انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

نامه های دو باستان شناس زن از دو سوی جهان(۳): راهکارهایی برای شناخت دوباره جهان

لیلا جان سلام

خیلی وقت بود میخواستم برایت بنویسم ولی وقت و درس امان نمیداد از اخرین بار اتفاقات سیاسی زیادی رخ داده، انتخابات ایران و حاشیه های پس از آن تا انتخابات ژاپن در ماه قبل. در ژاپن انتخابات سراسری پارلمانی بود و حزب نخست وزیر “آبه” توانست پارلمان بالا را هم بگیرد.

شاید از سیستم سیاسی ژاپن ندانی و چون اخبار زیادی در اینباره چه در مطبوعات ایران ، چه جهان یا حتی خود ژاپن منتشر نمیشود، اهمیت این انتخابات زیاد به چشم نیاید. باید برات بگم ژاپن هم به تبع سایر کشورهای دارای سیستم سلطنتی، سیستم نخست وزیری داره و شاه رسماً بالاترین مقام سیاسی و سیستم مشروطه است، این انتخابات که به طرز عجیبی نحوه اعلام نتایجش پیچیده است برای مجلس به اصطلاح انگلیسیا “خواص” است (یک چیزی تو مایه های مجلس لرد ها که از مجلس عوام چندین پله بالاتره).

بعد از مدتها حزب جیمینتو که نسبت به رقیبش بنیادگرا تر و دست راستی تره دو تا مجلس رو یکدست کرد و این به معنی قدرت بیشتر نخست وزیر شیزو آبه است که حالا هر دو تا مجلس رو داره و باید برات بگم مثل همه جناح های محافظه کار اینها هم موافق افزایش بودجه نظامی هستند و مخالف خارجی ها و کذا و کذا؛ این انتخابات کمی بعد از انتخابات ایران بود و همانقدر برای ژاپنی ها مهم بود که برای ما ریاست جمهوری! ولی اگه تو فکر کنی از اون شور و شوق پوستر و بنرهای بزرگ و قال و مقال برنامه های تویزیونی اینجا خبری بود، نه! به قول دوستی نچ دادا، اینجا هِچ خبری نی! وقتی تو سطح شهر تو روز رأی میچرخی انگار نه انگار. حتی خود ژاپنی ها هم بی رغبت و بی میل حرف میزنن، اخبارشون میگه میزان مشارکتشون ۵٠ درصده کمی شاید پایینتر، ولی تو این حتی ۵٠ درصد رو نمی بینی، خیلیها به خاطر کار رأی ندادند و خیلیها هم چون فقط میتونستند از منطقه ثبت شده زندگیشون رأی بدهند و الان به دلیلی مثل کار ساکن منطقه دیگریند، نرفتند رأی بدهند. به یه تعبیری مردم اینجا کار براشون مهمه و میزان مشارکت سیاسی بالایی ندارند. البته میشه این سکوت و رخوت سیاسی رو جور دیگه ای گفت و اونهم اینکه در کشورهایی که حاکمیت قانون صد درصده، برای مردم خیلی مهم نیست کی بره کی بیاد؛ چون اعمال قانون مقدم بر مجری قانونه. جز مواردی کلیت دولتها همونه که هست و خواهد بود، چون قانون ثابته؛ به همین دلیل شور مشارکتی شکل نمیگیره و مردم به نوعی حکومت براش علی السویه و شرکت کردن یا نکردن یکسانه. البته بگم شیوه تبلیغاتی اینها هم با دادار دودوری که ما تو ایران، آمریکا یا فرانسه دیدیم خیلی متفاوته. موقع تبلیغات انتخاباتی تراکتهایی روی تابلوهایی توی اعلانات سطح شهر میزنند که روش مربع مربع تقسیم شده، بسته به انتخابات هر مربعی شماره ای داره و هر کاندیدایی زن یا مرد پوسترش رو تو اون شماره خاص میزنه، همین! البته گاهی هم نماینده ها سوار ون های بزرگی که بالاش از اون بلندگوهای سبزی فروشی نصبه میشن و حرفهاشون رو معاون یا نمایندشون از تو بلندگو میخونه، خودشون در حالیکه دستکش سفید دستشونه از تو ون بای بای میکنن… یک چیز باحال دستکش سفیده که اگه تو فیلمهای خبری نگاه کنی کاندیداها یا ادمهای مهمشون موقع کار تبلیغانی یا سخنرانی دستشونه، حتی یک روکش کش دار سفید روی میکرفون هم می بندند موقع سخنرانی!!! یکبار یه دوست ژاپنی گفت این دستکش و روکش میکرفون سفید نشانه مهم بودن کاریه که طرف داره انجام میده، میخواد بگه من الان کارم خیلی مهمه.

جز اینها دیگه واقعاً تو خبر چندانی دور و بر انتخابات نمی بینی. نه گاردی، نه حرفی، نه حدیثی، هیچی! لیلا جان همه اینا رو گفتم که بگم برخلاف همه اتفاقات سیاسی آروم گاهی گارد ویژه هم میاد تو داستان که خدایی ترسناکند. من واقعا یکبار که یکشون رو دیدم احساس کردم یه حرکت اشتباهی با شمشیر سامورایی منو دو نیم میکنه ( البته این تفنگ داشت). قضیه نیروی ضربت مال هر سال ١۵ آگوسته که گارد ویژه پلیس دور معبدی به اسم “یاسوکنی” (Yasukuni jinja)جمع میشن، توضیحاً “جینجا” تو ژاپنی یعنی معبد آیین شینتو، که نشانه اش دروازه های نارنجیه که مثلا تو فیلم هایی مثل خاطرات گیشا باید دیده باشی. قضیه این معبد خیلی مفصله. ژاپنیا اعتقاد دارن وقتی می میرند روحشون میره به معبد آباء و اجدادیشون، یعنی معبد همون منطقه ای که توش به دنیا اومدند و زندگی کردند، ولی یک معبدی تو قلب توکیو هست به اسم یاسکونی که روح سربازهای کشته شده در راه ژاپن میره اونجا، حالا مهم نیست این سرباز کی مرده یا تو چه جنگی، همه میرند اونجا حتی کشته های جنگ اول و دوم جهانی از ژنرال تا سرباز صفر القصه, لیلا دعوا هم همینجاست، کشته های جنگ دوم جهانی، از نظر بقیه کشورا جنایتکار جنگیند نه سرباز معمولی؛ خب حالا اینکه اینها جنایتکار باشند یا سرباز چرا باعث درگیری میشه،؟ چون نخست وزیر، وزرا و سایر مقامات بلند پایه ژاپنی هر سال ١۵ آگوست میرند زیارت این معبد! برای خودشون این رفتن یعنی احترام به کسانیکه جونشون رو برای کشور دادند ولی برای چینی ها، کره ایها، آمریکاییا بازدید نخست وزیر ژاپن یعنی تکریم جنایت کارهای جنگی و این خلاف قوانین بین الملله، یادته که ژاپن هنوز هم ارتش مستقل نداره و تحت الحمایه آمریکاست.

حالا شاید بپرسی خب چرا گارد ویژه میاد، چون تو خود ژاپن هم تظاهرات میشه علیه این حرکت. چینی ها و ژاپنیهای زیادی ساکن ژاپن هستند که نسل سوم یا چهارم مقیم ژاپن رو تشکیل میدهند، اینها حوالی قرن ١٩ تا اوایل ٢٠ که ژاپن چین و کره رو اشغال کرده بود به عنوان برده و کارگر وارد ژاپن شدند ولی موندند و پولدار شدند تا الان که قدرت زیادی دارند، چین که اقتصاد تولید محور ژاپن رو با جنس چینی داغون کرده و کره ایهای مقیم که قمارخونه های زنجیره ای ژاپن به اسم “پاچینکو” (با مدل لاس وگاسی فرق داره، قمار با ماشین بازی و کامپیوتر)رو تأسیس کردند و میگرداندند و پول زیادی دارند. مخالفت اونها هر چند تو جمعیت ژاپن دیده نمیشه ولی وقتی حمایت دولتهای مطبوعشون هم باشه برای جامعه آروم و خاموش ژاپن که عادت به دیدن هیچ گونه تظاهراتی نداره تنش زاست. همین مخالفت ها باعث شد که امپراتور ژاپن از اواسط دهه ٨٠ میلادی تصمیم به نرفتن به این معبد بگیره. حزب جیمینتو پیشنهاد بده جنایتکارهای جنگی که در جنگ جهانی دوم کشته شدند رو از این معبد جدا کنند و به معبد دیگه ای ببرند که البته باید بگم تا اونجایی که من فهمیدم خیلی طرفدار نداره این نظر. درگیریها هر سال ١۵ آگوست سر این قضیه بالا میگیره و بنظر میاد حل نشدنی باشه. لیلا جان الان احتمالاً فیلم امپراتور رو پرده ی سینماهای آلمان باید باشه، این فیلم راجع به نحوه اتمام جنگ دوم در ژاپنه و دخالت امپراتور ژاپنه؛ حتما برو ببین به واقعیت ژاپن خیلی نزدیکه و باید برات جالب باشه. خیلی حرف زدم به قول قدیمیا اضافه عرضی نیست. خوب و خوش باشی

فرناز- توکیو اوت ٢٠١٣ میلادی

سلام

می دونی باز تعریف یک فرهنگ/ملت از نگاه مشارکت سیاسی تصویریه که این روزها درگیرم کرده. آلمانیها ظاهرا بعد از ۱۹۴۵ کلا خودشون رو بازتعریف کردند, یا دست کم ظاهرا این طور دیده می شه. تو وسط برلین یه آرشیو هست به نام topographies des terrors , آرشیو هیملر بوده ظاهرا و البته عکسها و فیلمهای حزب ناسیونال سوسیالیست پیش از گرفتن قدرت تا شکست. من مدتها این آرشیوها رو می خوندم و تصویر نویی از آلمان بعد از جنگ پیدا کردم.

شکست در این فرهنگ “نتیجه عمل” قلمداد شده. شکستی که عواقبش یا شکلش هنوز مسکوته. دهها “تجاوز” جنسی ثبت شده در این آرشیوها هست , نیروهای متفقین به دهها زن در همین برلین تجاوز کردند و این اعمال خشن ثبت شده اما کمتر گفته می شه…مدتها فکر کردم تا به این نتیجه رسیدم که آلمانی ها این همه درد و تخریب رو نتیجه کنش خودشون می دونن…

اما چیزی که تو در مورد ژاپن نوشتی برام از این منظر خیلی جالبه که بازتعریف خود در شکل پیروز یا “سرباز کشته/قهرمان” به قیمت تحت تاثیر قرار دادن امروز صورت گرفته. اما برای من یه سوال خیلی بزرگ هست.

آیا این پروپاگاند ژاپنی در مقابل هر روز قدرت گرفتن چینی ها صورت می گیره؟

ژاپنی ها چگونه جنایتهایی رو که در چین کردن بازتعریف می کنن؟ اون رو عمل قهرمانانه ای در مقابل دشمن قلمداد می کنن یا کلا سکوت می کنن؟

آیا این شکل سیاست پارلمانی به گونه گونی باورها در مورد مسئله ای مثل جنگ کمک کرده؟

آیا سیستم پارلمانی در ژاپن انگیزه ای در آدمها برای رای دادن و بالا آوردن نامزد مورد نظر خودشون ایجاد می کنه یا اینکه یه سیستم به شدت ماشینی شده است؟….

برای من چیزی که در مورد عدم مشارکت نوشتی واقعا تعحب برانگیزه…

من که از سرزمینی می آم که انتخابات برای مردم یکی از مهمترین ارکان زندگی روزمره و نه فقط سیاسته و انگار وقتی از دور نگاه می کنی برای “ایرانی” انتخاب به یک سنت فرهنگی بدل می شه یا واضح تر به میراث صد ساله مشروطه هر روز پایبندتر می شه.

می دونم خیلی سرت شلوغه خصوصا این روزهای پایان نامه…ولی وقتی می نویسی درهای بزرگی به روم باز می شه, درهای شرقی ترین جایی که در ذهنم دارم و هیچ تصویری ازش توی مغزم نیست:)

راستی تو ایران که بودم خیلی ها بهم گفتن که این نامه ها رو می خونن و همین یکی از معدود شادیهام بود و هست.

می بوسمت

لیلا- برلین ۲۰ آگوست ۲۰۱۳