انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

نیستیِ مستعد

این یادداشت در ادامه سه نوشته (هیچ و نیستی)،(میان هستی و نیستی) و(گسیل تاریکی) نوشته می‌شود.

در این سری مطالب مرکز توجه نوشته برهستی و نیستی،ابعاد و تعاریف آنها و رابطه میان آنها است.کلمات هستی و نیستی در مکالمات و اندیشه‌های ما بسیار استفاده می‌شوند.و بدون داشتن تعریف و دیدگاهی مشخص در خصوص آنها سردرگمی و ابهام به سرعت در کنار آنها نمایان می‌شود.و از آنجا که هستی شامل تمام آنچه هست می‌باشد،ابهام در تعریف ودیدگاه در خصوص پیدایش آن فضایی بسیار غبارآلود در تفکر ایجاد می‌کند،که در زمان کوتاهی تمام موضوعات دیگر حوزه اندیشه را در بر می‌گیرد.در کنار اندیشیدن به هستی غالباً نیستی هم در تفکر سر بر می‌آورد.تعریف نیستی به مراتب از هستی دشوارتر و ناملموس‌تر است.

و ابتدا نیستی به عنوان متضاد هستی ظاهر می‌شود.در حالی که با بررسی عمیق‌تر رابطه آنها نه به این سادگی و سر راستی بلکه شامل ویژگیهای منحصر به فردی می‌شود.و به مرور متوجه می‌شویم به دلیل تفاوت بنیادین این‌ دو شاید نتوان کلمه رابطه را به شکل رایج در بین آنها استفاده کرد.

مختصر اینکه در نوشته‌های پیشین ابتدا به توضیح نیستی تا جای ممکن پرداختیم.هرچند که به این نکته توجه دادیم که نیستی تعریف ناپذیر است.و در بهترین توضیح به عبارت(نیستی،نیست) رسیدیم.تفاوت هیچ و نیستی را بررسی کردیم.هیچ را بستر ظهور بودن معرفی کردیم.بستری که زایش بودن در آن ممکن است و پایه‌ای ترین سطح بودن است.و در ادامه برای توضیح نیستی به تعریف تاریکی غیرقابل پیمایش رسیدیم.و گفتیم:از آنجا که در فیزیک مدرن،نهایتِ انرژی به حرکت محض تعبیر می‌شود.و حرکت اساسی‌ترین ویژگی تمامِ هست شده‌هاست.بر این اساس نیستی فاقد امکان حرکت است و به هیچ عنوان قابل گسیل نیست.

از سویی دیدیم اگر بگوییم هستی از نیستی سر زده است.با توجه به تفاوت بنیادین این دو چگونه این رخداد ممکن می‌شود؟در واقع فصل مشترک و نقطه ارتباطی میان نیست وهست کجاست؟آیا اساساً وجود این مرز مقدور است؟

و دیدیم که روزنه به عنوان ساختاری حدواسط می‌تواند در مرز هستی و نیستی قرار گیرد.روزنه،نیستی محصور در هستی است.سوراخی در دیوار،نبودن آجرهای دیوار است.اما از سویی نمی‌توان گفت:سوراخ در دیوار نیست.روزنه نبودن است ولی بهرحال هست.و نمی‌توان بودن آن‌ را انکار کرد.

حال برآنیم که بررسی کنیم؛آیا نیستی می‌تواند واجد هیچ قابلیتی باشد؟از آنجا که (نیستی،نیست)چه می‌تواند داشته باشد؟هستی شامل تمام هست پذیرفته‌هاست.هر چه که می‌بینیم،می‌شنویم و به وسیله هر حس بدنی دریافت می‌کنیم،هست پذیرفته است.از سویی هر آنچه بوسیله ابزارهای توسعه حسی دریافت می‌کنیم هم،هستی است.مثلاً با انواع میکروسکوپ‌های دقیق به ریز ذرات پی می‌بریم،که در حس مستقیم قابل درک نیستند.یا با انواع ابزارهای کاوش کیهانی،دورترین تصاویر کیهانی را می‌بینیم که در رویت مستقیم دیدن آنها ممکن نیست.هر آنچه می‌شناسیم و مورد ادراک قرار می‌گیرد؛هستی است.از آنجا که ماده و انرژی قابل تبدیل به هم هستند،انواع انرژی هم قابل درک مستقیم و غیرمستقیم است.

اما مواردی غیرفیزیکی هستند که باید بودن آنها را بررسی کرد.از جمله مهمترین آنها افکار هستند.آیا افکار هستند؟اگر تعریف نیستی را (نیستی،نیست) بدانیم،پاسخ آری است.افکار هستی یافته هستند.هرچند قابل اندازه گیری فیزیکی و یا لمس و مشاهده نیستند.اما نمی‌توان منکر وجود آنها شد.ما از آنها باخبریم.و قابل توصیف و تا حدی اشتراک گذاری هستند.

کلمات چطور؟آیا آنها هستند؟بعضی کلمات به بخش‌های مختلف فیزیکی اشاره دارند.از نام افراد و اشیاء تا مکان‌ها و انواع موجودات و پدیده‌ها.هرچند کلمه اشاره به یک شیء خود آن شیء نیست ولی برای ما قابل درک است.در حالی که نیستی به کل برای هستی و هستی‌یافته‌ها غیرقابل درک است.پس نمی‌توان گفت:که درتعریف (نیستی،نیست)، می‌گنجند.پس جزء هستی محسوب می‌شوند.کلماتی هم هستند که اشاره فیزیکی مشخصی ندارند.مثلاً کلمه مهربانی.مهربانی کجاست؟چیست؟چه شکل،مزه،رنگ،بو،صوت یا طعمی دارد؟این سوالات هیچ جواب منحصر به فرد و مشخصی ندارند.در واقع نمی‌توان مهربانی یا تخیل یا انتظار را تعریف دقیق کرد،یا در نقطه خاصی از فیزیک نمایش داد،یا به آن دست یافت.اما از سویی باید گفت:مهربانی مفهومی شناخته شده و مورد ادراک واقع شده در میان آدمیان است.و غالب آنها درک مشخص و حتی نزدیک به هم در مورد آن دارند.همین ویژگی این دست کلمات را هم علی‌رغم نبود مصداق مشخص فیزیکی جزء دایره هستی قرار می‌دهد.

پس چه پل ارتباطی میان هستی و نیستی می‌تواند باشد که هستی از طریق آن از نیستی سر بزند؟کدام ساختار روزنه گونه نه چندان هست ونه چندان نیست،می‌تواند باشد که چنین مرزی را ممکن سازد؟

در یادداشت (میان هستی و نیستی) مفهوم روزنه را ساختاری متشکل از نیستی ولی در احاطه هستی معرفی کردیم.و برای مثال از سوراخی در دیوار استفاده کردیم.

نیستی هر ویژگی‌ای داشته باشد،دیگر نیستی نیست.مسلماً نیستی جایی نیست و مختصات مکانی ندارد که چیزی در آن واقع شود.از سویی خودش هم نمی‌تواند صفات فیزیکی مثل رنگ،مزه،بو یا هر چیزی از این دست را دارا باشد.نیستی با دارا بودن هر ویژگی فیزیکی دیگر ناشناخته و غیرقابل درک نیست و در واقع هستی یافته است.از سویی نیستی نمی‌تواند ویژگی‌های محض غیرفیزیکی همچون مهربانی یا دلیری و… را هم داشته باشد.چرا که در این صورت هم با چیزی تعریف می‌شود و از نیست بودن خارج می‌شود.

پس ساختار روزنه چگونه می‌تواند در میان هستی و نیستی قرار گیرد؟و چه ماهیتی باید داشته باشد که میان بودن و نبودن قرار گیرد؟

به یک شاخه برگ‌دار درختی توجه کنید.شاخه تعدادی برگ دارد.در زمستان برگها را از دست می‌دهد.و شاخه بدون برگ می‌شود.آیا شاخه دوباره برگ خواهد داشت؟احتمالاً،بله.

ولی احتمال صفر هم قابل تصور است.ممکن است در آینده شاخه هیچ برگی نداشته باشد.از طرفی می‌توان گفت:برگها دقیقاً در کدام نقطه خواهند رویید؟البته نمی‌توان گفت.به عبارتی برگهای آینده اکنون روی شاخه نیستند.و نشانی از هستی آنها نیست.و احتمال دارد که هرگز هم نباشند.اما اتفاقی بینابینی هم وجود دارد.اکنون شاخه‌ای بدون برگ هست که جزء هستی است ولی ممکن است در آینده برگهایی داشته باشد.برگهایی که اکنون نیستند.

پیوند این هستی و نیستی در کدام نقطه است؟نیستی چطور دری به هستی می‌گشاید؟

در شاخه،استعداد رویش برگ هست.اما برگ نیست.و این استعداد هیچ قطعیتی ندارد.استعداد رویش برگ،برگ نیست.اما به دلیل آن امکان رویش برگ هست.برگ از روزنهٔ استعداد برگ‌زایی در شاخه می‌روید.برگی که اکنون نیست،به دلیل استعداد رویش برگ می‌تواند، هست شود و به شکل برگ روی شاخه ظاهر شود.

آیا این استعداد در هستی هست؟

تنها می‌توان با احتمالی بین صفر تا صد پاسخ داد.هیچ استعدادی قطعیت ندارد.می‌توان احتمال زیاد و کم رویش برگ در شاخه را بررسی کرد.اما نمی‌توان گفت:استعداد در کدام نقطه مکانی یا چه لحظه مشخص زمانی درشاخه قرار دارد؟استعداد یک بازه احتمالی دارد.بی‌آنکه بتوان از آن مطمئن بود یا درصد احتمال را تعیین کرد.استعداد در تمام احتمالات کمتر از صد‌در‌صد که همان قطعیت است،هستی نیافته و (نیستی) است.هر استعدادی تا پیش از وقوع و ظاهر شدن در هستی،نیست.استعداد بروز تمام رخدادهای فیزیکی تا استعداد امور غیرملموس مانند تخیل و حتی استعداد مهربانی همگی هستی‌نیافته و نیست،هستند.استعداد نیست اما می‌تواند باشد و هستی یابد.نیستی می‌تواند مستعد هستی باشد.بی‌آنکه بتوان احتمال آن را تعیین کرد.چون یک سر استعداد در نیستی و غیرقابل بررسی است و سر دیگرش پس از بروز قابل درک و تشخیص در هستی است.استعداد روزنه میان هستی و نیستی است.فصل مشترک هستی و نیستی استعداد است.نمی‌توان تعیین کرد نیستی تا چه حد استعداد هستی دارد؟چون نیستی،نیست.اما زمانی که هستی در هر قالبی سر می‌زند،همچون رویش برگی،بروز حالتی،یا ابراز کلمه‌ای،یعنی نیستی،استعداد هست شدن را به صد‌در‌صد رسانده و متجلی شده است.

نیستیِ مستعد همچنان در تعریف (نیستی،نیست) می‌گنجد.تمام احتمالات رخ نداده همان استعداد هستند.استعداد مکان و زمان مشخصی ندارد.مجموعه رفتار یا توالی‌ای را نمی‌توان برای وقوع استعداد قطعاً تعیین کرد.استعداد همواره مشمول احتمال است.و در مرز نیستی و هستی قرار دارد.استعداد را نمی‌توان تعریف مشخص کرد اما می‌توان گفت:هر بروز و رخدادی از روزنه استعدادش عبور کرده و از نیستی به هستی رسیده است.

استعداد روزنه‌ای است که در سمتِ هستی به تجلی و بودن باز می‌شود و در سمتِ نیستی،نیست.استعداد،نیستی با احتمالی از هست شدن، است.استعداد،نیستی است اما می‌تواند باشد.