۱-پیش از هر چیز، شما چه تعریفی از هویت ایرانی دارید.آیا آن را امری ایستا می بینید یا پویا؟
هویت «ایرانی»، را می توان دستکم از دو جنبه تعریف کرد، یکی جنبه و بعدی تاریخی که به مفهوم «ایرانیت» از خلال پهنه ایران که یک دولت باستانی در طول چند هزار سال بوده و البته گسست های زیادی هم داشته است؛ و دیگری در چارچوب دولت ملی که از حدود صد سال پیش آغاز شده است و همچون همه دولت های ملی معاصر اصل و اساسش، مفهوم «ملت» است. در هویت نوع نخست ما بیشتر با شکل گیری هویت در بیرون از کنشگران اجتماعی سروکار داریم که از خلال نهادها سیاسی و دینی و غیره و در یک کلام جماعت های بزرگ و کوچک انجام می گیرد. در این معنا کنشگر به صورت جمعی و به خصوص به صورت فردی لزوما درکی از «ایرانی» بودن خود ندارد و این نسبت به صورت پسینی به او داده می شود، مثلا زمانی که قرن ها بعد شکل گیری دولت ملی اتفاق می افتد ما از «نیاکان ایرانی» خود سخن می گوئیم که این بدان معنا نیست که آن «نیاکان» هم چنین درکی از مفهوم «ایران» داشته اند. وجود نام «ایران» و حتی وجود مفاهیمی شبیه به انچه ما امروز در زبان عام و سیاسی و اجتماعی خود به کار می بریم، در شعر و ادبیات کلاسیک ما، ابدا به معنای درک مشترکی از مفهوم «ملت» که مفهومی کاملا مدرن است، نیست. این اشتباه می تواند ما را به شدت به بیراه بکشاند یعنی ما را دچار نوعی زمان پریشی(anchronism) کند که اثرات سوئی در درک از گذشته و حال خواهد داشت.
نوشتههای مرتبط
اما هویت ایرانی در مفهوم مدرن آن به وسیله دولت های سیاسی در طول صد سال اخیر در ایران و در طول دویست سال اخیر در نقاط مرکزی توسعه یافته امروزی به وجود آمده است. این هویت ، یک هویت «ساخته شده» بر اساس مفهوم «ملت» است و نه لزوما بر اساس مفهوم «فرهنگ”. بنابراین من بر این باور هستم که فرهنگ ایرانی قدمیتی جند هزار ساله دارد و می توان آن را به عنوان مفهومی متکثر ، جند زبانی و چند قومیتی و با تنوع بسیار بالایی در سبک های زندگی تعریف کرد و نکات مشترکی که می توانسته اند انسجام فرهنگی را به وجود بیاورند را در آن یافت، اما این را نمی توان به مفهوم «ملت ایرانی» که مفهومی سیاسی است و عمر آن از صد سال نمی گذرد تعمیم داد. این مفهوم باید همچون سایر پهنه های ملی از خلال نظام های زبان شناختی، شناختی و البته از طریق روابط و سازوکارهای اجتماعی و سیاسی و اقتصادی ساخته شود.
اما در مورد خاص هویت ایرانی مدرن این را نیز باید اضافه کنم که به باور من ما همچون اغلب کشورهای جهان سوم، دو موقعیت مدرنیته و پسا مدرنیته ، یا به عبارتی زندگی در حال و زندگی در آینده را با هم تجربه می کنیم از این رو به نظر من ساخت هویت ایرانی و تداوم آن به شدت پویا است و هر گونه تلاشی برای ایستا کردن تصنعی اش می تواند آثار آسیب شناختی بسیاری در کوتاه و دراز مدت به بار آورد.
۲-بر اساس این تعریف، نوروز به عنوان یک جشن ملی،چه نسبتی با هویت ایرانی پیدا می کند؟
بر این اساس، نوروز را نیز می توان به دو گونه دید، یکی به مثابه یکی از آیین های کهن فرهنگ ایرانی که فرهنگی عمدتا کشاورزی و روستایی بوده و در بخش عشایری خود نیز فرهنگ عشایری شبانی یعنی دام پروری بوده است (در برابر فرهنگ عشایر جنگجو). فرهنگ کشاورزی ما، سالی شمسی یا خورشیدی داشته است که بر اساس فصول و طبیعت شکل می گرفته است و هنوز هم در تقویم قدیمی ایران می توانیم جشن هایی را که با گاه های مختلف سال و زمان های کشاورزی همراهند را بیابیم. این به فرهنگ ایرانی مربوط می شود که در سطح بزرگی از پهنه تاریخی ایران قابل تعمیم است. اما نوروز یک معنای مدرن نیز دارد و آن اهمیت و سهم و توانایی این جشن به ایجاد بخشی از هویت ایرانی در معنای ملت است یعنی دامن زدن و ایجاد اشتراکاتی که بر پایه آن بتوان ایرانی بودن در جهان معاصر را تعریف کرد. امروز ما کشوری داریم عمدتا شهری که کشاورزی بخش اصلی فعالیت های آن را تشکیل نمی دهد و شهروندان ایرانی بیشتر زمان خود را با ساعات شهری و بخش های خدماتی و صنعتی تنظیم می کنند تا با زمان کشاورزی بنابراین برای ما نوروز در اینجا قدرت نمادین و آیینی بیشتری می یابد و فرصتی است که از خلال آنچه می توان زمان مقدس یا زمان نمادین نامیدش هویت ایرانی مدرن خود را تقویت کنیم. این امر تضادی با پسا مدرنیته ایرانی نیز ندارد زیرا گذر حتی در دراز مدت از هویت ملی، به معنای آن نیست که ما از فرهنگ ایرانی گذر کنیم که کاری در حد غیر ممکن است مگر آنکه تمام ساختارهای زبانی، شناختی و حافظه ای خود را از دست بدهیم. و در این حوزه یعنی هیت فرهنگی نقش نوروز بسیار پررنگ و اهمیت آن روزافزون است.
۳-با توجه به این که نوروز و عناصر شکل دهنده آن از گذشته های بسیار دور در ایران شکل گرفته اند؛ چه سازو کاری در نوروز هست که آن را فراتر از مرزهای تاریخی بیان کننده هویت ایرانی قرار می دهد؟
فراتر بودن نوروز از مرزهای کنونی را باید به دلایل مختلفی دانست. نخست آنکه مرزهای کنونی مرزهای دولت مالی است که ما تقریبا از صد سال پیش داشته ایم و مرزهای دولت های قدرتمند باستانی ایرانی بسیار فراتر از این مرزها بوده اند، این مرزها همان هایی هستند که عموما در زبان های اروپایی از آنها با عنوان «جهان ایرانی» یاد می وشد و کشورهایی چون افغانستان، تاجیکستان و بخش های دیگری از جنوب قفقاز و حتی کشورهایی چون ارمنستان و غیره را نیز در بر می گیرد. اما در طول زمان این پهنه ها از ایران جدا شده و امروز هویت های ملی خود را دارند. با وصف این، نوروز در بسیاری از آنها باقی مانده است. دلیل دیگر آن است که نوروز نوعی از آیین است که در اغلب فرهنگ های کشاورزی که بر اساس تقویم شمسی شکل گرفته اند دیده می شود یعنی شروع فصل بهار که در این فرهنگ ها به معنی شروع مجدد زندگی بوده است بنابراین می توان این جشن را در بسیاری از کشورها نیز دید که لزوما ربطی به ایران نداشته اند. اما نباید در این امر شک داشت که به دلایل تاریخی و به دلایل معاصر، مرکز اساسی این آیین را باید در ایران دانست چون در هیچ یک دیگر از فرهنگ ها و دولت های ملی یاد شده نوروز در حال حاضر تاثیر و نفوذی را که در ایران می بینیم بر نظام های اجتماعی و سایر نظام های حیات فرهنگی و جمعی ندارد.
۴-اقوام مختلف ایرانی چگونه با نوروز پیوند فرهنگی یافته اند.آیا این پیوند صوری است یا ریشه های عمیق تاریخی و فرهنگی دارد؟
در تمام اقوامی که ریشه کشاورزی و روستایی داشته اند این ریشه بسیار کهن و تاریخی و به رابطه آنها با نظام های معیشتی و طبیعت ارتباط دارد و لزوما نه به دولت های باستانی مربوط می شود و نه به دولت های معاصر. اما در گروهی از اقوام که کشاورز نبوده اند، تقویت شدن این آیین، تا حدی پس از شکل گیری دولت ملی و تاکید بر ساختن ملت انجام گرفته است که به این امر من، «مصنوعی» بودن نمی گویم. زیرا در سایر اقوام کشاورز نیز درجه و قدرت نوروز بستگی به عوامل بی نهایت متفاوتی در طول زمان داشته است که آیین را قوی تر یا ضعیف تر می کرده است. به این موضوع باید رابطه محور دینی یعنی اسلام که دین اکثریت بزرگ ایرانیان است را با نوروزو نیز در نظر گرفت به ویژه محوریت شیعه و آیین های آن را با نوروز. در اینجا ما شاهد هوشیاری و خلاقیت بالای فرهنگ ایرانی بوده ایم که توانسته است دو تقویم شمسی و قمری را که یکی تقویمی کشاورزی و دیگری تقویمی غیر کشاورزی است با یکدیگر سازش دهد همانگونه که ما توانسته ایم جشن ها و عزاداری ها را در طول سالیان دراز با یکدیگر آشتی دهیم و مردم ایران در این کار نیازی به آن نداشته اند که از ابزارهای آمرانه استفاده شود و خود توانسته اند احترام و بزرگداشت هر دو گروه آیینی را حفظ کنند و این به نظر من بسیار پر ارزش است و باید در آینده هم حفظ شود.
۵- بر این اساس،آیا مهمترین دلیل مانایی نوروز در مقایسه با دیگر جشن های ایرانی،این نیست که نوروز جشنی فرا قومی و فرا فرهنگی بوده و همه اقوام ایرانی می توانسته اند با آن ارتباط بر قرار سازند؟
شاید چنین باشد اما باید به این نکته توجه داشت که نوروز به هر حال در یک تقویم کشاورزی و روستایی مهم ترین جشن سال بوده است و زمانی هم که دولت های ملی تشکیل شدند عموما دو مناسبت را بیشتر نمی پذیرفتند که به مثابه جشن یا جشن های مرکزی در بیایند. مثلا در انقلاب فرانسه پس از تلاش های اولیه ای که انقلابیون برای تغییر تقویم مسیحی کردند، سرانجام مجبور شدند تقویم متعارف را بپذیرند و دو جشن اصلی از آن زمان تا امروز جشن سال نو (اول ژانویه) و جشن روز انقلاب( اول ژوئیه) است. در ایران نیز جشن های اصلی بر اساس دولت ملی کنونی، جشن نوروز و جشن سالگرد انقلاب اسلامی است. از این لحاظ هیج امری خاص وجود ندارد و ما تقریبا مثل همه دولت های ملی دیکر عمل کرده ایم. پس اینکه نوروز باقی مانده سایر جشن ها کم رنگ تر شده اند، دلایلی کارکردی نیز دارد و بیشتر به مدرنیته های جوامع امروز بر می گردد. از این لخاظ باید توجه داشت که تلاش برای بازسازی و ایجاد جشن های باستانی لزوما نمی تواند موفقیت آمیز باشد زیرا این جشن ها تا اندازه محدودی بیشتر نمی توانند در نظام اجتماعی قابلیت کارکردی داشته باشند اما این کار البته برای تقویت هویت های فرهنگی و ملی می توانند سودمند باشند.
۶-چه عناصر و مولفه هایی در نوروز وجود دارد که ارتباط اقوام مختلف ایرانی را با آن تسهیل می کند؟
مهم ترین عنصر در آن است که این جشن، یک جشن کشاورزی است و فصلی است. جوامع کشاورز جوامعی بوده اند صلح جو و آرام که بیشترین امکان را به کنشگران خود برای سازش و هماهنگی با طبیعت می داده اند و از برخورد با یکدیگر و با سایر جوامع در حد ممکن پرهیز می کرده اند. امروز نیز ما می توانیم این امر را پایه توافق و هماهنگی میان اقوام و موفعیت های محلی گوناگون قرار دهیم. البته شهری بودن و تغییر معیشت ها این را بسیار مشکل کرده است اما بسیاری از خصوصیات جوامع کشاورزی در مردم ما ریشه هایی دارند که رو به زوال هستند و باید آنها را بازیافت و تقویت کرد. شاید در این میان بتوانم به تاکید بر ارزش هایی چون کار سخت برای به دست آوردن ثروت، احترام به طبیعت، پرهیز از خشونت و ارزش هایی دیگر از این دست اشاره کنم که متاسفانه جامعه ما با وارد شدن در اقتصاد نفتی بساری از آنها را به سوی ضعیف شدن سوق داد. اگر بتوانیم این ارزش ها را دوباره در مردممان زنده کنیم بدون شک می توانیم آینده بهتری را انتظار داشته باشیم. در یک کلام، نوروز دارای عناصر نمادین و معنایی پر ارزشی است که می توانند برای ساختن مدرنیته ما و بودنمان در جهان به گونه ای که می خواهیم کمک کنند نوروز همین طور به نظر من نمادی از امیدی بی پایان نیز هست زیرا نظام نمادین تکرار در طبیعیت را در نظام شناختی ما تقویت می کند و این امر می تواند به ما برای ساختن سرنوشتمان کمک بزرگی باشد.
این گفتگو در اسفند ۱۳۹۰ با روزنامه همشهری انجام و منتشر شده است.
پرونده «ناصر فکوهی» در انسن شناسی و فرهنگ
http://anthropology.ir/node/9132
ویژه نامه «انسان و فرهنگ» نوروز ۱۳۹۱
http://anthropology.ir/node/12899