حافظه اشکال مختلفی داشته و درسطوح گوناگونی عمل می کند وچیزهایی که ما به یاد می آوریم متنوعند وبه دلایل مختلفی نیز به یاد آورده می شوند. برای مثال، حافظه ای درمورد این که چطور یک دوچرخه را برانیم وجود دارد که تحت عنوان «حافظه فرآیندی» تعریف می شود، همچنین حافظه ای در مورد واقعیت ها وجود دارد مثل این که دوچرخه دو چرخ وگاهی یک زنگ دارد که به عنوان «حافظه اخباری یا معنایی» تعریف می شود(بادلی ۱۹۸۹: ۴۶-۳۵). نوع دیگر«حافظه شخصی یا شرح حال نگاشت» است که راهی است تا ازطریق آن داستان های زندگی خود را برای خود ودیگران تعریف کنیم. گرچه حافظه های شرح حال نگاشت ضرورتا درست نیستند، اغلب با دانش خود فرد، مضامین حیات ودرک ازخود تجانس دارند(بارکلی و دوکوک ۱۹۸۸: ۹۲). هنگامی که از «حافظه شناختی» صحبت می کنیم به یادآوری معنای واژه ها وابیات شعرارجاع داریم: آنچه این نوع یادآوری اقتضا می کند نه این است که موضوع حافظه، چیزی متعلق به گذشته(تاریخی) باشد؛ بلکه کسی که به یاد می آورد باید با آن معنا درگذشته مواجه شده، آن را تجربه کرده وآموخته باشد(کانرتون ۱۹۸۹: ۲۳). گونه دیگرحافظه «حافظه عادت» است که ناظر برظرفیت ما دربازتولید یک اجرای مشخص است که جزء ضروری برای اجرای موفقیت آمیز ومجاب کننده کدها وقواعد(زندگی) است. عادت، شیوه نسبت دادن گذشته به زمان حال به عنوان حال است. دراین مورد حافظه، شناخت معمول ما را به گونه ای علامت گذاری می کند که به ما در یادآوری نشانه ها ومهارت هایی که باید در زندگی روزمره به کار بریم کمک کند. این نوع حافظه مانند همه عادت ها، درحالت های بدنی، فعالیت ها، تکنیک ها واداها رسوب می کند. چنین مفهوم سازی ازفرآیند یادآوری، جایی که حافظه ازمسیرهای غیر متنی و غیر شناختی عبور می کند(کانرتون ۱۹۸۹: ۱۰۲)، مطالعه تجدیدخاطره را با تمرکز بر اجرای آیین های گرامی داشتی ممکن می کند.
حافظه –عادت از دیگر انواع حافظه متمایز است زیرا گذشته را ازطریق کنش گری به زمان حال می کشاند، حال آن که دیگر انواع حافظه به اصلاح گذشته درزمان حال ازطریق فراخوان گذشته به مثابه همان گذشته می پردازند-یعنی از طریق یادآوری آن. یادآوری، گذشته را به یک بیداری بازتابنده می رساند واز طریق برجسته سازی تفاوت گذشته با حال، ظهور یک بازتاب انتقادی و شکل گیری توالی های روایی معنادار را ممکن می کند. اگرچه به یادآوردن مانند عادت، می تواند به عنوان یک تلاش مستمردرتداوم بخشی وبازسازی ثبات اجتماعی تلقی شود، اما همین یادآوری برخلاف عادت (که بیشتر حالت انفعال وتکرار دارد)، یک فرآیند فعال وپر زحمت است (یونگ ۱۹۸۸: ۹۷). هنگام یادآوری ما به طور ظریف وآگاهانه گذشته رااصلاح و بهبود می بخشیم؛ بنابراین هرچه حافظه ها درمسیرآگاهی قرار داشته باشند، نیاز به سازمان دهی درقالب الگوهایی دارند تا بتوانند درک مستمری از حال درحال تغغیر را ایجاد کنند(یونگ: ۱۹۸۸: ۸-۹۷). دراینجا، حافظه به عنوان شناختی که منظم شده یا سازمان روایت گذشته، قواعد وقراردادهای روایت را مورد ملاحظه قرار می دهد. برای مثال، روایت های موفقیت آمیز درباره گذشته باید یک شروع وپایان، یک خط داستانی جالب وقهرمانانی اثرگذارداشته باشد. این واقعیت که به خاطر سپردن جدای ازفشارها واثرگذاری های اجتماعی نیست، نوع دیگری ازحافظه-یعنی«حافظه جمعی یا حافظه اجتماعی» را معرفی می کند که دغدغه اصلی کتاب حاضراست.
نوشتههای مرتبط
واژگان حوزه حافظه :
مجسم: ناظر براهمیت بدن ها دراحراز هویت براساس سن، ویژگی های فیزیکی، جنس ورنگ پوست.
حافظه های فلاشی(فلاش دوربین عکاسی): حافظه هایی که به شکلی متمایز، بازجمع آوری های زنده، درست، واقعی و با دوام ازشرایط شخصی است که با تجربه مردم ازرویدادهای غیرعادی احاطه شده اند.
چارچوب: عنصری که بیرون ازآن، تعاریف موقعیت ها ساخته می شوند.چارچوب بندی ،مفهومی ازگافمن(۱۹۷۴) است که راه های سازماندهی تجربه ها درون فعالیت های معنادار را توصیف می کند، ووضوح وسادگی تعریف یک موقعیت را تضمین می کند.
نسل: گروهی ازمردم که کمابیش هم سن هستند وکسانی که به واسطه تحمل تجارب مشابه، رویدادهای تاریخی را کمابیش ازمنظر مشابهی درمی یابند.
حافظه نسلی: حافظه ای که توسط مردمی که تقریبا دریک بازه زمانی به دنیا آمده اند و دریک دوره تاریخی بزرگ شده اند، تسهیم می شود ونگرش های ایشان را شکل می دهد.
حافظه-عادت: حافظه ای که به ما امکان می دهد تا نشانه ها ومهارت هایی را که در زندگی روزمره به کار می بریم را یادآوری کرده و نیزفعالیت های معمول واجراهای آیینی را بازتولید کنیم.
sara_muhamadkamal@yahoo.com