انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

پدیده مد (۳)

گئورگ زیمل ترجمه حمیرا بنایی فر

در عصر دموکراتیک، این شرایط به حدی شدید شد که حتی بیسمارک و بقیه ی سران و رهبران برجسته ی احزاب، بر این نکته تاکید داشتند ازآنجایی که رهبران گروه هستند، خود باید از آن اطاعت و پیروی کنند. روح دموکراسی باعث می شود تا فرد به دنبال شان ومنزلت و همچنین هیجان فرمانروایی باشد. اما این مسئله به قدری مبهم و گیج کننده است که نمی توان فرق بین وضع قواعد و سپس اسیر شدن به دست همین قواعد را تشخیص داد. غروری که این افراد شیک پوش را دربرمیگیرد، در واقع کاریکاتوری از فهم مبهم و پرورش یافته به وسیله ی دموکراسی است که در رابطه ی بین فرد و عموم اتفاق می افتد. با این حال این نکته غیرقابل انکار است که فرد شیک پوش، حالتی از تعادل میان انگیزش های اجتماعی و فردی را بازنمایی می کند که حقیقتا ریشه دار هستند. این مسئله نهایتی را نشان می دهد که غیراز آن، فرد باهوش و برجسته، کاملا به صورت ذات ِ مد در نظر گرفته می شود و این نهایتی است که درظاهر بسیار پیچیده در نظر گرفته می شود. این مسئله، ترکیبی از روابط میان انسان و کالا را می آراید به طوریکه تحت شرایط عادی بسیار جدا از هم ظاهر می شوند. این تنها آمیزه ای از فردیت و عمومیت نیست، بلکه در یک روش عملی تر، اثری که مشاهده می کنیم، آمیزه ای از هیجان فرمان راندن همراه با تبعیت است. به عبارت دیگر، ما اینجا آمیزه ای از قواعد مردانه و زنانه را داریم. حقیقتی که می گوید این فرآیند در قالب مد و تنها در یک تضعیف ایده آل، به راه خود ادامه می دهد. حقیقتی که معتقد است این دو عامل، هرکدام بسیار متفاوت تر از آنچه که بودند، شکل گرفته اند و ممکن است باعث جذابیت یک مد شوند، خصوصا که این پدیده طبعیت حساسی نیز دارد. با یک دیدگاه ذهنی، زندگی بر اساس مد، شامل تعادلی است که در اثر تخریب و بناکردن به وجود می آید. محتوای آن، ویژگی تخریب شکل اولیه را می طلبد و همسانی ویژه ای را پردازش می کند که رضایت از عشق به تخریب و تقاضا برای عوامل مثبت، دیگر نمی توانند از یکدیگر جدا باشند. از آنجایی که ما در این مقاله با یک حقیقت و یا رضایت تنها سروکار نداریم و درعوض با دو محتوا و شناخت مشترک آن ها روبرو هستیم، این مسئله آشکار می شود که ترکیب مشابهی که تابعیت بی چون چرا از مد را می طلبد، حتی به وسیله ی مخالف خود هم می تواند برنده شود. هرکسی که آگاهانه از مد پیروی نکند، هیجان فردیت را در معیارهای یک فردگرایی واقعی به دست نمی آورد و تنها تناقضی در مثال جامعه است. اگر تبعیت از مد، تقلید از یک مثال را دربرگیرد، غفلت آگاهانه از مد نیزبه نوعی بازنمایی تقلیدی مشابه ، اما به صورت وارونه است. با این وجود، در آن سوی ماجرا، این مسئله خود را به صورت شاهدی آگاه نسبت به قدرت گرایش اجتماعی نشان می دهد و استقلال ما را در برخی جنبه های مثبت یا منفی طلب می کند. فردی که آگاهانه هیچ گونه اعتنایی به مد نمی کند، همان چیزی را قبول کرده که فرد شیک پوش قبول می کند، با این تفاوت که دسته بندی او فرق دارد و به همان میزان نیز اغراق شده و پر تناقض است. در واقع گاهی اوقات اتفاق می افتد که این قضیه (عدم تبعیت از مد) خود نوعی مد باشد چرا که باعث جدایی فرد از گروهی می شود که توسط استانداردهایی که مد به آن ها دیکته کرده، احاطه شده اند و این یکی از جالب ترین تکاملات اجتماعی- روانی را شکل می دهد که در آن گرایش به سمت شهرت فردی، در ابتدا محتوایی با انعکاس تقلید اجتماعی باقی گذاشته و سپس آن را از چیزی تقریبی به یک شبه حلقه ی کوچک شکل می دهد و سپس دایره ی آن را می گستراند. اگر کسانی که از یک حلقه متنفر هستند خود را داخل آن جا کنند، از نظر منطقی کار غیرممکنی انجام داده اما از نظر روانی این کار ممکن به نظر می رسد. مشابه این قضیه، آتئیست یا همان کفرپرستی است که دربرابر دین به وجود آمده و همان کوته فکری ها و تعصبات مشابه را دارد و مثل دین، نیاز دارد تا با روح و جان پذیرفته شود. به همین ترتیب آزادی نیز بعد ازآنکه ستمگری را متوقف کرد، مکررا تبدیل به چیزی کمتر از اعمال مستبدانه و ستمگرانه نشد. بنابراین، پدیده ی جداشدن آگاهانه از مد نشان می دهد که اشکال بنیادین انسانی تا چه میزان می توانند آنتی تز محتواها را قبول کرده و قدرت و جذابیت خود را در برابر چیزهایی که قبول آن ها تغییرناپذیر به نظر می رسد، نشان دهند. معمولا غیرممکن به نظر می رسد که بتوان گفت عوامل قدرت و یا ضعف شخصی، می توانند به گروهی از عواملی که باعث جدایی از مد می شوند، غلبه کند. با این وجود، ممکن است این اتفاق به دلیل ترس فرد از شکست در باقی نگاه داشتن فردیت و استقلال خویش باشد و می ترسد با قبول اشکال، سلایق و عرف رایج میان مردم عادی، فردیت خود را از دست بدهد. این گونه مخالفت ها بدون هیچ گونه دلیل تنها نشانه ای برای نشان دادن قدرت شخصی می باشد.

این واقعیت که مد، به طور همزمان گرایش به سمت همسان گرایی و فردگرایی را توضیح می دهد و بر آن تاکیید می کند، و همچنین اشتیاق برای تقلید و شهرت، ممکن است معرف این مسئله باشد که چرا زنانی وجود دارند که در گستره ی بسیار وسیعی از وفادارترین یاران مد هستند. البته رعایت جوانب احتیاط علمی باید درباره ی این گونه قضاوت ها و جمع بستن ها درباره ی زنان به ما هشدار دهد. با وجود اینکه نمی توان این نظر را به همه ی زنان تعمیم داد، اما به طور همزمان درباره ی زنان گفته می شود که ویژگی های روانی خاص آن ها، با مردان بسیار تفاوت دارد و اختلافات یا تنقاضات زیادی را دربرنمی گیرد (توازن شخصیت دارند) و همچنین یاران وفادارتری نسبت به میانگین اجتماع هستند. بر ارتفاعات فرهنگ مدرن، تغییراتی در روابط میان زن و مرد به وجود آمده که ممکن است نتایج وارونه ای نسبت به آنچه که قبلا بود، داشته باشد. با این حال من قصد بحث در این مورد را ندارم چرا که ما در این مقاله به موضوع جامع تری پرداخته ایم. رابطه و ضعف زن در موقعیت های مختلف اجتماعی که باعث سرنوشت بدی برای زن در طول تاریخ بوده است این مسئله را توضیح می دهد که چرا او به سنت ها و عرف ها بسیار پایبندتر است و عموما شکل زندگی را تایید و قبول می کند. فرد ضعیف از فردگرایی کنار می کشد و از وابستگی به خودش سرباز می زند تا مسئولیت خودش را برعهده نگیرد و احتیاجی به دفاع از خودش نداشته باشد. او حمایت را تنها در شکل معمولی از زندگی میبیند که از قدرت شخصی پیدا کردن او جلوگیری میکند. اما زنان برای باقی ماندن میان سنت ها و عرف و آنچه که مقبول جامعه واقع شده، تلاش بیشتری می کنند.

ما از طرفی با تقلیدی عمومی و فردی سیال که مسئول سلیقه و عمل خود است و از طرف دیگر با برجستگی قطعی، پافشاری و تاکیید فردی روبرو هستیم، و مد این ترکیب را برای ما با نوعی رفتار شاد نیز می آراید. به نظر می رسد برای هرطبقه و یا حتی برای هرفردی، مقداری گرایش به سمت برجستگی فردی و همچنین تمایل به آمیختن با گروه وجود دارد، بنابراین وقتی رضایت نسبت این دو جنبه تامین نشود، فرد به سمت جنبه ی مخالف می رود و هرچه را که می طلبد انجام می دهد. پس به نظر می‌آید که مد در عین حال چونان سوپاپ اطمینان، گریزگاهی باشد که احتیاج زنان به متمایز ‌شدن و برجسته‌ بودن فردی را که در عرصه‌ های دیگر ارضائشان نفی شده است، برملا می‌سازد…

پایان بخش سوم، ادامه دارد…

ایمیل مترجم: حمیرا بنایی فر/ homb68@gmail.com