سمیه امیری
هویت: حلقه مفقوده مهاجران افغاناگر مکان را به باور مارک اوژه به مثابه فضایی هویت ساز،نسبی و تاریخی تعریف کنیم،پهنه سرزمینی هر انسانی را می توان در جایگاه قطبی تعیین کننده در فرآیند هویت سازی وی در نظر گرفت.فضایی که نه یک پدیده طبیعی یا استعلایی بلکه یک تمامیت تاریخی و تولید اجتماعی است که در ترکیبی از تجربه حافظه تاریخی و تجربه زندگی روزمره با فردیت انسانی و ساختار هویتی وی در ارتباطی جدی قرار دارد.از اینرو خروج از موقعیت سرزمینی به مثابه نخستین فضای کالبدی زیست هر انسانی،بدون تغییر کوتاه یا بلند مدت بر عملکردها،ارزش ها،نوع معیشت و مهم تر از همه تغییر در چارچوب های هویتی وی،تا حد زیادی ناممکن می نماید.
نوشتههای مرتبط
جا به جایی در مکان بویژه به دلیل جنگ ها و خشونت های سیاسی سازمان یافته که با جابه جایی های بزرگ جمعیتی از کشور مبدا به سایر پهنه های سیاسی-جغرافیایی همراه است،نیازمند سازمانیافتگی مجددی از حضور اقلیت مهاجر در کشور مقصد است که بدون درک سازوکارها،محدودیت ها و الزامات فضای جدید می تواند منجر به بروز کنش های متقابل با فضا و عناصر متشکل آن و عدم وقوع پروسه سازگاری فضایی-هویتی شود.
مهاجرت بیش از پنج میلیون نفر از افغانستان به خارج ،در طی دو دهه گذشته و پرورش نسلی در آوارگی با تبعات جدی فرهنگی برای زندگی اجتماعی آنها همراه بوده است.تبعاتی که از سویی به دنبال حضور در فضای بیگانه و با آداب و رسوم و الزامات یک فرهنگ جدید ملی و از دیگر سو براثر شکنندگی ساختارهای سیاسی و از دست دادن پیوندهای همبستگی اجتماعی بوجود آمده و به تحمل گسستی دوگانه از جانب جامعه مهاجر منجر شده است.حضور این جمعیت مهاجر در کشور ایران گرچه به دلیل سنخیت زبانی و تشابه فرهنگی بخشی از بحران های ناشی از ناهمگونگی را پشت سرگذاشته اما جامعه مهاجرین افغان به طور کلی از تغییر مصون نبوده و دگرگونی های عمیقی را در طی این سال ها تجربه کرده که در تداوم حضور آنان در ایران بی تاثیر نبوده است.
فرآیند جداسازی و تفاوت یابی این گروه های مهاجر براساس قومیت و نژاد امری است که در سال های اخیر همواره توسط جمعیت میزبان ایرانی بازتولید شده و موقعیت فرد مهاجر را به مثابه یک “دیگری” که نقشی تعیین کننده در تمامی نابسامانی های اجتماعی،اقتصادی،فرهنگی و حتی سیاسی داشته است،بیش از پیش در اذهان تثبیت کرده است، ضمن آنکه چنین رویکردی از دیگر سو با به کارگیری نیروی اقتصادی مهاجران به برقراری نوعی رابطه گزینشی با آنان دست زده که به نظر می رسد چنین رابطه ای تنها حول محورتامین منافع جمعیت میزبان شکل گرفته است.
این درحالی است که صرف نظر از این موج تمایلات نژاد پرستانه ریشه دار و فرازو نشیب های رویکرد دولت و جامعه ایران نسبت به حضور مهاجران افغان،تغییرات فرهنگی ژرفی در ساختار خانواده و ارزش های سنتی مهاجران به وقوع پیوسته که با ظهور موجی از بی علاقگی و عدم تعلق هویتی به پهنه سرزمینی خود،تداوم حضور آنان در کشورهای میزبانی از جمله ایران را به رغم معضلات موجود به دنبال داشته است.
حضور افغان ها در متن جامعه ایران و اختلاط فرهنگی آنها در کنار افزایش سطوح تحصیلی بویژه از نسل دوم مهاجران، با به زیر سوال بردن ارزش های سنتی جامعه افغان چون کلیشه های جنسیتی و سازوکارهای توزیع قدرت، با نوعی تضعیف تعلق های قومیتی،ملی و عدم وفاداری به قشر بندی های سنتی آنان همراه بوده است.بنابراین عدم تمایل عمومی مهاجران به حرکت در راستای چارچوب های قومی،فرهنگی خود که با سطوح بالایی از محدودیت و خشونت بویژه برای زنان و کودکان قابل تعریف است،از سویی و فقدان پذیرش از سوی جامعه میزبان از دیگرسو،بازتعریف هویت آنان را در تقابلی جدی میان امر اجتماعی و امر قومی،دینی به پروسه ای عقیم بدل کرده و با تبعات روانی،ذهنی و اجتماعی برای نسلی همراه بوده است که در حوزه هنجارها و گفتمان اجتماعی،فرهنگی دچار تزلزلی اساسی شده اند.تزلزلی که آثار و تبعات خود را بویژه از خلال آسیب ها و تنش های درون خانوادگی و خشونت های بین فردی در میان مهاجران به منصه ظهور رسانده است.
منابع:
– اوژه،مارک،۱۹۹۲،نامکان،در آمدی بر انسان شناسی فرامدرنیته به نقل از فکوهی:انسان شناسی شهری
– فکوهی،ناصر،۱۳۸۳،انسان شناسی شهری،تهران،نشر نی
– صادقی،فاطمه،۱۳۸۶،دولت ایران و مهاجرین افغان،تهران،فصلنامه فرهنگی و اجتماعی گفتگو،شماره ۵۰
کاربران گرامی
این مطلب در سایت قبلی انسان شناسی و فرهنگ به آدرس anthropology.ir نیز قبلا منتشر شده و بازنشر آن با هدف دسترسی بهتر کاربران و مجتمع شدن تدریجی مطالب انسان شناسی و فرهنگ در یک سایت صورت گرفته است