واژه ها قراردادهایی هستند که فهم مشترک از جهان پیرامون را برای کسانی که به یک زبان تکلم می کنند مهیا می سازد.فهمی که دامنه ای وسیع دارد و از مکالکات روزمره تا اندیشیدن درباره مفاهیم انتزاعی انسان را شامل می شود. به این ترتیب واژه ها در هر فرهنگ ابزار قدرتمندی برای بیان همان فرهنگ هستند.
در عین حال وابستگی ایدولوژی به ساختار زبانی ، اهمیت واژه ها را تا برقراری رابطه مستقیم میان زبان و قدرت پیش برده است. هرچه رپرتوار واژه ها در زبانی غنی تر باشد ، قدرت زبان و ایدولوژی نیز تقویت شده است.در عین حال وابستگی زبان به موقعیت های اجتماعی ، درک واژه ها را وابسته به زمینه اجتماعی مشترکی کرده است که گوینده و شنونده را به هم متصل می کند. در چنین شرایطی،روشن است که برای افزودن واژه ها به هر فرهنگ ، چه مجموعه وسیعی فراتر از ساختار واژگان و انتخاب حروف اهمیت دارد. فرهنگ ترجمه البته برای سامان دادن به نوعی فهم مشترک از واژه های جدید، در کمترین اقدام، همواره سعی در انتخاب معادل های هم شکل در زبان کرده است تا به وسیله تکرار یا قرارداد اجتماعی میان مخاطب و متن، زمینه درک اجتماعی مشترک از واژه های جدید فراهم آید و یا حداقل نادیده گرفته نشود. اما یکی از پرچالش ترین حوزه های معادل سازی، واژه هایی است که برای تقسیم بندی و شناخت انواع فرهنگ به کار می رود. چالشی که مشخصا در ایران ، نتیجه برخورد مستشرقین با فرهنگ ایرانی بود. بیگانه های راه یافته به فرهنگ ایرانی، برای بازشناسی و درک مناسبات میان عناصر شکل دهنده این فرهنگ،دست به ابداع و به کارگیری واژه های تازه زدند. بخشی از این واژه ها دامن موسیقی را هم گرفت و واژه های مرکب بسیاری برای شناسایی انواع موسیقی در ایران پدید آمد. موسیقی سنتی، موسیقی دستگاهی، موسیقی کلاسیک ایران،موسیقی ملی، موسیقی اصیل، موسیقی فولکلور، موسیقی محلی، موسیقی مقامی، موسیقی نواحی، موسیقی بومی، موسیقی مناطق و چند واژه دیگر،همه تنها برای اشاره به دو نوع موسیقی؛ یعنی «موسیقی دستگاهی ایران» و «موسیقی اقوام ایرانی» به کار گرفته شده است! بحث درباره این واژه ها فراتر از این مقاله، نیاز به بررسی های فرهنگ شناختی موسیقی ایران دارد.اما حجم وسیع واژه های به ظاهر مترادف برای شناسایی موسیقی اقوام ایرانی، اشاره کوتاه به ریشه یابی برخی از این واژه ها را ضروری می کند. تا قبل از ١٣۵٠ موسیقی دانان ایرانی دو واژه عمومی برای این نوع موسیقی را به کار می بردند.موسیقی محلی و موسیقی فولکلور. « فولکلور» از سنتی انگلیسی می آید و تنها واژه باقی مانده از مکتب طبقه بندی دانش در انگلستان است که بعد از رویکرد ترمینولوژی جدید به ریشه های لاتین ، هنوز هم به کار گرفته می شود. در فارسی این واژه را «فرهنگ عامه»، «فرهنگ عامیانه» و «فرهنگ توده» ترجمه کرده اند.نسل اول پژوهندگان فرهنگ ایرانی ، ترکیب موسیقی فولکلور را برای شناسایی موسیقی اقوام به کار بردند.در کنار آنها واژه «موسیقی محلی» با قدمتی ناشناخته و البته بسیار متداول برای شناسایی این موسیقی در همه متون فارسی به کار گرفته شده است.اما در اواخر دهه چهل، همزمان با قدرت گرفتن گرایش های فرهنگ شناسی اروپایی بخصوص فرانسویان در ایران، بازشناسی و تعریف دوباره واژه های متداول در موسیقی نیز در دستور کار مراکز دولتی مرتبط با موضوع قرار گرفت.در اولیل دهه پنجاه دو واحد در رادیو تلوزیون ملی ایران به نامهای «مرکز حفظ و اشاعه» و «گروه گردآوری و شناخت موسیقی بومی» شکل گرفت.اولی زیر نظر دکتر صفوت و نورعلی برومند بود و موسیقی دستگاهی ایران را مورد توجه قرار می داد و دومی با پیشنهاد فوزیه مجد ، بدل به واحدی برای گردآوری موسیقی اقوام ایرانی شد.در این واحد محمدتقی مسعودیه نیز حضور داشت . با پیشنهاد این جمع، واژه های بومی و محلی در کلیه گزارش ها و مکاتبات و متون تولید شده توسط اعضا حذف شد و جای آن را «موسیقی نواحی ایران »گرفت. انتخاب این ترکیب تازه به نظر می رسد بیش از آنکه بر اساس مطالعه ای فرهنگ شناختی و متکی بر پژوهشی آکادمیک باشد، بر آمده از میل تغییر و بازنگری در داشته های فرهنگی در آن زمان ایران بود که گاه در سطح واژه تقلیل می یافت.واژه موسیقی محلی مستعمل شده بود و تداعی فاخری(!)نداشت. اما موسیقی نواحی ایران هرچند دقیقا همان معنی را میداد اما ایجاد تداعی نمی کرد و می توانست نوعی بازنگری هرچند در سطح واژه قلمداد شود. بعد از انقلاب، پژوهشگران تجربی اصرار بر بکارگیری همان واژه مصوب در واحد گردآوری موسیقی تلوزیون ملی کردند. از طرفی همزمان که توجه به فرهنگ روستایی در دستور کار ایدئولوژی حاکم قرار داشت، وابستگان فرهنگی دولت ، به بازتعریف واژه ها و مفاهیم متداول انقلاب پرداختند و اینگونه بود که واژه جعلی« موسیقی مقامی» نیز متولد شد و جشنواره هایی با همین نام به وجود آمد. فرهنگ عمومی هم کار خود را می کرد و برای شناسایی موسیقی اقوام ، واژه های خود را داشت.در نتیجه دریایی از واژه های مترادف، صرفا برای توضیح درباره یک نوع موسیقی متداول شد. بررسی های فرهنگ شناسی موسیقی قاطعانه اثبات می کند که به کارگیری تمامی این واژه ها برای این نوع موسیقی غلط و نتیجه مناسباتی خارج از متن اصلی این فرهنگ است.به طور مثال ترکیب ” موسیقی نواحی ایران” را درنظر بگیرید؛ این ترکیب امروزه به کرات در متن های دانشگاهی و پژوهشی دیده می شود. در شرایطی که به دلایل متعددی نمی تواند گویای محتوای موردنظر باشد. نادیده گرفتن موسیقی اقوام مهاجر و به طور کلی مساله مهاجرت و سنت های پراکنده موسیقی در فلات ایران بزرگترین نقص در کارایی این ترکیب است.نادیده گرفتن موسیقی هایی که در ظاهر در یک ناحیه نیستند اما ریشه مشترک دارند، واژه نواحی، محلی و مناطق را فاقد کارایی لازم برای همپوشانی و فراگیری موضوع مورد بحث می کند.این در حالی است که ترکیب «موسیقی اقوام ایرانی»هم گویای منطقه فرهنگی و هم ریشه های نژادی ، فرهنگی و قومی به صورت توامان است .در نتیجه بهترین گزینه برای اطلاق به این نوع موسیقی خواهد بود. نویسندگان موسیقی اعم از پژوهندگان، مترجمان و روزنامه نگاران موسیقی در ترویج این واژه نقش تعیین کننده دارند و امیدوارم ضرورت به کارگیری آن را دور از هر ملاحظه دیگری، در متن فرهنگ ایرانی – و نه حاشیه آن- دریابند.