امبرتو اکو برگردان عاطفه اولیایی
در مصاحبه ای با رمان نویس معروفی خواندم (اسمش را نمی برم زیرا که از یک طرف این مطلب به او نسبت دلده شده بود و از طرف دیگر فقط به کمک خاطره ام به آن اشاره می کنم و نمی خواهم حرف در دهانش بگذارم، ولی به هر حال اگر او نگفته باشد، دیگران همین موضو را مطرح می کنند) که خرد دیگر قادر به توضیح دنیای امروز نیست و به ابزارهای دیگری نیازمندیم.
نوشتههای مرتبط
ّسیاسی در طی مصاحبه، متاسفانه روشن نشد این ابزارهای دیگر کدامند و خوانندگان به حدس و گمان رها شده بودند: احساسات، هذیان، شعر، سکوت عرفانی، در قوطی باز کن، پرش ارتفاع، سکس، تزریق وریدی مرکب، همذات پنداری… با تاسف بیشتر هر کدام از این ابزار های تخیلی می توانند نقطه ی مقابل خرد باشند؛ لیکن هر تقابل احتیاج به تعریفی متفاوت از خرد دارد.
آلدو گارگانی درمقدمه ی کتابش که سرچشمه ی این بحث ۱ شد با کمال روشنی از بحران مدل «کلاسیک» خرد نام می برد. گارگانی در چهارچوب فلسفی دیگری بدیل هایی را تحت لوای خرد یا فعالیت عقلانی و یا لااقل فعالیت های عاقلانه مطرح می کند. در برخی دیگر از نوشته های کتاب (فقط از معدودی نام می بریم)، گینزبورگ با منطقی فرضی و سطحی (که مورد تایید ارسطو، بقراط و پیرس نیز هست) با استدلال استقرایی مخالفت می کنند. مقاله ی «وکا» تعدادی قواعد قانع کننده برای حدسی منطقی ارایه می کند، «ویانو» پیشنهاد می کند که تعریفی از خردگرایی که قابل درک عام است به مثابه توجیه اعتقادات خاص ارایه شود.
برخی از تعاریف خوب از دیدگاه غیرکلاسیک منطقی که پا در واقعیت داشته و وظیفه ی خرد را به هذیان و یا ورزش ذهنی محول نمی کند را می آوریم. مساله کنار گذاشتن خرد نیست بلکه بی اثر کردن خرد ناقص و جدا نمودن مفهوم خرد از حقیقت است: اما نام این کار بس خطیر«ستایش بحران» نیست. از زمان کانت آن را «نقد» می خوانند: به رسمیت شناختن محدوه ها.
در مواجهه با خرده فرهنگ بحران خرد، به نظر می رسد که شروع کار باید از توضیح مفهوم بحران آغاز شود و نه خرد. استفاده ی غیردقیق این مفهموم مساله ای ویراستاری است. بازار بحران گرم است. در چند دهه ی اخیر شاهد فروش بحران در حوزه های مذهب، کار و آبونمان بوده ایم. از سایر انواع بحران که حتی اگر با آن ها درگیر باشم، درکشان از دانش حرفه ای ام خارج است، می گذرم مانند بحران لیره، مسکن و خانواده، نهاد ها و نفت : « خدا مرده است، مارکسیسم دچار بحران شده، حال خودم هم چندان تعریفی نداره!» ۲
بیایید موردی دلپذیرتررا در نظر بگیریم، مانند بحران نمایندگی. حتی اگر بپنداریم که داعی آن تعریفی از نمایندگی دارد ( که البته اغلب این طور نیست)، و اگر به درستی سخن او را بفهمم، به نظرم می رسد تعریف این بحران با پارمنید (فیلسوف یونانی قرن پنجم پیش از میلاد) شروع شد، با گورجیاس ادامه یافت، مشغله ی فکری دکارت بود، از صدقه ی سر برکلی و هیوم دنیا را برای همه غریب ساخت و تا پدیدارشناسی ادامه یافت. اگر لکان به نظرمان جالب می آید برای آن است که کار پرمنیدس را از سر گرفت. آن هایی که بحران نمایندگی را دوباره کشف کردند، ادامه ی این مبحث را به طور گنگ به یاد می آورند. ( به یاد شوخی دیگری افتادم: دانشجویی که می یایست در باره ی مرگ سزار صحبت کند، گفت: «چی؟ مرگ؟ مگرسزار مریض شده بود؟»)
حتی با اذعان به قدمت این بحران، معنی اش را نمی فهمم. اگر ایده ی سوژه (عامل)، نشانه و نمایندگی دچار بحران شده باشند، چطور ممکن است که اگر من چراغ قرمز را رد کنم، پلیس «من»، و نه فرد دیگری را جریمه می کند؟ به نظرم می رسد مساله این نیست، در چنین صورت پس چه چیزی دچار بحران است؟ چطور می توان این مساله را حل کرد؟ یا شاید این خود مفهموم بحران است که در وضعیتی اظطراری قرارگرفته است؟ شاید هم مورد حمله ی تروریستی قرار گرفته ام!؟ اعتراض دارم!
و اما در مورد تعریف خرد. از گذشته ها تا امروز پنج تعریف از خرد ( که به چند صد واژه خلاصه می شوند) به جای مانده است:
۱ـ خرد نوعی دانش طبیعی خاص انسان است که از یک طرف با واکنش غریضی و از جانب دیگر با دانش غریزی (مانند ادراکات عرفانی، ایمان، تجربیات ذهنی که از طریق زبان قابل انتقال نیستند، و غیره) در تضاد است. این معنای خرد را به عنوان استفاده از زبان تجریدی به کار می بریم. به نظرم نمی رسد این مفهوم دچار بحران شده باشد: بدون شک انسان این توانایی را دارد. حال می توان این نوع تفکر تجریدی را با سایر شیوه های تفکر مقایسه و ارزیابی کرد. حتی فردی که رؤیت عرفانی دارد فکر می کند. اما صحبت از بحران خرد خود تفکری تجریدی است و در این روند از ظرفیت منطقی استفاده می شود تا در مورد مفید بودن برخی انواع تمرین هایی که از همین ظرفیت استفاده می کنند، شک کنیم.
۲ ـ خرد قابلیت خاص دانستن مطلق است از طریق مشاهده ی مستقیم؛ خودآگاهی ِ خودِ برترِ ایده آلیست است؛ شم اصول اساسی ای است که کل هستی، انسان و حتی خدا از آن تبعیت می کند. بدون شک این مفهوم خرد دچار بحران شده است و درد سرهای زیادی برایمان به بار آورده است. کسی که ادعای درک بدون واسطه ی مطلق را بکند و سعی کند آن را بر ما مسلط سازد طرد می شود. اما این را نمی توان بحران خرد نامید بلکه این بحران آن فرد است!
۳ـ خرد به عنوان نظامی ازاصول جهانشمول که بر قابلیت تجرید بشر تقدم دارد و در نهایت انسان شاید به دشواری و پس از اندیشه ی بسیار بتواند بر آن ها آگاهی یابد. صرف نظر از این که چه نامی به آن بدهند، این همان مفهموم افلاطونی خرد است: برداشتی بس آشنا که از زمان کانت به بعد (و حتی زود تر) دچار بحرانی قابل توجه شده بود. این همان خرد مشهور کلاسیک است. در ریاضیات و یا منطق معاصر به آن بر می خوریم. بحران آن آشکار اما مورد قبول همه نیست. چرا می گوییم مجموع زوایای داخلی یک مثلث ۱۸۰ درجه است؟ زیرا که این حقیقتی لازم است؟ دراین مورد لا اقل باید در مورد حقیقت جهانشمول، حقیقت آشکار و حقیقت مسلم (postulated truth) تمایز گذاشت. در چهارچوب هندسه ی اقلیدوسی این امر که مجموع زوایای درونی یک مثلث ۱۸۰ درجه باشد حقیقتی لازم است. لیکن در هندسه ی فضایی، در تغییر این امر مسلم آزادیم و چنانچه کسی این آزادی را به من بدهد من هم او را در مسلم خواندن این حقیقت آزاد می گذارم. چنانکه خواهیم دید منازعه ای که در تعریف پنجم خرد صورت می گیرد بر همین اساس است.
۴ ـ خرد توانایی قضاوت و تشخیص خیر از شر و درست از نادرست است. این درایت دکارتی است و چنانچه این توانایی را از منشایی طبیعی بدانید به تعریف سوم نزدیک می شوید. امروزه مسلما این مفهوم دچار بحران شده است. و این به نظر من بحران افراط است: این طبیعی بودن (با چهره ی بی گناهش) از خرد به سایر «قابلیت» ها نظیر میل شدید، نیازو غریزه منتقل شده است. به جای پافشاری بر بحران این مفهوم از خرد (که مسلما بسیار خطرناک است و جنبه ی «ایدیولوژیک» دارد) به نظر من باید بحران علی البدل های آن ها را مد نظر گرفت. در این مورد، نو دکارتیسم بی خردی به نظر من بیشتر مختل کننده است.
ادعای این که چهار تعریف خرد دچار بحران شده اند مانند آن است که بعد از گالیله و گپرنیک، تازه ادعا کنیم که زمین به دور خورشید می چرخد. شاید لازم باشد اضافه کنیم که خورشید فقط نسبت به زمین ساکن است، اما چرخیدن زمین به دور خورشد امروزه غیر قابل انکار است و این چرخیدن خورشید به دور زمین است که دچار بحران شده است. (ولی چرا آن را تکرار کنیم؟)
۵ ـ و بدین ترتیب به مفهوم پنجم خرد می رسیم که آن هم دچار بحران شده است ولی بحرانی متفاوت. البته چندان هم بحرانی نیست بلکه بیشتر، محتاج توجه مبرم است. در واقع تنها تعریفی است که با شیوه ای «تعقلی» و یا «قابل قبول» در مفاهیم خرد و عقل گرایی کلاسیک، مفاهیم مردم شناسانه ی عقل گرایی و در نهایت در نتیجه گیری های خود به طور دایم تولید بحران می کند.
پنجمین تعریف بسیار مدرن است و در عین حال بسیار کهن. رد پای محتاطانه ی این تعریف در باز خوانی دقیق متون ارسطو آشکار است. باز خوانی کانت ( ومنظور از باز خوانی، خواندن آن از زاویه ی مسایل خودمان و با دیدی منقد و محتاط است) نیز روشنگر این امر است.
در معنای پنجم، عقل گرایی از بیان گزاره در باره ی جهان می گذرد؛ قبل از اطمینان از «حقیقت» این گزاره ها، باید مطمئن شویم که برای دیگران قابل درکند. بنا بر این باید بر سر قواعد بیان و قواعدی منطقی که در عین حال قواعد زبان شناسی هم هستند، توافق کنیم. البته این به معنای آن نیست که سخن گفتن باید همواره روشن و بدون گنگی و یا تکثرمعنایی باشد. برعکس احتمال وجود گفتمان هایی در عین حال متضاد و با معنایی متکثر کاملا منطقی و عاقلانه است (مانند خواب، شعر، و یا زمانی که از عواطف و خواست های شدید سخن می گوییم).
دقیقا به خاطر آن که سخن معنایی متکثر دارد، گاه و بیگاه و در برخی موارد توافق برسر هنجارهای سخنوری یعنی استفاده از برخی واژه ها و چگونگی ارتباطشان در گزاره هایی که قابل مباحثه اند، لازم است. آیا می توان منطقا ادعا کرد که انسان به خوراک علاقمند است؟ البته، حتی با وجود موارد سوء هاضمه، مرتاض ها و یا بی اشتهایی عصبی. باید بر سر این مساله توافق کنیم که در مورد این مسایل تکیه بر شواهد آماری، عاقلانه است.
آیا برای تصمیم در باره ی مفهوم «درست» ایلیاد و یا مقایسه ی جذابیت بو درک ۳ و سیگورنی ویور۴، تکیه بر معیارهای زیبایی شناشانه معتبر است؟ خیر، قوانین تغییر می کنند و چه کسی می تواند با چنین حقیقتی مخالف باشد؟ منظور این نیست که غیرعقلایی است، ولی به این مورد با شک و تردید می نگرم و در صورت امکان از آن می پرهیزم. برایم روشن نیست که در صورت طرح دوباره ی این سوال چه خواهم کرد، باید به شرایط طرح آن توجه کرد. قوانین منطق و سخنوری۵ ( به معنای فن استدلال) تابع یک محدوده ی خردند.
دوستی بسیار منطقی می گفت: «برای من هیچ چیز قطعیت ندارد مگر قانون اولین ظهور۶». کجای این برخورد منطقی است؟ توضیحی کوتاه: قیاس استثنایی۷ قاعده ی استدلال است؛ و آن به این معناست که بگوییم: اگر الف اتفاق بیفتد نتیجه اش د است، الف اتفاق افتاده پس آن چه حاصل شده است د می باشد. به زبان دیگر اگر قبول کنم که همه ی فرانسوی ها اروپایی اند، (و این را به عنوان امری مسلم قبول کنیم) آنوقت اگر آقای علی حسن فرانسوی است پس همه باید قبول کنند که اروپایی نیز هست. قیاس استثنایی در شعر، خواب و یا زبان ناخودآگاه محلی ازاعراب ندارد و از آن فقط باید در مواردی که مصداق دارند، استفاده کرد. طبیعتا باید در مورد مفروضات ( صغری و کبری قضیه) توافق داشته باشیم زیرا که ممکن است برخی فقط سفید پوستانی را که از پدر و مادر فرانسوی و در فرانسه به دنیا آمده باشند فرانسوی بخوانند.
گاهی در تعریف صغری و کبری، و اصل موضوع ۸عدم توافق رخ می دهد. در آن صورت بهتر است تا حصول توافق از قیاس استثنایی استفاده نشود؛ لیکن بعد از آن به نظر می رسد درصورتی که معتبر انگاشته شود، در استفاده از این استدلال، مشگلی نباشد؛ و در مواقعی که احتمال درک متقابل وجود ندارد، قابل استفاده نیست ؛مثلا گزاره ی « متنفر و عاشقم» ۹ از کاتالوس را بدون تعریف مفاهیم عشق و نفرت نمی توانیم بر این منطق تحلیل کنیم؛ اما برای بازتعریفی منطقی از این مفاهیم باید از قیاس استثنایی استفاده کنیم.
به هر حال، اگر کسی هدفش از استفاده از منطق استثنایی نشان دادن ابدی و عقلانی بودن این نوع استدلال است، من استدلال وی را عقلانی و بنابراین، نتیجه اش را غیر عقلانی می خوانم. با این حال، به نظر می رسد در بسیاری موارد استفاده از منطق استثنایی جایز است مثلا در ورق بازی: اگر قبول کنیم که چهار آس، از چهار تا ده می برد، و اگر شما چهار آس داشته باشید و من چهار تا ده ، باید قبول کنیم که شما از من برده اید. لیکن نکته آن است که قبول کنیم که با توافق طرفین، می توان قوانین بازی را تغییر داد.
ولی آنچه هنوز به نظر من غیر عقلانی است تاکید بر ارجحیت مطلق «خواست شدید»(desire) برمنطق استثنایی است (که البته غیرممکن هم نیست)؛ و در عین حال تعریفی از خواست شدید را که مورد قبولم نیست بر من تحمیل کنند و به این طریق، بر بطلان من خط بطلان بکشند و با استفاده از منطق استثنایی مرا به تناقض بیندازد. در آن صورت خواست شدیدی به خشونت در من بیدار می شود!
به نظرم رواج چنین برخورد غیرعقلایی ناشی از متونی است که به موضوع بحران خرد با بی توجهی برخورد می کنند. اما لازم است اضافه کنم که این امر نه در سطح مباحثات فرهیختگان بلکه در برخورد های سیاسی روزانه نیز موثر است. و بنا بر این زنده باد قیاس استثنایی!
۱۹۸۰
یادداشت ها:
۱ ـ آلدو گارگانی بحران خرد ( تورین: اینودی، ۱۹۷۹ Turin، Einau Aldo Gargani)
۲ یک شوخی رایج.
۳Bo Derek (born Mary Cathleen Collins; November 20, 1956کالینز، بازیگر فیلم و تلویزیون،و مدل، شناخته شده برای نقش خود در فیلم ۱۹۷۹
http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A8%D9%88_%D8%AF%D8%B1%DA%A9
۴ Sigourney Weaver (born Susan Alexandra Weaver; October 8, 1949) بازیگر فیلم و تلویزیون شناخته شده برای ایفای نقش الن ریپلی در فبلم های
Alien films: Alien, Aliens, Alien 3 و Alien Resurrection. Ghostbustersو Ghostbusters II, Gorillas in the Mist, Working Girl, و Avatar.
۵ rhetoric
۶ به معنی اصلی است که طبق آن برای یافتن معنای دقیق و اولیه ی یک نظریه، باید به بخشی از کتاب مقدس رجوع کرد که اولین بار نظریه مورد نظر مطرح شده است.
۷ اگر دانشگاه را تمام نکند، مدرک تحصیلی نمی گیرد؛ دانشگاه را تمام نکرد، پس مدرک تحصیلی نمی گیرد ( the modus ponens)
۸ meaning-postulate
۹ Odi et amo by Catallus http://en.wikipedia.org/wiki/Catullus_85
**********