نامکان ها، مارک اوژه، ترجمه منوچهر فرهومند، دفتر پژوهش های فرهنگی، تهران، ۱۳۸۷.
پشت سر گذاشتن فضا
نوشتههای مرتبط
جهانی شدن در معنای جدید آن، یعنی دنیایی که در حال بیرون آمدن از نطفه انقلاب اطلاعاتی دهه ۱۹۸- است، رابطه انسان ها را با زمان و مکان به طور کامل دگرگون کرد و این دگرگونی بسیار فراتر از دگرگونی های مشابهی بود که پس از دو انقلاب کشاورزی و صنعتی اتفاق افتاد، زیرا در آن دو انقلاب ما بیشتر با جا به جایی فضایی و زمانی و کارکردهای منتسب به آنها سروکار داشتیم، در حالی که در انقلاب سوم، نه فقط مفاهیم فضا و زمان تخریب و به صورتی جدید، پویا و غیر قابل تثبیت نه در شکل و نه در محتوا، دائما تولید و بازتولید می شوند، بلکه رابطه میان این دو با یکدیگر نیز دچار دگرگونی عظیمی می شود که از آن دو، نه دو مفهوم قابل درک به تنهایی بلکه در نهایت مفهومی وارد می سازد: یک فضا – زمان که ذهنیت کنشگر اجتماعی در هر آن با تفسیر خود به آن معنا داده و یا از آن معنا زدایی می کند.
کتاب «نامکان ها» ی مارک اوژه باید در مجموعه ای از آثار دیگر او از جمله: «گذار از لوکزامبورگ»(۱۹۸۵)، «اشکال فراموشی»(۱۹۸۸)، «یک مردم شناس در مترو» (۱۹۸۶)، «برای یک انسان شناسی جهان های معاصر»(۱۹۹۴)، «سفر ناممکن، توریسم و تصاویر آن» (۱۹۹۷) و «جنگ رویاها»(۱۹۹۷) قرار داده شود که در مجموع رویکردی ویژه را نشان می دهد که بیشترین اهمیت را به مقولات و ساختارهای ذهنیت در رودررویی با واقعیت بیرونی و به خصوص اهمیت ار بازتابندگی در روش کار انسان شناس می دهد، هر چند لزوما نه از بازتابندگی و نه از انسان شناسی نزدیک به طور دقیق و به مثابه مفاهیمی محوری دفاع نمی کند. این رویکرد در کار اوژه تازه نیست ولی گسستی روشن را نسبت به آغاز کار وی نشان می دهد. در واقع وی در ابتدا تجربه میدانی گسترده ای در جوامع آفریقای غربی داشت و انعکاس این دانش در نخستین کتاب هایش از جمله: « نظریه های قدرت و ایدئولوژی»(۱۹۷۵)، «قدرت زندگی و قدرت مرگ»(۱۹۷۷) دیده می شود اما با کتاب «نماد، کارکرد و تاریخ: پرسش های انسان شناسی» (۱۹۷۹) روی به سوی تفکری عمیق در انسان شناسی نسبت به جهان های دهنی آورد که از «گذار از لوکزامبورگ» به آن شکل محسوسی داد. این کتاب شرح تامل اوژه بر یکی از پارک های مرکزی شهر پاریس و گویای آن بود که مردم شناس خواسته باشد به جای تمایل دوردست و سرزمین های ناشناخته به سوی نزدیکترین مکانی که در دسترس قرار دارد برود و با همان شور و علاقه و با همان نگاه تیز بینانه موفق شود این گذار را از «انسان شناسی دوردست» به «انسان شناسی در خانه» انجام دهد. کاری که اوژه با کتاب «یک مردم شناس در مترو» این بار در متروی پاریس که باز هم مکانی نزدیکتر برای او به حساب می آمد، انجام داد. و بدین ترتیب نشان داد که در نهایت اندیشه انسان شناختی ببیشتر از آنکه در میدان تحقیق بستگی داشته باشد به رابطه عمیق پژوهشگر و موضوع پژوهش مربوط می شود.
کتاب نامکان ها، از این رو، همچون کتابی که بعدها اوژه به جهان معاصر اختصاص داد، تفکری است بر موقعیت جهانی شدن در ساختارهای جدید آن، از جمله در ساختارهای زمانی – مکانی ناآشنای آن که ممکن است به نظر بسیاری آشنا بیاید. اما در واقع بیشتر از آنکه «مکانی» برای زایش یک هویت باشند، «نامکانی» برای از میان بردن هویت ها هستند: سالن های ترانزیت فرودگاه ها، فروشگاه ها، راه های آهن و حتی خود وسایل حمل و نقل همچون خودرو و هواپیما و قطار و… همگی نمونه هایی از این نامکان ها هستند ، نقاطی که «گذار» در آنها، در مفهوم عدم هویت (یا شاید هویتی جدید و همواره مبهم درک می شود:
«اگر یک مکان را بتوان به مثابه «جایگاهی» هویت بخش، رابطه ساز و تاریخی تعریف کرد، فضایی که نتواند در هیچ یک از این موارد هویتی، رابطه ای یا تاریخی تعریف شود، یک نامکان است. فرضیه ای که در اینجا از آن دفاع می شود آن است که فرا مدرنیته تولید کننده نامکان ها است یعنی فضاهایی که خود به خود مکان های انسان شناختی نیستند و که بر خلاف مدرنیته بودلری، نمی توانند در جاهای قدیمی قرار بگیرند. چنین فضاهایی، فهرست و طبقه بندی شده و به مثابه “مکان های حافظه” جایگاهی تعیین شده و مشخص را در آن تشکیل می دهند. جهانی که انسان ها در کلینیک به دنیا می آیند و در بیمارستان از دنیا می روند، جایی که نقاط گذار و اشتغال موقت به صورتی لوکس گرایانه یا غیر انسانی افرایش می یابند(زنجیره هتل ها و کلوب های تعطیلات، اردوگاه های پناهندگان، حومه های حاشیه نشینان در معرض تخریب یا زوال و رو به فساد و… جهانی است که برای فردیت تنها، گذار، موقت بودن و ناپایداری …» ساخته شده است (صص. ۱۰۰-۱۰۱ از متن اصلی؛ به دلیل در دست نبودن ترجمه فارسی در هنگام نوشتن این متن این بخش مستقیما از متن فرانسه ترجمه شده است).
بدین ترتیب، نقطه محوری اندیشه اوژه در این کتاب، مساله هویت در قالب های ذهنی آن است، اما قالب هایی که در روابط فیزیکی شکل می گیرند و مدرنیته یا بهتر بگوئیم تداوم پی آمد مدرنیته به صورت یک موقعیت هویت زدا، انسان ها را در آن هر چه بیشتر به موقعیتی غیر قابل مدیریت می رساند.
تراژدی فرا مدرنیته نیز از نظر اوژه در همین امر نهفته است، در اینکه هویتی که باید در یک «فضای انسان شناختی» یا شاید ساده تر باشد بگوئیم یک فضای فرهنگی ساخته شود، به صورت کامل شکل نمی گیرد، زیرا در یک فضای «غیر فرهنگی» قرار می گیرد. در یک معنا شاید بتوان گفت که اوژه، از میان رفتن مکان را به سود نامکان ، با از میان رفتن هویت و قرار گرفتن نا-هویت ها، یا هویت های کاذب یکی می گیرد.
با این وصف، مسئله شاید پیچیده تر از آن باشد که اوژه به آن می نگرد، تقابلی که وی میان مکان و نامکان قائل می شود به نظر ما، خود از قالب هایی بیرون می آید که در چارچوب های پیش از ظهور اشکال جامعه پسا مدرن در آخرین تحولات آن شکل گرفته اند، اصولا در چنین موقعیتی حتی تقابل میان فضای واقعی و فضای مجازی را به زحمت می توان در یک تعریف مورد اجماع پذیرفت، زیرا همواره میزان تداخل میان این فضاها به حدی است که تفکیک آنها را جز در قالب های کمابیش روش شناسانه بی معنا می کند. به عبارت دیگر شاید بتوان گفت که نامکان ها نیز در جهان کنونی به مکان هایی جدید و هویت ساز، بدل شده اند، خیابان ها، قطارها، سوپرمارکت ها، خوردرها، هواپیماها و… دیگر موقعیت هایی در «گذار» را نمی سازند زیرا همه چیز تقریبا در گذار است و جهان پسامدرن اصولا بر اساس پویایی فرایندی آن معنی می شود و نه بر اساس شکلی از اشکال ساختار، هر زمانی در آن واحد هم یک زمان است و هم یک زمان هم یک نازمان و هر فضایی در آن واحد هم یک فضا است و هم یک نافضا. نتیجه گیری نومیدانه از این بحث می تواند آن باشد که انسان معاصر انسانی است معطوف به سرگشتگی بحران هویتی، اما نتیجه گیری مثبت از آن نیز شاید آن باشد که انسان مدرن می تواند در عین حال بیشتر از آنکه یک جایگاه باشد، یک موقعیت نسبی در مقطعی دائما در حال تغییر تعریف شود، مقطعی که بی شک یک مکان در مفهوم فیزیکی و متعارف کلمه نیست، اما لزوما یک شکل مبهم و تعریف ناپذیر که در قالبی آسیب شناسانه نیز تعریف شود، همچون یک «نا مکان» به شمار نمی آید. به عبارتی دیگر شاید بتوان گفت ما امروز همه و در همه زمان ها و همه مکان ها در عین خال در نامکان ها و نا زمان هایی نسبی زندگی می کنیم، بدون آنکه این شیوه زندگی لزوما به ابهام و گمگشتگی و بحران هویتی منجر شود اما شکی نیست که این درکی کاملا جدید نسبت به فضا و زمان و رفتارهای منطبق با آنها را می طلبد که در اکثریت ما هنوز وجود ندارد. درک این امر نیاز به نگاهی جدید به جهان دارد که آن را در ماهیت پیچیده اش و در تداوم فرهنگ در قالب های بیولوژیکی – اجتماعی اش به صورت جهان های موازی فیزیکی – مجازی بفهمیم که کاری ساده نیست و همچون انقلاب های فناورانه پبشبن نیاز به گذشت نسل های متمادی و خو گرفتن انسان ها با شرایط جدید و پدید آمدن نهادها و سازوکارهایی مناسب برای مدیریت جهان در این اشکال جدید دارد.