نظام جنسیتی خارج از فرهنگ غربی
اقتباس و برگردان فریبا جاننثاری
نوشتههای مرتبط
در دههی ۱۹۳۰ مارگارت مید انسان شناس امریکایی در مطالعات خود مفهوم طبیعی بودن جنسیت را مورد سوال قرار داد. او پژوهش مردم نگارانه اش را حول این مساله قرار داد که آیا ویژگیهایی که در فرهنگ غربی و بخصوص فرهنگ امریکایی مردانه یا زنانه تصور میشوند در همه جای دنیا اینگونه پنداشته میشوند. مشاهدات او روی سه گروه از مردم گینه انجام شد و در نهایت نتایج بدست آمد نشان داد تمام رفتارها، احساسات و نقشهایی که باعنوان زنانه یا مردانه خوانده میشوند از نوعی الگوی فرهنگی پیروی میکنند.
تحقیقات مید بجز اینکه در حوزهی مطالعات جنسیتی مورد اهمیت قرار گرفت، منجر به شکل گیری یک مفهوم بنیادی در پژوهشهای انسان شناسی هم شد؛ طبق این نظریه برای درک مدل های گوناگون زندگی بشر و امکانها و محدودیتهای آن باید به انواع مختلف جوامع نگریست، بویژه آن دسته از جوامعی که خارج از تاریخ، فرهنگ و افتصاد غربی زندگی میکنند. طبق این نظریه جوامع کوچکی که صنعتی نشده اند و سیستم برابریخواهی و خویشاوندی در آنها رایج است روابط جنسیتی کاملا متفاوتی نسبت به جوامع غربی دارند.
مدارک بدست آمده در تحقیقات مردمنگارانه ای که این نظریه را تقویت میکنند زیاد است. برای مثال بین گروهی از ساکنان قطب جنوب پسرها در یک شکاربزرگ غذای خانواده را تامین میکنند، حال خانوادههایی فرزند پسر ندارند یکی از دخترانشان را بعنوان پسر برمیگزینند .بدین صورت که مراسم برگزار کرده و درآن آخرین دختر خانواده را در سن پنج سالگی به پسر تبدیل میکنند. آیین مورد نظر باین شیوه است که تخمدان های خشکیدهی یک خرس را به بندی چرمی بسته و به عنوان لباس به دخترشان میپوشانند. این مردم عقیده دارند چنین رسمی از عادت ماهیانهی آن دختر در آینده جلوگیری کرده، او را از باردار شدن در امان نگه میدارد و موجب خوش شانسی او در شکار میشود. از آن مرحله ببعد دخترخانواده مانند یک جنس مذکر لباس پوشیده، مهارت های مخصوص پسرها به او آموزش داده شده و درنهایت با تمرینات زیاد قدرت جسمانی فوق العاده ای بدست میآورد و شکارچی ماهری میشود. برای مردم این منطقه جنسیت وابسته به هر دو عامل زیست شناختی و فرهنگی(بترتیب تولید مثل و توانایی شکار) میباشد.
در مطالعات علوم اجتماعی معاصر تمایز بین ابعاد زیست شناختی و فرهنگی جنسیت اهمیت ویژه ای دارد. بدین منظور به تفاوت های زیستی مذکر و مونث (مثل اندام جنسی خارجی و نقش آنها در تولید مثل) جنس میگویند و به طبقه بندی اجتماعی و فرهنگی مردم از مردانگی و زنانگی جنسیت. بنابراین جنسیت همان سازه های فرهنگی، اجتماعی و روان شناختی است که جوامع مختلف به تفاوتهای زیستی فرد اضافه میکنند. همهی فرهنگ ها تمایزاتی بین جنس مذکر و مونث قایل میشوند اما معانی که آنها به این دو دسته اطلاق میکنند متفاوت است. هم چنین همهی فرهنگ ها حداقل دو جنس(مونث و مذکر) را در خود دارند اما بعضی از فرهنگها هستند که جنس ها و جنسیت های بیشتری را در بر میگیرند.
در دهه های آخر قرن۲۰ انسانشناسان به فرهنگهایی که دسته بندی جنسی و جنسیتی متفاوتی از دیگر جوامع بخصوص جوامع امریکایی داشتند توجه بیشتری نشان دادند. درزندگی این مردم تعاریف جدیدی از هم جنس گرایی و دگرجنس گرایی وجود داشت و این نگرش که جنسیت فرد در ابتدای تولد او تعیین میشود و تا آخر زندگی او ثابت است مورد سوال قرار گرفت. این مساله همچنین در دیدگاهی که جنس و جنسیت را در قالب تقابل های دوتایی میدید خدشه ای ایجاد کرد. برای خیلی از مردم تصور جنس یا جنسیت سوم، چهارم وغیره تاحدودی غیرممکن بود. اما پژوهش های مردمنگارانه از وجود جوامعی خبر داد که در آن دخترها میتوانستند در نقش پسرها حاضر شوند، و زنان میتوانستند با زن های دیگر ازدواج کرده و بدون اینکه مردانه تصور شوند یا زنانگی خود را ازدست دهند، نقش همسر آنها را داشته باشند. قبل از ظهور مسیحیت و تاثیر آن بر ایگبوها۲ آنها میتوانستند نسبت به میزان ثروت خود سمتهای اجتماعی مختلفی داشته باشند و با زنها ازدواج کنند. با اینکه در قرون بعد مبلغان مسیحی در افریقا سعی در حذف ساختار ازدواج زنها با همدیگر کردند این شیوه از ازدواج هنوز جریان دارد. موضوع مرتبط دیگر اینکه جنسیت های دیگری(غیر از زن و مرد) در بعضی جوامع شناخته شدند. از بارزترین آنها میتوان به جنسیتی موسوم به زنیث عمان۳ در عربستان سعودی، جنسیت دو روح۴ در بسیاری از قبایل سرخپوستان، ماهو ها۵ در تاهیتی و هیجرا۶ های هندی اشاره کرد. در این جنسیت مردان خصوصیات زنانه را گرفته و جزو جنسیتی بین این دو گروه بجساب میآیند.
یکی از جوامعی که هویت جنسیتی متفاوتی نسبت به بقیه ی فرهنگ ها داشته بوگیس ها هستند. از سه قبیلهی اصلی سولاوس در جنوب اندونزی بوگیسها میباشند که یک نظام جنسیتی پنج گانه دارند. بجز افرادی که زن و مرد متولد شده و همان هویت جنسیتی را برای خود حفظ میکنند دستهی سومی وجود دارد که در قالب جنس مرد متولد شده و بعد جنسیت زنانه میگیرند(کلابیها۷)، و دستهی چهارم که زن بدنیا میآیند و به هویت جنسیتی مردانه ای منتسب میشوند(کلالیها۸). در گروه آخر این دسته بندی افرادی که جنسیت مشخصی ندارند جای میگیرند(بیسوها۹). در تبیین این نظام جنسیتی جیمز بروک در قسمتی از کتابی با عنوان روایات وقایع مینویسد: “عجیبترین رسمی که دیدم این بود بعضی از مردها مانند زنان لباس میپوشند و یک سری از زنها مثل مردها، و نه اینکه گاهی وقت ها بلکه همیشه در طول زندگی خود را مشغول به کارهایی میکنند که مربوط به جنسی است که انتخاب کرده اند. در مورد جنس مذکر به نظر میرسد والدین فرد به محض اینکه خصوصیات ظاهری یا رفتاری زنانه در او دیدند، بر این تصمیم میشوند که فرزندشان را به یک رجا بسپارند. این جوانان اغلب حتی از استادان خود پیشی میگیرند.
کلابی ها در همهی روستاهای بوگیس دیده میشوند؛ که یا کاملا و یا بصورت جزیی لباس زنانه به تن دارند. معمولا مشغول به انجام اموری مثل آشپزی، کوبیدن برنج و یا شستن لباس اند که مخصوص زنان است. اگر چه وقتی صحبت از آنها میشود بعضی ها لبخند میزنند و بعضی دیگر اخمهایشان را درهم میکشند، در نظرغربیها این افراد درمیان جوامع خود بسیارپذیرفته شده هستند و شأن اجتماعی بالایی دارند. بعضی از کلابیها با پدر و مادر خود زندگی میکنند، بعضی ها با خانوادهی خواهرشان که ازدواج کرده است و مابقی به تنهایی. تعدادی از کلابی ها با یک مرد جوان مثل خودشان زندگی میکنند، هرچند قبیلهی بوگیس بشدت اصرار دارد که در مورد مسائل جنسی حرفی زده نشود اما خیلی از زوجها همجنسگرا هستند و این زندگی برای آنها عادی بحساب میآید تاجایی که بعضی از آنها بعدتر در زندگیشان با زنی ازدواج کرده و صاحب فردند میشوند. این گمان وجود دارد که آن دسته از کلابیهایی که تنها زندگی میکنند از نظرجنسی ناتوان اند، و یک جوری پرهیزکاری داوطلبانه دارند؛یعنی فرد یا بمنظور دوری کردن از کارهایی که در دستورات اسلامی گناه بحساب میآیند ریاضت میکشد و یا برای کسب قدرت های جادویی. کلابیها سخت معتقدند آنها مردانی که به زن تبدیل شده باشند نیستند. حتی تعداد خیلی کمی از آنها مایل اند که از طریق عمل تغییرجنسیت بصورت فیزیکی به زن تبدیل شوند. بیشتر آنها میگویند از اینکه میتوانند مردانگی که با آن متولد شده اند را با زنانگی که تدریجا در دورهی جوانی به دست آورده اند تلفیق کنند راضی هستند. آنها اصرار دارند که همراه با ویژگیهای زنانه در خود قدرت مردانه و خشونت هم دارند. کلابی ها آزادانه با مردها و زنها در ارتباطاند اما باید دائما نسبت به ممنوعیت های جنسی آگاه باشند تا آنجا که در قرن شانزده کلابی های همجنسگرا که با زنان رابطه برقرار میکرده اند به مرگ محکوم میشدند. و اما کلالی های قبیلهی بوگیس؛ بعضی از آنها بصورت زوجهای همجنس گرا زندگی میکنند. اگرچه تعداد آنها نسبت به کلابیها کمتر است و چندان بین مردم خودشان پذیرفته شده نیستند. بیشتر کلابیها از آنها خوششان نمیآید. هرکلالی هویتی فردی داشته و نقش اجتماعی یا آیینی خاصی ندارد. با این حال اخیرا موردهایی بوده که کلالی ها در قدرت بودهاند.
۱.Margaret Mead
۲.Igbo
۳.Xanith of Oman
۴.Two spirit role
۵.Mahu
۶.Hijra
۷.Calabai
۸.Calalai
۹.Bissu
References:
Nanda, Serena and Richard L. Warms, Cultural Anthropology, Ninth Edition, Wadsworth/Thomson Learning, Belmont, 2002
Pelras, Christian, The Bugis, Blackwell Publishers, US, 1997