انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

نظریه های جامعه شناختی خشونت خانگی (۵)

یکی از مکاتبی که به مساله ی قربانی شدن زنان توجه کرده است نظریه ی تضاد است. در مدل تضاد قانون عبارت است از ابزاری که از طریق آن طبقه ی حاکم کنترل خود را حفظ می کند. قانون گذاران موقعیت خود را با برتری یافتن بر اقلیت ها که بخش اعظم جامعه و عموما از طبقات پایین هستند مشروع می سازند. نظریه پردازان تضاد به علاوه فرایند قانون سازی را به پرسش می کشند و نتیجه می گیرند که قواعد از آن جا وجود دارند که افرادی که در قدرت هستند تعیین می کنند که قانون ها چگونه ساخته شده و به مردم تحمیل شوند. از آن جا که مجادلات قدرت بخش معمول هر جامعه ای است، این مکتب به دنبال یافتن علل جرایم نیست بلکه بحث می کند که هر اندازه جامعه بزرگتر باشد احتمال این که گروه ها در مورد هنجارهای رفتاری با هم به توافق برسند کمتر است.

درون این مکتب، منتقدان بحث خود را متوجه نقش بنیادی جنسیت در مطالعات کرده اند. جان هاگان یکی از افرادی است که زمینه ی تحقیقات قدرت و سلطه را در خانواده، محل کار و عدالت قضایی ایجاد کرده است. اندیشمندان فمینیست در مورد نیاز به مطالعه ی روابط اقتداری جنسیتی موافق هستند و معتقدند که خشونت علیه زنان توسط مردان مورد بی توجهی قرار گرفته است. نظریه ی پدرسالاری در مورد کتک زدن زنان به عنوان یک چالش در مورد پیش فرض های جنسیتی پا به عرصه ی وجود گذاشت.

نظریه ی پدرسالاری

نظریه ای که بیشترین توجه را در زمینه ی کتک خوردن زنان کسب کرده است نظریه ی پدرسالاری است که از آن به عنوان رویکرد فمینیستی رادیکال (و گاه به طور عمومی نظریه ی فمینیستی) نیز یاد می شود. مدل فمینیستی نیز مانند تمام نگرش های دیگر که انقلابی می اندیشند، نحوه ی نگرش رایج به زنان در جامعه و فقدان امکانات قانونی برای قربانی شدگان را به پرسش می کشد. بیشترین میزان خشونت علیه زنان در خانه ها اتفاق می افتد که به شکل رسمی یک محدوده ی قانونی برای بدرفتاران است. این نظریه بسیار تحت تاثیر برداشت از خشونت خانگی و عمل عدالت قضایی است.

عمده ترین مفروضات نظریه ی پدرسالاری عبارت اند از:

روابط جنسیتی یکی از بنیادی ترین عناصر زندگی اجتماعی شناخته می شوند. بنابراین تجربیات جنسیتی مورد تاکید بسیار قرار گرفته اند. هم مردان و هم زنان بخشی از تحلیل هستند. بیشترین تاکید روی تفاوت های زمینه های اجتماعی گذاشته شده است و در روابط درونی قدرت مشاهده می شود.
قدرت مردان به علت موقعیت ارجحی که در اجتماع دارند همان وسیله ای است که زنان از طریق ان کنترل می شوند. مردان قانون­گذاران سنتی هستند و صاحبان دارایی می باشند که مشارکت زنان را حذف کرده اند و موقعیت بدرفتاری های خود را برای حفظ کنترل شان توجیه کرده اند. بنابراین قدرت و کنترل عناصر کلیدی ای هستند که تابعیت را در زنان جامعه پایه گذاری می کنند و نگه می دارند و وضعیت جنسیت ها را مشروعیت می بخشند.
عمده ترین هدف جنبش پایان دادن به تابعیت زنان از طریق تغییر ساختارهای اجتماعی است. این فرایند نیازمند دسترسی مساوی و برابر به قانون و تحت حمایت قانون قرار گرفتن است هر چند که به آن محدود نمی شود.
این نظریه در افراطی ترین حالت خود بیان می کند که تمام مردان بدرفتار هستند. کاترین مک کینون نماینده ی این جهت گیری فمینیستی رادیکال است. او و همکاران اش سعی می کنند قانون را بازسازی کنند و از چیزی که به عنوان یک نظام سلسله مراتبی مردانه است به یک وضعیت جنسیتی برابر تبدیل کنند. برخی معتقدند که این نظریه جنگی میان دو جنس راه می اندازد و وضعیت مجادله آمیزی ایجاد می کند که به دلیل خصومتی که ایجاد می کند، سبب بیگانه شدن افراد از هم می شود. منتقدان می گویند که وضعیت تقابل آمیزی که ایجاد می کند به شکست خودش می انجامد.

دری یک فرم متعادل تر، جهت گیری آن ها مقایسه ی زنان و مردان در زمینه ی روابط قدرت است. برخلاف برخی اعتقادات عمومی در مورد این رویکرد، این نظریه نمی خواهد قدرت را از دست مردان خارج کند و به زنان اختصاص دهد؛ بلکه می خواهد آن را به شکل برابر بین هر دو جنسیت تقسیم کند. در این نگرش وضعیت زنان در جامعه در ارتباط با فراوانی کتک خوردن زنان قرار داده شده است. بدرفتاری با زنان از طریق اکتشاف در ساختار اجتماعی جامعه و تحلیل قدرت که در تاریخ به عنوان سلطه­ی مرد شناخته شده است توضیح داده می­شود.

مطالعات دیدگاه فمینیست شواهد تابعیت اجتماعی قانونی زنان را در تاریخ مانند کاری که ما در فصل دوم انجام دادیم مورد بررسی قرار می دهد. از وضعیت قانونی زنان استدلال هایی صورت می گیرد که به دلایل کتک زدن مردان ترجمه می شود. نمونه های موردی هم یکی از منابع دیگر هستند که به عنوان شواهد، نگرش های پدرسالاری را به تصویر می کشند.

نابرابری جنسیتی

مجرم بودن فمینیستی در جرم شناسی نیز مورد بی توجهی قرار گرفته است. برخی نویسندگان معتقدند که مجرمان زن پست تر از مردان در نظر گرفته شده اند و جرایم آنان بی معنا تصور شده است. این دلیلی است بر این که چرا هیچ تبیین مشخص نظری از زنانی که با معشوقان و فرزندان خود بدرفتاری می کنند وجود ندارد. نظریه پردازان بدرفتاری کودکان معتقدند که کودکان در جامعه ی امروز ارزش­زدایی شده اند. از آن جا که زنان مهم ترین مجرمان علیه کودکان هستند، می توان ادعا کرد که تحقیقات کمی در این حوزه انجام شده است.

نظریه ی جوانمردی ادعا می کند که زنانی که مرتکب جرم می شوند نسبت به مردان، احتمال بیشتری دارد که از سوی عدالت قضایی مورد حمایت قرار گیرند و با آن ها مدارای بیشتری می شود. در جوامعی که سیاست های دستگیری سرپرستان در صورت بروز خشونت خانگی اعمال می شود،‌ شمار مجرمان زن به شدت افزایش یافته است. از آن جا که مطالعات از این دست همه با توجه به گزار های قانونی به دست می آید، فرایند در داده ها آشکار نیست. بنابراین تحقیقات بیشتر برای مشخص کردن میزان واقعی و دلایل بدرفتاری های زنان مورد نیاز است.

انتقادات مکتب تضاد

منتقدان معتقدند این مساله که جرم یک متجاوز یا بدرفتار جسمی را به تمام تعمیم دهیم عملی افراطی است. اگرچه بیشتر قربانیان بدرفتاران خانگی زنان هستند اما نگرش فمینیستی به عنوان یک نگرش افراطی علیه تمام مردان برداشت شده است. این نظریه نمی تواند توضیح دهد که چرا برخی زنان به خشونت دست می زنند و چرا در روابط هم جنس گرایانه نیز خشونت وجود دارد. با این وجود نمی توان ارزش این دیدگاه را ندیده گرفت. نمونه های موردی و تحلیل تاریخی به الگوهایی از رفتار اشاره می کنند که سلطه ی زنان در آن ها مشهود است. شبکه ی پسران همه دست به دست می دهند که نابرابری جنس ها را جاودانه سازند و کیفیت های زنانه را بی ارزش جلوه دهند. از آن جا که حمایت برابر سنگ بنای قوانین آمریکا است، به سختی می توان توضیح داد که چرا گروهی از افراد به سبب جنسیت خود از دسترسی به آن محروم شده اند.

برگرفته از کتاب:

دستان سنگین (مقدمه ای بر جرایم خشونت خانگی)

نویسنده: دنیس کیندشی گاسلین

لادن رهبری

contact ladan rahbari at: rahbari.ladan@gmail.com

مقاله های مرتبط از همین نویسنده:

جنسیت و تعلق فضایی

نظریه های جامعه شناختی خشونت خانگی (۴)

نظریه های جامعه شناختی خشونت خانگی (۳)

نظریه های جامعه شناختی خشونت خانگی (۲)

نظریه های جامعه شناختی خشونت خانگی (۱)

خشونت جنسی شریک زندگی، تهدیدی برای سلامتی زنان

جامعه پذیری زنان و استرس ناشی از خشونت جسمیجنسیت جرم و بزهکاری