انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

نوشته ای در آستانه نوروز

محمد نوزعیم

اراده ، امید و دروغ
یا باید با ننگ هم آهنگ شدن
پس با لگد و ستور در جنگ شدن
یا عارف از آنگونه که می باید بود
یا در پی هر حیله و نیرنگ شدن
“نیما یوشیج”

«در زندگی زخمهایی هست که مثل خوره در انزوا روح را اهسته می خورد و می تراشد. این دردها را نمی شود به کسی اظهار کرد چون عموما عادت دارند که این دردهای باورنکردنی را جزو اتفاقات و پیش امدهای نادر و عجیب بشمارند و اگر کسی بگوید یا بنویسد مردم بر سبیل عقاید جاری و عقاید خودشان سعی می کنند ان را با لبخند شکاک و تمسخرامیز تلقی کنند.زیرا بشر هنوز چاره و دوائی برایش پیدا نکرده و تنها داروی فراموشی توسط شراب و خواب مصنوعی به وسیله ی افیون و مواد مخدره است ولی افسوس که تاثیر این گونه داروها موقت است و پس از مدتی به جای تسکین بر شدت درد می افزایند .»۱
چهار امر مسلم و اساسی شاکله مکتب اگزیستانسیالیسم را شکل می دهند که عبارتند از: آزادی، مرگ، تنهایی و پوچی. هر کدام از این “امر”ها به نوبه خود دنیایی وسیعی از اندیشه و فلسفه پوشش می دهند. اگر ما آزادی را دیدگاه اگزیستانسیال بخواهیم موکاشفه بکنیم به طور خیلی اجمالی به این اصل می رسیم که همه چیز در ذات و وجود “بشر” خلاصه می شود.
از این دیدگاه قبول نماییم که انسان ها مسئول تمامی اعمال و رفتار خود درجامعه هستند، باید تمام اتفاقات و رخ داد ها با تمامی جوانب و نتایج [ درست یا نادرست] که در پی دارند، انسان ها در رأس آن خواهند بود.

ما تفکر می کنیم، و در تفکر خود آرزوهای زیبا و بزرگی می پروانیم. اروین دیالوم در کتاب « روان درمانی اگزیستانسیال» خود ، اشاره کرده است : « این [اراده ] عامل ذهنی و روانی است که آگاهی و دانش را به عمل بدل می کند وپلی است میان آرزو وعمل این وضعیت ذهنی و روانی است که مقدم بر عمل است(ارسطو). همان طور که حافظه ، ابزار دستیابی به گذشته است عامل روانی «ابزار دستیابی به آینده « است (آرنت). نیروی ست که به خودی خود زنجیره ای متوالی را می آغازد(کانت). جایگاه تصمیم گیری و «عامل درونی مسئول حرکت» است (فاربر). عامل تعیین کننده در تبدیل تعادل به فرایند تغییر است… کنش واسطه میان بینش و عمل و به شکل کوشش یا اراده تجربه می شود(ویلیس) .همان مسئولیت پذیری ست که در مقابل آگاهی از مسئولیت قرار می گیرد. همان بخش از ساختار روانی ست که « ظرفیت ایجاد گزینه ابزاری « را داراست( آری یتی). نیروی ست متشکل از قدرت و آرزو؛ همان « عامل تلاش» ، و «محرک اصلی عمل» است. (۴۰۹ص و ۴۱۰)۲

همگی در آرزوی رسیدن به بهترین شیوه زیستن در آسایش و آرامش هستیم. اگرچه در خود این رسیدن تضاد اساسی و غیر قابل انکار وجود دارد. ما اراده می کنیم از سپیده صبح تا شب یا حتی نیمه شب در حال کار کردن در شغل انتخاب شده یا به صورت جبرگرایی در حال انجام دادن شغل محول شده به مان هستیم. چگونه می شود با این وضعیت به یک آرامش و اسایش دست پیدا کرد؟
واژه «اراده» این ایراد را دارد که تعاریف متعدد و اغلب متضادی دارد. برای مثال ، شوپنهاور در اثر اصلی اش، جهان به مثابه اراده و بازنمایی ، اراده را نیروی زندگی می داند: «نیروی بی منطق ، قدرت کورکورانه ی پیکار که بی هدف و بی برنامه عمل می کند»؛ در حالی که نیچه در اراده معطوف به قدرت ، خواستن را معادل قدرت و فرمان دادن می داند: « اراده همان چیرگی ست؛ اندیشه ی فرمان دهنده در ذات اراده نهفته است.»
این تضاد ریشه در این واقعیت دارد که اراده در ارتباط تنگاتنگ با آزادی ست؛ زیرا صحبت از اراده ای غیر آزاد بی معناست، مگر آنکه مانند هابز و اسپینوزا معنای اراده را تغییر دهیم و آن را به جای واقعی خواست و تصمیم ، خیالی باطل بدانیم.» (ص۴۱۰)۳
اگر اشتباه و یا خطایی از ما سر می زند، نباید دیگران را عامل و مسبب آن خطا و اشتباه بدانیم. به راستی آیا ما مجاز هستیم که برای سرپوشی خطاها و اشتباهاتمان به یکدیگر وعده تو خالی و دروغین و امید واهی و پوچ برای بهتر شدن آینده بدهیم یا خیر؟
جامعه ی که هر روز و روز به روز دچار ناامیدی می شود و امید در آن جامعه کم رنگ می شود، آیا مجاز هستیم دروغ بگویم؟ برای مثال بگویم که آینده درست می شود! اصلا آینده چگونه درست خواهد شد؟
امید مانند یک بخیه می مانند. با این تفاوت کارکردی که بخیه مرهمی هست برای زخم های جسمی ولی “امید” دادن مرهمی بس مهم برای جراحات ذهنی ، روحی و روانی جوامع بشری.
در جامعه فعلی ما ، حین صحبت و گفتگو در هر مکان چه نیمکت پارک، چه در صف نانوایی و بانک و چه در مترو، وقتی صحبت از وضعیت کنونی به میان می آید، شاید متوجه شده باشیم که چقدر نگاه و دیدگاه منفی گرایانه شده و به سوی ناامیدی سوق پیدا کرده است. که البته علت و دال های فراوانی را می توان برای این رخ داد بررسی و تفسیر نمود که از حوصله این مطلب کوتاه خارج است. سوال مهمی که در این میان مطرح هست و ما در پاراگراف فوق به آن اشاره کردیم ، آیا برای بازگرداندن امید به دل جامعه وعده های دروغین بدهیم، تا چه حدی مجاز هستیم؟
«در جمع ها معمولاً نوعی دروغگویان بی ضرر وجود دارند که به گفتن روایات شگفت انگیز بسیار علاقه منداند. معمولا نیت این افراد این است که مردم را خرسند و سرگرم کنند.» (ص۱۲۵، دیوید هیوم).
ولی بعضی ها هستند که با دروغ گفتن شان اساس جامعه را به هم میریزند. این دروغگویان بشدت موجودات خطرناکی برای روح و روان انسانهای ناامید هستند.
دروغ گفتن یکی از اخلاقیات زشت و ناپسند تقریبا در تمامی فرهنگ ها به حساب می آید. برای رسیدن به یک آرمان شهر و یا همان مدینه فاضله باید دروغ ریشه کن شده باشد و همه در مساوات ، برابری و صلح و آرامش زیست بکنند. آرامان گرایی و ایده آلیسم با “دروغ” در تضاد و تقابل است.
اگر ما اینکه امید و امید به زندگی را به حامعه بخواهیم بازگردانیم بهتر است که از خودمان همه چیز را آغاز بکنیم. بله ، اولین تحول اساسی و شاید مهم ترین تحول به “درون” خودمان برمی گردد.
اگر ما در زندگی شخص خود هنگام انتخاب هایمان تلاش کنیم همه جوانب را در نظر بگیریم و از تجربه دیگران استفاده بهینه بکنیم شاید از خطاها و اشتباهاتمان کاسته می شود و ضریب آن به سمت صفر حرکت می کند و این اتفاق می تواند سرآغاز بازگشت امید به زندگی است. با دروغ گفتن فقط لحظات آنی و لحظه ای نابسامان و اوضاع وخیم شخص ناامید سرپوشی می کنیم. وقتی که بعداً دروغ ثابت بشود و صداقتی در کلام نبوده است، شاید شخص مقابل دچار افسردگی حاد بشود واین بیمار روانی خود می تواند، بستر ساز یک بحران در جامعه بشود. ولی اگر دروغ گفتن بتواند زندگی یک شخص را نجات بدهد، به نظر می آید آنجا اخلاق حکم می کند او را تا حد فراوان هم زبان و همدل شد تا امید را به او بازگرداند. این کلام و سخن یک تبلیغ نبوده و نیست.
به نظر نگارنده تا آنجایی که در توان داریم واقع گرا و واقع بین باشیم، فقط هنگامی که در یک شرایط بسیار خاص قرار داریم. چون ما با موجودی به نام انسان روبه رو هستیم. انسانی که هر لحظه و هر زمان امکان این را دارد که در رفتار و اخلاق خود تحول اساسی ایجاد بکند. ما قبل از اینکه بخواهیم به یکدیگر به خاطر بازگرداندن امید به زندگی دروغ بگوییم، با کمک کردن به یکدیگر و یاری رساندن [همیاری مثبت ] به هم می توانیم هم امید را زیاد بکنیم و هم می توانیم از گفتن دروغ پرهیز بکنیم.
۱ هدایت صادق ، پیام کافکا و بوف کور، انتشارات مجید، تهران ۱۳۸۳
۲ یالوم اروین د.، روان درمانی اگزیستانسیال، نشر نی، ترجمه دکتر سپیده حبیب، تهران : چاپ چهارم ۱۳۹۲
۳ همان
۴ دیوید هیوم، جستاری در باب اصول اخلاقی، ترجمه مجید داودی، نشر مرکز، تهران: ۱۳۸۸

این مطلب مربوط به ویژه نامه نوروز ۱۳۹۷ انسان شاسی و فرهنگی می باشد.