مایک نامی ترجمه صبا راستگار
امروزه، انجمنها و نشریات فلسفهی کاربردی افزایش یافتهاند. هر کس که به تازگی وارد حوزهی فلسفهی ورزش شود دچار شگفتی خواهد شد. رفتار اجتماعیای مانند ورزش چگونه میتواند علاقه فلسفی اصیلی ایجاد کند؟ این شکاکیت تا چه اندازه استحکام دارد؟ این تنها یک پیشداوری است؟
نوشتههای مرتبط
وقتی رفتارهای فرهنگیای را که با درجات مختلف خطوط زندگی مدرن را ترسیم میکنند مورد بررسی قرار دهیم، بیشک ورزش یکی از آنها خواهد بود. برخی نیز ممکن است بگویند که ورزش در همه جا حاضر است. این تصور که ورزش برای کنجکاویهای فکری علاقهی خاصی ایجاد نمیکند، با آمارهای پیش رو بیاثر میشود: ۱۶۰ کشور جهان المپیک زمستانی سال ۲۰۰۲ در سالت لِیک سیتی آمریکا را پوشش تلویزیونی دادند؛ و المپیک تابستانی آتن در سال ۲۰۰۴ بیش از ۳۴.۴ میلیارد ساعت بیننده داشته است. این در حالی است که فینال جام جهانی فوتبال در سال ۲۰۰۶ در آلمان ۵.۹ میلیارد نفر تماشاچی داشته است. بهعلاوه برخورد جهان ورزش و فلسفه دستکم از زمان افلاطون، با پیشنهادات او به ورزشکاران در آموزهی اولیهی فیلسوف پادشاهان در جمهوری وجود داشته است.
فلسفهی ورزش بهعنوان یک خردهنظام فلسفی از گردهمایی انجمن فلسفی آمریکاییان در ۲۸ دسامبر ۱۹۷۲ در بوستون بهوجود آمد؛ از آن زمان انجمن فلسفی مطالعات ورزشی (PSS) با تلاشهای پروفسور وارن فرالِی از دانشگاه ایالتی بروکپورت، نیویورک تأسیس شد. پروفسور پاول وِیز از دانشگاه کاتولیکی آمریکا اولین رئیس این انجمن در آن سال بود. وی پیشتر در سال ۱۹۶۹ کتابی با موضوع ورزش، با عنوان پژوهشی فلسفی به چاپ رسانده بود. فلسفهی ورزش یکی از اولین مطالعات نوپا دربارهی ورزش و همچنین یکی از اولین موضوعات جدید دانشگاهی در مورد ورزش بود. PSS در سال ۱۹۹۹ برای نشان دادن رشد گوناگونی در عضویتاش در کنار دیگر موارد، ناماش را به انجمن بینالمللی مطالعات ورزشی تغییر داد. این انجمن از سال ۱۹۷۴، سالنامهای با عنوان نشریهی فلسفهی ورزش بهچاپ میرساند؛ همچنین از سال ۲۰۰۱ یک دوسالنامه با همین عنوان توسط این انجمن چاپ و منتشر میشود. بیل مورگان و کلود میرر چند تا از بهترین مقالات این نشریه را جمعآوری کرده اند (۱۹۸۸؛ ۱۹۹۵).
در حالیکه این موضوع پایهای استوار در ایالات متحده و کانادا بهدست آورده بود، بستر جهانی تا حدی ناهموار بود. تا همین اواخر انجمنهای ملی رسمی برای فلسفه ورزش وجود نداشت؛ البته به جز انجمن ژاپنی فلسفهی ورزش و تربیت بدنی که درسال ۱۹۷۸ شکل گرفت و بخش فلسفهی ورزش در انجمن آلمانی علوم ورزشی که از دههی ۷۰ تأسیس شده بود. اخیراً در کنفرانسی که در دانشگاه گلوسسترسشایر برگزار شد، در جلسهای در سال ۲۰۰۲ سازمان جدیدی با عنوان انجمن فلسفهی بریتانیایی ورزش (BPSA) شکل گرفت. امروز این نشریه، نشریهای رسمی است. این سازمان از سال پس از تأسیساش اولین جلسهی سالانهاش را برگزار کرد که پس از آن نیز این جلسات ادامه دارند. این سازمان سخنرانانی از سراسر دنیا بهسوی خود جذب کرد و کارگاههایی بهوجود آورد تا انجمن فلسفهی ورزش اروپایی را راه بیاندازد. انجمن اخیر با BPSA تعاملات بسیاری دارد. این دو انجمن در زمینهی این نشریه و کنفرانشهای مشترک ارتباطی رسمی بایکدیگر دارند. پیش از تأسیس انجمن اروپایی، یکی از مهمترین موانع عنوان انجمن بود. در حالیکه این مشکل آنقدر منحصر به فرد نبود تا انجمنهای اختصاصی ایجاد کند، اما بازتاب دهندهی ناهنجاری فرهنگهای آکادمیک و تاریخهای فلسفی بود.
در ژاپن نیز مانند بریتانیا، تحقیقات فلسفی قابل توجهی در مورد ورزش در فلسفهی آموزش و پرورش انجام شد. در این کشور مطالعات ورزشی در تربیت بدنی به یک رشتهی دانشگاهی تبدیل شد. بهعلاوه در بریتانیا تحقیقات مهمی در مورد حوزههای نوپای حرکت انسانی، اوقات فراغت، و پس از آن ورزش و علوم ورزشی انجام شد. فیلسوفان در این کشور فینفسه نقش مهمی در شکلگیری این حوزههای جدید داشتند. در اروپای قارهای شکلی قابل توجه از ادبیاتی متفاوت در زبانهای ملی شکل گرفت؛ بهویژه در جمهوری چک، آلمان، مجارستان، لهستان و اخیراً اسلونی. اصطلاحی که در اروپای شرقی رایج است، «فلسفهی فرهنگ جسمانی» نام دارد؛ در حالیکه اصطلاح رایج در اروپای غربی «فلسفهی فرهنگ حرکت» است. این اصطلاحات چیزی بیش از تفاوتهای زبانشناختی را نشان میدهند. در وهلهی اول، آنچه عموماً در غرب «ورزش» نامیده میشود، مبتنی بر تاریخ غنی ورزشهای رومی ویونانی است تا به تجسم ورزشهای تربیتی در عصر ویکتوریا در بریتانیا میرسد و نهایتاً به تجدید حیات ورزشهای المپیک توسط بارون پیر دو کوبرتین و دیگران منتهی میشود. آنسوی اروپا علاوه بر ورزشهای نمونهای که آنها را در ورزشهای المپیک مشاهده میکنیم، فرهنگهای تحرکی دیگری مانند فعالیتهای تناسب اندام و سلامتی و ورزش برای هر تشکلیلاتی وجود دارد که با فعالیتهای قاعدهمند و رقابتیای که ما در غرب آنها را در مقولهی «ورزش» قرار میدهیم، تنها شباهتی خانوادگی دارند.
به هر جهت اختلاف سلیقهی فلسفی بیشتر و عمیقتری وجود دارد. در غرب (و بنابراین در نشریهی فلسفهی ورزش) تمایلی در مسلط شدن یک سنت فلسفی وجود دارد: فلسفهی تحلیلی. شکی نیست که فلسفهی قارهای نوعی ادبیات فلسفی دربارهی ورزش را بسط نداده است. در واقع همانطور که برنارد ویلیامز یک بار بیان کرده است، برچسبها فینفسه گمراه کنندهاند؛ و هردو سنت فلسفی در غرب توجهی به فلسفه شرق ندارند؛ جاییکه بهطور برجسته در ژاپن نسخهای قابل توجه از ادبیات فلسفی دربارهی ورزش شایع شده است. کار فلاسفه در سنت قارهای برعکسِ علوم بیومدیکال ورزشی که زبانی کلی را ارائه میدهند که در عقلانیت تکنیکی مسکن دارد، پژوهش گستردهای را در حوزههای اگزیستانسیالیسم، هرمنوتیک و پدیدارشناسی به همراه دارد. هرچند که این برچسب فینفسه از ملاحظات جغرافیایی سر بر آورده است (کارهایی که از متخصصان فرانسوی، آلمانی و دیگر کشورهای اروپای قارهای سر برآورده است)، فیلسوفان ورزشیای را میتوان درست آنسوی دنیا پیدا کرد که از همین سنتها کمک میگیرند. به همین نحو، گفتن اینکه فلسفهی حاکم در سرزمینهای آنگلوساکون، فلسفهی تحلیلی است، گمراه کننده خواهد بود؛ زیرا برخی از پایهگذاران این فلسفه از اهالی اروپای قارهای بودند. ترسیم خطوط ممیزه برای ارائهی تجربهمان از جهان در میان همهی مکاتب و سنتهای فلسفهی ورزش رایج است.
فلسفهی تحلیلی پژوهشی اصالتاً مفهومی است که اهدافی بنیادین دارد. منشأ این فلسفه را اغلب اظهار نظر معروف لاک میدانند که معتقد بود کار فلسفی همان کارگری در باغ معرفت است. هدف اصلی فلسفهی تحلیلی، در مقام یک فعالیت دست دوم، ارائهی مبانی استوار برای نظامهای دیگر بهواسطهی تفصیل جغرافیایِ ادراکی آنهاست. امتیاز این فلسفه این است که بر تقدم کار مفهومی بر هر پژوهش تجربیای اصرار میکند. نمایندگان این فلسفه مجهز به ابزار تحلیلیِ تشریح مفاهیم برای موضوعات اصلی و سازنده هستند و با دستور زبان منطقیشان تمایزهایی مفهومی ایجاد کرده، در پی تفاوتهای ظریف در کارشان هستند. این نظام فلسفی در برخی جاها تا تجزیه کردن کاربردهای زبانشناختی معمول و شرایط لازم و کافی در یافتن معنای مناسب برای مفاهیمی که دیگران باید از آنها استفاده کنند، تحلیل مییابد. در اینجا با وجود این بعد «جدید» هنوز معنای قویای از ادامهی سنت گذشتهی دور باقی مانده است. فلاسفهای چون افلاطون و ارسطو هم با نشان دادن تمایزات، و ایجاد وضوح در جاهایی که پیشتر مبهم بوده و از آن بدتر ، ایجاد وضوح در تصدیقات عقل عرفی سر و کار داشتند.
این رویکرد در بیست سال اول، رویکرد حاکم در نشریهی فلسفهی ورزش بود. یک استثناء قابل ملاحظه کار اسکات کرچمار دربارهی رابطهی آزمون-رقابت بود. این اثر در پی طرح ریزی پارامترهای اخلاقی و مفهومی بازیها و ورزشها و مسائل وابسته به آنها بود (کرچمار ۱۹۷۵). مفاهیم بازی و ورزش فینفسه از لحاظ درونی پیچیده بودند و ارزش موشکافی داشتند. بررسی بازی نه تنها منابعی کلاسیک مانند افلاطون داشت، بلکه از تحقیقهای مدرنتری مانند هومو لودنز کلاسیک جان هویزینگا نیز بهره میگرفت (هیلاند ۱۹۷۷؛ ۱۹۸۴). البته مفهوم بازی برای مناقشات اصلی فلسفی نیز بیگانه نبود. در پژوهشهای فلسفی ویتکنشتاین این مفهوم در مقابل نظریهی تصویری زبان و ارتباطاش با جهان قرار گرفت. این مفهوم میتوانست محور یک مناقشهی باستانی باشد: آیا بازیها در مجموع میتوانند چیزی جز این واقعیت را در بر نداشته باشند که همهی آنها بازی نامیده میشوند، یا اینکه ماهیتی وجود دارد که در تمام آنها مشترک است؟ همانطور که میدانیم، موضع دوم که موضعی واقعگرا بود مورد حملهی ویتکنشتاین قرار گرفت. پروفسور برنارد سوئیت که خارج از فلسفهی ورزش شهرتی ندارد، این نظریهی ویتکنشتاین را به چالش کشاند که همهی بازیها در مجموع در میان همهی فعالیتهایی که ما آنها را بازی مینامیم با یکدیگر شباهتی خانوادگی دارند. اولین بیانیهی سوئیت در بیان موضعاش «بازی چیست؟» بود که در ۱۹۶۷ در فلسفهی علم بهچاپ رسید که بعدها به کتابی با عنوان آتشبازی: بازیها، زندگی و مدینهی فاضله در ۱۹۷۸ تبدیل شد. موضع او واکنشها انتقادی گوناگونی را پذیرا شد و بخش بزرگی از مجلهی فلسفهی ورزش را در دهههای ۸۰ و ۹۰ به خود احتصاص داد. ویرایش دوم این کتاب در سال ۲۰۰۶ بهچاپ رسید و دوبار مورد بازنگری قرار گرفت؛ یک بار توسط فیلسوفی خارج از این حوزه (استیون ادواردز) و بار دیگر توسط ویراستار کنونی نشریهی فلسفهی ورزش (جان راسل).
مطابق با اهداف این نشریه «ورزش» و «فلسفهی ورزش» هر دو در شکلی جامع درک میشوند. این مقاله در پی چاپ مقالاتی است که با کار فکری تحلیل و بررسی تصورات و مسائل اصلی بازیها و ورزشها و همچنین فعالیتهای حرکتی مرتبطی مانند مربیگری و ترویج و آموزش سلامتی در ارتباط باشد. همچنین در این نشریه مقالاتی در مورد حوزههای فکری مرتبطی همچون فلسفهی بدن، فلسفهی آموزش و تربیت بدنی، فلسفهی سلامتی و پزشکی، فلسفهی تکنولوژی و مانند آن بهچاپ میرسد؛ البته تا جاییکه بتوانند ورزش را بهعنوان عملی اجتماعی به ما معرفی کرده و به چالش بکشند.
این گشودگی در طبقهبندی ورزش تا شاخههای گوناگون فلسفه امتداد یافته است. فلسفهی ورزش هم مانند بسیاری از شاخههای فلسفه وابسته به روشی خاص نیست. اگر پژوهشهای فلسفی این ادبیات را در آن واحد به بازیها و ورزشها تحکیم کرده است، پیشتر زیباییشناسی و فلسفههای اجتماعی نیز در این ادبیات ارائه شده بودند. بنابراین در دههی ۱۹۹۰ اخلاق – و فلسفهی اخلاق- به موضوع غالب در پژوهشها و تحقیقهای فلسفهی ورزش تبدیل شد.
باید گفت که در حوزهی اخلاق ورزشی، تحقیقهای غیر هستیشناختی ظهور کرد. اعمال صحیح در ورزش (۱۹۸۴) نوشتهی وارن فرالِی که به تفصیل وظایف ورزشکاران و مربیان میپرداخت در این زمینه پیشرو بود. در دههی ۱۹۹۰ نوشتههای منتخبتری ظهور کرد. بسیاری از فلاسفه تحت تأثیر نوشتههای مکاینتیر ورزش را عملی اجتماعی تلقی کردند و از توصیفهای تحلیلیِ اجتماعی و تاریخی از مؤلفههای بازیها و ورزشها دور شدند. آنها اغلب از تفاسیر غیرهستیشناختی از اخلاق ورزش دور شدند – بهویژه در چارچوب ساختارهای نظریههای بازی جوانمردانه- و بهسوی تفسیرهای نظری ورزش و بنابراین اخلاق ورزشی متمایل شدند. در این زمان اخلاق کاربردی گسترشی جهانی یافته بود و چاپ اخلاق و ورزش (۱۹۹۸) (که توسط نگارنده و جیم پری ویرایش شده بود) در زمان کاملاً مناسبی انجام شد. دستکم در بریتانیا، این کتاب موضوعات و رویکردهای فلسفی گوناگونی ارائه داد که این مهم به شکلگیری واحدهای درسی در سطوح آموزش عالی کمک بسیاری کرد. این کتاب در دانشگاههای بریتانیا و دیگر جاها پذیرای کارهای حرفهای جدید بود. موفقیت این کتاب باعث شد تا انتشارات راتلج مجموعهای دوازده جلدی از کتابهایی با موضوعات تحقیقی درمورد اخلاق آسیبدیدگی، درد، خطر، بهرهبرداری جنسی، ژنتیک و همچنین اخلاق پژوهش در حوزههای ورزشی به چاپ برساند. ورزش، اخلاق و فلسفه طبیعتاً از تحقیق در حوزهی فلسفهی ورزش، بهطور کلی، بسط یافته است و اخلاق ورزشی اندکی خاصتر است.
احتمالاً خوانندگان متوجه شدهاند که بسیاری از موضوعات این نشریه تنشی فکری را نمایان میکنند. هرچند که ظهور اخلاق ورزشی بهعنوان یک حوزهی پژوهشی در دههی اخیر بهنحو قابل ملاحظهای گسترش یافته است، این نکته حائز اهمیت است که اخلاق ورزشی از منشاء فلسفی خود جدا نشده است. همانطور که مسائل اخلاقی در یک خلاء فکری موجودیت ندارند، اخلاق ورزشی هم از دورنمایی وسیعتر در هستیشناسی بهره میجوید، یعنی فلسفهی بدن و مباحث فلسفی اقتصاد و سیاست اعمال ورزشی و مسائیل از این قبیل. اما ارزش این ارتباط صرفاً ابزاری نیست. ملاحظه و قرار دادن مسائل ورزشی در حوزههای فلسفی وسیعتر هدفی است که فینفسه ارزش پیگیری دارد. عنوان این نشریه نشان میدهد که حوزهی خاص اخلاق ورزشی حوزهی غالب تحقیقات خواهد شد، ولی نه به شکل انحصاری و از دیگر شاخههای فلسفهی ورزش که در ۳۰ سال اخیر گسترش یافتهاند نیز به گرمی پذیرایی خواهد شد. باید در فلسفهی آنگلو-آمریکایی ورزش از منظری هستیشناختی، تأملهای فلسفی بسیار اندکی در مورد ورزش بهوجود بیاید. به همین نحو کارهای بسیار کوچکی نیز باید در معرفتشناسی و فلسفهی عمل انجام شود، یعنی جاییکه میتوان با کارکردی آماده روبرو شد. امید است که این نشریه نقشاش را در تحریک حوزههای علاقهی فلسفی که تا به حال بیان شدند، بهخوبی ایفا کند.
در نهایت نگارنده امیدوار است که فلاسفه از نحلههای مختلف، ورزش، اخلاق و فلسفه را مأمنی سودمند برای کارهای فلسفیشان دربارهی ورزش تلقی کنند.
این مطلب در چارچوب همکاری انسان شناسی و فرهنگ و مجله اطلاعات حکمت و فلسفه منتشر می شود و در شماره ۶۴-۶۵ مجله آذر ۱۳۹۱ به انتشار رسیده است.