برای رسیدن به یک چارچوب نظری در رابطه با شناخت نویسنده ای چون هدایت ما به راحتی نمی توانیم از یک نگاه ساده انگارانه استفاده کنیم؛ حداقل از آن جا که پیش زمینه های زیادی در رابطه با او چه در بین روشنفکران و نویسندگان و چه بین عامه ی مردم وجود دارد. در ابتدا ما به تاریخ و موقعیت اجتماعی و فرهنگی که او به دنیا آمده است می پردازیم. به نظر می رسد در این صورت می توان به افکار و شرایطی که از بیرون به ذهنیت هدایت تحمیل شده است پی برد. شاید در این رابطه مهم ترین سوال این باشد که آیا هدایت توانست در طول زندگیش از نفوذ شرایط اجتماعی-فرهنگی که در آن زندگی می کرد بیرون بیاید. جوابی بدیهی می توان به این سوال داد که به هر حال وقتی فردی توانایی نویسندگی و تفکر را دارد یعنی توانسته به نگاهی عینی در رابطه با موقعیت اجتماعی – فرهنگیش برسد و تعریفی از آن داشته باشد. بنابرین مهم است بعد از شناخت موقعیت اجتماعی –فرهنگی هدایت زندگی شخصی اش را نیز در نظر داشته باشیم و علاوه بر آن ببینم در آثارش چگونه به احساسات و افکارش شکل می داده و واقعیت های اجتماعی را می دیده است. کودکی هدایت در دوره مشروطه سپری شده است؛ دورانی که تازه قبایل مختلف ایران برای زندگی ملزم می شدند در کنار هم قرار بگیرند و وجود یکدیگر را تحمل کنند؛ هر چند این امر به ساده گی اتفاق نیفتاد و فراز و نشیب های زیادی در پی داشته است. به هر حال همان طور که رفته رفته راه سازی در ایران اتفاق می افتاد مردمی که پراکنده در این سرزمین پهناور دور از هم زندگی می کردند دیده شدند. مردم ایران ترجیح می دادند برای در امان ماندن از چپاول شدن از سوی شاهان ایران در نقاطی دور از دسترس زندگی کنند. اما شهرسازی و به وجود آمدن طبقه ی بازاری سنتی تغییر و تحولی در ساختار موقعیت زیستی – اقتصادی مردم ایجاد کرد. تا قبل از هموار شدن راه سازی بازاری ها توان ارتباط برقرار کردن با یکدیگر برای رسیدن به یک طبقه نداشتند و آن ها درگیر مسائل قبایلی و ارتباطات رو در روی عاطفی بیشتر بودند. به هر حال اساس راه سازی در دوران رضا شاه و همراه با یک دیکتاتوری اتفاق افتاد که مطمئنا یک فضای بسته در ایران از نظر فکری ایجاد کرده بود. همان طور که طبقه بازاری سنتی شکل می گرفت روشنفکران کسانی که به غرب برای تحصیلات می توانستند بروند طبقه متوسط تحصیل کرده را تشکیل می دادند.
در این بین مطمئنا زندگی مردم نیز دچار تغییر و تحولات می شد؛ حداقل رسم و رسوم شان دیده می شد که می توانست دست مایه نوشتن برای نویسندگانی چون هدایت شود. مردم ایران در دوران دیکتاتوری رضا شاه که دوران زندگی هدایت نیز هست با مواردی روبرو شده اند که عقایدشان به چالش کشیده شده است و آن ها مجبور بودند برای حفظ و در امان بودن عقایدشان به روحانی های سنتی پناه آورند که سوالات و تردیدهای ذهنشان بی جواب نماند. حالا هدایت در این دوره چگونه زندگی می کرده است. گفته می شود او در خانواده ایی اشرافی به دنیا آمده است این در حالی است به گفته ی نویسنده ی اجتماعی چون کاتوزیان جامعه ی ایران دارای یک طبقه اریستوکراسی نیست از آنجا که پادشاهان در ایران هرگز به طبقه ای وابسته نبودند و این ثروتمندان بوده اند که به آن ها وابستگی داشته اند. در نتیجه شاهان ایرانی هر لحظه که اراده می کردند می توانستند یک ثروتمند را تبدیل به یک گدا کنند. دقیقا مشروطه اتفاق افتاد که حکومت قانون در ایران به وجود بیاید و مردم بتوانند با امنیت خاطر برای زندگی، اعتقادات و ثروت خویش برنامه بریزند. ظاهرا مبارزه برای آزادی بود اما تعریفی که از آزادی برای مشروطه خواهان وجود داشت قانون بود. مطمئنا این تضادهای اجتماعی باعث به وجود آمدن ساختاری خاص در روانشناسی مردم عادی، روشنفکران، ثروتمندان، بازاری ها و … شده است. پس هنگامی می گوییم هدایت در خانواده ای اشرافی به دنیا آمده است باید این نکته را در نظر داشته باشیم که خانواده ی او و حرکات شان زیر نظر بوده است آن ها نمی توانستند آزادی کامل برای زندگی شان در زمان حکومت رضاشاه داشته باشند. مطمئنا محافظه کاری خاصی در ذهنیت آن ها وجود داشته است. خود هدایت می گوید: «دوران خردسالی و شباب من در چهارچوب بسته ی یک تربیت سر براه و زیر نظر پدر و مادری مهربان ولی سخت گیر گذشته است. در تمام مدت تحصیلی اجازه نداشتم جز در مدرسه با رفقایم معاشرت و حتی بازی کنم، یا در رفت و آمدم تاخیر داشته باشم. غیر از خویشاوندان، فقط دو سه نفر هم کلاسی داشتم که گاهی به خانه ی ما می آمدند و به ندرت پیش آمده بود که من به خانه ی ایشان بروم – که آن هم فقط برای مرور درس بود.» این شیوه ی تربیت مطمئنا زوایه ی دید هدایت را تحت تاثیر قرار داده است. هدایت در برابر این رفتار سعی می کند برای خود مفری پیدا کند و به قول خودش همانا چیز خواندن بود. هدایت می گوید که در این جا هم باز به مشکل بر می خورده است: «مادرم که زن باهوشی است و غالبا مرا می پائید، وقتی میدید که بر خلاف معمول با اشتیاق به کتاب درسم توجه دارم، ملتفت می شد که کاسه ای زیر نیم کاسه است و مچم را می گرفت و جزوه ی کذائی را توقیف می کرد.» با این حال هدایت از خواندن هر چه به دستش می افتاده روگردان نبوده است. گویی هدایت در کنار اتفاقات متعددی که از نظر سیاسی – اقتصادی در دوران کودکی و نوجوانی اش برای مردم عادی می افتاده دور بوده است. چون او نه دچار مشکلات معیشتی بوده و نه خانواده اش آن قدرها آزادش می گذاشتند که بتواند مانند یک مشاهده گر همدل با مردم ارتباط داشته باشد. در این جا می توان به این اشاره کرد که هدایت در کودکی به گونه ای تربیت شده که از دریچه ی عقل گرایی و نظریه اطرافش را بشناسد. عقل گرایی را چگونه می توان تعریف کرد؟ هنگامی ما باور داشته باشیم حقیقتی بیرون وجود دارد و این انسان است که برای شناخت این حقیقت باید تلاش کند و درباره اش به تفکر بپردازد به تعریفی از عقل گرایی نزدیک شده ایم. هدایت کوچک نمی تواند راحت و آزاد کتاب غیر درسی بخواند و هدایت کوچک حق بازی با همسالان خود را آن گونه که دوست دارد ندارد. او ناچار است در گوشه ای بنشیند و درباره ی اطرافش فکر کند و یاد می گیرد حتی آن ها را بنویسد. کسی مانند آقای فلسفی مدیر مسوول هفته نامه امید که مقاله ی هدایت را هنگامی که سوم دبیرستان بوده چاپ کرده است، رو به هدایت می کند و می گوید: «اتفاقاتی که در ایران می افتد جالب نیست که نوشته بشود. در صورتی که کافی است آدم دو روز در شهر پاریس بگردد و مطالب زیادی برای نوشتن بیابد.» گویی قشر روشنفکر در ایران همگی از یک رویکرد عقل گرایی، مردم و اتفاقات روزمره شان را می دیدند و آن ها را با کشورهای غربی مقایسه می کردند. این رویکرد باعث می شود نویسنده یا روشنفکر دچار دوپاره گی ذهنی شود و تصور کند باید واقعیت با تعریف آن ها هماهنگ باشد در غیر این صورت ارزش ندارد.