انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

نیویرک پس از یازدهم سپتامبر؛ ادیپوس شهری: استراتژی فضای منفی، عدالت فرمی و بازگشت به خیابان

یک ماشین هـیـبــریدیِ عصر سیلیکـُن در حال تخریب یک سازه سمبولیکِ عصر برنز(۳۵۰۰ تا ۱۳۰۰ پیش از میلاد) است، ماشین هایی شبیه به ربوت های گِرِگ لیــنGreg Lynn ، در حال تخریب اهرام مجموعه گیزا(۲۵۵۰ پیش از میلاد) در مصر هستند، معماری سمبولیک، طعمه معماری آیکُـنیـک شده است، سکانس های پایانی فیلم “ترنسفرمرز ۲ : انتقام از فالن” در یک چنین اتمسفری شکل می گیرد.

 

 

نیویرک پس از یازدهم سپتامبر؛ ادیپوس[۱] شهری

استراتژی فضای منفی، عدالت فرمی و بازگشت به خیابان[۲]

 

آرش بصیرت[۳]

 

یک ماشین هـیـبــریدیِ عصر سیلیکـُن در حال تخریب یک سازه سمبولیکِ عصر برنز(۳۵۰۰ تا ۱۳۰۰ پیش از میلاد) است، ماشین هایی شبیه به ربوت های گِرِگ لیــنGreg Lynn ، در حال تخریب اهرام مجموعه گیزا(۲۵۵۰ پیش از میلاد) در مصر هستند، معماری سمبولیک، طعمه معماری آیکُـنیـک شده است، سکانس های پایانی فیلم “ترنسفرمرز ۲ : انتقام از فالن” در یک چنین اتمسفری شکل می گیرد. ترند برگ اریکسن نیز در کتاب “نیچه و مدرنیته”، مبتنی بر روی جلد یکی از کتب نیچه، روایتی با همین مضمون را مطرح می کند:” نمای عمارتی قدیمی در اثر برخورد بیرحمانه قطاری . . . ویران می شود. . . محل این حادثه ایستگاهی در مونپارناس پاریس است . . . همه چیز از مکان واقعی خود کنده شده است. در اسکلت عمارت هنوز نشانه هایی از معماری پیشامدرن دیده می شود، در لوکوموتیو سوخته . . . مدرنیسم حضور دارد. . . یک نیروی هولناک صحنه تزیین شده را ویران کرده”(۱۳۹۰: ۱۳) ، در کنار مفاهیمی هم چون فاجعه، فروپاشی واژگونی، انحراف، بیرون شدگی و جا کن شدگی مکانی، ان چه از کلیت صحنه برمی اید ناپیوستگی زمانی است، معماری پیشاصنعتی، طعمه معماری صنعتی شده است. اما ان چه در یازدهم سپتامبر بروز عینی یافت فاقد این مرز زمانی بود، هواپیما به عنوان ماشینِ عصرِ صنعت که روزی از سوی لوکوربوزیه به عنوان الگویی برای طراحی مسکن در قامت ماشینی برای زیستن در نظر می امد، تبدیل به ابزاری برای تخریب غایت مسکن تولید انبوه عصر ماشین؛ برج، گردید، معماری عصر ماشین، معماری عصر ماشین را تخریب کرد.

در کنار گزاره ی فوق که بر تخاصم و تهاجم فیزیکی اشیا هم عصر تاکید دارد برخی اندیشمندان همچون اسلاوُی ژیژک با فاجعه یازدهم سپتامبر بر سیاقی تصویری و غیر مادی برخورد می کنند، او شمایل فاجعه یازدهم سپتامبر را دارای نوعی طنین هیچکاکی می داند و نمای نزدیک شدن هواپیما و خوردن ان به برج دوم را همچون نمونه واقعی از صحنه مشهور فیلم پرندگان، که در ان ملانی در حالی که به اسکله نزدیک می شود با یک پرنده تنها که در اغاز هم چون لکه سیاه نامشخصی است برخورد می کنـــــد؛ پرنده ای که ” از گوشه راست بالایی وارد قاب تصویر می شود و خودش را به سر ملانی می کوبد. هواپیمایی که به برج مرکز تجارت جهانی کوبید را می توان بی اغراق حد اعلای همان لکه سیاه هیچکاکی دانست؛ لکه بدشکلی که چشم انداز با صفای نیویرک را دگرگون و از حالت طبیعی خارج ساخت” (ژیژک، اسلاوُی ـ ۱۳۸۹: ۱۵۶).

جدا از ان که بر بستر یک چارچوب مبتنی بر طراحی منظر شهری تردیدهای عمیقی بر باصفا و طبیعی بودن چشم انداز نیویرک با وجود برج های دو قلوی سازمان جهانی تجارت ـ طراحی شده توسط مینورو یامازاکی به سال ۱۹۷۲ـ جاریست، می توان یازدهم سپتامبر را در یک بافت تحلیلیِ معماری ـ شهری به گونه ی دیگری نیز تفسیر کرد؛ بسیاری از تحلیل گرانی که معماری و وجوه فیزیکی طراحی را عنصر غالب بر تحلیلشان از یازدهم سپتامبر قرار داده اند، با بازگشت به همان گزاره ی مطرح در بخش اول این یادداشت که شاید بتوان زیرِ عنوان “چگونگی تعامل پرتوتایپ های زمان ـ مبنای معماری؟” صورت بندی اش نمود، خواهان فعال کردن ” پتانسیل های بـِـذات معماری برای خلق تاثیرات بنیادین فضایی از طریق پیراستن شمایل های پیچیده هندسی به منظور افریدن فرم های جدید تجسمی”(آیزنمن، پیترـ ۱۳۸۹ ) شدند.

هم چینی گزاره مطرح شده از سوی پیتر آیزنمن، در کنار ان نگاهی که بسته و کلیشه ای بودن اتمسفر طراحی نیویرک پیش از یازدهم سپتامبر را سبب ساز انحراف “از یک مدرنیسم همگن به منتهی الیه دیگر [ماتریس طراحی]؛ به بـَـدَوی ترین بناهای عظیم الجثه ممکن در قامت پیش ـ نشانی از یازدهم سپتامبر”(کولهاس، رِم ـ ۱۳۸۹) می داند و بر این نکته تاکید می گذارد که ما خیلی پیش از این رویداد “از برج های مرکز جهانی تجارت به قعر غارهای تـُـرابُــرا در افغانستان رفته بودیم”(همان قبل) راوی روایت دیگریست: تقریر “فاجعه یازدهم سپتامبر در قامت نوعی موهبت در هیئتی مبدل”(ژیژک، اسلاوُی ـ ۱۳۸۹: ۱۵۸) و لزوم مواجه با انحرافی که در پاراگراف اول این یادداشت بدان اشاره رفت؛ انحراف از خاستگاه، ایا صرفا ان هواپیماها از مکان و زمان واقعی خود کنده شده بودند، یا برج های دو قلو هم در مکان و زمان واقعی خود تعریف نشده بودند؟ شاید به واقع نیویرک در زمانی که “نیاز به تجربه کامل اجتماعی و تصرف یک بنیان مادیِ فضایی را داشت”(لفور، هنری ـ ۱۳۸۷: ۹۳) و خود را مستعد تاسیس شکل تازه ای می دانست، عملا، فاقد بنیان های ریخت شناسانه ی این تحول بود، به راستی نیویرک پیش از ان که داغ دار تروریسم ایده ئلژک شود، هضم در تروریسم فرمی ـ فضای ـ ریخت شناسانه نشده نبود؟

در شرایطی که تورق کتب طراحی شهری مشخص می کند هیچ طیفی از نظریه پردازان شهری نتوانسته اند اجماعی بر الگوی توسعه کالبدی شهر بیارایند و شهر فشرده چه در پرداختی مبتنی بر تراکم ارتفاعی و چه تراکم افقی اش همچنان گزاره رایج حل معضلی به نام شهر، تراکم انسانی، مناسبات فضایی، مقیاس عملکردی و گستره کالبدی اش می باشد، پاسخ سئوال مطرح شده سخت می نماید. اما بسیاری از متفکران شهری در مواجه با اسمان خراش های دهه ۷۰ ـ که برج های دو قلو هم یکی از ان ها می باشد ـ و کارکرد شهری شان بر این گزاره برنارد هیوِ صحه می گذارند که “اسمان خراش . . .نقشی تعیین کننده در گسیختگی رابطه ی بین گونه و ریخت شناسی ایفا کرده است، معضلی که بحران را در ذات شهر مدرن نهادینه ساخته و نهایتا . . . اسمان خراش را به شی غیر منطقی، ضد اقتصادی و پوچ بدل” (Huet, Bernard -1975:1) خواهد کرد. رم کولهاس نیز در کتاب “نیویرک مهذون” با جزیره گالاپاگوس[۴] خواندن منهتنِ ـ بستری که برج های دو قلو بر ان بنا شدند ـ دهه ۷۰ بر گسست به عنوان ماهیت معرف منهتن تاکید می گذارد، گسستی که در نمای نزدیک یاداور همان انحراف و جا کن شدگی مکانی مصنوعات انسان ساختی است که تحت تاثیر “نظریه منهتنیسم، شیوه زندگی کلان شهری، و معماری مناسب ان را . . . به نبردی مـــــــــــــــــــــیان انواع ماشین ها”(Koolhaas, Rem – 1994:10) تبدیل کرده اند، صورت بندی ای که در کنار تبعیت از مانترای لوکوربوزیه “خانه ماشینی است برای زندگی” گزاره دیگری از وی را نیز تعقیب می کند “باید خیابان را بکشیم”، روی کردهایی که نهایتا به یک بی عدالتی عمیق و عظیم فضایی منجر گردیدند، مفهومی که جغرافی دانِ متولد محله برنکس نیویرک؛ ادوارد سُجا به تاسی از اموزه ها و نگره های هنری لـِـفـِـوِر، دیوید هاروی، ایریس مارین یانگ و جان رالز در کتابش “در جست و جوی عدالت فضایی” ان را وضع، تدقیق و ره یافت های تحقق اش را تعقیب می کند.

مراد سجا از طرح بی عدالتی فضایی، تدوین این گزاره است که سازه گان فضا، یکی از شاکله های بنیادین جوامع انسانی را تشکیل می دهد، بر مناسبات اجتماعی تاثیر می گذارد و بازنمودی است از فکت های اجتماعی، بنابراین تحلیل تعامل میان فضا و اجتماع برای فهم بی عدالتی اجتماعی و صورت بندی سیاست های محیطی برای از میان برداشتن این بی عدالتی ها لازم است. عدالت فضایی در حوزه شهری می تواند در قامت به خاکسپاری مانترای لوکوربوزیه و بازگشت به خیابان محقق شود و در حوزه معماری نیز در شمایل عدالت فرمی و تمرکز بر فضای منفی به منصه ظهور رسد، معماران نیز در این راه گام هایی برداشته اند و بخشی از این تلاش ها کاملا مختص نیویرک پس از یازدهم سپتامبر است.

اگرچه روی کرد به فضای منفی و استراتژی حفره در فراـ بلندمرتبه سازی با پروژه ساخته نشده مکس رینهارت هاوسِ(۱۹۹۳) پیتر ایزنمن در مرکز برلین اغاز شد اما تحقق این روی کرد را در سی سی تی وی، طراحی شده توسط رم کولهاس شاهدیم، بنایی که به گمان بسیاری محصول الزامات پس از یازدهم سپتامبر است در طراحی برج، حتی اگر به سبب جهانی شدن اقتصاد و گردش سرمایه و روی کرد به شرق دفاتر معماری در چین ـ دومین اقتصاد قدرتمند دنیا و کشوری با بالاترین نرخ رشد شهرنشینی ـ عینیت یابد، با این حال تمرکز بر فضای منفی در پردازش حجمی، در طرح های پیشنهادی بدیل ساختمان های برج های سازمان جهانی تجارت نیز یافت می شود؛ طرح های ارائه شده از سوی یونایتد ارکیتکتز و پنج معمار نیویرکی؛ مه یر، آیزنمن، گواتمی، هول و زیگل بر این سیاق اند.

جدا از ثقلیت فضای منفی در طراحی، به باور همگان، بی پایانیِ موبیوس وارِ تندیس گونه ی برج های فضایِ منفی ـ محور آیزنمن در المان و کولهاس در چین از نظر تنوع و انعطاف پذیریِ ریختی نیز نقطه عطفی در تاریخ نگاری بلندمرتبه ها خواهند بود اما این گریز ریخت شناسانه، به این دو پروژه و نسخه برداری های جهانی از این گونه شناسی محدود نشده است، مجتمع مسکونی طراحی شده توسط یکی از شاگردان کولهاس برای خیابان ۵۷ ام غربی نیویرک که همین امسال رونمایی شد نیز احتمالا ترازی نوین از بلند مرتبه سازی در بافت های فشرده ارتفاعی را رقم خواهد زد، بی یارکه اینگلس، معمار ارشد ۳۶ ساله دفتر معماری بیگ، با حجمی هرم گونه، که پیکره ی مستطیل شکلی را از میانه اش برکنده تا به استراتژی فضای منفی پای بند باشد، ۶۲۰ واحد مسکونی را در ۸۷۰۰۰۰ فوت مربع جانمایی کرده است، ترکیب سنت بلندمرتبه سازی امریکایی و مسکن جمعی اروپایی در طراحی این معمار دانمارکی، طلیعه ای نو در تحقق عدالت فضایی در بافت شهری مبتنی بر مناسبات سرمایه داری است، بام سبز و گشودگی تراس ها رو به جبهه غربی مجموعه تعاملی بصری با رودخانه هادسون خواهد افرید، شیب ملایم مجموعه نیز پس زمینه شهری اش را در اغما فرو نخواهد برد، حجم مجموعه به واسطه تغییر ارتفاعی از یک جهت گیری اُرتاگـُـنال به یک جهت گیری دیاگـُـنال، متغیر است و گونه ای از هیبریداسیزاسیون حجمی را تداعی می کند، در عین حال از نظر تصاحب فضا نیز بهینه عمل خواهد کرد، ترکیب این دو کشند افقی و عمودی کمک می کند مجموعه هم از پارادایم تراکم ارتفاعی عبور کند و هم تحت شمول تراکم افقی تعریف نشود و بر این قرار، سیاقی نو برای واحد همسایگی پیرامونش بیاراید.

در فاصله کمی از مجتمع مسکونی خیابان ۵۷ ام، پروژه ای دیگر به تازگی اجرا شده است که تعاملات فضایی شهر را متعادل تر ساخته؛ فاز دوم پروژه ی “های لاینHigh Line ” یا خیابان مرتفع، دفتر معماری دیلرـ اِسکُـفیدیو+ رِنفرو که جسورانه از انگاره ماشین های زیستی نـیـای پیشینشان؛ لوکوربوزیه عبور کرده اند و به گزاره معماری به مثابه ماشین جلوه های ویژه[۵] رسیده اند، خیابانِ ماشین ـ محور چند طبقه تونی گارنیه را در مقیاس انسانی و گستره محلی محقق کرده اند، ان ها یک مسیر خط اهن متروک مرتفع درون شهری را به یک پیاده راه سبز مرتفع کاملا زنده تبدیل کرده اند، یک پارک خطی مرتفع به طول یک و نیم مایل که ۲۲ بلوک ساختمانی را در هم گره می زند، فضای پس ماند کولهاسی[۶] که تبدیل به یک گره ـ مسیر لینچی[۷] شده است، کفسازی، نورپردازی و بدنه سازی مسیر امتداد زمانِ حیاتیِ پارک شهرِ خطیِ مرتفع را افزوده و مناسبات فضایی حضور انسان مقیاس را بهبود بخشیده است، دسترسی ارتفاعی انسان مبنا را افزایش داده و با تزریق خط اسمانی نوین در پیکره شهر عمقِ همگنِ فضایی جدیدی آفریده.

علی رغم تمام روایت های پی امده، چشم انداز پیش روی نیویرک در مواجه با انسان فاصله زیادی با تحقق عدالت فضایی دارد، نگاهی به ریخت و پردازش حجمی برج بدیل سازمان جهانی تجارت، طراحی شده توسط دانیل لیبسکیند و عمده هدفش؛ تامین خط اسمان جدید و مرتفع تری برای نیویرک و مروری بر بلندمرتبه های نوامده به فضای شهری این شهر که توسط فرنگ گهری و ژان نوول طراحی شده اند، بر همگان مبرهن خواهد ساخت که گونه شناسی برج و نوع مناسبات فضایی حاکم بر شهر نیویرک همچنان همان پارادایم شهرـ سرمایه و بی عدالتی فضایی برامده از این پارادایم را بازتولید خواهد کرد، اما ظهور پروژه هایی هم چون مجمتع مسکونی خیابان پنجاه و هفتم غربی و خیابان مرتفع حتی در قالب یک روند حاشیه ای در طراحی می توانند وسوسه ی اشکال جای گزین را زنده نگه دارند و حین تزریق هم زمانی انسان و بافت مصنوع پیرامونش، مهاری باشند بر ترس گسست فضایی برامده از انحراف شهر از مقیاس اش؛ انسان و برگرداندن انسان به مامنش؛ شهر.

[۱] – ارجاع دارد به اسطوره پدرکشی و اشاره دارد به کتمان ارمان های معماران نسل پیش توسط معماران نوظهور

[۲]- این مقاله پیش از این در سال ۱۳۹۰ و در شماره ۷ ماهنامه معماری همشهری به چاپ رسیده است

[۳] – شهرساز، مدرس دانشگاه، سردبیر سایت تخصصی معماری ـ شهرسازی اتووود

[۴] – محل انجام تحقیقات داروین

[۵] – http://www.ted.com/talks/liz_diller_plays_with_architecture.html

[۶] – http://etoood.com/Security/Article/Article.aspx?ArtKey=217

[۷] – اشاره دارد به کوین لینچ؛ شهرساز و نظریه پرداز شهری امریکایی، که با طرح پنج عنصر لبه، محله، گره، نشانه و راه در کتاب سیمای شهر، تلاش داشت مقیاس انسانی محله را بر سیاق درکی ادراکی محقق سازد.

 

 

 

 

منابع

ـ اریکسن، ترند برگ ـ ۱۳۹۰ـ نیچه و مدرنیته ـ اسفندیاری، اردشیرـ ابادان ـ نشر پرسش

ـ ایزنمن، پیترـ ۱۳۸۹ـ عبور از فاجعه ـ بصیرت، ارش ـ روزنامه شرق ـ ۱ ابان

ـ ژیژک، اسلاوی ـ ۱۳۸۹ـ خشونت ـ پاکنهاد، علی رضا ـ تهران ـ نشر نی

ـ کولهاس، رم ـ ۱۳۸۹ـ جهان مسطح مابعد امریکایی ـ بصیرت، ارش ـ روزنامه شرق ـ ۱ ابان

ـ لفور، هنری ـ ۱۳۸۷ـ تروریسم و روزمرگی ـ افتخاری راد، امیرهوشنگ ـ تهران ـ فرهنگ صبا

 

– Huet, Bernard- 1975- Vir et Mort des Gratte-ciel- L’ Architecture D’ Aujoud’ Hui. n.178, March-April 1975:p.1

– Koolhaas, Rem- 1994- Delirious New York- New York- The Monacelli Press

 

مدیر گروه معماری وشهرسازی انسان شناسی و فرهنگ و سردبیر سایت تخصصی معماری اتووود است.

صفحه ی آرش بصیرت در انسان شناسی و فرهنگ:

http://www.anthropology.ir/node/24179