انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

نشانه‌های روشن‌فکران

ادوارد سعید در فاصلۀ سال‌های ۱۹۳۵ تا ۲۰۰۳ می‌زیست. او معلم، دانشمند مشهور، منتقد، نویسندهٔ ادبی و سیاسی‌اجتماعی و شهروندی فلسطینی‌آمریکایی بود. سعید در این شش مقالۀ حیرت‌انگیز، نقش همیشه در حال تغییرِ روشن‌فکر را بررسی می‌کند. این مقاله‌ها به‌عنوان سخنرانی‌های معتبر Reith در بی‌بی‌سی ارائه ‌شده است. او در این سخنرانی‌ها با استناد به نویسندگانی چون آنتونیو گرامشی، ژان پل سارتر، ژولین بندا و نیز آدورنو و با بحث دربارۀ وقایع روز و شخصیت‌های مشهور دنیای علم و سیاست، دیدگاه‌های خود را به‌خوبی بیان می‌کند.

سعید معتقد است روشن‌فکر در همۀ حوزه‌ها با نگرانی‌های ایدئولوژیک و سیاسی مواجه‌ است و دغدغه‌اش این است که چگونه خود را با این موضوعات هماهنگ کند. او روشن‌فکر مدرن را متخصصی می‌داند که در نقش‌های گوناگون همچون سردبیر، روزنامه‌نگار، دانشگاهی یا مشاور سیاسی نقش‌آفرینی می‌کند؛ اما استقلالش را از دست‌ داده و در جهت منافع قدرت به خدمت گرفته ‌شده‌ است. سعید به این نتیجه می‌رسد که فقط روشن‌فکرِ در تبعید ترجیح می‌دهد با وضع موجود کنار نیاید و از جریان‌های اصلی کنار بماند و خود را با منابع قدرت تطبیق ندهد. روشن‌فکر تبعیدی ترجیح می‌دهد مطرود و مقاوم بماند و در مقام موجودی حاشیه‌نشین و نافرمان قرار گیرد تا اینکه در خدمت قدرت باشد. روشن‌فکر تبعیدی به منطق مرسوم و متداول پاسخ نمی‌دهد و جسارتِ به‌چالش‌کشیدن دارد. روشن‌فکر تبعیدی است که باید نقش سنتی روشن‌فکر را به‌عنوان صدای صداقت و شجاعت حفظ کند و بتواند علیه قدرتمندان صحبت کند.

مقالات سعید دربارهٔ نشانه‌های روشن‌فکران بسیار کلی و عمومی است. شاید بیان جزئیات از حوصله و توان این سخنرانی‌ها خارج بوده است؛ اما می‌توان ادعا کرد مطالب ارائه‌شده تا اندازه‌ای کلیشه‌ای است؛ مانند این مطلب: «روشن‌فکر نباید ابزار منابع قدرت و سیاست باشد. او باید از حرفه‌ایگری فرار کند.» این ادعا در کل کتاب بارها مطرح می‌شود و اصولاً موضوع محوری کتاب مسئلۀ تخصص‌گرایی روشن‌فکران است.

بعد از مطالعۀ کتاب شرق‌شناسی که بسیار ابتکاری و تأمل‌برانگیز بود، به‌نظر من، این مقالات نسبتاً محافظه‌کارانه است. طبیعتاً تعریف روشن‌فکر به‌عنوان روشن‌فکر تبعیدی و به‌عنوان کسی که منتقد قدرت و سیاست‌های رایج است، موضوع خاص و جدیدی نیست. ضمن اینکه مطالعۀ آثار سعید، این توقع را در خوانندگان ایجاد می‌کند که قرار است مباحثی رادیکال و جدید و انقلابی‌ را مطالعه کنند؛ اما کتاب چنین انتظاری را برآورده نمی‌کند. قطعاً مطالعۀ آن برای طرف‌داران ادوارد سعید از جمله خودم خالی از لطف نبوده و نیست. ترجمۀ کتاب نیز بسیار روان و آسان است.

همان ‌گونه که گفتم، کتاب حاضر مجموعه‌ای از سخنرانی‌های سعید در برنامۀ سخنرانی‌های ریت است که او آن‌ها را در سال ۱۹۹۳ ایراد کرده است. سخنرانی‌های ریت مجموعه‌برنامه‌هایی بود که مؤسسۀ خبری بی‌بی‌سی به‌احترام جان ریت (۱۸۸۹ تا ۱۹۷۱) سیاست‌مدار و بنیان‌گذار خبررسانی در انگلستان و نخستین مدیر بی‌بی‌سی، آن‌ها را تهیه و پخش کرد.

سعید سخنرانی اول را با این پرسش آغاز می‌کند: آیا روشن‌فکران گروهی بسیار بزرگ‌اند یا گروهی کوچک و برگزیده‌اند؟ سپس برای پاسخ به این پرسش، نظرات گرامشی و ژولین بندا را بررسی می‌کند. گرامشی همۀ مردم را روشن‌فکر می‌دانست و آن‌ها را به دو دسته تقسیم می‌کرد:

۱. سنتی، مانند معلمان و کارگزاران دولتی برای انتقال وظایفی که نسل‌اندرنسل بر عهده‌شان بوده است؛

۲. روشن‌فکران وابسته به قدرت و مؤسساتی که در راستای اهداف و منافع آن‌ها عمل می‌کنند.

از سوی دیگر، بندا معتقد بود روشن‌فکران گروهی کوچک‌اند. آن‌ها شاه‌فیلسوفانی با استعداد فوق‌العاده و موهبت‌های اخلاقی‌اند که وجدان نوع بشر را می‌سازند. نمونه‌هایی که بندا از روشن‌فکر مطرح می‌کند، نشان می‌دهد که او متفکران آزاد، جنت‌مکان، برج‌عاج‌نشین و عمیقاً شیفتهٔ مسائل پیچیده را تأیید نمی‌کند (۲۵)؛ بلکه کسانی را که از خطر نمی‌هراسند و شخصیت‌های نمادین دارند، جزو روشن‌فکران به ‌حساب می‌آورد.

به نظر می‌آید نظر سعید به گرامشی نزدیک‌تر است؛ زیرا تحلیل اجتماعی گرامشی از روشن‌فکر در مقام فردی که مجموعه‌وظایف مشخصی را در جامعه انجام می‌دهد، به واقعیت نزدیک‌تر است تا آنچه بندا ادعا می‌کند. سعید شرح می‌دهد دامنهٔ رشد روزافزون روشن‌فکران تا بدان جا رسیده است که خودشان موضوع بررسی قرار گرفته‌اند. او سعی می‌کند توضیح دهد که مبادا شخصیت روشن‌فکر در روند اجتماعی به فردی صرفاً متخصص تقلیل یابد و در حد متخصصِ بی‌هویت یا عضو باکفایتی از طبقه‌ای که در پی کسب منافع روزمره‌اش است، باقی بماند. روشن‌فکر کسی است که مسئولیت‌پذیر است و هرگونه خطری را به جان می‌خرد تا پیامش را به هر طریقی به مخاطبانش برساند. روشن‌فکر هرگز از سیاست دور نیست؛ زیرا سیاست در همه‌جا حضور دارد و از شر آن نمی‌توان با پناه‌بردن به هنر و اندیشهٔ ناب نجات یافت. البته مسئلهٔ روشن‌فکر همیشه این نیست که منتقد سیاست دولت باشد. او بیشتر به‌دنبال آگاهی‌بخشی است. روشن‌فکر هوشیاریِ کامل دارد تا حقوق انسان‌ها از بین نرود.

در فصل بعد با عنوان «درتنگناگذاشتن ملت‌ها و سنت‌ها»، سعید با فرض اینکه روشن‌فکران در سنت‌های گوناگون و تفاوت‌های فرهنگی و زبانی خاص قرار دارند و معمولاً تصوراتی عمومی دربارهٔ نقش و عملکرد آن‌ها وجود دارد، نقش روشن‌فکر را بیش از کاربرد محلی آن می‌داند. سعید معتقد است متأسفانه روشن‌فکران در دو سر یک مرز ایستاده‌اند: یا کلاً مخالف وضعیت موجودند یا در راستای نظم و استمرار زندگی اجتماعی جامعۀ محلی خود حرکت می‌کنند و نگاه جهانی ندارند؛ مانند روشن‌فکرانی که به‌خوبی از کارکرد زبان مطلع‌اند و در جوامع گوناگون، برای حفظ وضع موجود، از آن استفاده می‌کنند.

به‌قول اورول، «زبان سیاست» برای این طراحی ‌شده است که دروغ‌ها را راست و قتل و کشتارها را محترم و کاه را کوه بسازد. این، روشی است که قدرتمندان از آن استفاده می‌کنند و روشن‌فکران در این مسیر، آنان را حمایت می‌کنند. روشن‌فکرانی که در جهت وضع موجود حرکت می‌کنند، از نقش ژورنالیسم غافل نیستند. هدف آنان فقط در راستای افزایش احساس هویتی مشترک آن‌هم از نوع بسیار متعالی در جامعۀ ملی خودشان است.

به ‌این ‌ترتیب، به نظر می‌رسد که ملت‌ها مانند اروپا، آمریکا، عرب، آسیا در زبانی مشترک و مجموعه‌ای کامل از ویژگی‌های مشترک و تعصب‌ها و عادت‌های ذهنی تثبیت‌شده سهیم‌اند. عبارت عرب‌ها و آسیایی‌ها و انگلیسی‌ها یادآور فرهنگی خاص است: مرزهایی دور آن‌ها کشیده شده است که راه گریزی از آن نیست. آن‌ها درگیر مسائل مختص جامعۀ خود هستند. این مرزبندی‌ها باعث شده است که تفکر جمعی از بین برود و روشن‌فکران نتوانند به افرادی پرسشگر و شکاک تبدیل شوند. آن‌ها نمایندۀ اکثریت نیستند و نمی‌توانند مسائل را موشکافی کنند؛ بلکه به افرادی تبدیل ‌شده‌اند که سیاست‌های رایج را فریاد می‌زنند.

سعید می‌گوید: «وظیفۀ روشن‌فکر این است که بحران را با صراحت تعمیم بخشد؛ چشم‌انداز انسانی گسترده‌ای از آنچه نژاد یا ملت خاصی را رنج می‌دهد، ارائه کند و این تجربه را به رنج ملت‌های دیگر پیوند دهد.» (۶۱) او معتقد است بیان رنج ملتی که مظلوم واقع‌ شده است، کفایت نمی‌کند؛ بلکه باید ظلم ملت‌ها را فریاد زد و آن‌ها را با هم پیوند داد.

فصل بعد با عنوان «غربت روشن‌فکران، مهاجران و حاشیه‌نشینان» دربارهٔ تبعیدیان ناسازگار است؛ مانند مهاجران فلسطینی یا مسلمانان مقیم در اروپا. سعید معتقد است این‌ها وضعیتی واقعی دارند؛ اما نه‌تنها منشأ فرهنگ‌پذیری نیستند، بلکه به‌نوعی عامل بی‌ثباتی و ناپایداری‌اند. به‌موازات وجود این مهاجران، روشن‌فکرانی هم که از اعضای همیشگی جامعه‌اند، می‌توانند به‌تعبیری به دو گروه خودی و بیگانه تقسیم شوند: دسته‌ای که به جامعه همان‌گونه که هست، وابسته‌اند و در زمرهٔ بله‌گویان‌ قرار داند و در سوی دیگر، افرادی که جزو گروه نه‌گویان هستند و با جامعۀ خویش ناسازگارند و به‌نوعی بیگانه و تبعیدی محسوب می‌شوند.

سعید در این فصل با استفاده از شرح‌حال شخصیت‌های معروف و گاهی با استفاده از شخصیت‌های داستانی، توضیح می‌دهد حتی مردم بومی یا روشن‌فکران نیز در سرزمین بومی خود، مانند تبعیدی‌ها زندگی می‌کنند؛ زیرا برای روشن‌فکری که توانایی ناسازگاری ندارد و بله‌گفتن او را وسوسه می‌کند، الگوی تبعیدی راهگشاست. می‌توان مهاجر یا غیربومی نبود؛ اما از صاحبان قدرت فاصله گرفت و مانند مهاجران، حاشیه‌نشینی را برگزید. سعید معتقد است روشن‌فکر تبعیدی به منطق مرسوم و متداول پاسخ نمی‌دهد، جسارت به چالش کشیدن دارد و به دگرگونی و تغییر پاسخ مثبت می‌دهد.

در فصل بعد با عنوان «حرفه‌ای‌ها و ذوق‌ورزها» این پرسش مطرح می‌شود: آیا چیزی به‌نام روشن‌فکر آزاد و مستقل وجود دارد؟ سعید می‌گوید روشن‌فکر مظهر احساس‌وظیفهٔ فردی، توانایی و نیروی سرکشی است که در چالش با انبوهی از مسائل، همچون صدایی محسوس و متعهد، در جامعه طنین می‌افکند. آنچه امروز روشن‌فکر را تهدید جدی می‌کند، نه محیط دانشگاهی است و نه سوداگری ترسناک ژورنالیسم و مؤسسه‌های انتشاراتی؛ بلکه بیشتر شیوهٔ نگرش و برخوردی است که سعید آن را حرفه‌ایگری می‌نامد؛ یعنی کاری که از صبح تا غروب برای گذران روزمرگی انجام می‌دهید و مراقبید رفتارتان درست و حرفه‌ای باشد؛ بنابراین خود را باب‌میل بازار و مقبول طبع دیگران قرار می‌دهید. در نتیجه غیرجدلی و غیرسیاسی و بی‌طرف باقی می‌مانید. (۹۱)

سعید مشکل روشن‌فکر امروزی را حرفه‌ایگری می‌داند و معتقد است روشن‌فکر امروزی باید ذوق‌ورز باشد؛ یعنی کسی که می‌داند اگر بخواهد عضو اندیشمند جامعه تلقی شود، باید تلاش کند کار یکنواخت را بانشاط کند؛ مثلاً کاری را که از او خواسته‌اند، با پرسش «چرا باید این کار را انجام دهم؟» پیوند دهد. روشن‌فکر باید مخاطبانش را به چالش بکشد و مخاطبانش را برای مشارکت دموکراتیک در جامعه تشویق کند. او باید بداند راه گریزی از قدرت حاکم ندارد؛ ولی باید بداند چگونه قدرت را نیز به چالش بکشد.

در فصل بعد با عنوان «بیان حقیقت در برابر قدرت»، سعید به ادامۀ موضوع تخصصی و حرفه‌ایگری روشن‌فکر می‌پردازد. او توضیح می‌دهد روشن‌فکر چگونه با مسئلهٔ قدرت و اقتدار روبه‌رو می‌شود. سعید معتقد است روشن‌فکر نباید در موقعیتی قرار بگیرد که خدمتگزار و مزدبگیر قدرت شود؛ زیرا این موضوع با روحیۀ روشن‌فکری که محیط پیرامونش را به چالش می‌کشد، هماهنگ نیست.

سعید در ادامه مطرح می‌کند: آیا روشن‌فکر بر اساس نژاد و علایق بومی خود یا مذهبش به فعالیت روشنگرانه‌اش ادامه می‌دهد یا با دلایل جهان‌شمول وارد صحنه می‌شود؟ باید بدانیم روشن‌فکر چگونه و کجا و برای چه‌کسی حقیقت را بیان می‌کند. روشن‌فکر از منبر بالا نمی‌رود! روشن‌فکر تنهاست؛ اما صدایش پرطنین است، آن‌هم برای اینکه در پی تحقق آرمانی مشترک و برای همگان است. بیان حقیقت، در برابر قدرت اما با سنجش دقیق گزینه‌ها و انتخاب درست‌ترینشان است تا مناسب‌ترین تغییر ایجاد شود.

تهران، ۱مرداد۱۴۰۰

ادوارد سعید، (۱۳۹۹)، مترجم: محمد افتخاری، تهران: آگه.