انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

«همه چیز اجتماعی است!» : گفتگو با پیر بوردیو (۵)

بخش پنجم

مسائل روش

– وقتی من جوان تر بودم، همه چیز جنبه سیاسی داشت… اما تاریخ به ما آموخته است که نسبت به گفتمان هایی که یک سویه هستند، بد گمان باشیم، گفتمان هایی که از آنها نمی توان خارج شد و خود را به سرعت در برابر هر نوع زیر سئوال رفتنی در امان قرار می دهند. اما حال که به موضوع علایق استعلایی رسیدیم شاید لازم باشد نوعی استثنا برای جامعه شناسی قائل شویم. در این حال اگر بپذیریم که همه چیز به قول شما اجتماعی است – و من به این گونه به شما حق داده ام- آیا قبول ندارید که ادبیات به هر حال میدانی از ویژگی هایی بسیار خود مختار را می سازد: این در عین حال از بخشی از کتاب خود شما نیز درک می شود. چرا از این امر نتیجه نمی گیرید که رویکردهای دیگر نیز دارای مشروعیت هستند؟

– اما من به هیچ عنوان چنین رویکردهایی را بی ارزش نمی دانم! حتی برعکس معتقد که میدان ادبی واقعیات های بسیار پیچیده ای را به ما عرضه می کند که همانگونه که شما می گوئید دارای متغییر هایی بی شمار هستند. با وجود این برای آنکه من نیز به شما حق بدهم ، باید به این امر توجه کنید که کار کردن در مقیاس کلانی که من در آن کار می کنم و فکر می کنم لازم هم هست، سبب می شود که به نکات بسیار ریز برنامه ای که ارائه می کنم، نپردازم. برای مثال من معتقدم مطالعه بر دستنوشته ها، هر گونه پرسشی درباره چگونگی نگارش متن، درباره موقعیت های مختلف آن، و غیره می تواند اطلاعات زیادی به ما بدهد، اما در این گونه پژوهش ها نباید شرایط اجتماعی امکان تولید نوشتار که صرفا به شرایط پیش از تولید آن محدود نمی شوند، ر از یاد برد . اما این هم یک واقعیت است که امر اجتماعی حتی آنجا، در این دستنوشته ها نیز خود را نشان می دهد.
– وقتی می گوئید «حتی آنجا»، به نظرم سخنتان کامل نیست. دوست داشتم با دقت می گفتید یا حتی بیشتر از دستنویس ها می توانستید به گونه ای در خود متن با دقت ادعای خود را ثابت کنید یعنی بگوئید که این یا آن امر یا منبع، این یا آن تعیین صوری یا زمینه ای چه تاثیر بر جای گذاشته اند؟ از امر واقعی تا متن، رابطه در نهایت رابطه ای مقطعی باقی می ماند. در اینجا ما حتی با یک فرضیه از رابطه هم سروکار نداریم. بنابراین به چه دلیل تمایل دارید چنین منبع عظیمی را که که از مجموعه اطلاعات و اسناد مورد استفاده برای نوشتن یک متن به کار رفته است، کوچک نشان بدهید؟ این فضایی است که شما می توانید مستقیما مشاهده کنید که مولف در حال ابداع است، در حال نو آوری و گزینش است، می توانید ببینید که مولف در حال انجام استراتژی هایی بسیار محرمانه برای دفاع از خود یا یورش بردن است. من گمان می کنم که برای مطالعه ای در زمینه شرایط اجتماعی امکان تولید یک متن، در اینجا شما نبع بسیار غنی ای در دست داشته باشید.

– من به هیچ عنوان اهمیت چنین رویکردی را نفی نمی کنم. اما با کلمه «حتی آنجا» منظورم آن بود که آنچه ما به دنبالش هستیم می تواند در زبان های متعددی به بیان در بیاید. کار گسترده ای که من به عنوان چه جامعه شناس و چه انسان شناس انجام داده ام به من آموخته است که خوشبختانه واقعیت اجتماعی خود را به صورت های مختلفی عرضه می کند: گفتمان ها، متون، و همچنین در رفتارها، در نهاد ها، و غیره. ما در نزد برخی از منتقدان با نوعی خود آزاری روبرو هستیم که تمایل دارند به متن نوعی تقدس بدهند: یعنی آنها ترجیح می دهند همه جیز را در خود نوشتار بجویند، یعنی جایی که یافتن موضوع کاری اغلب بسیار مشکل است در حالی که می توانند این کار را با نگاه کردن به رفتارهای اجتماعی انجام بدهند. اما این همه مسئله نیست: حتی برای درک سبک ادبی باید ساختار فضای اجتماعی را در نظر داشت. و من مطمئنم که تحلیل های شما بر دستنوشته ها، تمام این مطالعه ای که بر ساخت متن انجام می گیرند، می توانند ابزاری استثنایی برای درک استراتژی های اجتماعی نوشتار به ما عرضه کنند. استراتژی هایی که خود زیر الزامات ساختارهای اجتماعی میدان تعیین می شوند. اگر از زمان کافی برخوردار بودم فکر می کنم می توانستم این را نشان دهم با خواندن کارهای شما بسیار به این مسئله فکر کردم. اما در حال حاضر فکر می کنم که مطالعاتی که بر موقعیت های ساخت متن انجام می گیرند، بیش از اندازه در صوری گرایی غرق می شوندو اصلی ترین موضوع یعنی ساختار میدان را از یاد می برند.

بعد برنامه ای

– ر مورد این ساختار میدان ادبی در سال های ۱۸۵۰-۱۹۰۰ به نظر من توصیف شما بسیار به منابع دانشگاهی ای وابسته است که تا اندازه ای از لحاظ تاریخی کنار گذاشته شده اند( یعنی منابع مربوط به سالهای ۱۹۱۰ تا ۱۹۲۵) . شم این منابع را به مثابه پولی نقد به کار برده اید در حالی که «تاریخ دانان ادبی» این دوره آ«ها را صرفا به مثابه جنبش ها، مکاتب، روند ها و تضادهایی میان یک نسل با نسل گذشته اش در نظر می گیرند. آیا شما مطمئنید که مسائل واقعا به همین صورتی که بیان کرده اید برای فلوبر یا بودلر مطرح بوده اند؟

– می دانید؟ من برای توصیف این ساختار میدان واقعا مطالعه کرده ام، بسیار هم مطالعه کرده ام !و گمان می کنم آنچه کرده ام قابل مشاهده است. با وجود این ، یعنی با وجود آنکه من تمام چیزهایی را که منتقدان، حتی منتقدانی که ادعای رویکرد جامعه شناختی دارند، خوانده ام چندان ندیده ام که درباره شرایط اجتماعی ای که فلوبر درون آنها نوشته های خود را نوشته است ندیده ام. از این بابت می توانم به شما اطمینان بدهم. من به همان دوران و به صحنه نوشتارهای اتقادی پاریس در آن دوره رفته ام و البته ادعای آن را ندارم که حرف آخر را زده ام. کارهای بسیاری بر جای مانده است و این را باید نوعی برنامه به حساب آورد. شما حق دارید بگوئید که جنبش ها و یا مکاتبی که من به آنها اشاره کرده ام تا اندازه ای به کنار گذاشته شده اند و یا من روابط میان آنها را ساده سازی کرده ام : این ها در واقع برچسب هایی موقت هستند و بدون شک در تحلیل باید به عمق بیشتری رفت. آنچه اکنون نسبت به آن اطمینان دارم این است که ولو برای نقد کردن نوشته من هم شده لازم است کار زیادی انجام داد و ساختی روش شناسانه سیستماتیک را عرضه کرد. و من فایده کتاب خودم را در همین موضوع می دانم: این کتاب نوعی تحریک به کار کردن و برانگیختن یک برنامه پژوهشی است. می دانید در هنگام نوشتن این کتاب اغلب تاسف می خوردم که چرا کتابی در دست ندارم که بتوانم بر آن تکیه زنم( البته به جز کارهایی که شاگردان خود من مثل کریستف شارل و رنه پونتون انجام داده اند) . حوزه مطالعات ادبی، خحوزه ای است که در آن نوعی ساده نگاری در زمینه روش نشاسی پذیرفته می شود که در هیچ یک از دیگر علوم انسانی با آن روبرو نمی شویم. و اگرر از ند مورد استثنایی بگذریم، مطالعات ادبی برای خود نوعی سنت مقدس به وجود آورده اند که امکان می دهد یک روش «هر چی هر چیسم» (n’importequisme) امکان پذیر شود: زندگی نامه گرایی، روان شناسی گرایی، و غیره. البته قصد من محکوم کردن نیت اما فکر می کنم بی شک اولین کسی باشم که تلاش می کند دلیل اجتماعی این وضعیت را بیابد. بابراین من صرفا چیزی را که جود دارد مشاهده می کنم. و بهتر است از تاریخ فلسفه یا از از حقوق صحبت نکنیم که موقعیتی باز هم بدتر دارند! این ها رشته هایی هستند که برای خودشان نوعی انحصار مطلق در مورد تاریخ خودشان ایجاد کرده اند و به صورت رادیکالی بر این انحصار پای می فشارند و همین هم باعث شده که نسبت به علوم اجتماعی دیگر فاصله بگیرند. در زمینه ادبی هم سد های محافظت قوی هستند اما شکاف هایی هم در آنها دیده می شود که من هم از یکی از این شکاف ها وارد شده ام.

پایان بخش پنجم – ادامه دارد