انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

نگاهی گذرا به جایگاه آزادی در اجتماع در اندیشه جان استوارت میل

از جمله نظریه پردازان لیبرالیسم که علاقه بسیاری به اندیشه ها و افکار« فایده گرایانه »جرمی بنتام داشت، او که در کودکی تحت تربیت سخت پدر قرار گرفته بود، بعدها از جمله شخصیت های برجسته حوزه آزادی شد، میل معتقد است، هر کسی آزاد است که بر اساس عقاید خود زندگی کند. البته آزادی مورد نظر میل دارای محدودیت نیز می باشد« آزادی من برای حرکت دادن مشتم در هوا آن جایی به پایان می رسد که صورت شما آغاز شود» (واربرتون، ۱۳۸۲، ۲۰۳). جمله ای گویا در رابطه با حدود آزادی که می توان از آن دو نکته برداشت نمود:

۱- هر کس آزاد است زندگی خود را بر اساس آراء و عقاید خویش اداره نماید؛ یعنی در واقع تا آن جا آزاد است که دستش را در هوا تکان دهد.

۲- این امتیاز زمانی محدود می شود که مانع آزادی دیگران شود و به اطرافیان صدمه وارد نماید به عبارت دیگر مشت تا زمانی در هوا آزاد است که به صورت کسی برخورد نکند.

از جمله نکات بارز در تفکر میل بحث او در رابطه با آزادی های اجتماعی است، وی علی رغم پرداختن به آزادی های طبیعی و دانستن حق آن برای افراد، به مسئله مهم اجتماع نیز اشاره و سعی می کند آزادی را در قالب آزادیهای اجتماعی تعریف کند، میل بیان می دارد اجتماع حق ندارد در آزادی های فرد دخالت کند؛ و از سوی دیگر آزادی فرد نیز نباید در اجتماع و آزادی های افراد که اکثریت جامعه را تشکیل می دهند خللی وارد نماید، هر فرد در صورتی که به اجتماع یعنی به حقوق اکثریت تجاوز نماید باید مجازات شود.

« آن قسمت از زندگی که منابع در آن بیشتر است باید به فرد تعلق گیرد و قسمتی که جامعه در آن ذینفع تر است به جامعه…آن کسی که از حمایت اجتماع بهره مند می شود بهای نفعی که از این حبث می برد را به جامعه مدیون است؛ و زندگی کردن در چنین جامعه ای با یک شرط اساسی توام است، به این معنی که هر کدام از اعضای جامعه در شیوه رفتاری که نسبت به بقیه اعضای جامعه در پیش می گیرند باید خود را مقید به رعایت حدودی بداند… . جامعه حق دارد این شرایط را با جبر و به هر قیمتی که شده است بر آنهایی که می کوشند شانه از زیر تعهدات خود خالی کنند تحمیل نماید (قائم مقامی، ۱۳۷۷، ۲۷۹- ۲۷۸).

میل اندیشمندی است که تعریف جدیدی از آزادی ارائه می دهد، او سعی دارد رابطه ای متقابل میان افراد و اجتماع برقرار کند تا آدمیان در عین حالی که از آزادی بهره مند هستند به آزادی دیگران نیز احترام گذارند.

میل بر خلاف بنتام استدلال می کند که هدف انسان تنها شادی و لذت نیست بلکه آزادی و شرافت و حیثیت آدمی برتر از آن است. دولت موسسه ای اخلاقی است و غایتی اخلاقی دارد که همان پرورش فضیلت در فرد است به عبارت دیگر آزادی تنها برای تامین شادی و سعادت لازم نیست بلکه لازمه رشد حیثیت انسانی است اما آزادی به معنی رهایی فرد از هرگونه مداخله بیرونی نیست در اعمال معطوف به خود(اعمال اخلاقی) است، البته مداخله دولت جایز نیست اما در اعمال معطوف به دیگران، دخالت قانون و دولت لازم است بر این اساس تعقیب شادی و نفع شخصی بر خلاف نظر بنتام به تامین شادی و منفعت جمعی نمی انجامد.( بشیریه، ۱۳۸۱،۲۰).

میل، افراد را در یک غالب کل می نگرد، در حالی که هر کدام دارای شخصیت و ذهنیت متفاوت هستند او در مورد آزادی بیان عنوان می دارد:

« آزادی بیان و انتشار عقاید ممکن است تابع اصل دیگری به نظر برسد زیرا به آن بخش از رفتار فرد تعلق می گیرد که به دیگران مربوط می شود» اما بر طبق استدلال او آزادی بیان و عقاید و آزادی نشر عقاید «عملاً از یکدیگر جدایی ناپذیرند» بدین ترتیب میل در دو مرحله به نتیجه مطلوب می رسد دو اصل بسیار ساده» او نیازمند آزادی تفکر خصوصی است و این نیز به سهم خود نیازمند بیان افکار در محضر همگان». (فولادوند، ۱۳۷۶، ۱۱۳).

میل معتقد است که نبایستی هیچ عقیده تازه ای را خاموش کنیم چرا که با این عمل نه تنها سودی نبرده ایم بلکه صاحب اندیشه را نیز از بین برده ایم؛ و با این اقدام باعث شده ایم که چهره واقعیت روشن نشود واقعیت در صورتی آشکار می شود که در تقابل با اندیشه های دیگر قرار گیرد.

از بین بردن یک عقیده غیر رسمی نه تنها اشتباه بلکه خطرناک است زیرا این کار فرصت آشنایی با عقایدی را که ممکن است درست یا نادرست باشد را از دیگران باز می گیرد.

« میل خاطر نشان ساخت که هر گاه در جامعه ای آزادی مطلق افکار – علمی- معنوی، سیاسی و مذهبی تضمین شده باشد، آن جامعه کاملاً آزاد نیست تاریخ پر از افکاری است که نسلی آن را به عنوان حقیقت نهانی می پنداشتند و تنها از سوی نسل بعدی اشتباه و پوچ شناخته می شوند» (ابنشتاین، ادوین فالکمان، ۱۳۶۶، ۳۵۱-۳۵۰).

پس بایستی عقیده را در معرض نقد و گفتار قرار داد تا روشنی آن هویدا شد نباید به واسطه آنکه اندیشه ای خلاف حقیقت است آن را خاموش کنیم می بایست آن را آزمود .

« زمین تا آسمان فرق است میان عقیده ای که صحت آن قبول شده است به این دلیل که با هر فرصتی که برای آزمایش و رد کردن آن عقیده پیدا شده کسی نتوانسته است بطلانش را ثابت کند و آن عقیده ای که پیروانش صحت آن را پیشاپیش پذیرفته اند فقط به این قصد که نگذارند بطلانش کشف گردد تنها شرط با عقاید دیگران اصطکاک دهد و بطلان دلایل حریفان را اگر پوچ بودند ثابت کند هیچ شرطی جز این نمی تواند موجودی را که عقل و هوش انسانی دارد؛ و به طور منطقی مجاب کند که عقیده اش صحیح و استوار بوده است» (میل، ۱۳۶۳، ۶۵).

میل معتقد است آزادی بیان به پیشرفت تمدن می انجامد، چرا که اگر آزادی عقیده، اندیشه، گفتار نباشد چگونه می توان به بیان حقیقت رسید.

آزادی عاملی است که کاروان بشریت را به نقطه رفیع عظمت و فرهنگ می رساند، به عبارت همواره آزادی، فرهنگ ساز و تمدن آفرین بوده است.

میل، در ابتدا طرفدار برگزاری انتخابات برای تعیین حق سرنوشت ملتها بود؛ و اعتقاد داشت که رای مخفی می تواند از فساد سیاسی حکومت ها جلوگیری کند اما با گذشت زمان نظرش تغییر یافت، او می گوید، مردم بیمارانی هستند که راه درمان خود را نمی دانند؛ و این سیاستمداران هستند که به ارائه راه و دستورالعمل مبادرت می ورزند، حال بیمار آزاد است این درمان را برگزیند یا رد کند زمانی که مردم به نمایندگان خود رأی می دهند، در واقع درمان آنان را پذیرفته اند در حقیقت منتخبین صرف نظر از مشکلات و بیماری مردم، راهی را پیشنهاد می کنند اما صلاحیت وضع قوانین و اعمال حکومت را ندارند پس در کنار و موازات رای مردم که با نام دموکراسی به نام رای اکثریت تعبیر می شود، بایستی اقلیتی فرهیخته در امر قانونگذاری شرکت جویند تا قوانین طی دو مرحله تصویب شود در ابتدا توسط نمایندگان به بحث گذاشته و در منظر گروه اقلیت محک خورده و یعد به صورت قانون معرفی شود او هم چنین از خطر استبداد اکثریت همواره در هراس بود و می کوشید که برای اقلیت، نیز جایگاهی فراهم آورد.

« در یک نهاد انتخاباتی که اعضاء فی الواقع به شور می نشینند بدیهی است که اقلیت باید تابع اکثریت باشد و در یک دموکراسی مبتنی بر برابری که عقاید موکد رای دهندگان می تواند تعیین کنند عقاید مجلس انتخابی باشد. اکثریت مردم از طریق نمایندگان خویش بر آراء اقلیت و نمایندگان آنان غلبه خواهند کرد ولی آیا این دلیل آن می شود که اقلیت یکسر نباید نماینده ای داشته باشد؟ آیا به دلیل لزوم تفوق رای اکثریت بر اقلیت اکثریت، همه آراء را داشته و اقلیت هیچ رای نداشته باشد. آیا رواست که اقلیت حتی صدایش شنیده نشود؟ هیچ چیز جز عادت و الفت دیرین نمی تواند عقل و منطق را دمسای یک بی عدالتی نا بایسته گرداند در هر دموکراسی به راستی مبتنی بر برابری هر بخش جامعه البته به طور متناسب نمایندگان خود را خواهد داشت همیشه اکثریت نمایندگان به اکثریت انتخاب کنندگان متعلق خواهد بود ولی همیشه اقلیت انتخاب کنندگان هم اقلیت نمایندگان را
خواهد داشت و در غیر این صورت حکومت مبتنی بر برابری نخواهد بود بلکه مبتنی بر نابرابری و امتیاز خواهد بود یعنی یک بخش از مردم بر بقیه حکومت می کنند بخشی وجود دارد که حقشان و سهم مساوی نفوذشان در داشتن نمایندگان مجلس از آنان سلب می شود (میل، ۱۳۶۹، ۱۲۶).

میل هم چنین از جمله طرفداران آزادی زنان بود. « برنامه طرفداری از زن استورات میل جزئی از خط مش کلی مکتب لیبرال می باشد وی کاملاً به این نکته توجه کرد که تا زمانی که زن از اسارت جنسی که همواره در آن نگاهداشته شده آزاد نشود و به ویژه حق قانونی پذیرفتنی یا رد کردن ازدواج و حتی بجه دار شدن را به دست نیاورد نمی توان از آزادی حقیقی او سخت گفت» (موسکا و کاستون بوتو، ۱۳۶۳، ۶۳).

در جمع بندی کلی در رابطه با افکارجان استورات میل درباره آزادی باید گفت « آزادی یعنی انجام آنچه که فرد مایل به انجام آن است »اما با یک نکته که می توان آن را خط قرمز آزادی در نظر میل دانست یعنی عدم لطمه و آسیب رساندن به دیگران در راستای بهره جویی از آزادی خود. میل از جمله پیروان سوسیالیست بود اما زمانی که آزادی را در رقابت مشاهده کرد به طور واضحی از عقیده خود به عقب نشست و سمت و سویی مکتب لیبرال را به خود گرفت (بی اف اسکینر،۱۳۷۰، ۵۳).

در انتها لازم به یادآوری است که میل، درباره ی شاهکار عظمت و منزلت انسان می نویسد:
« مسئله ای اساسی فرد و هویت او همواره به وسیله فیلسوف ها، شاعران، پسیکانالیست ها و مردم کوچه و بازار جای گفت و گو بوده است. غرب معمولاً افسانه خود را جزء ارزش های ناب می گذارد که در اوج در ایده آل « خود بودن » متبلور می شود به عبارت دیگر رمز و راز خویش بودن به طوری میانه در بیانیه ای «اصالت فرد» جای دارد و تاریخش بر موارد دستیابی به اصل خود گرائی و ارباب سرنوشت خود بودن می چرخد. این اصل اشارتی به ساختن شخصیت درون است که نوعاً با رهایی از اجبار زور ماسوی مانند مذهب و فشار های سیاسی و سنتها به دست می آید. ایده ال دریافتی خویش به شکل با شکوهی در قرن گذشته به وسیله استورات میل در قلمرو « آزادی» بیان شد.» (تهرانی، ۱۳۸۳، ۹۶- ۹۵).

جان استوارت میل در ردیف اندیشمندان لیبرال کلاسیک جای می گیرد که در تعریف آزادی نوعی از رفتار بشر دوستانه را به وجود می آورد در نگاه برخی تفسیری که میل از آزادی ارائه می دهد با متفکران لیبرال کلاسیک دارای تفاوتهای است اما اگر وی را به عنوان فلیسوفی به حساب آوریم که تاثیر پذیر از بنتام بوده است، بایستی او را یک لیبرال کلاسیک خواند که در مرحله میانی انتقال قرار می گیرد در واقع افکار میل با مکتب کلاسیک در رابطه با آزادی متفاوت ولی از سویی تحت تاثیر عقیده و اندیشه متفکران لیبرال کلاسیک است.

اگر میل را در زمره متفکران لیبرالیسم کلاسیک قلمداد کنیم با بروز افکار او می توان نتیجه گرفت که در تحول لیبرالیسم به لیبرال دموکراسی آزادی منفی جای خود را به آزادی مثبت می دهد در لیبرالیسم اولیه آزادی به معنای امنیت جان و مال فرد از هر گونه تعدی و تجاوز خارجی(از جمله تجاوز دولت)است در حالی که در لیبرال دموکراسی آزادی یعنی توانائی انتخاب و قدرت برخورداری فرد از حقوق طبیعی در این معنا دولت هم مسئولیت می باد که در صورت نیاز به افزایش توان فرد کمک کند.(همان، بشیریه، ۲۰).

منابع

واربرتون، نایجل، “آثار کلاسیک”، ۱۳۸۲، ترجمه مسعود علیا، تهران، نشر ققنوس.