بخش چهارم
مورد فلوبر
نوشتههای مرتبط
– بنا برعادت من بر این موضوع کار می کردم و در عین حال مشغول نوشتن «قواعد هنر» بودم و به فلوبر هم فکر می کردم. و در این آمد و شد میان دو جهان نوشتاری، به این نتیجه رسیدم که فلوبر توانسته است اکثر مشکلاتی را که روشن بین ترین اندیشمندان علوم اجتماعی، تازه آغاز به مطرح کردن آنها کرده اند، را حل کند. و که او این کار را به صورت قاطع از طریق کارش بر سبک نوشتاری انجام داده است. و گمان می کنم از آنجا که من هم با مسائلی مشابه او روبرو بوده ام است که به اصل سبک فلوبر و همه ویژگی های آن رسیده ام .برای مثال استفاده از سبک غیر مستقیم آزاد و یا اصطلاح «گویی» که برخی آنها را، البته به صورت هایی جداگانه ، رد یابی کرده اند: بهر حال منظور من تلاش روشمندانه ای است که برای کنترل کردن نقطه نظر روایت گر به گار می برم، رابطه با فاصله میان روایتگر و موضوع روایتش . مسائلی که ما در جامعه شناسی هم داریم.
– بله… اما ممکن است دقیق تر بگوئید که کتاب شما چه چیزی به دانشی که قبلا درباره آثار فلوبر وجود داشت می افزاید؟ چه چیز جدیدی در کار شما درباره نوشتار یا محتوای کار فلوبر وجود دارد و یا اصولا درباره جامعه شناسی ادبیات؟
– من می توانم به شما به صورتی غیر مستقیم پاسخ بدهم، چون خود من نیستم که بتوانم به کار خودم مشروعیت بدهم.من به تازگی از سوئیس مقاله ای دریافت کرده ام که نشان می دهد چگونه می توان از کتابی همچون «قواعد هنر» تاثیر پذیرفت. نویسنده این مقاله با نام بردن از رشته های مختلفی که بر ادبیات مطالعه می کنند می نویسد: « نظریه میدان به این رشته ها خط راهنمایی را پیشنهاد می کند، یک برنامه پژوهشی و یا – بدون آنکه چنین ادعایی به مثابه نوعی گرایش توتالیتری به حساب بیاید( چیزی که خود من هم حتما بر آن تاکید داشتم!) – این امید را که بتوان روزی شاهد ظهور یک نظریه عمومی تولید ادبی بود». می بینید! این کاری بود که می خواستم با این کتاب بکنم: قصد من به هیچ وجه آن نبوده که جامعه شناسی را جایگزین اشکال دیگر مطالعه ادبیات بکنم بلکه آن بوده که ابزاری به آنها بدهم که بتوانند گرد هم بیایند…
– من مایلم بپذیرم که نیت شما در نهایت صلجویانه و برای گرد هم آوردن بوده است، اما قبول کنید که در کتاب «قواعد هنر» بخش بزرگی از کارتان را به آن اختصاص داده اید که هر کس و هر چیزی را که در عرصه نقد ادبی وجود دارد به مسلسل سنگین ببندید.
– نه، نه! من فقط گفته ام که تمام این گفتمان های انتقادی، نقطه نظرهایی جزئی هستند که باید با یکدیگر تلفیقشان کرد. و گمان من آن است که روش تحلیلی که عرضه می کنم امکان می دهد این کار را به شکلی غیر التقاطی اکثر رویکردهای رایج کنونی را با هم جمع کرد، و برای این کار باید از جمله این راه حل فلج کننده را که می خواهد تحلیل درونی ، صوری، متن و تحلیل بیرونی، موسوم جامعه شناسی زمینه را به کار گیرد از میان برداشت. برای مثال صوری گرایان روس که شاید کسانی باشند که بیش از هر کس دیگری در این جهت پیش رفته اند، نتوانستند به شکل روشنی تحلیل روابط میان متون و تحلیل روابط میان تولید کنندگان این متون را از یکدیگر تمیز داده و با هم تلفیق کنند. بنابراین باید از چنین بن بست هایی خارج شویم. در نتیجه بینش من، بینشی یکپارچه کننده است و نه جانبدارانه: با وجود این همواره گروهی می توانند ادعا کنند که رویکرد فدرالیست من در حقیقت یک رویکرد الحاق گرایانه است!
– شاید این طور باشد…ولی حتی اگر ما پرسمان میدان را به گونه ای که شما آن را فرموله کرده اید بپذیریم بازهم باید قبول کنید که بعدی خاص در مطالعه آثار ادبی وجود دارد که نمی توان در آن با ابزارهایی صرفا جامعه شناختی وارد شد. برای مثال آنچه ما از دستنویس های فلوبر می آموزیم این است که هیچ یک از پدیده های نوشتاری را نمی توان صرفا از یک بعد تفسیر کرد. کوچکترین تغییری در یک دستنویس باعث می شود که اغلب دو یا سه متغییر و گاه از این هم بیشتر عوض شوند: سبک ، تبیین نمادین، اشارات اجتماعی تاریخی، بازی استناد های بین متنی، بازی های کلمات و بزک کردن ها و یا حتی رد پای ناخود آگاه در قالب اشتباهات و غیره. آنچه در این منطق دستنویس تکان دهنده است، چندگانگی متغییر ها است و تعیین کنندگی بیش از اندازه ای که در پدیده های تغییر می بینیم بدون آنکه بتوانیم به هیچ یک از این متغییر ها موقعیتی هژمونیک بدهیم: نه به یک بعد سیاسی و نه به بعد دیگری.
همه چیز اجتماعی است
– باز به همان مسئله بر می گردیم! برای من عجیب است که همواره از پذیرش این حقیقت سر باز زده می شود که: همه چیز اجتماعی است! سبک، شکل، همانطور که حقوق مولف، روابط او با ناشرش یا با سایر مولفان و غیره. اینکه خواسته باشید به نوشتار موقعیتی استثنایی بدهید یعنی یک موقعیت فرا سرزمینی در رابطه با جهان اجتماعی، از شما یک تقلیل گرا می سازد! به نظر من این رویکرد غیر قابل دفاع است. معنای این رویکرد چیست؟ معنایش این است که در روحیه افراد، در روحیه جنت (Gennette) در روحیه شما، یک گسست صوری وجود دارد که برای نمونه، سبک، شکل و مسائل اجتماعی را از یکدیگر جدا می کند. من برای مثال در مورد هایدگر نشان داده ام که «ناب» ترین پژوهش های فلسفی هم در شکل فلسفی را می توان از طریق راه حل هایی برای رسیدن به آشتی (همچون همه اشکال زیبا سازی) در خدمت بازی با سانسور خاص میدان ادبی درک کرد. منتقدان جامعه شاسی اغلب با گروهی از جامعه شاسان اشتراک رای دارند که تعریفی ناقص، یعنی جامعه شناس گرایانه، از رشته خود ارائه می دهند. اینکه بگوئیم همه چیز اجتماعی است بدان معنی است که به سادگی بگوئیم استعلایی وجود ندارد و اینکه نویسنده با تمام ویژگی هایش باز هم پدیده ای اجتماعی باقی می ماند که نمی توان او را جز از خلال امر اجتماعی توضیح داد.
پایان بخش چهارم – ادامه دارد