رمان آمریکایی ادعا می کند انسجام خود را از طریق تقلیل انسان به دست می آورد؛ تقلیل او یا به موجودی ابتدایی و یا به واکنش های بیرونی و به رفتارهایش. در این رمان، یک احساس یا یک شور، به مثابه تصویری اولویت یافته ارائه نمی شود: کاری که در رمان های کلاسیک ما انجام می شود. رمان آمریکایی حاضر نیست تحلیل و جستجو برای معضلات روان شناختی بنیادین را به عنوان توضیح و چکیده ای از رفتار شخصیت بپذیرد. به همین دلیل است که انسجام و وحدت این رمان، وحدتی صرفا در خدمت روشن کردن [موضوع] ایجاد می کند. فن به کار گرفته شده در این رمان عبارت است از توصیف انسان ها از بیرون، در خنثی ترین حرکاتشان، در بازتولیدی بدون تفسیر از گفتمان ها تا حد تکرار و سرانجام به فرض قرار دادن آنکه گویی انسان ها را می توان کاملا به مثابه رفتارهای خودکار روزانه تعریف کرد. در واقع، در این سطح ماشینی، انسان ها شبیه به هم دیده می شوند ومی توان این جهان شگفت انگیز را به راحتی توضیح داد؛ جهانی که در آن همه آدم ها، حتی در مشخصات فیزیکی شان، قابل جایگزین شدن با یکدیگر به نظر می آیند. این فن را تنها با نوعی سوء تفاهم، می توان واقع گرایانه نامید. [اما] سوای آنکه واقع گرایی در هنر، همانگونه که خواهیم دید، مفهومی غیر قابل درک به شمار می آید، روشن است که این جهان رمان گونه بر آن نیست که صرفا وبه سادگی واقعیت را بازتولید کند، بلکه تمایل دارد جهان را به دلخواه ترین شکل ممکن، به سبک خویش در آورد. رمان بدین ترتیب، از یک گسست و نقصان زاده می شود، ضربه ای برای ناقص کردن خودخواسته امر واقعی. وحدتی که از این راه به دست می آید، نازل و نوعی همترازی پست میان موجودات و جهان است. به نظر می رسد برای این رمان نویسان، زندگی ِ درونی است که مانع رفتارهای انسانی برای وحدت می شود و موجودات را به یکدیگر پیوند می دهد. البته، این شک و تردید تا حدی مشروعیت دارد. اما شورش که در منشاء این هنر قرار دارد، نمی تواند نه از خلال ایجاد وحدت از طریق همان واقعیت درونی، ارضا شود و نه با نفی آن. نفی کامل آن واقعیت، یعنی تکیه زدن بر انسان خیالین رمان سیاه (نووار) خود یک رمان صورتی [سبک پیش پا افتاده عاشقانه] برای ما پدید می آورد که از تکبری صوری نسبت به آن برخوردار است. این رمان به شیوه خود شکل می گیرد. زندگی ِ کالبدها، که [صرفا] به خود آنها تقلیل یافته است، به گونه ای متناقض، جهانی انتزاعی و پیش پا افتاده را می سازد که دائما با واقعیت نفی می شود. این رمان با کنار گذاشتن زندگی درونی، که در آن ظاهرا انسان ها از پشت شیشه دیده می شوند، منطقا و با معیار قرار دادن آدم های میانه حال در موقعیت های بیمار گونه، به مثابه موضوع واحد [خویش] کار را به پایان می برد. بدین ترتیب، می توان درک کرد که چرا چنین شمار بزرگی از شخصیت های «بیگناه» در این جهان به کار گرفته می شوند. بی گناهی مضمون آرمانی در این روند است، زیرا به نوبه خود و در کلیت خویش، صرفا بر اساس رفتار تعیین می شود. بیگناهی نمادی است از این جهان نومیدانه که در آن آدم های ماشینی نگون بخت در ماشینی ترین انسجام ممکن، زندگی می کنند و رمان نویسان آمریکایی آن را در برابر جهان مدرن به مثابه صدایی ازاعتراضی قهرمانانه، هر چند خنثی، بر پا می کنند.
آلبر کامو، انسان طاغی
نوشتههای مرتبط
آلبر کامو در ویکیپدیا
«پاره های هنر»، تکه های کوچکی هستند برگزیده، از کتابی درباره گفتارهایی از اندیشمندان و نویسندگان جهان درباره رشته های گوناگون هنر و یا نظریه هنر به طور عام. این پاره ها، به تدریج در وبگاه «انسان شناسی و فرهنگ» منتشر می شوند. رفرانس های دقیق و برابرنهاده های فارسی، در انتشار نهایی این مجموعه به صورت کتاب، در اختیار خوانندگان قرار می گیرد.
پاره های هنر(۱)، برگسون: بینش «رها شده» هنرمند
پاره های هنر(۲)، باشلار: دعوت به سفری خیالین
پاره های هنر (۳)، دیدرو: طبیعت به مثابه منشاء هنر
پاره های هنر (۴)،دوراس: نوشتن، وقتی که زن هستی…
پاره های هنر (۵). مرلو پونتی: احساس پایان نایافتگی