انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

نقش فضاهای فرهنگی شهر در رفتارهای اجتماعی شهروندان

در میان منابع فرهنگی مختلف مانند خانواده, آموزش و پرورش و غیره که ذهن انسان ها یا محتوای آن یعنی فرهنگ انسان ها را تحت تاثیر قرار می دهند, فضاهای فرهنگی شهری هستند. از آنجایی که ذهن یا فرهنگ انسان ها هدایت کننده و شکل دهندۀ رفتارها و کنش های اجتماعی روزمرۀ ما می باشند, بنابراین در صورت وجود رفتارهای ناپسند و یا ناهنجار مانند عدم رعایت قوانین رانندگی و حتی بسیار حادتر مانند انحرافات از جمله اعتیاد, بهترین و آسان ترین راه برای تغییر در اینگونه رفتارهای اجتماعی افراد, فضاهای فرهنگی شهری مانند سینماها, تئاترها, پارکها, مطبوعات, فرهنگسراها, کتابخانه ها, موزه ها, رسانه های تصویری, نمایشگاه های مختلف, و کلاس های آموزشی و غیره می باشند. هدف مقالۀ حاضر بررسی, واکاوی و کالبد شکافی چگونگی مکانیسم تاثیر منابع فرهنگی از جمله فضاهای فرهنگی مختلف بر ذهن یا فرهنگ افراد و سپس بر رفتارها می باشد.

کلید واژگان: رفتارهای اجتماعی, عادت واره, فضا, میدان فرهنگی.

مقدمه

اعمالی که ما در زندگی روزمره انجام می دهیم, از یک جنس نبوده و از یک شکل برخوردار نمی باشند. همچنین, اهداف مشخص و مشابهی را در بر ندارند. تعدادی از آنها رفتارهای معمولی, تعدادی دیگر رفتارهای اجتماعی و تعدادی رفتارهای جمعی هستند که متفاوت از یکدیگر می باشند.

از منظر روانشناسی, هر حرکتی اعم از ارادی و یا غیر ارادی که انسان در طول زندگی روزمره (برجه و لوکمان, ۱۹۸۶) بدون تعمق و بدون پیشینه و فقط بر اساس نیازی غریزی انجام می دهد (مانند خاراندان سر), رفتار[۱] است. این حرکت اولا, از قاعده و قانون خاصی تبعیت نمی کند, ثانیا برای انجام آن پیشاپیش برنامه ریزی نشده است. بنابراین, رفتار یک حالت و حرکت مشابه, تکراری و همگانی نیست. البته, در صورتی که فردی همین نوع اعمال را به کرات انجام دهد, از دید روانشناسی بالینی و مکتب روانکاوی, تیک نامیده می شود که این عمل حالت مرضی داشته و ناشی از مشکلی روانی است.

روانشناسی رفتاری تعریفی پیچیده تر و دقیق تر از رفتار را ارائه می دهد. “هر فعالیتی که ارگانیسم (جاندار) انجام می دهد و به وسیله ارگانیسمی دیگر یا یک ابزار اندازه گیری قابل مشاهده یا اندازه گیری است. بنابراین رفتار هم شامل حرکات بیرونی می شود (مانند حرکات سر و دست, سخن گفتن, نوشتن, و غیره), هم شامل حرکات درونی (مانند ضربان قلب, اتساع شرائین, انبساط مثانه, و جز اینها), و هم شامل فعالیت غددی (مانند ترشح بزاق دهان یا ترشح هورمون).” (سیف, ۱۳۷۹ : ۴۱) ضمنا روانشناسی, رفتار را به دو رفتار نهان و آشکار تقسیم می کند. “رفتار نهان به رویدادهای درونی و خصوصی فرد گفته می شود تا آن را از اعمال بیرونی که رفتار آشکار نام گرفته است, متمایز سازد.” (همان, ۴۴)

در حالی که زمانی تعدادی از افراد عملی یا رفتاری یا حرکتی را آگاهانه یا ناآگاهانه, به کرات و مشابه هم, در یک مقطع زمانی خاص انجام دهند, مانند چگونگی نوع برخوردهای ما در تماس ها و ارتباطات اجتماعی که بین مان بوجود می آید, رفتار اجتماعی[۲] است. مثلا شیوه غذا خوردن در جامعه ما در مقایسه با ملت های دیگر متفاوت می باشد. این نوع رفتار اولا, از قاعده و قانون خاصی تبعیت می کند, یعنی قاعده مند است و بر طبق الگو می باشد. ثانیا, تقریبا در افراد درونی شده, و نهادینه شده است, به این جهت رفتاری دائمی است, مانند شکل غذا خوردن که هم در جمع و هم در خلوت (تنهایی) به یک شکل می خوریم. در نتیجه, این رفتار اجتماعی, رفتاری معنی دار است که همان کنش اجتماعی[۳] در حوزه جامعه شناسی می باشد.

دو تعریف عمده در مورد کنش اجتماعی وجود دارد, امیل دورکیم و ماکس وبر. دورکیم به نقل از گی روشه تعریفی از کنش اجتماعی می دهد, که “یک تعریف عینی است. کنش اجتماعی در برگیرنده چگونگی عمل, فکر کردن و احساس کردن است که بیرون از فرد صورت می گیرد. این کنش دارای یک قدرت اصلاح می باشد که به یمن و برکت وجود آن, خود را بر فرد تحمیل می کند.” (روشه, ۱۹۷۰ : ۲۸) به این ترتیب به باور روشه, “دورکیم خصوصیات کنش اجتماعی را در حالات ذهنی فرد آنطور که وبر می بیند, جستجو نمی کند.” (همان, ۲۸)

وبر تعریف کامل تر و جامع تری از کنش اجتماعی نسبت به دورکیم مطرح می کند. بدین واسطه نظریه وبر به جامعه شناسی کنش گرا معروف است, که یک تعریف ذهنی از کنش است. “برای ماکس وبر, کنش (انسانی) در صورتی اجتماعی است که فرد یا افرادی که رفتار می کنند برای آن معنی ذهنی در نظر بگیرند و رفتار دیگران را در نظر قرار می دهند و در این جریان, خود نیز از آن تاثیر می گیرند.” (همان, ۲۵) از این رو, به باور روشه در این تعریف سه معیار در نظر گرفته شده است. “اولین معیار, افراد می بایستی رفتار, حضور و وجود دیگران را در نظر بگیرند. معیار دوم, این کنش ها باید دارای معنی باشند, یعنی کنش فرد باید دارای ارزش نشانه ای یا نمادی برای دیگران باشد و کنش های دیگران هم باید دارای ارزش نشانه ای یا نمادی برای سوژه (خود فرد) داشته باشد. سومین معیار, رفتار افراد که در یک کنش اجتماعی نقش دارند باید, هم تحت تاثیر فهم و درک آنها از معنی کنش دیگران باشد و هم از رفتار خود آنها تاثیر بگیرد.” (همان, ۲۶ و ۲۷ و ۲۸)

در ارتباط با کنش, مید به نقل از ریتزر معتقد است که “دو نوع رفتار وجود دارد رفتار آشکار, رفتاری که فرد عملا انجام می دهد و قابل مشاهده است, (مانند چگونه و با چه وسیله ای غذا خوردن). رفتار پنهان, رفتاری که معانی و نماد را در بر می گیرد, (مانند حق تقدم زن و مرد در خروج از مکانی در جامعه ما و یا در جامعه غرب). ضمنا به باور مید, افراد در زمان انجام یک کنش, ابتدا تاثیرکنش خود را بر طرف مقابل سبک سنگین کرده و سپس دست به عمل می زنند. اما گاهی افراد به کنش های بی تفکر هم دست می زنند. به عبارت دیگر, انسان ها در طی کنش متقابل اجتماعی به طور نمادین معانی را به همدیگر انتقال می دهند و دیگران آن نمادهای معنادار را تفسیر می کنند و با توجه به تفسیری که کرده اند, واکنش نشان می دهند.” (ریتزر, ۱۳۷۹ : ۲۸۱)

اما زمانی که, ما در یک جماعتی وارد می شویم, یا در یک موقعیتی قرار می گیریم, در این موقعیت ما رفتاری شبیه دیگران داریم که این رفتار, الزاما دارای ماهیت یکسانی نیست, بلکه, موقتا مشابه دیگران است. مانند زمانی که ما وارد مجلس شادی می شویم, طبیعت آن مجلس ایجاب می کند و از ما انتظار دارد که چهره ای غمگین از خود نشان نداده, بلکه شاد باشیم. ولی ممکن است که ما به دلایلی عملا غمگین باشیم, ولی در این مجلس رفتاری حاکی از شادی از خود نشان می دهیم, چنین رفتاری, رفتار جمعی[۴] است. بنابراین, رفتار جمعی, رفتاری موقتی است که طبق الگوی جماعتی یا موقعیتی که در آن قرار می گیریم, می باشد, که این رفتار بر اساس فرهنگ جوامع متغیر است.

ولی در زندگی روزمره شاهد رفتارها و کنشهایی مانند رعایت نوبت و وجود نظم در صفوف مختلف اداری, کاری و خرید کردن, از تعدادی از افراد جامعه هستیم که باعث خوشحالی ما شده و مایلیم که اکثریت مردم بدان توجه داشته باشند. همچنین, شاهد رفتارهایی مانند رانندگی بد تعدادی از شهروندان هستیم که نه تنها باعث ناراحتی و آزردگی روح و بر هم زدن آرامش ما می شود, بلکه, مانع رشد و پیشرفت جامعه نیز می شود. چگونه و از کجا می بایستی حرکت را آغاز کنیم تا رفتارها و کنش های خوب توسط اکثریت افراد جامعه اجرا شود؟ از چه راه و با چه روشی می بایستی اقدام کرده تا رفتارهای بد اینگونه افراد جامعه, بهبود یافته و جامعه به سمت توسعه و پیشرفت حرکت کند؟ یا چگونه می توانیم رفتارهای خوب را تقویت کنیم؟ این رفتارهای خوب یا بد, تحت تاثیر چه عواملی هستند؟

این پرسش ها خیلی ساده بوده, ولی بر خلاف ظاهر ساده و فریبنده اش بسیار پیچیده و عمیق هستند. در واقع, گام اصلی در این است که بدانیم چه عواملی و چه محیط هایی در تولید رفتارهای مختلف انسان ها نقش دارند؟ پاسخ به این پرسش می تواند ما را به سمت تغییر رفتار اجتماعی نا پسند افراد جامعه هدایت بکند. در این مقاله تلاش می شود تا بر اساس طرح مفاهیم نظریه هایی بخصوص نظریه پی یر بوردیو جامعه شناس شهیر و معاصر فرانسوی که کمک شایانی در فهم موضوع می کند, موضوع را مورد بررسی دقیق و کالبدشکافی قرار داده و توضیح دهیم. به عبارتی, در تلاش بوده تا عواملی که بر تولید و چگونگی شکل رفتارهای روزمرۀ ما موثر هستند را, شناسایی کنیم.

عوامل موثر بر رفتار اجتماعی

رفتار یا رفتار اجتماعی عملی نیست که خود بخودی انجام شود, یعنی حتما عامل یا نیروی محرکه ای در اجرای آن نقش دارد. این نیروی محرکه که در ذهن انسان جای دارد, در نظریه های مختلف معانی متفاوتی دارد. زیگموند فروید (۱۹۸۹A و ۱۳۸۴) از منظر مکتب روانکاوی منشاء و هدایت کنندۀ رفتار آدمی را ضمیر[۵] (اعم از خودآگاه و ناخودآگاه) می داند, که ساختن این ضمیر از زمان طفولیت در انسان, در ارتباط با خانواده شروع شده و ضمن اینکه تا آخر عمر تداوم دارد, ولی هستۀ اصلی آن در طفولیت بنا می شود. بنابراین, ضمیر عنصری است که به صورت اجتماعی در ارتباط با محیط های اطراف فرد ساخته می شود.

بر پایۀ روانشناسی اجتماعی ژرژ هربرت مید (۱۹۶۳) معتقد است که ذهن[۶] برساخته ای اجتماعی است که رفتار را هدایت می کند. بدون شک این ذهن در ارتباط با خانواده و محیط های دیگری که فرد در آن گذر می کند, ساخته می شود.

پیر بوردیو (۱۹۸۹) با دیدگاه جامعه شناسی با طرح واژۀ عادت واره[۷] آن را ملاک اصلی و کنترل کنندۀ رفتار می داند. به تعبیر وی عادت واره, مجموعۀ خصوصیاتی (اخلاقی, ذوقی و فرهنگی) است که فرد از کودکی در خانواده می آموزد. در واقع افراد از الگوهای ذهنی و عملی رفتار (نیک گهر, ۱۳۶۹) منابع پیرامون خود (خانواده, محیط اجتماعی و منطقه ای اطراف و فضای فرهنگی شهرها) سرمشق گرفته و آنها را بعد از مدتی از آنِ خود می کنند. طبیعی است که رفتارهای اجتماعی یا کنش های اجتماعی محیط ها یا جوامع به دلیل تفاوت در فرهنگ آنان, متفاوت می باشند.

هر سه متفکر از منظرهای متفاوت مجموعه ای را به نام «ضمیر», «ذهن» و یا «عادت واره» اولا, به عنوان هدایت کنندۀ رفتارهای اجتماعی دانسته ثانیا, برساخته ای اجتماعی است ثالثا, این مجموعه به نوعی و تا حدود زیادی تغییر ناپذیر است. زیرا در کودکی شکل اصلی خود را یافته و در وجود آدمی تقریبا حک شده است. البته هر سه نظریه پرداز وجود تغییرات را انکار نکرده اند و هر یک برای مثال مکتب روانکاوی (فروید, ۱۹۸۹ A) فرایندی طولانی را برای تغییر در ضمیر فرد ناسالم به سالم (تغییر در رفتار) در گذر از رواندرمانی در نظر گرفته اند.

بر خلاف نظریه های مطرح شده در مورد رفتار, نظریه های یادگیری تغییر در انسانها را به دلیل اهمیت محیط ها مطرح می کنند. “نظریه های یادگیری بر اهمیت تعیین کننده های محیطی یا موقعیتی تاکید می شود. در رویکرد یادگیری اجتماعی به انگیزش, آندسته از الگوهای رفتاری مورد توجه قرار می گیرد که فرد برای کنارآمدن با محیط می آموزد. برای نظریه پردازان یادگیری اجتماعی, رفتار محصول تعامل مداوم متغیرهای شخصی و محیطی است. شرایط محیطی از طریق یادگیری به رفتار شخص شکل می دهد.” (اتکینسون, ۱۳۸۰ : ۸۸ ) در همین زمینه “بندورا معتقد است که رفتار فرد بیشتر به وسیلۀ موقعیتی که در آن قرار می گیرد و تفسیر او از آن موقعیت تعیین می شود تا به وسیلۀ مراحل رشد, صفات, یا سنخ شخصیت او.” (هرگنهان, ۱۳۷۹ : ۳۸۹)

بنابراین, با توجه به شرایط و اهمیت موقعیت در شکل دادن و هدایت رفتار, رفتارهای اجتماعی افراد جامعه را با تغییر در محیط های آنان مانند فضاهای فرهنگی شهرها, می توان تغییر داد. این فضاهای فرهنگی شهری شامل سینماها, تئاترها, پارکها, موزه ها, کتابخانه ها, مطبوعات, فرهنگسراها, رسانه های تصویری, نمایشگاه های مختلف, و کلاس های آموزشی و غیره هستند که امکان تغییر در آنها توسط مسئولین امر ساده تر و آسان تر از دیگر فضاها و منابع فرهنگی هستند. در واقع, با تغییر در فرهنگ این فضاها هم خانواده ها و هم نهادهای اجتماعی دیگر را می توان تحت تاثیر قرار داد و بدنبال آن رفتارهای اجتماعی روزمرۀ افراد را در راستای فرهنگ این فضاهای فرهنگی دگرگون کرد.

ولی چگونه محیط هایی مانند فضاهای فرهنگی شهرها می توانند در ساختن ذهن که هدایت کنندۀ رفتار است, نقش داشته باشند؟ نظریۀ سرمایه های فرهنگی بوردیو می تواند ما را در نشان دادن این امر یاری کند. سرمایه فرهنگی به زعم بودیو دارای سه بخش می باشد.

الف : سرمایه فرهنگی درونی شده که بیانگر چیزهایی است که افراد می دانند و می توانند انجام دهند. در واقع این سرمایه فرهنگی درونی شده, توانایی های بالقوه ای است که بتدریج بخشی از وجود فرد شده است که به نام عادت واره تجلی می یابد. عادت واره از سویی, “ساختاری است که ساختارهایی را می سازد.” (بوردیو, ۱۹۸۹ : ۸۸) از سوی دیگر, “منبع فکری کنترل کنندۀ افکار و رفتار انسان است.” (همان, ۸۷) به اعتقاد او, عادت واره ها چیزی است “که در انسان درونی شده, حک شده, بخشی از جسم انسان شده و انسان, آن را با خود حمل می کند.” (همان : ۸۸)

ب : سرمایه فرهنگی عینی, از جمله کالاهای فرهنگی و اشیاء مادی از قبیل کتاب و کتابخانه, مجسمه, تابلوهای نقاشی, آثار هنری و عتیقه می باشد.

ج : سرمایه فرهنگی نهادی شده, از جمله صلاحیت های تحصیلی که در قالب مدارک و مدارج تحصیلی رسمی نمود عینی پیدا می کنند.

در بین سه بخش سرمایۀ فرهنگی, عادت وارۀ نقش کلیدی و جایگاه اصلی را در هدایت رفتار ایفا می کند. بنابراین, می باید به شناخت دقیق این عامل جهت تغییر در رفتارها پرداخت.

عادت واره

بوردیو معتقد است که هر انسانی دارای یک عادت واره می باشد. طبق نظریه بوردیو عادت واره, “ساختار ساختارمندی است که ساختارهایی را ساختار می بخشد.” (بوردیو, ۱۹۸۹ : ۹۱) ضمنا در ارتباط با محیط های بیرون از فرد می باشد. از این رو, “عادت واره یک درونی کردن چیزهای بیرونی است. افرادی که در شرایط اجتماعی قرار می گیرند یاد می گیرند که موضع گیری های متفاوتی بسته به موقعیت تاریخی و اجتماعی شان, داشته باشند. بنابراین, عادت واره مجموعه موضع گیری های آموخته شده طرحواره ها, برداشت ها, ذوقیات و کنش هایی که در موقعیت های اجتماعی در یک مکان و زمان خاص درونی شده است, را نشان می دهد.” (انسارد, ۱۹۹۰ : ۴۱) وی می افزاید, “مفهوم عادت واره یک مفهوم و کارکرد مهمی را مطرح می کند که بازتولید اجتماعی است.” (همان, ۴۳) یعنی, می توان گفت که عادت واره مقوله ای اکتسابی است.

به زبان دیگر می توان گفت که, عادت واره, مجموعه طرحواره هایی است که یک انسان در طول زندگی خود بر اساس برخورد و تماس با محیط های مختلف مانند : خانواده, رسانه ها, نهاد آموزش و پرورش, گروه همسالان و فضاهای فرهنگی شهرها کسب کرده و آنها را درونی کرده است. (بوردیو, ۱۹۷۲ : ۸۸) این طرحواره ها مانند : چگونه غذاخوردن, چگونه پوشیدن, چگونگی ارتباطات اجتماعی, چگونگی ذوقیات و مشغولیات مختلف انسان می باشند.

از منظر روانشناسی اجتماعی, طرحواره مجموعه هنجارها, قوانین و الگوهایی است که در موقع انجام یک عمل خاص که انجام می دهیم, از آنها تبعیت می کنیم. مثلا ما ایرانی ها با قاشق و چنگال, غربی ها با کارد و چنگال و چینی ها با دو چوب مخصوص, در حالی که بعضی از اعراب با دست غذا می خورند. ضمن اینکه سر میز یا سر سفره غذا خوردن تفاوت دیگری از شیوه خوردن است, یا ابتدا برای بزرگترها غذا کشیدن, یا برای مردان یا زنان غذا کشیدن, تفاوت دیگری را از طرحواره چگونه خوردن نشان می دهد. مجموعه طرحواره های فردی یا طرحواره های جمعی, حافظه اجتماعی فردی یا حافظه اجتماعی جامعه می باشد. مفهوم حافظه اجتماعی به مفهوم عادت واره بوردیو خیلی نزدیک می باشد و همان منظور را می رساند. در هر حال حافظه اجتماعی یا عادت واره, معرف فرهنگ نهادی شده و درونی شده فرد می باشد.

اما با طرح حافظه اجتماعی یا عادت واره ضمن نزدیک شدن ما به عوامل تاثیر گذار بر رفتارهای اجتماعی مشکل هنوز حل نشده باقی مانده است و همچنان پرسش مطرح شده, بدون پاسخ است. چون عادت واره خود نیز معلول است و محصول چیز دیگری است و از جای دیگری تاثیر می پذیرد.

همچنین بوردیو در مورد عادت واره معتقد است که, “از سویی, محصول تاریخ انسان است که اعمال فردی را بوجود می آورد. از جمله, تاریخِ فرد را نیز تولید می کند. از سوی دیگر, در ضمن منحصر بفرد بودن عادت واره هر فرد, هدایت کننده و نیروی محرکه اعمال و رفتار روزمره انسان است.” (بوردیو, ۱۹۸۹ : ۹۳) در واقع, عادت واره لوکوموتیو, هدایت کننده و کنترل کننده اعمال روزمره انسان است.

بنابراین, عادت واره محصول محیط هایی است که فرد در آن محیط ها به دنیا آمده زندگی کرده و رشد می کند. به باور بوریو, “اصل تفاوت های بین عادت واره های فردی, تفاوت در مسیر اجتماعی شخصی هر فردی است. عادت واره در هر زمانی در ارتباط با ساختارهایی ساخته می شود که توسط تجربه های قبلی شکل گرفته اند. البته, تجربه های جدید نیز دراین ساختن تاثیر دارند.” (همان, ۱۰۱)

از آنجایی که محیط های اطراف افراد جامعه متفاوت می باشند, طبیعتا محصول آنها نیز گوناگون خواهد بود. این است که هر فردی عادت واره منحصر به خود را دارد. انسارد از عادت واره نیز اینگونه برداشت می کند که, “شرایط اجتماعی یکسان, عادت واره مشابه تولید می کند که به عادت واره کلاس ختم می شود.” (انسارد, ۱۹۹۰ : ۴۲) به باور لورو بر اساس تفکر هگل, سه ویژگی عالمگیر بودن[۸], خاص بودن[۹] و منحصر به فرد بودن[۱۰] را در مورد فرد و یا نهاد مطرح می کند. (لورو, ۱۹۸۱ : ۹) در نتیجه, به باور لورو هر انسانی (بر همین سیاق هر مکانی یا هر نهادی) ضمن مانند دیگران بودن, یعنی عالمگیر بودن, خاص بوده, یعنی تعدادی انسان مانند هم هستند, ولی ضمنا کاملا منحصر به فرد نیز می باشد. از این رو, افراد از جهاتی کاملا منحصر به فرد می باشند زیرا فضاهای اطراف آنان متفاوت است.

در پیرو رابطه تاثیر محیط بر شکل عادت واره و سپس بر رفتارها, امیل دورکیم جامعه شناس فرانسوی, به نقل از کالینیکوس معتقد است که, “علت تعیین کننده فلان واقعیت اجتماعی را باید در میان واقعیت های اجتماعی جست و جو کرد و نه در میان حالات آگاهی فردی.” (کالینیکوس, ۱۳۸۳ : ۲۳۷) مثلا, در سطح آسیب های اجتماعی, دورکیم معتقد است که, “جنایت را به صورت بیماری اجتماعی درآوردن به معنای پذیرفتن این امر است که بیماری چیزی تصادفی نیست, بلکه بر عکس در موارد معینی از ساخت بنیادی آفریده زنده سرچشمه می گیرد.” (همان, ۲۴۰) و همینطور در مورد خودکشی نیز وی معتقد است که امری اجتماعی است و “به نسبت درجه یکپارچگی گروه های اجتماعی که فرد جزیی از آن است به نحو معکوس تفاوت می پذیرد.” (همان, ۲۴۵)

در واقع, در هر یک از این محیط های اطراف انسان, محیط ها و فضاهایی قالب است که هر یک دارای بار ارزشی و فرهنگی خاصی می باشند. از این رو, به نظر می رسد که با تغییر حالات و مشخصات فضا بتوان رفتارهای افراد را تغییر داد. یعنی به نوعی به پاسخ پرسش اصلی نزدیک شده باشیم. ولی فضا نیز خود دارای فرهنگی بوده که متفاوت از دیگر فضاها می باشد. یعنی, نمی توان هیچ دو فضایی دقیقا به مانند یکدیگر یافت. لذا, می بایستی در ابتدای امر فرهنگ فضاها را شناسایی کرده, سپس اقدام به تغییر در فرهنگ آنها کرد.

فضای عادت واره

هر فضای جغرافیایی به غیر از ظاهر فیزیکی خود, گواه و معرف ارزش ها, هنجارها و یا به عبارتی مجموعه فرهنگی است. به زبان دیگر, هیچ مکان و محدوده جغرافیایی (کلاس درس, رستوران, مسجد و غیره), بدون فرهنگ نمی باشد. در نتیجه, می توان گفت که هر فضای فیزیکی و جغرافیایی دارای هویت فرهنگی است. یا به تعبیر بوردیو, هر فضایی دارای میدان فرهنگی[۱۱] است.

در مقیاس کلان, هر کشوری دارای هویت فرهنگی خاصی است که آن را از دیگر همسایگانش متمایز می سازد. یعنی, در هر منطقه جغرافیایی (کوچک یا بزرگ), ارزش ها, هنجارها و آداب و رسومی وجود دارد که نهادینه شده و در زندگی روزمره افراد آن منطقه یا جامعه قابل مشاهده است.

در مقیاس خُرد نیز, برای مثال, یک رستوران یا یک کلاس درس دارای فرهنگ خاص یا هویت خاص به خود می باشد. از این رو, به باور لورو, “هر فضایی (یا نهادی) ضمن عالمگیر بودن, به واسطه فرهنگ خاص خود, منحصر به فرد نیز می باشد.” (لورو, ۱۹۸۱ : ۱۰) یعنی, دارای فرهنگ خاصی است.

بنابراین, ما دارای دو نوع فضا هستیم. فضای فیزیکی[۱۲] یا مکان و فضای فرهنگی (فرهنگ دار). فضای فرهنگی یا میدان فرهنگی, موقعیتی (یا محیطی فیزیکی) است که در متن و درون آن, ارزش ها, آداب و قوانین خاص آن موقعیت حاکم است که در شکل ظاهری فضا که قابل رویت است, عینیت می یابد. این ارزش ها و قوانین می توانند از نوع اقتصادی یا سیاسی یا فرهنگی و یا دینی باشند, که در هر حال, دارای بار فرهنگی هستند. (بوردیو, ۱۳۸۰ : ۳۲ و ۴۷ و ۷۴) به عبارت دیگر, “میدان, یک فضای اجتماعی ساخت یافته یا یک میدان از نیروهاست, که درون آن با افراد دارای استیلا و افراد زیر استیلا, با روابط پیوسته و پایدار و با نابرابری هایی که درون این میدان اتفاق می افتد, سروکار داریم . این میدان, در عین حال یک میدان مبارزه برای تغییر یا حفظ میدان مبارزه نیز هست.” (بوردیو, ۱۳۸۷ الف : ۵۷) میدان های فرهنگی توسط خود افراد جامعه در طی زمان ساخته می شوند. به گفته بوردیو “ساختن فضای اجتماعی, این واقعیت نامرئی که نه می توان آن را لمس کرد و نه می توان به سمت آن اشاره کرد, و در عین حال رفتارها و تظاهرات عاملان اجتماعی را تنظیم می کند.” (بوردیو, ۱۳۸۰ : ۳۹) در واقع, ضمن اینکه هر یک از ما محصول فضاهای اطراف خود هستیم, هر یک نیز به نوعی, فضاهای اطرف خود را می سازیم.

در نتیجه, می توان گفت که هر طبقه ای فضای خاص بخود را دارد. بوردیو می افزاید “تطابقی میان فضای طبقات اجتماعی و فضای رفتاری هر یک وجود دارد, مثلا اینکه فضای طبقه اجتماعی برتر, چه نوع ورزش ها, سرگرمی ها, نوشیدنی ها, گرایش های سیاسی و غیره را ترجیح می دهد.” (همان, ۳۱) یا اینکه “رابطه میان جایگاه اجتماعی, امکانات و موضع گیری ها است, به تعبیر دیگر, رابطه میان شبکه روابط اجتماعی, عادت واره های ذوقی و انتخاب هایی که عاملان اجتماعی در عرصه متنوع رفتارها همچون, غذاخوردن, ورزش کردن, موسیقی نواختن و سیاست ورزیدن و غیره صورت می گیرد.” (همان, ۳۲) وی در ادامه می افزاید که “فضای اجتماعی به این ترتیب ساخته می شود که عاملان و گروه های اجتماعی بر اساس جایگاهشان در توزیع آماریِ دو اصل تفاوت گذار تقسیم می شوند, این دو اصل که در جوامع پیشرفته, چون آمریکا, ژاپن یا فرانسه, تاثیرگذارترین عواملند, عبارت است از سرمایه اقتصادی و سرمایه فرهنگی.” (همان, ۳۳)

بنابراین, عادت واره ها در ضمن معرفی شخصیت و یا هویت هر انسانی, معرفِ فضاهای فرهنگی و میدان هایی است که فرد در آنها زمانی را گذرانده و رشد کرده است. به عبارتی, می توان گفت که “عادت واره هم مبین منش و خصلت و رفتار فردی است و هم مبین شکلی از زندگی و نوعی فضا یا جو اجتماعی که در هیئت مجموعه ای از رسوم و ارزش ها و نهادهای جمعی عینیت یافته است.” (بوردیو, ۱۳۷۹ : ۱۵۱)

به طور خلاصه, اولا, به صورت کلی می توان گفت که از سویی, عادت واره ها محصول فضاها هستند. از سوی دیگر, انسانها نیز می توانند فضاهایی را خلق کنند, یعنی, فضاها نیز محصول عادت واره های انسانها می باشند. البته, همه انسان ها به یک اندازه توان ساختن و دگرگونی در فضای اطراف خود و فرهنگ فضا یا میدان فرهنگی آن را ندارند.

ثانیا, هر فضایی به خودی خود بوجود نمی آید, بلکه محصول تاریخ گذشته خود و اندیشه صاحبان آن فضا نیز هست. به عبارتی, هر فضایی دارای عادت واره ای است که آن فضا را ساخته و هدایت می کند.

عادت واره فضا

به زبان دیگر, از طرفی عادت واره فضا, شکل فضا و کارکرد فضا را مشخص و تعیین می کند و از طرف دیگر, شکل فضا, عادت واره انسان را می سازد. ضمن اینکه عادت واره انسان, فضای فکری او را بنا می کند و نشان می دهد. بنابراین, فضای فکری انسان یا عادت واره اش, به نوبه خود در خلقِ فضای جدید متکی بر عادت واره فضا, اقدام می کند. یعنی, عادت واره هر فردی علاوه بر ظاهر شدن در رفتارهای انسانها در شکل فضای آنان نیز تبلور می یابد. یعنی, شکل فضای اطراف ما و چیزهایی را که ما بر می گزینیم, نوع چیدمانی را که انجام می دهیم, بدون دخالت ذهن ما یا عادت واره ما صورت نمی گیرد. در این رابطه از دید روانکاوی بحث انتخاب های اشیاء اطراف انسان ملاک می شود که به نوعی ارتباط ذهن و انتخاب یا ارتباط عادت واره را با انتخاب ها نشان می دهد.

روانکاوی بر اساس تفکر مصداق امیال[۱۳] (فروید, ۱۹۸۹, A), یا مسئله ارتباط ارضای انسان با موضوع های پیرامونش در تلاش است تا رابطه بین شئی و ذهن یا دلیل انتخاب را توضیح دهد. فروید در تعبیر رویا نیز تاکید بر رابطه ذهن و رویا (به عنوان یک چیز) را عنوان می کند. (فروید, ۱۳۸۴ : ۱۲) وی معتقد است که در هر انتخابی لذتی نهفته است. بنابراین, انتخاب های انسان, بی هدف و بی انگیزه نمی باشند. برای مثال در عرصه انتخاب کالا, “رهیافت های روانکاوانه به علت کارآیی شان در زمینه خصوصیت تجربیات معمولی و عوامل تعیین کننده انتخاب روزمره کالاها حرف مهمی برای گفتن دارد.” (ریچاردز, ۱۳۸۰ : ۵۹ ) به تبع اندیشه فروید به نقل از دی نای نیز می توان گفت که, “هر رفتاری علتی دارد و رفتار نیز مانند افکار و احساسات, تصادفی یا شانسی بروز نمی کند. لغزش های زبانی, رویا, توهم, فراموشکاری, گزینش, آرزومندی, تلاش برای کسب موفقیت, تکرار پیاپی رفتارهای معین, امتناع از قبول اشتباهات, خصومت نسبت به دیگران, نوشتن داستانهای بلند, نقاشی, و امثال آن و تمامی رفتارهای دیگر نیز توجیه پذیر به حساب می آیند.” (دی نای, ۱۳۸۱: ۱۸)

ذهن ما بر اساس محیط اطراف ما شکل گرفته و ساخته شده است. ذهن انسان به روایت روانشناسی نیز, از بدو تولد تحت تاثیر محیط اجتماعی است که فرد در آن متولد شده و رشد پیدا می کند. (پیاژه, ۱۹۸۱ و فروید, ۱۹۸۹, B). در نتیجه محیط, شناخت ما را نسبت به پیرامون ما می سازد. بنابراین, می توان گفت شناختی که ما از دنیای اطراف خود داریم در شکل گیری و هدایت رفتار ما دخالت دارند. راجرز نیز به نقل از دی نای معتقد است که, “هر یک از ما بر اساس ذهنیتی که از خود و جهان پیرامون خود داریم, رفتار می کنیم. مفهوم ضمنی این گفته این است که واقعیت های عینی (هر چه باشد) شاخص مهم تعیین رفتار نیست. مهم نگرش و طرز تلقی انسان نسبت به آن واقعیت هاست.” (دی نای, ۱۳۸۱ : ۱۳۵) البته, وی در ادامه بیان می کند “که رفتار درست به هنگام انتخاب, تحت تاثیر عوامل موجود در محیط قرار می گیرد و کنترل می شود. شخص باز و حساس کاملا از آنچه در درونش می گذرد, آگاه است و در عین حال تصویر درستی نیز از عوامل خارج موجود در ذهن خود دارد.” (همان : ۱۳۸)

از تعمق و “کند و کاوِ روانکاوانه حوزه مصرف, این نتیجه بر می آید که اجناس مصرفی و تصاویر مربوط به آنها را می توان به قول مردم شناسانِ هوادارِ روانکاوی, به صورت یک نظام فرافکنی شناخت.” (ریچاردز, ۱۳۸۰ : ۶۴) به عبارتی, در این حالت نیز فرد با فرافکنی رابطه ذهنش با انتخاب را تایید می کند.

بدین سان, چه از منظر روانشناسی, چه از دیدگاه روانکاوی و چه به روایت جامعه شناسی اولا, رفتارهای روزمره انسان ها از ذهن و تفکر شان یا به تعبیر بوردیو از عادت واره شان تاثیر می پذیرد, ثانیا, ذهن یا عادت واره خود محصول محیط های اجتماعی افراد یا میدان های فرهنگیشان می باشند. ثالثا. مکان ها و فضاها نیز خود دارای عادت واره یا میدان فرهنگی هستند.

در نتیجه, یک چرخه ای دائمی, بین انسان ها و فضاهای اطراف آنها بر قرار است. بدینسان, در صورتی که عادت واره فضا خوب, پویا و مناسب باشد, فضای مناسب داشته, سپس, عادت واره مناسب فردی بوجود آمده و در نهایت رفتار مناسب فردی تولید خواهد شد. یعنی, در این حالت شاهد یک چرخه خوب و سالم خواهیم بود. بر عکس, در صورت بد بودن, نامناسب بودن و ایستا بودن عادت واره فضا, فضای نامناسب تولید شده و به تبع آن, عادت واره فردی نامناسب بوجود آمده و سپس, دارای رفتارهای نامناسب از اینگونه افراد خواهیم بود. در این حالت شاهد چرخه ناسالمی هستیم.

بدین ترتیب, با توجه به اینکه فضا نیز دارای عادت واره است و در تولید عادت واره فرد نقش دارد, این پرسش اساسی مطرح است. با تغییر کدامیک می توان در دیگری نیز تغییراتی را بوجود آورد؟ از این رو, داستان مرغ و تخم مرغ به نوعی مطرح و ملاک می شود. بنابراین, چگونه می توان عادت واره انسانهای یک جامعه را تغییر داد؟ یعنی, چگونه می توان رفتارهای افراد یک جامعه را بهبود ساخت؟ یا چگونه می توان فرهنگ یا شکل فضاهای یک جامعه را تغییر داد؟ در واقع, برای بهبود, پیشرفت و توسعه یک جامعه از کجا می بایستی تغییرات را آغاز کرد؟ و در نهایت, چه نوع فضاهایی را می بایستی خلق کنیم؟

پاسخ به این پرسش ها و شناخت این نکته ها یقینا اجازه می دهد تا گامی بلند و مطمئن را بتوان در پیشرفت و توسعه جامعه بر داریم.

در همین رابطه, نکته مهم نیز در ارتباط با انسان قابل تعمق است که, گاهی ضمیرِ انسان بر اساس تماس با محیط ها و فضاهای متفاوت و از پیش تعیین شده دچار تغییر و دگرگونی می شود, بدون اینکه خود فرد در جریان این تغییر قرار گرفته باشد. به گفته هانری لوفور فیلسوف فرانسوی, در این حالت ضمیر انسان مسخ شده یا دست کاری شده است. (لوفور, ۱۹۹۹) مکتب فرانکفورت نیز به این موضوع توجه خاصی دارد. این مکتب, “طی بررسی ها و تحقیقات متعدد خود در باره تاریخ جامعه آلمان از منظر و ابعاد مختلف با معضل یا پدیده خاصی رو به رو شده بود و آن عبارت بود از مسئله توسل فاشیسم به ابزار فریبکارانه به منظور دستکاری در اذهان, چیزی که در تعبیر کلی می توان از آن تحت عنوان نظریه فریب (manipulation theory) یاد کرد.” (نوذری, ۱۳۸۴ : ۱۰۹) لذا, در این حالت ها, رفتارها و کنش های افراد نیز, تغییر و دگرگونی یافته و یا مسخ شده است. یعنی, افراد, اعمالی را انجام می دهند, بدون اینکه کاملا واقف به رفتارهای خود, و یا همچنین, علت انجام اعمالی و نتیجه اعمال خود باشند. در واقع, دارای فضاهائی می شوند که از محتوا و اهداف آن اطلاع ندارند.

بدین ترتیب, با توجه به این نکته, می توان در جهت مثبت و پیشرفت افراد و توسعه جامعه, و برای پاسخ به نیاز خاصی, با تاثیر گذاشتن بر اذهان افراد, فضاهای جدیدی به وجود آورد, یا محتوای فضای خاصی را دستکاری کرده, یا تغییر داد. پس, نتیجه می گیریم که, شکل, ساختار و محتوای فضاهای انسانها, ساکن و بدون تغییر نیستند, ولی, این تغییر در نزد افراد و در فرهنگهای مختلف بطور یکسان صورت نمی پذیرد. این تغییرات, هم از نظر تندی و کندی, هم از نظر اندازه و محتوی, هم آگاهانه یا ناآگاهانه, با یکدیگر متفاوت اند. به هر جهت تغییر در فضا تغییر در رفتار را به دنبال خواهد داشت.

فرد و فضا

آیا همه انسانها به صورت مکانیکی و به یک شکل با فضا برخورد می کنند و از آن تاثیر می پذیرند؟ پاسخ این پرسش منفی است. چون افراد از درجات مختلف شناخت و آگاهی برخوردار بوده, در نتیجه با فضا (و فرهنگ آن) به صورت یکسان برخورد نمی کنند.

ژاک آردوانو روانشناس اجتماعی فرانسوی معتقد است که انسانها در ارتباط با تشکیلات یا نهادی سه نوع برخورد دارند : رفتاری مجریانه, رفتاری بازیگرانه و رفتاری خالق گرایانه[۱۴]. (آردوانو, ۱۹۹۴) در رفتار مجری گرایانه فرد اطاعت کامل از قوانین نهاد می کند و هیچ مسئولیتی نه در قبال اجرای روش و در نه در قبال محتوای ندارد. در حالی که در رفتار بازی گرانه, فرد تغییراتی در روشِ برخورد با نهاد بوجود می آورد, بدون اینکه محتوای قوانین را تغییر بدهد. ولی در رفتار خالق گرایانه فرد با هوشیاری و هوشمندی, تغییراتی را هم در روش و هم در محتوای قوانین آن محیط بوجود می آورد, بدون اینکه نظم محیط بر هم بخورد و خود مسئولیت این تغییر را می پذیرد. از این رو, می توان بر اساس ترکیب اندیشه آردوانو و بوردیو گفت که تعدادی از افراد دارای عادت واره مجریانه, تعدادی دیگر دارای عادت واره بازیگرانه و تعدادی, دارای عادت واره خالق گرایانه هستند.

بوردیو نیز در همین رابطه دو مفهوم را مطرح می کند. مفهوم جایگاه[۱۵] و مفهوم موضع گیری[۱۶]. در مورد مفهوم جایگاه, “این مفهوم دارای خصلت عینی و ساختاری است, که گویای مقام و موقعیت و جایگاه هر یک از عناصر و عوامل متعلق به حوزه های مخلف است. نظیر حوزه قدرت, حوزه تولید فرهنگی, حوزه اقتصاد و غیره. مثلا شاعری مانند استفان مالارمه, در فرانسه قرن نوزدهم, دارای جایگاه خاص خود در بخش هنر ناب که از حوزه تولید فرهنگی است.” (بوردیو, ۱۳۷۹ : ۱۵۰) یا سیاستمداری همچون نیکلا سارکوزی دارای جایگاهی در حوزه قدرت در جامعه فعلی فرانسه می باشد.

در مورد مفهوم موضع گیری, “این مفهوم بیشتر جنبه ذهنی دارد. به لحاظ لغوی هم به معنی موضع گیری و هم به معنای خلق و خو است. این مفهوم بیانگر کنش ها, طرح ها, و عملکرد هر یک از عناصر و عواملِ متعلق به یک حوزه خاص است. برای مثال, نحوه برخورد یا خلق و خویِ مالارمه زمین تا آسمان با نحوه برخورد شاعر هم دوره خویش, آرتور رمبو, که او نیز به بخش هنر ناب تعلق دارد, متفاوت است.” (همان, ۱۵۰) همانگونه که در حوزه قدرت, برای مثال فرانسوا میتران رئیس جمهور اسبق فرانسه موضع یکسانی با نیکلا سارکوزی رئیس جمهور فعلی در مورد مثلا کشور آمریکا ندارند.

از این رو, افراد که دارای عادت واره های متفاوت هستند و از شناخت های مختلفی برخوردار می باشند, در قبال فضاها و نهادهای اجتماعی اطراف خود موضع گیری متفاوتی نیز خواهند داشت.

تعدادی از افراد با فضایی که برخورد می کنند مشترکاتی داشته, در نتیجه اعم از آگاه و یا ناآگاه, فکور و یا غیر فکور, در فضا حل می شوند و عادت واره آنها به مانند عادت واره فضا می شود. در این حالت به تعبیر بوردیو بازتولید (بوردیو, ۱۹۷۰) فضا در عادت واره صورت گرفته است. بنابراین, اینگونه افراد در مقابل فضا بیشتر حالت مجری دارند.

تعدادی دیگر که غالبا فکور نمی باشند, بدون داشتن مشترکات با فضای خاصی, منفعلانه با فضا برخورد کرده و بدون مقاومت, در آن فضا حل می شوند و مانند قوانین و خواسته های فضا به عنوان مجری عمل خواهند کرد.

تعدادی از افراد, فضای موجود را نمی پسندند و به مبارزه با فرهنگ فضا برخواسته و فضای خصوصی برای خود مهیا می کنند. بنابراین, اینگونه افراد دارای عادت واره ای متفاوت از عادت واره فضا می شوند. این نوع فضای فرهنگی (میدان) را در تعدادی از خانواده ها نسبت به فضای جامعه شاهد هستیم. یا جوانانی که با فرهنگ فضای والدین خود مخالف باشند, مثلا شکل اطاق آنان, فضای خصوصی شده و متفاوت از شکل فضای والدینشان می شود. همچنین, اینگونه جوانان در تجمع های خصوصی خود آنگونه رفتار می کنند که مایل هستند. در واقع, اینگونه افراد بیشتر حالت بازیگر بخود می گیرند.

تعدادی دیگر, کمی موافق یا مخالف فرهنگ فضا باشند, در تلاش هستند تا فضا را به سمت خواسته های خود جذب کرده و کم کم شکل فضا را خالق گرایانه تغییر می دهند. ناگفته پیداست که همه افراد قدرت و توان چنین کاری را ندارند. غالبا افرادی که از آگاهی بیشتری برخوردار باشند, کمتر و دیرتر تحت تاثیر فضاها قرار گرفته و در صورت داشتن قدرت, فضا را دچار تغییر و تحول خواهند کرد. بر عکس, هر چقدر افراد از آگاهی کمتری برخوردار باشند, سریع تر و بیشتر تحت تاثیر فرهنگ فضا قرار می گیرند.

ضمنا, بعضی از فضاها و صاحبان آن به دنبال افراد ناآگاه و مطیع بوده تا آنها را بیشتر و سریع تر تحت تاثیر خود قرار بدهند. بنابراین, اینگونه فضاها مانع آگاه شدن افراد تحت نظر خود خواهند شد. در حالی که, تعدادی دیگر از فضاها که غالبا پویا هستند, بدنبال افراد آگاه تر, خلاق تر و نوآورتر هستند, تا پویایی و پیشرفت فضا تضمین بشود.

بنابراین هم فضاها متفاوت هستند هم افراد متفاوت از یکدیگر می باشند و هم فضاها به یک اندازه و به یک شکل نمی توانند افراد را متاثر از فرهنگ خود بکنند.

نتیجه گیری

چگونه می توان رفتارهای اجتماعی افراد جامعه را اصلاح کرد تا بتوان از همه نیروها و پتانسیل های موجود آنان و امکانات جامعه در راستای پیشرفت و توسعه جامعه گام برداشت؟ پرسشی است که در این مقاله تلاش شد تا در حد قابل فهم, کالبد شکافی و بررسی بشود.

در پاسخ متوجه شده که رفتارها خود از جایی و منبعی به نام عادت واره هدایت می شوند, این در حالی است که خود آن منبع محصول محیط هایی یا فضاها می باشد که از فرهنگی به نام عادت واره فضا تغذیه می شوند. به عبارت دیگر, ارتباطی بین عادت واره و میدان یا عادت وارۀ فضا وجود دارد یعنی, “همانگونه که عادت واره از درون کردار به ما آگاهی می دهد, میدان به کنش و بازنمایی ورای آن سامان می دهد, به فرد حالت های گوناگون نمونه های ممکن را عرضه می کند.” (بوردیو, ۱۳۸۷, ب : ۲۴) بنابراین, میدان های فرهنگی مانند فضاهای فرهنگی شهرها که دارای بار فرهنگی هستند, می توانند در چگونگی رفتارها و یا تغییر آنها نقش مهمی را ایفا کنند. از آنجایی که در جامعۀ امروز و در عصر حاضر بیشتر افراد جامعه زمان مهمی از وقت خود را در ارتباط با فضاهای فرهنگی شهرها مانند سینماها, تئاترها, پارکها, مطبوعات, فرهنگسراها, کتابخانه ها, موزه ها, رسانه های تصویری, نمایشگاه های مختلف, و کلاس های آموزشی و غیره, می گذرانند, تغییر در فرهنگ این فضاهای فرهنگی شهرها آسان تر و کم هزینه تر بوده و بدنبال آن می توان در فرهنگ افراد جامعه در راستای بهبود آنها گام های موثری برداشت. بدنبال این تغییر در فضا, رفتارهای افراد جامعه را می توان در راستای رفتار خوب و پسندیده هدایت کرد.

در پژوهشهایی که پیرامون جوانان با روش کیفی به کمک مصاحبه های طولانی انجام دادیم (منادی, ۱۳۸۵) متوجه شدیم که جوانان در زمانهای مختلف دارای رفتارهای متفاوتی بودند که در گذر از فعالیت ها و دلمشغولی های زندگی روزمرۀ آنان قابل مشاهده بود. بالتبع آنان دارای فرهنگ متفاوتی بودند که رفتارهای متفاوتی از خود نشان می دادند. زیرا آنان در فضاهای فرهنگی متفاوتی قرار گرفته بودند. آنان در حال گذار از فضای فیزیکی به فضای تصویری و سپس رسیدن به فضای مجازی می باشند. در زمانی که جوانان بیشتر در جلسات خصوصی و پارتی ها به بهانه هایی مانند جشن تولد و غیره گرد هم جمع می شدند, بیشتر از یکدیگر و از فرهنگ موجود این فضاها تاثیر می پذیرفتند. در زمانی که آنان بیشتر از ماهواره استفاده می کردند, رفتاری و فرهنگی مشابه زندگی معرفی شده در ماهواره داشتند. در این ایام جوانان بیشتر در فضاهای عمومی شهری مانند پارک ها و پاساژها دیده می شدند. چندی بعد بیشتر از فضاهای مجازی مانند اینترنت استفاده کرده, لذا از آنها بیشتر تاثیر پذیرفته بودند و کمتر در مجامع عمومی ظاهر می شدند. از این رو, در هر زمانی فضاهای فرهنگی ای در جامعه حاکم بوده است که جوانان از آنها بیشتر تاثیر گرفته بودند. از این رو با توجه به تاثیری که جوانان از فضاهای اطراف خود گرفته بودند, می توان به تغییر فرهنگ فضاها برای بهبود فرهنگ جوانان و داشتن رفتارهای خوب سرمایه گذاری کرد.

با توجه به اهمیت فضاهای فرهنگی شهری چقدر از افراد جامعه از این فضاها استفاده می کنند؟ در پژوهش پیرامون زنان (منادی, ۱۳۸۸) نیز متوجه شده که آنان نیز ارتباط یکسانی با فضاهای فرهنگی شهرها ندارند, یعنی دلمشغولی های فرهنگی متفاوتی در اوقات فراغت خود دارند, زیرا آنان از سرمایه های فرهنگی متفاوت برخوردار هستند. به عبارت دیگر, یک تعاملی بین سرمایه های فرهنگی و فعالیت های فرهنگی یا تعامل با وجود دارد. یعنی یک هماهنگی نسبی بین سرمایه های فرهنگی و فضاهای فرهنگی وجود دارد. لذا زنان به واسطۀ سرمایه های فرهنگی مختلف از فضاهای فرهنگی متفاوتی استفاده می کردند. از این رو, برای تغییر یا ارتقاء سرمایه های فرهنگی افراد جامعه می باید فضاهای فرهنگی را غنی تر کرده و افراد جامعه را به استفادۀ بیشتر از آنها ترغیب کرد.

بنابراین, به عنوان نتیجه نهایی می توان گفت که عادت واره فضاهای اجتماعی, شکل فضاها را می سازند و تعیین می کنند. سپس, شکل فضاها عادت واره انسانها را می سازند. و در نهایت, عادت واره انسانها اعمال و رفتارهای روزمره آنها را تعیین و هدایت می کنند. مجموع رفتارها و اعمال روزمره انسانها یا مجموع عادت واره های انسانها, اولا در شکل ظاهری فضاها نمود پیدا کرده, ثانیا, در چگونگی و تغییرات فضاهای اجتماعی تاثیر می گذارند. و کم کم عادت واره فضاها را دچار تغییر می کنند. پر واضح است که, هر چقدر فرد از سویی, از شناخت و آگاهی خوب و کافی برخوردار باشد, ثانیا, در جامعه از موقعیت برتر و بالاتر و تصمیم گیرنده تری برخوردار باشد, که این امکان فقط در اختیار نخبگان (روشنفکران, سیاستمداران, هنرمندان, صاحبان صنایع و روحانیون) جامعه می باشد این افراد در تغییر دادن عادت واره های فضاهای اجتماعی عمومی یا میدان های فرهنگی فضاهای اجتماعی, موفق تر عمل می کنند. کلا, امکان اینگونه تغییرات در جامعه برای چنین افرادی میسرتر و راحت تر می باشد.

در نتیجه, برای تغییرات کلی تر در راستای پیشرفت و توسعه جامعه, راه بهتر, مطمئن تر و آسان تر و کم هزینه تر این است که, از عادت واره فضاها یعنی فرهنگ میدان ها با غنی کردن و آموزشی کردن فضاهای فرهنگی شهری شروع کنیم, تا با مرور زمان عادت واره های افراد آن جامعه و مخاطبان این فضاها در راستای عادت واره فضاها, ساخته شود. بدین ترتیب, شاهد رفتارهای خوب و مناسبی که مد نظر است در اکثریت افراد جامعه خواهیم بود.

منابع

اتکینسون ریتال. و همکاران (۱۳۸۰). زمینۀ روانشناسی جلد دوم. ترجمۀ محمد تقی براهنی و همکاران. تهران, انتشاران رشد.
بوردیو پیر (۱۳۷۹). تکوین تاریخی زیباشناسی ناب. ترجمه مراد فرهادپور. در : فصلنامه فلسفی, ادبی, فرهنگی ارغنون. شماره ۱۷, زمستان ۱۳۷۹.
بوردیو پیر (۱۳۸۰). نظریه کنش, دلایل عملی و انتخاب عقلانی. ترجمه مرتضی مردیها. تهران. انتشارات نقش و نگار.
بوردیو پیر (۱۳۸۷), الف. در بارۀ تلویزیون و سلطۀ ژورنالیسم. ترجمۀ ناصر فکوهی. تهران, انتشارات آشتیان.
بوردیو پیر (۱۳۸۷), ب. گفتارهایی در بارۀ ایستادگی در برابر نولیبرالیسم. ترجمۀ علیرضا پلاسید. تهران, نشر اختران.
دی. نای رابرت (۱۳۸۱). سه مکتب روانشناسی, دیدگاههای فروید, اسکینر و راجرز. ترجمه : سید احمد جلالی. تهران. انتشارات پادرا.
ریچاردز بری (۱۳۸۰). کالاها و ابژه های مسرت بخش : چشم اندازی روانکاوانه از مصرف کالا. ترجمه حسین پاینده. در فصلنامه فلسفی, ادبی, فرهنگی ارغنون. شماره ۱۹. زمستان ۱۳۸۰. ص ۵۷ الی ۷۹.
ریتزر جورج (۱۳۷۹). نظریه جامعه شناسی در دوران معاصر. ترجمه محسن ثلاثی. چاپ چهارم تهران, انتشارات علمی.
سیف علی اکبر (۱۳۷۹). تغییر رفتار و رفتار درمانی نظریه ها و روش ها. تهران. نشر دوران.
فروید زیگموند (۱۳۸۴). تفسیر خواب. ترجمۀ شیوا رویگران. تهران, نشر مرکز.
کالینیکوس آلکس (۱۳۸۳). در آمدی تاریخی بر نظریه ی اجتماعی. ترجمه اکبر معصوم بیگی. تهران. نشر آگه.
منادی مرتضی (۱۳۸۵). شهروندان جوان و فضاهای اجتماعی شدن. در مجموعه مقالات همایش انسان شناسی فرهنگی و اخلاق شهروندی. ۱۳ و ۱۴ دی ماه. مرکز مطالعات فرهنگی شهر تهران.
منادی مرتضی (۱۳۸۸). نقش سرمایه های فرهنگی زنان در پیشرفت جامعه, مقایسۀ تطبیقی زنان شاغل و خانه دارِ تهرانی. در : مجموعه مقالات همایش ملی فرهنگ و توسعه در منطقه مرکزی ایران. ۱۴ و ۱۵ اردیبهشت ماه, دانشگاه کاشان.
نوذری حسینعلی (۱۳۸۴). نظریه ی انتقادی مکتب فرانکفورت در علوم اجتماعی و انسانی. تهران, نشر آگه.
نیک گهر عبدالحسین, (۱۳۶۹), مبانی جامعه شناسی. تهران. انتشارات رایزن.
هرگنهان بی. ار. (۱۳۷۹). مقدمه ای بر نظریه های یادگیری. ترجمۀ علی اکبر سیف. تهران, انتشارات رشد.

Ansart Pierre (1990). Les sociologies contemporaines. Ed Points Essais. Paris.

Ardoino Jacques (1994). Le projet épistémologique initial de la psychologie sociale, In : Pratique de formation, Microsociologie, interactions et approche institutionnelle. No : 28, octobre.

Berger Peter et Thomas Luckmann (1986). La construction sociale de la réalité. Paris, Merdiens Klincksieck.

Bourdieu Pierre et Passeron Jean-Claud (1970). La Reproduction, élément pour une théorie du systeme d’enseignement. Les Editions de Minuit. Le sens commun. Paris.

Bourdieu Pierre (1972). Esquise d’une théorie de la pratique, précedée de trois études d’éthnologie Kabyle, Ed Droz. Genève

Bourdieu Pierre (1989). Le sens pratique. Paris, Les Editions de Minuit.

Freud Sigmund (1989). Cinqu psychanalyse. Paris, P.U.F.

Freud Sigmund (1989), B. Introduction à la Psychanalyse. Petit Bibliothéque Payot.

Lefebvre Henri et Norbert Guterman (1999). La conscience mystifiée. Edition, Syllepse.

Lourau René (۱۹۸۱). L’Analyse Institutionnelle, Paris, éditions de Minuit.

Mead Georges Herbert (1963). L’esprit, le soi, et la société. Paris, P.U.F.

Piaget Jean (1981). La psychologie de l’intelligence, Paris Armond Colin.

Rocher Guy (1970). Introduction à la sociologie générale. I- L’Action Sociale. Ed Points Essais.

mortezamonadi@yahoo.fr

[۱] Comportement.

[۲] Comportement Social.

[۳] Action Sociale.

[۴] Comportement Collectif

[۵] Conscience

[۶] Esprit

[۷] Habitus

[۸] Universalité

[۹] Particularité

[۱۰] Singularité

[۱۱] Champ Culturel

[۱۲] Espace

[۱۳] Relation d’objet.

[۱۴] Agent, Acteur et Auteur.

[۱۵] Position

[۱۶] Disposition

این مطلب متعلق به ویژه نامه شهر و فرهنگ است.

http://anthropology.ir/publication/10240