگر، در زمان های قدیم در بامیان پر آب بوده. تا این که آب از جایی رخنه پیدا می کند و کم می شود. وقتی دره خشک می شود، مردم برای زندگی به آن جا می آیند. وقتی آنها می آیند، هنوز زمین و تپه ها نم داشته اند. آنها به راحتی صخره ها را، که توده هایی از گل و شن بودند، می کنند و برای
خود خانه می سازند. سموچهایی که امروز در بامیان و دردههای اطراف وجود دارد، کار همانهاست. می گویند، مراحل کندن بتها به این قسم بوده که از بالا شروع کرده به طرف پایین آمده اند، چون آن زمان امکانات چوب بست به آن اندازه وجود نداشته که از پایین کار را شروع کنند. کسانی که این بتها را ساخته اند، به نظر راویان این افسانه، کافر بوده اند. آنها این بت ها را خدایان خود می دانسته اند و از هیچ گونه بذل و بخششی در راه آنها دریغ نمی کرده اند. آنها را با گرانبهاترین جواهرات از قبیل طلا و یاقوت و زمرد می آراسته اند. طبق این افسانه چشمان بتها از گوهری بوده که می درخشیده و شب تمام دره ی بامیان را روشن می کرده است. در ان زمان راه تجارت تمام دنیا از بامیان بوده.
افسانه ی دیگر می گوید پادشاه ظالمی بوده که در پایین دره بامیان (حوالی فادمستی) زندگی می کرده. این پادشاه پسری داشته به نام بودا که از ظلم پدرش نا خوشنود بوده است. او وقتی بزرگ می شود سعی می کند برای جبران ستم های پدرش به مردم خدمت کند. آن زمان تگاب فعلی بامیان سراسر پوشیده از جنگل و بیشه و پر از جانوران وحشی بوده. درختان به حدی بزرگ و کهنسال بوده اند که میان تنه ی هر یک از آن ها یک خانواده می توانسته زندگی کند و به حدی جانوارن درنده داشته که کسی از ترسشان از تگاب بامیان گذر نمی توانسته. بودا با همکاری مردم درخت ها را قطع می کند و حیوانات درنده را فرار می دهد و برای سکونت سموچ ها را حفر می کند. مردم که در اطراف پراکنده بودند، آن جا گرد می آیند و در سایه امنیت و عدالت بودا زندگی راحتی را آغاز می کنند. در زمان بودا شهر بامیان رونق بسیار می گیرد و یکی از شهرهای مشهور دنیا می شود. بعد از مرگ بودا، مردم برای قدردانی از خدمات او مجسمه اش را در ادوار مخلتف زندگیش، یعنی کودکی، جوانی، میان سالی و مرگ می سازند. سه مجسمه کوچک، دوران کودکی او را نشان می دهند. مجسمه ای که به ماده مشهور است و در واقع ماده نیست، جوانی بوداست، مجسمه بزرگ میانسالی اوست و مجسمه ای که خوابیده است، و فعلا زیر خاک است، مرگ او را نشان می دهد.
افسانه دیگری است که می گوید، در زمان قدیم اژدهایی در بامیان بوده که هر روز چهل تا دختر را می خورد. صلصال که پهلوان نام آوری بوده به جنگ آن اژدها می رود و آن را می کشد. چون آن اژدها جادوگر بوده، نیروی اهریمنی اش صلصال و شاه مامه را تبدیل به سنگ می کند.
همچنین نقل می کنند که بت نر به طور مرتب نزد بتا ماده می رفته و با او آمیزش می کرده و آن بت بچه هایی که اطرافشان دیده میشوند، فرزندانشان می باشند. ایک افسانه دیگر می گوید، صلصال آن قدر دراز بوده که وقتی داخل دره می ایستاده می توانسته علف و بوته سر کوهها را بکند. حالا هم یکه ولنگ آدمی را که خیلی قدبلند باشد صلصال می گویند. شاه مامه هم آن قدر بزرگ بوده که چهل عدد مشک را از شیر پستان هایش پر می کرده است.
میگویند شاه مامه، در قدیم، مکشوف العوره بوده، عورتش از یاقوت سرخ ساخته شده بوده و از دور مثل زنی به نظر می رسیده که در حال زایمان است، ولی بت تر عورتش پوشیده بوده. یک دسست بت بزرگ از چوب بوده و حرکت می کرده وقتی راهب بزرگ می آمده، مستخدمان دست چوبی صلصال را با ریسمان بالا می کشیده اند. با این کار به نظر می رسیده که بت به احترام راهب دستش را بالا آورده است.
افسانه دیگری نیز وجود دارد که از این بت ها چهره دیگری ارائه می دهد. هدف این افسانه این است که مجسمه ها را از شکل اجسام مورد پرستش خارج کند. بر اساس این افسانه این مجسمه ها نه برای پرستش بلکه برای بزرگداشت اشخاص بزرگواری ساخته شده اند که نزد مردم ارج و قرب داشته اند. به گفته راویان این افسانه، سازندگان این مجسمه ها بت پرست نبوده اند، بلکه مسلمان بوده اند، ولی بزرگان خود را بت می گفته اند. تفصیل این افسانه چنین است:
در گذشته دانشمندی به نام صلصال در بامیان بوده که نزد مردم آن سامان احترام فراوانی داشته، او جامع تمام علوم و فنون بوده، مگر یک علم که فهم سخن حیوانات و تکلم با آنان باشد. او برای آموختن این علم به هندوستان می رود. مدتی آن جا می آموزد و تحقیق می کند و زبان بعضی از حیوانات را یاد می گیرد تا این که اجلش فرا می رسد و می میرد. مردم هندوستان طبق رسم خود جسد او را می سوزانند و خاکسترش را داخل خریطه ای میاندازند. آن وقت به پادشاه و مردم بامیان
خبر می دهند که بت شما فوت شد و ما طبق آیین خود جسد ، او را سوزاندیم و خاکسترش را در خریطهای جمع کردیم و
می خواهیم در رود گنگ بریزیم. پادشاه بامیان که این خبر
را می شود، بسیار ناراحت می شود. پیغام می فرستد که: «شما بد به کرده اید! ما یکتاپرستان مرده خود را نمی سوزانیم. رسم ما این است که وقتی مرد بزرگی از ما بمیرد، او را مومیایی می کنیم وی در تابوتی از شمشاد می گذاریم و در بلنداجی(سموچ) نگهداری می کنیم، تا برای نسل اندر نسل ما یادگار و زیارت باشد. شما با سوزاندن او به آیین ما بی احترامی کرده اید!»
این حادثه چنان خشم مردم بامیان را بر می انگیزد که راه ابریشم را که شاه راه تجاری تمام دنیا بوده، می بندند. یک دفعه کاروان ها می خوابد و جریان تجارت متوقف می شود و اخلال در زندگی همه به وجود می آید. تمام دنیا بر سر هندوستان فشار می آورند که برود قناعت و رضایت مردم بامیان را به دست بیاورد. بناچار هیئتی از طرف هندوستان پیش پادشاه و کلان های بامیان می آیند و عذر و زاری می کنند که: «ما اشتباهی مرتکب شده ایم و بسیار پشیمانیم. حالا بگویید که برای جبران آن چه کار باید بکنیم؟
کلازهای بامیان آنها را پیش صخره ها می برند و می گویند: شما مردم مجسمه سازید. حالا که بت ما را سوزانده اید و ما را از زیارت او محروم کرده اید، باید مجسمه او و زن و بچه هایش را چه خوابیده، چه نشسته و چه ایستاده، در دل این صخرهها نقش کنید تا همیشه پیش نظر ما باشد و ما هر وقت خواستیم بادش کنیم و احترامش را به جای آوریم.» هندی ها بناچار شرط را قبول می کنند و همین مجسمه های صلصال و شاه مامه و بت بچه ها را می سازند. مجسمه خوابیده صلصال بین هر دو بت بزرگ است که تا کنون کسی آن را ندیده است.
یک افسانه دیگر می گوید امیر حمزه صاحبقران که چهل متر قد داشت و گرز هزار و پانصد منی حمل می کرد، با لشکر گرانی، که همیشه فاتح بود، به جنگ صلصال آمد. وقتی نزدیک رسید، صلصال همان طور که ایستاده بود، بالای لشکر امیر حمزه ادرار کرد و تمام لشکرش را آب برد.
امیرحمزه که به تصور بسیاری همان حمزه، عموی پیامبر اسلام است، در افسانه هایی که بین مردم بامیان نقل می شود، برای مسلمان کردن کفار لشکر کشی های زیاد در نقاط مختلف بامیان و اطراف آن داشته و پهلوانی هایی از خود نشان داده است. یک افسانه در شینیه ولی کشتۂ پنجاب در مورد یکی از لشکریان امیر حمزه نقل می شود که آنجا در غاری خواب مانده بوده و پس از چند صد سال بیدار می شود، ولی مردم به دلیل قد و قواره بزرگ و عجیبش، او را می کشند. (این افسانه در جای خودش به تفصیل آمده)
همچنین، افسانه هایی از جنگ حضرت علی با صلصال وجود دارد. طبق این افسانه ها، صلصال پادشاه خاورزمین بوده و حضرت علی برای مسلمان کردن صلصال به جنگ او می آید. شرح جنگ آن حضرت با صلصال در کتابی به نام «خاوران نامه» به تفصیل بیان شده است. این کتاب که به نظم است، بین شیعیان طرفداران زیاد داشته و ماجراهای افسانه ای آن برای عوام این باور را به وجود آورده که آن حضرت در افغانستان آمده و جنگیده است.

افسانه خنگ بت و سرخ بت
از دیگر اسامی مشهور این دو مجسمه «سرت» و خنگ بت» است. در اکثر آثار مکتوب از این دو مجسمه به این دو نام یاد شده است. این اسامی بر اساس افسانه ای است که آنها را عاشق و معشوق معرفی می کند. سرخ بت عاشق و خنگ بت معشوق است. در زمان عزنویان عنصری بلخی، شاعر دربار سلطان محمود، افسانه عشق آن دو را به نام «مثنوی سرخ بت و خنگ بت» به نظم در آورد (که متاسفانه چیزی از آن باقی نمانده است و پس از آن ابوریحان بیرونی، به فرمان سلطان محمود، آن را تحت عنوان «حدیث صنمی البامیان» به عربی برگرداند. بر پایه همین افسانه شاعران زیادی با این دو نام مضمون سازی کرده اند. در ذیل به نمونه هایی از ابیات آن ها اشاره می شود:
گر صبح رخ گردون چون خنگ بتی سازد
تو سرخ بتی از می بنگار به صبح اندر (سوزنی سمرقندی)
**
کردی میان سرخ بت بامیان ستیخ
باشی بر آن که خنگ بتی را کنی به چنگ (سوزنی سمرقندی)
**
در کف از جام خنگ بت بنگر
بر رخ از باده سرخ بت بنگار (خاقانی)
**
در آثار مستند هم این دو نام ذکر شده. چنان که یاقوت حموی جغرافی دان و تاریخ نویس مشهور قرن هفتم هجری، در کتاب معجم البلدان نوشته:
بامیان شهر و خورهای در کوهستان میان بلخ و هرات و غزنه است. دژی استوار و شهری کوچک در سرزمینی پهناور که از بلخ ده مرحله و از غزنه هشت مرحله دور است. خانه ای بلند بر ستون های سر به آسمان کشیده و نقاشی شده در آنجا هست. که در آن از هر گونه پرنده نمونه ای در آنجا برای بازدید بیکاران نهاده اند. دو بت بزرگ و بلند نیز در آنجا در تنه، کوه کنده شده، یکی از آنها را سرخ بد و دیگری را خنگ بد خوانند، گویند در همه جهان بی همتا است.
در لغت نامه دهخدا با استناد به کتبی چون انجمن آرای ناصری، حدودالعالم، ناظم الاطباء و دیگر فرهنگ نامه ها چنین آمده است:
سرخ بت و خنگ بت دو بت بزرگند در موضع بامیان از مضافات کابل در سرحد بدخشان از سنگ تراشیده. گویند بلندی هر یک از آن پنجاه و دو گز باشد و میان آنها مجوف است چنانکه از کف های پای ایشان راه است و نردبان پایه ها کرده اند که به جمیع تجاویف آنها می توان گشت حتی انگشتان دست و پای ایشان. و آنها را به عربی یعوق و یغوث خوانند و بعضی ولایات لات و منات خوانند و گویند سرخ بت عاشق خنگ بت است و آن را سرخ بد هم خوانند.
ملاحظه می کنید که این تعاریف هم افسانه ای است و مطابقت با واقعیت ندارد، چون بتها مجوف نبودند که داخل آن بتوان گشت و گذار کرد. بر اساس همین افسانه و اشتهاری که در متون مستند و اشعار شاعران دارد، بعضی ها معتقدند که این پیکرها، اصلا تندیس بودا نیستند و تصور این که آنها تندیس های بودا هستند یک خبط و خطای فاحش تاریخی است. به اعقتاد آنها، این دو تندیس، واقعا مجسمه های عاشق و معشوقی است که در ادبیات به نام سرخبت و خنگ بت مشهور است و بسیار پیش تر از دوران کوشانیان، یعنی در زمان کیانیان ساخته شده است. یکی از دلایل آنها این است که بودای مونثی هیچگاه وجود نداشته. این که یکی از این تندیس ها مونث است دلیل بر این است که سازندگان آنها هیچ اندیشه بودایی نداشته اند. دلیل دیگر بر این نظریه، ذکر مکرر این بت ها به نام سرخ بت و خنگ بت در متون ادبی است.
منبع:
خاوری، جواد. شگفتی های بامیان، واقعیت و افسانه، انتشارات عرفان، تهران: ۱۳۹۵