نشست یک صد و پنجاه و هشتم یکشنبه های انسانشناسی و فرهنگ
با همکاری اداره کل مطالعات اجتماعی و فرهنگی شهرداری تهران
یکشنبه ۷ بهمن ۹۷ ساعت ۱۶ الی ۱۹
پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات
موضوع: نقد جلوههای بصری تهران
عنوان: «تهران فریب مدرن یا پست مدرن؟»
سخنرانی دکتر علی اکبری
(دکتری معماری و عضو هیئت علمی دانشگاه آزاد اسلامی واحد یادگار امام خمینی (ره) شهرری)
نوشتههای مرتبط
من از نگاه یک معمار به موضوع یک نگاه میکنم و سعی میکنم سریع بحث را ادامه دهم. حدود سی عکس را با هم میبینیم. من روی هر عکس میتوانم یک ساعت یا سی ثانیه صحبت کنم و درنتیجه این قابلیت وجود دارد که هرگاه چهره ها نشان داد که کافی است صحبت به اسلاید بعدی میرویم. سوال از این قرار است که تهران کجاست؟ سوال اصلی من به عنوان ساکن شهر تهران، کسی که حدود ۱۰ سالی است که در تهران ساکن هستم و خودم شیرازی هستم و دائم تهران را با شهری مثل شیراز مقایسه میکنم. شاید خیلی از ما هم این شرایط را داشته باشیم که از شهرهای دیگر آمده باشیم و در تهران ساکن باشیم. مقایسه کنیم تهران را با آنچیزی که فکر میکنیم باید باشد یا با آن چیزی که به عنوان یک آرمانشهر میتواند باشد یا به عنوان یک پایتخت میتواند باشد یا به عنوان یک پایتخت کشور اسلامی میتواند باشد، یا به عنوان یک آرزو میتواند باشد. همه اینها را دائم در ذهنمان مقایسه میکنیم هر روز که از از خانهمان بیرون میآییم و در فضای شهری قرار میگیریم، سوال اصلی ما این است که تهران بالاخره کجاست؟ و چرا این شکلی است و چرا باید این شکلی باشد؟ و چه میشود که یک چهره بهتری به ما نشان دهد؟ بحث اصلی من پاسخ به این سوال است که تهران کجاست؟ و چرا تهران اصلا مهم است؟ تهران و نسبت آن با مدرنیته که بحث میکنیم. چرا تهران مهم است؟ آمریکاییها یک ضربالمثلی دارند، نیویورکیها میگویند نیویورک عطسه میکند آمریکا سرما میخورد. آمریکاییها میگویند آمریکا عطسه میکند جهان سرما میخورد. من فکر میکنم این را میشود به تهران هم تعمیم داد. از این نظر، تهران مهم است که وقتی که عطسه میکند ایران سرما میخورد و درنتیجه نبایستی عطسه کند و باید مراقب باشیم که چه اتفاقاتی در تهران دارد میافتد که ممکن است در همه جا اتفاق بیفتد. چند تا اسلاید بعد که جلوتر خواهیم رفت توضیح خواهم داد که همه آن چیزی که در تهران تجربه میشود در شهرستانها هم به مثابه یک اصل پیادهسازی و اجرا میشود و همه خوشحال میشوند که شبیه تهران هستند. از این منظر خیلی مهم است که ما داریم چه اتفاقی را در تهران رقم میزنیم. همچنین از نگرشی دیگر هم که شهر جلوهگاه مدرنیته است. شهر بستری به جز مدرنیته ندارد و درنتیجه نسبت مستقیمی با مدرنیته دارد و از این نظر با پسا مدرنیته دارای ارتباط است که اگر پست مدرنیسم را به مثابه یک دوره تاریخی بگیریم اکنون دیگر بعد از آن قرار داریم و هم اکنون در دوره پسا پست مدرنیسم هستیم و هنوز هم تکلیفمان روشن نشده که بالاخره نسبت ما با مدرنیته چیست نسبت ما با پست مدرنیته چیست. موضوع از یک جای دیگری مهمتر میشود که استاد فلامکی میگوید آنچه که در ساخت شهرهای ایران دخیل بوده نه قانون، بلکه خواستهای فردی و شخصی بوده است. حاکمی تصمیم گرفته میدانی را بسازد، یک خیابانی را بکشد، ۱۸ کیلومتر خیابان بکشد و درنتیجه اوضاع خیلی وخیمتر میشود وقتی بفهمیم تصمیمات فردی در این شکلگیری خیلی مهم بوده اند. این عکسی که مشاهده میکنید اواخر سلطنت احمد شاه قاجار است که از درون بالن گرفته شده است. مکان بالای میدان توپخانه آن زمان است. که این میدان شاید بنا بر سلیقه شخصی و همه بناهای دیگر که در اسلایدها خواهیم دید ساخته شده و پس درنتیجه همچنان معتقدم مدیریت تهران برمبنای سلیقه دارد پیش میرود و اگر این سلیقهها آسیب ببیند قطعا تهران آسیب میبیند و بعد ایران آسیب خواهد دید. از این منظر بحث را مطرح میکنم. به طور کلی من معتقدم که وقتی میخواهیم نسبت تهران را با سنت و مدرنیته بررسی کنیم باید بگوییم که تهران هیچ ربطی به این دو ندارد. به نظر من نه ربطی به سنت دارد و نه ربطی به مدرنیته. تهران فرزند نامشروع رابطه این دو است. سنت و مدرنیته اینجا همدیگر را ملاقات کردند در کنار ری، در روستای شمال ری و این فرزند به وجود آمد و نسلهای بعد از آن هم همینطور دارند به وجود میآیند بر اثر همین رابطهای که به نظر صحیح نمیآمد. اگر در اصفهان اتفاقی از جنس مدرنیته قرار بود بیفتد رابطهای داشت با سنت احتمالاً. اما وقتی در تهران، یعنی تهرانی که وجود ندارد، این رابطهاش با سنت هم مورد سوال است. اصلاً سنت را از کجا میخواهی بیاوری. یک روستا و یک قریه پاای در شمال ری، چگونه میخواهد صحبت از سنت کند. به همین ترتیب است که بلافاصله خیلی سریع پادشاهان قاجار بعد از اینکه یک مقداری اصفهان را طلب کردند، خیلی سریع از آن گذشتند و گفتند که اصفهان، اصلا چرا باید پایتخت قاجار دار الخلافه قاجاری شبیه مثلاً مجموعه صفوی شاه عباس باشد؟ اصلا چه ربطی به ما دارد؟ و بلافاصله از کاخ گلستان عبور کردند و رد شدند. البته تاثیرات سفرهای پادشاهان قاجار به اروپا هم بود . یک نکتهای هم که در این میان وجود دارد. سفر پادشاهان قاجار همیشه مورد نهی بوده ولی اتفاق مثبتی حداقل در دوره ناصرالدین شاه این بود که ناصرالدین شاه به فرنگ رفت و دید و متوجه شد که در دنیا، انقلاب صنعتی به چه نتایجی رسیده و اما هیچ اتفاقی در ایران نیفتاده و آن مسیر خیلی مثلا عادی طبیعی تاریخی دارد طی میشود. بلافاصله، در ایران هم تحولاتی از جنس مدرنیسم اتفاق افتاد. به عبارت دیگر صنعتی شدن اتفاق افتاد. و حالا اینها تا حدی مثبت بوده حالا بگذریم از سفر مثلا چهارده ماهه مظفرالدین شاه به اروپا، که دیگر حاضر نبود برگردد به ایران، یک سال و دو ماه مملکت رها شده بود و پادشاه ما در اروپا، همه میگفتند که آقا بهتر نیست که برگردی؟! به هرحال، جدا از سفرهای مثبت ناصرالدین شاه، سفرهای بعدی خیلی چندان جذاب نبود. به هرحال، آنچه که اتفاق افتاد بر اثر همان رابطهای که خدمتتان عرض کردم التقاط است یعنی شما هیچ وقت نباید از تهران، نه انتظار یک سنت خوب نه انتظار یک مدرنیته خوب داشته باشید یک التقاط به وجود میآید از حدود حدود صد سال پیش به این سو این التقاط ول کن نیست و هنوز هم ادامه دارد. یعنی همچنان، هرچه که ما میسازیم در اثر آن رابطه محصول التقاط است. پس در نتیجه شهر تهران، از همان ابتدا نه پای در ایران دارد و نه پای در اروپا. یک چیزی است بینابینی، که میبینید که مجلس شورای ملی ما با عناصری از اروپا ساخته میشود، برای مثال سنتوریها این جلوه بصری تهران است که مورد نقد قرار میگیرد. آن چیزی است که به ما خودش را نشان میدهد و ما عکسبرداری میکنیم به مثابه تاریخمان بخشی از تاریخمان، ایوانهایی که در فضاهای شهری باز میشوند، تزیینات و سرستونهای یونانی و حکاکیها و به هرحال یک جلوهای که نه ایرانی است و نه اروپایی است و این التقاط همچنان ادامه پیدا میکند و بلافاصله در کاخ گلستان برج خواسته میشود. به بیان دیگر مطالبه میشود. بلندمرتبهسازی شروع میشود علی رغم اینکه هنوز نظام سازه باربری است و دیوار باربر است و ما هنوز به اسکلت فلزی نرسیدیم، و اساسا درک نکردیم چه طور در اروپا ساختمانهای بلندمرتبه ساخته میشود. در هر صورت دیوارهایی به قطر دو متر در کاخ گلستان می سازیم و بلندمرتبه را هم تجربه میکنیم. چراکه دیدیم که در اروپا این اتفاق در حال رخ دادن است. میدان توپخانه را مشاهده میکنید، فضای شهری عصر قاجار که ناشی از همان سلیقه و همان خواست ما از سفر به اروپاست. در تحیرنامه آمده (که نمیدانم اگر دوستان در جلسه میدانند کمک کنند که تحیرنامه را چه کسی نوشته است؟) یکی از بزرگان قاجار رفت اروپا و این قدر متعجب شده بود که شرح سفر خود را تحت عنوان تحیرنامه نوشت که مثلا چه قدر چه چیزهای عجیب و غریبی آنجا اتفاق افتاد که نتیجه آن هم شد آمفیتائتر روبازی که تکیه دولت نامیدند که خیلی سریع خواسته شد گفتند که ما که از این رسمها نداریم. ایرادی ندارد سینهزنی امام حسین را که داریم پس آن را در تکیه دولت برگزار می کنیم و این توجیه میشود یعنی این سنت و مدرنیته همچنان در آمفیتئاتر سینهزنی امام حسین است خانمها مینشینند و مراسم را نگاه میکنند. به هرحال، فضا همچنان به همین صورت پیش میرود و خواست مدرنیته توسط شاهان اتفاق میافتد، همانطور که استاد فلامکی گفتند شهر در ایران فقط بر اثر نظر یک شخص شکل میگیرد واقعاً همین گونه است. پادشاه در راس هرم قدرت میخواهد که ایران وارد دنیای مدرن شود، و خیابانکشی میکنند. خیابان لالهزار، کپی است. به عبارت دیگر پس از بازگشتش از اولین سفر به پاریس فرمان می دهد که ما باید یک شانزالیزه در تهران داشته باشیم. از همین جا شروع کنید. از باب همایون به سمت بالا وسط باغان شمال تهران، خیابان لالهزار را میکشند با کاربریهای مدرنی مثل کافه، سینما، تئاتر و هتل و اینجور فضاهای شهری که فکر میکنم چون آنجا باغات بوده فکر میکرده که اینجا مثل آن کاشت شانزالیزه میشود و فضای شهری سرسبز ایجاد میشود که هیچ اتفاقی در این زمینه نیفتاده یعنی هیچ وقت این به آن رویا هم نزدیک نشد. ساختمان تلگرافخانه ۱۳۰۷ را میبینید که بعدا هم دولت پهلوی همین را هم برنمیتابد این را به مثابه سنت گرفته و خراب میکند. سیحون همین برج ۱۴ طبقه بتنی را میسازد. در جنوب میدان توپخانه که طراحی استاد سیحون است. این پروژه هم کاملاً اروپایی در ایران ساخته میشود، این پروژه تا آن حد اروپایی است که معمولاً سوال کنکور ارشد معماری است که این مکان کجاست. بچهها پاسخ می دهند که پاریس است. دلیل اینکه این سوال کنکور شده نیز همین است که متقاضیان گمراه شده و با این داستان پاسخ اشتباه می دهند. این اندازه از التقاط یعنی منظر تهران، منظر بیریشهای است یعنی معلوم نیست که بالاخره اینجا کجاست؟ به هرحال در سال ۱۳۰۷ یک خاطره از این ساختمان بگویم که شاید شنیدن آن بد نباشد . اینجا در این ساختمان یک سری تلفن برای اولین بار نصب میشود، که مردم بتوانند با شهرستانها تماس بگیرند. در یک سری از ساختمانها درشهرهای بزرگی چون اصفهان یا تبریز، این تلگرافخانهها ساخته میشوند. یک سری تلفن اینجا نصب میشود و یک سری تلفن آنجا، تا مردم بتوانند صحبت کنند. مردم هم اصلا نمیتوانستند باور کنند که مگر میشود مثلا با تبریز صحبت کرد. و میگفتند آخر الزمان شده و این پادشاه رفته اروپا و آمده و دیگر آخرالزمان نزدیک است. ناصرالدین شاه دستور میدهد یک ماه رایگان حرف بزنند. هرکس میخواهد برود صحبت کند یک ماه رایگان حرف بزند که فرهنگسازی شود که مردم عادت کنند و از تلفن بتوانند استفاده کنند. بعد از یک ماه، همه جا بنری نصب می شود که از اکنون بنا به دستور ناصرالدین شاه حرف مفت زدن ممنوع. یعنی کسی نمیتواند برود رایگان صحبت کند. این بنر بوده که دیگر دراین مملکت حرف مفت نمیشود زد. این تصویر فضای میدان حسنآباد ۱۳۰۹ است. اوج التقاط که زمان عکاسی است. تزیینات خیلی زیاد از حد هم هست. ولی به هرحال یک منظری است کاملاً تاریخی، شبیه منظر اروپایی است. احتمالاً اگر اینجا سنگفرش هم شود قشنگ کاملاً آن منظر اروپایی را تداعی می کند. ۱۳۱۱ به تاریخها اگر دقت کنید متوجه میشوید که آرام آرام دارد این التقاط حتی بیشتر هم میشود دیگر یعنی اوج این داستان سرای روشن خیابان ناصرخسرو است که هنوز هم هست میتوانید بروید ببینید. کاملاً آن مجسمهسازیهای اروپایی، در ایران معلوم نیست از کجا میآید. نه در ریشههای تاریخی ایران قابل مشاهده است و نه حتی در ریشههای مدرن اروپا. اما بالاخره دولت پهلوی اول، رضاخان تصمیمش را میگیرد که ایران باید تبدیل به یک کشور مدرن شود. حالا که تهران، ریشه تاریخی ندارد، حالا که همیشه مورد طعنه شهرستانیهایی مثل شیرازیها و اصفهانیها و تبریزیها است که شما که اصلا ریشهای ندارید، تاریخی ندارید، پس همان بهتر که نداشته باشیم اصلا از التقاط هم عبور میکنیم و ما دیگر، معماری مدرن را میخواهیم. معماری مدرن به مثابه واقعی کلمه با آن منیفست صیامهای خودش که چندین دوره برگزار شد. در دانشگاه تهران ۱۳۱۳ ، ماکسیم سیرو کاملاً یک معماری مدرن پیاده سازی میکند و این شروع معماری جدی مدرن است. و این خیلی خوشحال کننده است که ما میفهمیم که این معماری چیست و این شهر دارد چه شکلی اتفاق میافتد. این تالار تشریح دانشکده پزشکی که اولین دانشکده، رضاخان بعد از ساخت بازدید میکند از تالار تشریح و در جریان امور قرار میگیرد برای خود من جالب بود که ۱۳۱۳ -۱۴ است این حدودهاست که تالار تشریح دانشکده پزشکی که ایران ورود پیدا میکند به دنیای مدرن رسماً و قانوناً و آرمان شهر مدرن را میخواهند . ۱۳۱۵ یادشان میافتد که باز شکوه ایران باستان چه میشود؟ اصلا مگر میشود. بدون شکوه ایران باستان اصلا داستان بیمعنی است و ملیگرایی . و بالافاصله آن معماری مدرنی که میخواست شکل بگیرد با عناصر تاریخی، خودش را پیوند میدهد. این بار عناصر تاریخی البته مشخص است چیست. یک کپی کاملاً یک کپی محض است از عناصری که میشناسیم. بالاخره آن مجسمههایی که معلوم نیست چه هستند و این سنتوریها برای چه آمدند آنها دیگر نیست. و یک معماری فاخری است از این منظر حالا از منظر التقاطی یک معماری فاخر و مجلل خیلی استخوانداری ارائه میشود و ترویج میشود. بانک ملیها ساخته میشوند و معمارانی که از این دست به کار میآیند ۱۳۱۶ آندره گدار با ذوق و قریحه خودش میآید یک معماری تاریخ گرایی درست در موزه ایران باستان برگرفته از ایوان مدائن میسازد. توجه داشته باشید که هنوز پست مدرنیته در غرب اتفاق نیفتاده همچنان معماری مدرن دارد حکومت میکند چون یک عده به این بناها میگویند بناهای پست مدرنیته ایرانی در حالیکه ، این ۱۳۱۶ است چیزی در حدود ۸۰ سال پیش است. ولی پست مدرنیته ۴۰ سال پیش در اروپا اتفاق افتاد. به تعبیری میشود گفت، ایرانیها زودتر از غربیها وارد دنیای پست مدرنیته یا آوردن عناصر تاریخی به معماری روز وارد شدند. این اشتباه عجیب غریبی است که در دانشکده معماری مطرح میکنند . دانشگاه تهران را میبینید که از یک ساختمان عبور میکند و تبدیل به یک طرح توسعه خیلی جدی و جامع میشود که بعدها الگوی دانشگاهسازی در ایران، دانشگاههای متعددی مثل دانشگاه تبریز، دانشگاه صنعتی شریف، آریامهر فکر میکنم اسمش بود. اینها همه دانشکده علم و صنعت که بعداً تبدیل به دانشگاه علم و صنعت شد. همه ی این فضاها براساس یک طرحهای جامع شهری ساخته میشوند و معماری مدرن را در ایران نوید میدهند و در پهلوی دوم گذار از معماری همین التقاطی تاریخی ملیگرایی علیرغم اینکه ناسیونالیسم ملیگرایی همچنان شعار اصلی حکومت است اما دیگر از آن عبور داده میشود و «پیش به سوی تمدن مدرن جدید» شعار اصلی حکومت پهلوی دوم است. که آثار وارطان هوانسیان که با ذوق و قریحه خاص خودش شروع میکند معماری ایران را عبور دادن از دنیای سنتی به دنیای مدرن زیباتری. ابداعات وارطان در همین خیابان انقلاب، کاملاً قابل مشاهده است. مجلس سنای ۱۳۳۷. در این زمان ما دیگر کاملا وارد دنیای مدرن شده ایم و معماری مدرن به مثابه نسخه قطعی و نهایی برای تهران، پیچیده میشود و ساخته میشود. ۱۳۴۳ ساختمان وزارت نفت سرآغاز فریب مدرن، من معتقدم که همه اتفاقاتی که در تهران افتاد از جنس فریب است و هیچ کدامشان اصالت واقعی ندارد. اگر آن تاریخیگرایی یک جور فریب بود اگر قبل از آن التقاطیگرایی فریب بود این بار مدرنیسم کاملا به مثابه فریب مدرن خودش را مطرح میکند. تجددخواهی به مثابه اسطوره و به مثابه آرمان به مثابه هدف نهایی و غایی در آن مطرح میشود. در این جا پیوندی وجود دارد. یک پیوندی که ابتدای سخنانم گفتم که پیوندی است از خیال آرمانی و سنتی که اصلا وجود ندارد. خاطره سنت و خیال آینده این دو عامل در حال ساخت تهران است. به همین دلیل هم هست که اصلا معلوم نیست تهران چیست؟ متوجه میشوید یعنی هم گذشته خاطره است خاطره تجربه نشده و هم آینده خاطر تجربه نشده است. افول ناگهانی دولت پهلوی که این تعابیری که البته در اینجا تشریح شده نظریه مرگ و زندگی شهر بزرگ امریکایی جین جیکوبز است که آنجا کاملا مطرح میکند در مورد تهران هم کاملا صادق است. افول ناگهانی دولت که آرمانگراییش را به حداکثر میرساند. با توجه به تنوعطلبی و خودویرانگری که در این راستا شروع میشود. ۱۳۴۵ شهرک اکباتان. اوج دنیای مدرن و آرمانی که برای ایرانیان، پسندیده میشود که میتوانند بیایند و داخل این پروژهها زندگی کنند. کاملاً برداشتی است مستقیم از آپارتمانهای مارسی لوکوربوزیه که حتی در آن پیلوتیهای پایین سعی کردند ستونها را شبیه آپارتمانهای مارسی بسازند که این ارجاع کاملاً مشخص باشد که ما داریم شبیه فرانسه میشویم. به هرحال فضاهای میانی برای مجتمعهای مسکونی صد هزار نفر جمعیت برای تهران آن زمان که جمعیت زیادی هم نداشت و صد هزار نفر را در این شهرک میتواند جا دهد. مجتمع اسکان از ۱۳۴۸ شروع میشود و تا سال ۱۳۵۴ که تمام میشود و ساکنین در آن قرار میگیرند. بلوار الیزابت که به مثابه یک بلوار واقعی شهری مدرن ساخته میشود و اطراف این قرار بود برجهای بلندمرتبه خودنمایی کند که ساخته هم شد دوقلوهای سامان آنجا قرار میگیرند. هتل اسپینانس بالادست پارک هتل لاله، این فضای لندسکیپ شهری که با برجهای بلندمرتبه کاربری عمومی قرار است خودنمایی کند. مردم بیایند در این فضا قدم بزنند راه بروند تجربه شهری بروند داخل رستورانها و کافیشاپها و در سینماها فیلم ببینند و رفتارهای مدرن شهری کنونی از خودشان بروز دهند و ایران گذار کند از ایران سنتی به یک ایران کاملاً مدرن که چه اتفاقی میافتد؟! نهایتاً جامعه سنتی سرعت تحولات را برنمیتابد. یعنی اگر تحولات با سرعت منطقی و نه ناگهانی و سلیقهای اتفاق میافتاد شاید گذار از دنیای سنت به مدرنیته به مدرنیسم نتیجهاش نمیشد نفی همه این مظاهر. و نهایتا برج شهیاد ۱۳۵۰ که ما حالا قرار است یک ارجاعات تاریخی درستی هم به گذشته ما بدهد و همه چیز را با همدیگر داشته باشد. ولی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در سال ۱۳۵۷، هم فرایندها علی رغم اینکه نفی بخشی از مدرنیته بود اما آن فرایند همان فرایند ادامه پیدا میکند سیاستها همان سیاستهاست تقریباً ، شاید حتی یک مقدار سطح نازلتر یک مقدار پول کمتر، یک مقدار توجه به طبقات فرودستتر که اصلا مخاطب معماری مدرن نبودند. معماری شهر مدرن، و نتیجتاً نواب طرح نوابی که همه تقریبا از مشکلات آن مطلع هستند و کتابها و مقالات زیادی نوشته شده یک منظر شهری کاملاً مدرن که بافت را هم دارد میبُرد. آپارتمانهایی که هیچ سلسله مراتب دسترسی ندارند. شما پشت دیوار خانهتان بزرگراه میبینید و نهایتاً میتوانم بدین گونه توضیح دهم که در مسیری که این مدرنیسم در تهران طی میشود، ناگهان دچار یک نوع تضاد آرمانی میشود. این تضاد آرمانها هم دوباره کار را خراب میکند. آن معماری مدرن را که مخاطبش در طبقات فرادست و طبقات تنازع هستند برای طبقات فرودست پیشنهاد میکند که شما با این سبک زندگی کنید. در حالی که این اصلا ربطی به آن جامعه و ارزشها و آرمانهای آنها ندارد و اساساً دیگر همه چیز خراب میشود. مانند همان معضلات اجتماعی پروژه نواب. برجسازیها همچنان ادامه پیدا میکند و ما هم علیرغم اینکه مزایای مدرنیته را نفی کردیم اما همانها را دنبال کردیم و همانها را مطالبه کردیم و خواستیم و ساختیم. درست مانند مجتمع آتیساز و تونلهای شهری. یکی از مظاهر شهر تهران ترافیک است. در سال ۸۴ در شهرداری شیراز کار میکردم،آن زمان خیلی جوان بودم، فکر میکردم که ترافیک را میتوانیم با پل و تونل و زیرگذر حل کرد. به یکی از مسئولان وقت گفتم که نمیخواهید در اینباره اقدامی کنید؟ چون میدانید تحولات در شیراز خیلی آرام است. یعنی سالهاست که چیزی تغییر نکرده است. من به برخی از دوستان که اینجا حضور دارند نیز گفته ام ما بچه که بودیم، فوتبال بازی میکردیم آبخوری بود که آب میخوردیم . آن آبخوری هنوز هم هست در شیراز. یک همچین فضایی. به هرحال با آن مسئولین در شهرداری گفتم نمیخواهید اینجا یک پلی ، زیرگذری یک چیزی مانند اصفهان بسازید؟ پاسخ خیلی جالبی به من داد. خیلی عالمانه بود. گفت ترافیک که خوب است. آن مسئول شهرداری گفت. گفت ترافیک ، مردم ترافیک میخواهند چون که ما را شبیه تهران میکند. یعنی مردم در شیراز در حال حاضر خوشحال هستند که شب میروند خانه میگویند چه ترافیکی بود. ما اکنون دیر رسیدیم به خاطر اینکه ترافیک است و این واقعا میگویم این اصلا یک چیز عجیبی در برنامهریزی شهری شیراز بود که ترافیک ایجاد کنید. چراغها را مثلا تایمش را زیاد کنید که مثلا بالاخره به شکلی ترافیک ایجاد شود. چون شیرازیها اغلب عادت به ماشین بیرون بردن ندارند سعی میکنند پیاده بروند. یعنی یک همچین داستانی بود. میخواهم عرض کنم که اگر در تهران عطسهای بشود مثل ترافیک حتماً همه در ایران ترافیک میخواهند اصلا جزء برنامهریزیهای شهری است. که اصلا ترافیک باید ایجاد کرد. به هرحال همین تونلهای شهری که در حال حاضر ساخته شده از سه سال پیش تازه در شیراز شروع کردند به تونل شهری درست کردن. از زیر یک تپهای در بیرون شهر یک تونل کشیدند میآید مثلا این طرف شهر. به خاطر اینکه مثلاً بگویند تجربه رفتن درون تونل را که تهرانیها دارند، باید شیرازیها نیز داشته باشند. یا مثلا در یزد این لوپهای رمپ و لوپها را همه چمن کردند که این تجربهای که در تهران میشود را در یزد هم تجربه شود. حالا اینجا آب نیست به درک، اینجا باید تجربه شهری که مثلا تهرانیها دارند در اینجا هم شود . پس درنتیجه ترافیک، یکی از چیزهایی بود که به نظر میآید که راه حلی برای آن ایجاد نشد به جز ساختن این تونلها که حالا اینها هم مسائل خاص خودش را دارد که همانطور که آقای دکتر طغرایی گفتند بحث پولی و مالی مطرح میشود در ساخت این پروژهها مهم نیست که این چه قدر مشکل را حل میکند، مهم این است که این تونل ، تونل دوره ما از تونل دوره شما بلندتر است. و این مزیت این تونل است حالا این تونل آیا مشکلی را حل میکند یا نه مهم نیست . مهم این است که این تونل بزرگ است بلند است طولانی است. و به هرحال این رقابتی که برای حل مسئله ترافیک اتفاق میافتد و ترافیک معلوم نیست بالاخره خوب است یا بد است. بخشی از مدیران فکر میکنند که ترافیک خوب است. به هرحال پل صدر که ساخته میشود با نمیدانم چندهزار میلیارد تومان پول و معلوم نیست که قرار است چه را حل کند. همین اتفاق در اصفهان افتاده است. در اصفهان دارند پلها و بلوارهای دوطبقه درست میکنند در شیراز هم ممکن است به زودی اتفاق بیفتد. در تبریز هم حتماً میافتد در قزوین هم اتفاق افتاده است. چون که ما را شبیه به تهران میکند. حالا این که چه قدر مسئله اجتماعی مطرح است که تهران که ممکن بود مورد طعنه توسط اصفهانیها و تبریزیها و شیرازیها قرار بگیرد، اکنون شده یک الگو و آرمانی که آنها میخواهند شبیه تهران شوند. به هرحال، این منظر شهری که تهران دارد خودش را به ما عرضه میکند، این نه تنها مورد سوال جدی است که اصلا چرا این پل ، مگر مشکل ترافیک با پل حل میشود؟ اصلا قرار نیست که این قدر جمعیت در خیابان بیاید. اصلا مشکل ترافیک از اینجا شروع میشود که مردم به خیابانها میآیند. نباید بیایند به عبارت دیگر حضور در فضای شهری با اتومبیل باید کاسته شود که مشکل ترافیک حل شود. وگرنه شما آمدید این را دو طبقه کردید و آن مشکل همچنان باشد دوباره این هم پاسخگو نیست. یا مثلا چهارراه ولیعصر آن زیرگذری که ساخته شده اصلا مگر قرار بود چون جمعیت آنجا زیاد است آن زیر برود مثلا زیر گم شود. که همه آنجا سردرگم هستند که مثلاً از این طرف خیابان میخواهی بروی آن طرف خیابان مثلا نیم ساعت طول میکشد که خودت را پیدا کنی ببینی کجا هستی مگر اینجوری حل میشود؟! این جمعیت چرا تا این اندازه به چهار راه ولیعصر مراجعه می کند؟ رهگذران باید از چهارراههای دیگر رد شوند. یا باید هندسه رفت و آمد و عبور و مرور در تهران اصلاح شود. نه اینکه این زیرگذر ساخته شود که ممکن است در شیراز و اصفهان و تبریز و مشهد هم از این زیرگذرهای پیاده ساخته شود که من مطمئن هستم که ساخته خواهد شد. و به هرحال مسئله ترافیک و بلندمرتبه سازی در تهران پس از انقلاب در دو دهه اخیر که با شور و حرارت بیشتری حتی با ذوق معمارانه به مثابه یک کالا به نظر من به مردم فروخته میشود به جای اینکه تصمیم بگیریم خط آسمان تهران چیست و چه شکلی باید باشد تا کجا کوتاه مرتبه است و کجا بلندمرتبه چه کاربری دارد؟ در کجا قرار است تجمع پیدا کند یا قرار است که تجمع پیدا نکند و پخش و پراکنده باشد. پراکندگی بلندمرتبهسازی خوب است یا نیست بدون سئوال از همه اینها، روی آوردیم. حتی ما برج هم میسازیم حالا برج مخابراتی مورد سوال است که در کل منظر تهران، نیاز به برج مخابراتی دارد یا ندارد؟ آیا شهری که افقی گسترش پیدا میکند و قطعاً نیاز به المان عمودی دارد؟ ایا المانی بلندتر از البرز وجود دارد که به ما جهتدهی را نشان بدهد یا باید حتماً انسان ساخت باشد؟ اگر انسانساخت است چون معماران آن اینگونه توضیح دادند که از مقرنس استفاده کردند باز ارجاعات تاریخی در یک کاملا سازه مدرنی که معلوم نیست چرا به وجود میآید ارجاعات تاریخی دیگر چیست؟! چرا لازم است که ما اینها را به مقرنس منارههای مساجد تشبیه کنیم و همچنان بلندمرتبهسازی و همانطور که دکتر طغرایی اشاره کردند دریاچه چیتگر است. ما استاد تبدیل کردن دریاچه به خشکی و تبدیل خشکی به دریاچه هستیم. این نحوه برخورد ما با طبیعت در تهران دیگر اوج داستان است و البته سود و سرمایه را باید متوجه بود که چه نقشی در اینجا دارد. حتما همه میدانند. ولی به هرحال ممکن است خشک هم بشود . اینطوری هم نیست. این طبیعت ، طبیعت تهران، یا بالاخره قیام میکند با آن زلزله عظیمی که ممکن است اتفاق بیفتد یا خشک میشود یا بالاخره یک واکنش تندی از خودش نشان میدهد و ما را سر جای خودمان مینشاند و یا ما غلبه میکنیم و آن را تخریب میکنیم و زورمان میچربد. این هم باز سوال است که ما زورمان بیشتر است یا زمین؟ و زمین به مثابه یک ساختار ۴ میلیارد ساله پایدار قدرتمندتر است یا مایی که کلا ده هزار سال است روی زمین ظاهر شدیم؟ ممکن هم هست که ما قدرتمان بیشتر باشد. ولی به هرحال ، خود من شخصاً فکر میکنم که این آلیس در سرزمین عجایبی که ساختیم اصلا این تهرانیها بریزند عصرهای جمعه قایقسواری کنند دو نفره یا مثلا یک آپارتمانهای با خورشید نورپردازی شدهای انعکاس پیدا کند تو آب افق دیگر دیده نشود بخورد به جنگلهای این وسط میدانید در تفصیلی مثلا تراموا رد میشود و چه شود تراموا از وسط این رد شود چه رویایی و خوب خواهد بود. این ممکن است دوباره در شیراز و تبریز هم خواسته شود یعنی اصلاً مسئله تهران نیست. یعنی آنها هم میخواهند. ما دریاچه میخواهیم. یعنی این مسئله که وقتی شما فکر میکنید که تهران چه قدر تاثیرگذار است باید بیشتر درباره اینها فکر کنیم. در تهران هرکاری نمیشود کرد. به هرحال دریاچه منطقه ۲۲ ، پل طبیعت که اصلا در تبریز مسابقه آن گذاشته شد. یعنی چند ماه پیش، مسابقه بود که در حال حاضر در همه شهرها ، چون ما دوستان شهرستانی داریم یا مثلا ما ارتباط داریم با تبریز. آنجا در همه شهرها دو تا تپه پیدا کردند، قرار است این دو تا تپه به هم وصل شوند فضای سبز شود و پل طبیعت شود. پل طبیعت در تهران، که یک منظر جدی مورد انتقاد میتواند باشد، موفقیتش نه به خاطر این پل بودنش دارد و نه به خاطر طبیعت. نه از پل موفق است و نه از طبیعت. به خاطر نبود فضای شهری یا فضای عمومی است که مردم تهران در حال خفه شدن بودند و آنها دوست دارند که درون فضای شهری قدم بزنند. چون تهران به یک باره ساخته شده و درنتیجه مردم امروزه به پل طبیعت هجوم برده و راه میروند. از این پل که رد میشوی از خود سئوال میپرسی که حال که ما این طرف آمدیم چه اتفاقی افتاد؟ اصلا هیچ چیزی این طرف نیست که آن طرف هم نبود. همه سوال میکنند. ولی پل طبیعت قشنگ است. شبها از سه طبقه میشود رد شد. من یک خاطره هم بگویم در همین راستا، پدر و مادر من از شیراز آمده بودند تهران. قرار بود که بنده بروم به دنبالشان تا آنها را به منزل ببرم. پیاده شده بودند و رفته بودند با مترو رفته بودند شهر ری برای زیارت. رفتند شهر ری زیارت من تماس گرفتم گفتند ما شهر ری هستیم داریم زیارت میکنیم سوار مترو میشویم میآییم به سمت شما، بعد تماس میگیریم که شما بیایید. چند دقیقه بعد، حدود نیم ساعت ۴۵ دقیقه بعد با من تماس گرفتند، گفتند ما زیارت کردیم سوار مترو هستیم داریم میرویم این خط میرود تجریش نه؟ گفتم بله از شهر ری میرود تجریش. گفتند ما میرویم دیگر پیاده نمیشویم میرویم زیارت تجریش. ما زیارت میکنیم با شما تماس میگیریم که شما بیایید دنبال ما. امامزاده صالح. گفتم بسیار خب باشد. یک ساعتی گذشت. من تماس گرفتم گفتم کجا هستید؟ گفتند ما زیارت کردیم سوار مترو هستیم داریم میاییم پایین به سمت شما. پدرم پرسید این پل طبیعت که میگویند با همین خط مترو میرود؟ و من گفتم بله همین خطی که سوار شدید شما ایستگاه فلان پیاده شوید حقانی میتوانید پیاده آنجا بروید. من هنوز تا آن زمان پل طبیعت را نرفته بودم به عنوان یک معمار و یک مدرس دانشگاه ببینم. میخواهم بگویم همه شهرستانیها در این سوال هستند که پل طبیعت چیست و پل طبیعت که می گویند چگونه است؟ و همه مطالبه میکنند و همه میخواهند. و در تبریز این مسابقه برگزار شد و همین شکلی هم هست تقریباً. به خاطر اینکه این منظر خیلی جدید ارائه میکند. این برج معروف بیمه مرکزی، که بحث سرمایه که مطرح شد شهری شدن سرمایه که خیلی انتقادها مطرح شد که اگر که این سلیقه شخصی بود چرا دولت ورود کرد و چرا این برج را یک سازمان دولتی خریداری کرده و این خرید این برج توسط دولت باعث سلیقهسازی میشود. باعث میشود همه از اینها بخواهند و این مد شود. حالا در ویلاها بود که به بلندمرتبهها میرسیم. به هرحال این منظری که مشاهده میکنید که پوستر درست و به جایی هم برای همین نشست بود این منظری است که تهران اکنون عرضه کرده و من متشکرم از توجه شما به مباحثی که بیان کردم . در انتها لازم است که به بحث اولیه بازگردم. معلوم نیست که ریشه های تهران از کجا در می آید و به کجا میخواهد برود. هیچ آرمان شهری پیش روی ما نیست و ممکن است تمام مملکت ما تحت تاثیر تهران شرایطش را تغییر دهد.