انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

نوروز و میر نوروزی

نوروز و میر نوروزی

بهار مختاریان

سخن در پرده می گویم چو گل از غنچه بیرون آی

که بیش از پنج روزی نیست حکم میر نوروزی

(حافظ)

درباره ی نوروز سخن بسیار گفته شده است. اما در اصل این جشن با روزهای پنجه پیش از اعتدال بهاری و جشن فروردینگان همزمان شده است. جشن فروردینگان همان جشن بزرگداشت روان درگذشتگان یا فروشی ها ست. فروشی ها در مهریشت، بند صدم با آب و گیاه مربوطند. باور به روان شدن چشمه ها از روان نیاکان و یا سبز شدن گیاهان از آنها نزد اقوام مختلف دیده می شود(۱). در یشت سیزدهم گفته می شود که از شکوه و فرّ آنها آسمان و زمین می درخشند و زمین نگه داشته می شود؛ آنان از چارپایان پاس می دارند و بادها را به وزش درمی آورند؛ از شکوه آنان است که زنان باردار می شوند و خورشید و ستارگان راه خود را در بالا می پیمایند. گرچه در گاهان از واژۀ فروشی اثری نیست اما نیبرگ واژۀ «توشنی شاذ» (tušnišāδō) را به معنی «زیرزمین نشیننده» همین ارواح نیاکان می داند که پیوند با میتره و انجمن او دارد (۲). بازمانده ی چنین باوری را در آیین خانه تکانی، و سفره چیدن نوروز می بینیم که نمودی از پذیرایی از ارواح نیاکان است که در این ماه به دیدار خویشان می آیند. در هر حال در زمانی از ترکیب جشن بزرگداشت اروح نیاکان با جشن سال نو «نوروز» امروزی شکل گرفته است که به پژوهشی جدی نیاز دارد.

اما در این مقاله به آیین میرنوروزی که آیینی بسیار کهن در پیوند با جشن سال نو یا نوروز است، می پردازم. آیین میر نوروزی بازمانده ی آیین قربانی انسان در دوران های باستان است. کافی است نگاهی کوتاه بر آیین های قربانی بیندازیم تا به تلاش گسترده ی آدمی برای تاثیر بر جهان پی ببریم. آدمی با اجرای گوناگون از آیین های قربانی کوشیده است جهان را اداره کند. یکی از آیین های کهن و بسیار گسترده که در آغاز ارزش کیفی خاصی برای آدمی داشته و با اجرای آن کوشیده است تا خود را در نظم جهانی شریک کند، آیین قربانی کردن انسان در آغاز سال است. در جریان قربانی، انسان یا برای رسیدن به هدفی قربانی می کند و یا پس از رسیدن به آن. در صورت نخست آدمی از نتیجه ی قربانی خود مطمئن نیست ولی به اجرای آن باور دارد و چگونگی کیفیت آن نوعی ضمانت بهتر در رسیدن به نتیجه است، اما در صورت دوم اجرای آن بیشتر جنبه ی شکرگزاری دارد. قربانی انسان درنزد اقوام مختلف نمونه هایی بسیار دارد و فریزر در جلد سوم «شاخه ی زرین» موسوم به «کشتن شاه دنیوی» (۳) به نمونه های بسیاری از این آیین در میان مردم آفریقا، آسیا و اروپا اشاره کرده است. همچنین موک (Mogk) در کتاب «قربانی انسان میان ژرمن ها» (۴) نمونه های بسیاری از اجرای این آیین را چه پیش از مقصود و چه پس از آن برای ایزد ادین، ایزد جنگ، توضیح داده است. موک بر این باور است که در بیشتر فرهنگها قربانی انسان رایج بوده، ولی این فرهنگها با گذار از مراحل ابتدایی تمدن صورت قربانی انسان را چه کمی و کیفی کاسته اند و به جای قربانی فرد بیگناه، گناهکاران، زندانیان و یا برده ها را گذارده اند و به مرور زمان به جای انسان حیوانات و یا صورت های انسان نما را نشانده اند. به گمان او این صورت های کم رنگ شده ی قربانی انسان همچنان باقی مانده و تا امروز دیده می شود. او بهترین نمونه ی این تحول را در داستان ابراهیم و اسحاق در تورات نشان می دهد که در آن ابراهیم قصد قربانی اسحاق را دارد ولی از سوی خداوند وحی نازل می شود که قوچی را به جای او قربانی کند و به نظر او تغییر قربانی انسان به قربانی حیوان به جهت اهمیت آن در تاریخ ثبت شده است. در «کشتن شاه دنیوی» فریزر نشان می دهد که شاهی یا پس از دوران امارت ِ از پیش تعیین شده ای قربانی می شد و یا هنگام بلاهای طبیعی، جنگ و یا به جهت ضعف نیروهای جسمی اش. در همه ی این موارد شاهی را، یکی از خاندان شاهی و یا شاه نمایی را قربانی می کرده اند. یکی از نمونه هایی که فریزر گزارش می کند، اجرای این آیین در بابل است. در بابل، در ادوار تاریخی آن، گرچه تصدی امارت شاهی در عمل به اندازه ی طول عمر شاه بود، با این همه ظاهرا سالیانه بوده است. هر ساله در جشن زاگموک (Zagmuk) شاه ناگزیر بود که با گرفتن دستان مجسمه ی مردوک در معبد اآگیل (Eagil) در بابل، قدرت خویش را احیاء کند. حتی هنگامی که بابل به تصرف آشوریان درآمد، از شاهان این کشور انتظار می رفت که دعوی تاج و تخت خویش راهر ساله با آمدن به بابل و برگزاری آن رسم باستانی در جشن نوروز، قانونی سازند، برخی از آنان این وظیفه را چنان دشوار می دیدند که به عوض ملغی کردن این رسم، از لقب پادشاهی (بابل) چشم می پوشیدند و به عنوان حاکم اکتفاء می کردند. از این گذشته، به نظر می رسد که در ادوار بسیار دور، گرچه نه در دوران تاریخی، شاهان بابل نه فقط از تخت خویش دست می کشیدند، بلکه حتی در پایان امارت سالیانه از زندگی خود نیز به اجبار دست می شستند. دست کم این استنباطی است که شاهد زیر به آن اشاره می کند: به گفته ی مورخ برسوس که در مقام کاهن بابلی سخن می گوید، جشنی در بابل مرسوم بود به نام Sacaea که هر ساله برگزار می شد. آغاز این جشن در روز ششم ماه Lous و به مدت آن پنج روز بود. طی این پنج روز سروران و مخدومان جای خود را عوض می کردند و بندگان فرمان می دادند و سروران از آنان اطاعت می کردند. زندانی محکوم به مرگی را جامه ی شاهی می پوشاندند و او بر تخت شاهی می نشست و هر فرمانی که او را خوش می آمد، از خوردن و پوشیدن گرفته تا حرم شاهی به اجرا می گذاشت. اما در پایان این پنج روزه، او را با همان جامه ی شاهی می پیچیدند و می کشتند. این آیین که به نظر شوخی وحشتناکی می آید، در اساس اجرای آیینی است که در آن فرد محکوم باید به جای شاه کشته می شد، و برای آن که کاملا به جای شاه کشته شود، می توانست به مدت کوتاهی از تمامی حقوق شاهی برخوردار گردد. با گذر زمان از آن جاکه قربانی فرد بیگناه باعث جریحه دار کردن احساسات مردم می شد، فرد مجرمی را به این امارت کوتاه منصوب می کردند. درواقع، در اصل خود شاه را در بابل در جشن Sacaea می کشتند و این همان آیین Zagmuk یا Zakmuk در نوروز است که در ادوار متاخر شاه با اجرای مراسم مذهبی در معبد مردوک قدرت خود را احیاء می کرد. از اجرای همیین آیین در کتیبه ی آشور حدون یاد می شود. آیینی مشابه به این در ایتالیا نیز مرسوم بود به نام Saturnalina که در آن سروران و بندگان جای خود را عوض می کردند و به فردی جامه ی شاهی می پوشاندند و او اجازه داشت تمامی امیال خود را برآورده سازد و پس از آن او را می کشتند. استرابو نیز از جشنی در آسیای صغیر نام می برد که در ستایش ایزدبانوی آناهیتا بود و در آن مردم به عیاشی و خوشگذرانی می پرداختند و عیاشان به جامه ی سکایی در می آمدند و زنان و مردان شبانه روز به باده گساری می پرداختند(۵) . جالب این جاست که بازمانده ی این مراسم را در جشن اسفندگان که در ستایش ایزدبانوی سپنته آرمئیتی است، می بینیم. بیرونی این جشن را در این ماه مردگیران نامیده است (۶) . نظامی نیز در اسکندر نامه از این بی بند وباری نوروزی گزارش می دهد (۷). ناصر فکوهی در مورد ویژگی این گونه آشوب ها پیش از برقراری نظم در چنین جشن هایی تحلیل مفصلی دارد و تفکر اسطوره ای حاکم بر چنین جشن هایی را توضیح داده است (۸).

قربانی انسان در نزد شاهان خزر هم گزارش شده است و یاقوت در کتاب خود به نقل از ابن فضلان که به این ناحیه سفر کرده است به این رسم اشاره کرده است (۹).
تا آنجا که نگارنده خبر دارد تاکنون پژوهشی از آیین قربانی انسان در ایران نشده است . در این گفتار می کوشم که آیین میرنوروزی را همان بازمانده ی آیین قربانی انسان معرفی کنم؛ آیینی که حتی تا چندی پیش عینا در آن قربانی انسان اجرا می شده است. آن چه درباره ی این آیین به دست ما رسیده، آن قدر اندک است که آن را نه به عنوان آیینی ناشناس روزگاران کهن بر ما می شناساند و نه پیوند آن را با اسطوره ای گم شده روشن می سازد. صرف نظر از بازمانده های اندک از این آیین ناشناخته، گویا ما را نیز عادتی نیست تا بر ژنده پاره های آیین ها و روایات خود نظری جدی تر بیاندازیم. کهن ترین منبعی که در آن از میر نوروزی سخن رفته است و به دوران پنج روزه ی امارت او که از این حیث به آیین بابلی یاد شده می ماند، شعر حافظ است:

سخن در پرده می گویم چو گل از غنچه بیرون آی که دبیش از پنج روزی نیست حکم میر نوروزی

شادروان قاسم غنی در یاداشتهای خود در حواشی دیوان حافظ درباره ی این بیت از مواردی که در متون مختلف درباره ی میرنوروزی آمده است، یاد می کند. برای مثال در جلد دوم تایخ عالم آرای عباسی ص ۳۲۳-۳۲۴ تحت عنوان «دکر دفع ضالۀ ملاحده که در این سال (یعنی سال هفتم جلوس شاه عباس اول) به تقویت شریعت غرا روی داد» می نویسد که درویش خسرو قزوینی به کسوت درویش درآمده، مدتها سیاحت کرده بود و در قزوین تکیه ی ساخت. شاه عباس اول گاهی نزد او می رفت و بر شاه عباس مسلم شد که جمعی از دراویش ِتکیه دعویهای بزرگ کرده سخنان بلند می گفتند. الحاد آنان بر شاه مسلم شد. در وقتی که شاه عباس عازم لرستان بود به گرفتن درویش خسرو و اتباع او امر فرمود. بعد می گوید « چون در این سال منجمان القاء کردند که آثار کواکب و قرانات علوی و سفلی دلالت بر افناء و اعدام شخصی عظیم القدر از منسوبان آفتاب که مخصوص سلاطین است می کند و محتمل است که در بلاد ایران باشد … مولانا جلال الدین محمد منجم یزدی که در این فن شریف سرآمد زمان و در استدلالات احکام نجومی مقدّم اقران است، آن نحوست را بدین تدبیر دفع نمود که حضرت اعلی در آن سه روز که معظم تاثیر قران و تربیع نخستین است خود را از سلطت و پادشاهی خلع کردند، شخصی از مجرمان را که قتل بر او واجب شده باشد به پادشاهی منسوب سازند و در آن سه روز سپاهی و رعیت مطیع فرمان او باشند که ماصدق امر پادشاهی از او به فعل آید و بعد از سه روزآن مجرم را به شحنۀ نحس اکبر قران و جلاد حادثۀ دوران سپارند که به قتلش پردازد، همگنان این رای را صائب شمرده قرعۀ اختیار به نام استاد یوسف ترکش دوز افتاد که در شیوۀ الحاد از ربقا پای پیش ترک می نهاد… حضرت اعلی خود را از سلطنت خلع فرموده و اسم پادشاهی بر آن خون گرفته اطلاق فرمودند… بعد از سه روز از لباس مستعار حیات عریان گشته، از تخت بر تخته افتاد و بعد از واقعۀ مذکور حضرت اعلی مجددا بر مسند فرماندهی جلوس فرمودند (۱۰).
شادروان قزوینی نیز در توضیح این بیت حافظ از مقریزی شاهدی آورده که در مصر هنگام نوروز، قبطیان چندین روز جشن می گیرند و در تمام آن چند روز مردم در کوچه ها به یکدیگر آب می پاشیدند و تخم ماکیان پرتاب می کرده اند و با تازیانه های چرمی با یکدیگربه نبرد می پرداختند و انواع بازیها و عیش و نوش و مسخرگیها به عمل می آورده اند. در روز نوروز امیری موسوم به امیر نوروز سوار می شد. خوانندگان و زنان روسپی در زیر قصر لؤلؤ، جایی که خلیف ایشان را می بیند جمع می شوند و آواز می خوانند و آشکارا آن جا شراب و فقاع می نوشند. قزوینی بر این باور است که میر نوروزی یا پادشاه نوروزی در ایران نیز رسمی در ایام نوروز بوده محض تفریح عمومی و خنده و مضحکه که او را بر تخت می نشانیده اند (۱۱). نتیجه گیری مرحوم قزوینی از این آیین، مستدل نیست.
از اجرای این رسم در کردستان هم یاد شده است. در این آیین، امیر بهاری دارای خدم و حشم مفصلی است که شامل دو وزیر و یک دبیر و دسته ی خنجرزنان و مرد «گوپال زیوین” که مامور ابلاغ فرمانهای امیر بهاری ست، دسته ی موزیک و آوازخوانان و وشکه رن که غالبا لباسی از پوست حیوانات دارد و به هر که هر چه می خواست می گفت جز به امیر بهاری. در این آیین، امیر بهاری سقوط جالب توجهی دارد. او به محض خندیدن یا صحبت کردن با یک نفر (غیر از وزیران) مفتضحانه معزول می شد، به ویژه در پایان جشن. امیر بهاری با دانستن این امر بایست خود را به جای امنی برساند. اگر امیر بهاری در هنگام پناه بردن به پناهگاهی موفق نمی شد، به دست مردم رسوا می شد و مورد کتک کاری و توهین قرار می گرفت. نام این امیر بهاری در کردستان میرمیرین است و عبدالله ایویبان این نام را مکرر امیر می داند و دلیل آن را جلوس امیران متعدد می داند و پسوند ین در زبان کردی را علامت بازی می داند که در توپین، بازی با توپ، باقی مانده است (۱۲). اما به گمان من این معنی کمی دور از ذهن است و نام کردی «میرمیرین» بیشتر به معنی میر میرنده (شاه کشته شونده) است تا نشانه ی بازی و تکرار! از اجرای ای آیین در خراسان و تهران نیز یاد شده است.
گروفید بر آن است که چهار مرحله در تطور آیین قربانی انسان وجود دارد: ۱- شاهی دنیوی به طور منظم قربانی می شد؛ ۲- شخص دیگری به جای شاه می نشست و به طور منظم قربانی می شد؛ ۳- به مرور زمان انسانی را در مواقع اضطراری قربانی می کردند و در برخی نمونه ها حیوانی را به جای او قربانی می گردند؛ ۴- سرانجام قربانی دیگر انسانی نیست اما به گونه ای رفتار می شود که نشان دهد زمانی این گونه بوده است.

در شواهدی که از منابع ایرانی یاد کردیم چهار نکته ی مهم به چشم می خورد: ۱- در همه ی آنها شاه نمایی به امارت می نشیند؛ ۲- مدت فرمانروایی او از یک تا سه هفته است و یا آن گونه که در شعر حافظ آمده است مدتی پنج روزه برای امارت او تعیین شده که با صورت بابلی هم شباهت دارد؛ ۳- زمان اجرای آن در روز نو از سال نوست ؛ ۴- عزل او یا آن گونه که در تاریخ عالم آرای عباسی داریم به مرگ او می انجامد و همان قربانی انسانی در صورت اولیه را نشان می دهد. برپایی اجرای قربانی انسان تا دوران صفویه اهمیت بسیار دارد و از سویی استفاده از این آیین تا این دوران مرسوم بودن و رواج داشتن و شناخته بودن این آیین نزد مردم و به عبارتی پذیرایی مردم ازاین رسم را نشان می دهد، و از سوی دیگر کاربرد سیاسی آن توسط شاه و همراهانش از لحاظ جامعه شناسی می تواند جالب توجه باشد. در نمونه های متاخر دیگر مراسم میرنوروزی با توهین و کتک زدن او پایان می پذیرد که همه می توانند صورت تخفیف یافته ای از کشتن شاه را در صورت های اولیه نشان دهند. به عبارتی با این کار همان مرحله ی چهارم در گفته ی گروفید را داریم که با میرنوروزی به گونه ای رفتار می شود که زمانی او قربانی می شده است.
خلاصه آن که در ماه اسفند و فروردین مراسم گوناگونی اجرا می شد که ریشه ی برخی به چند هزار سال پیش برمی گردد و بررسی هر یک از این آیین ها می تواند ما را در شناخت نوروز در فرهنگمان یاری رساند.

* این مقاله نخستین بار در سال ۱۳۷۸ در مجله ی ایرانشناسی آمریکا به چاپ رسید و در اینجا صورت خلاصه ای از آن در اختیار خوانندگان قرار می گبرد.
۱- نیبرگ، دین های ایران باستان، ترجمه ی سیف الدین نجم آبادی، ص. ۶۴.
۲ – همو، ص ۱۱۸.
۳ – Frazer, J.G., (1990), The Golden Bough, part III. The dying God.
۴ – Mogk, E., (1909) Die Menschenopfer bei den Germanem, Leipzig.
۵ – Frazer, J., The Golden Bough, part. VI.
۶ – بیرونی، ابوریحان، (۱۳۷۷)، آثار البااقیه، ترجمه ی اکبر دانا سرشت، تهران.
۷- شرفنامه، کلیان خمسه، ص۹۷۱-۹۷۲.
۸ – فکوهی، ناصر، “از اسطوره تا جشن”، گسترۀ اسطوره، صص۱۴۷-۲۰۷.
۹ – Frazer, J., “The Killing of the Khazar kings” in: Folk-Lore.
۱۰ – غنی، قاسم، یادداشت های قام غنی بر دیوان حافظ، به کوشش اسماعیل جباری، ص ۲۸۷-۲۸۸.
۱۱ – قزوینی، «میرنوروزی»، مجلۀ یادگار، سال یکم، شمارۀ ۳، ص ۱۳-۱۶.
۱۲- ایوبیان، عبدالله، “میرنوروزی”، نشریۀ دانشکدۀ ادبیت تبریز، سال چهاردهم، ۱۳۴۱، ص ۹۹-۱۱۲.