لیلا پاپلی یزدی و فرناز خطیبی
نامه های زیر نامه هایی واقعی اند. نامه هایی از دو سرزمین از دو سوی جهان: ژاپن و آلمان. ما هر دو در ایران درس خوانده ایم در دانشگاه تهران، هر دو باستان شناسیم. در دو سال گذشته درکمان از جهان را به صورت نامنظم به شکل نامه برای هم نوشته ایم، درکی که مطمئن باستان شناس بودن، ایرانی بودن و زن بودن در چگونگی نگارش آنها نقش داشته است. زمینه های فرهنگی که ما همکنون در آن قرار داریم بسیار متفاوت است و این نامه در بیشتر اوقات نگاه ما به این زمینه ها و تحلیل مان را در خود دارد.
نوشتههای مرتبط
با توجه به این نکته که این نگاه، لزوما نگاه شخصی نیست و تحلیل پژوهشگرانه هم می تواند محسوب شود تصمیم گرفتیم آن ها را مسلسل وار منتشر کنیم، لحن نامه دوستانه و مملو از واژه های محاوره ای است، حذف آنها روح نامه ها را می گرفت از این رو جز حذف برخی مسائل بسیار شخصی کلیت نامه ها تغییر نکرده است…نامه های دو باستان شناس زن ایرانی از دو سوی جهان به هم….
فرناز خطیبی
توکیو- ۷خرداد ۱۳۹۲
سلام لیلا! خوبی؟
من جامعه شناسانه حرف زدن بلد نیستم ولی دلم میخواهد از تجربه زن بودن و حس غریبی که زن بودن تو جامعه ژاپن ایجاد میکنه برات بنویسم. فکر کنم تو میتونی تحلیلش کنی. جایی که فمنیزم نه تنها جایی نداره بلکه امکان اندیشیدن هم از زنها گرفته شده، چه برسه به اینکه بخوان عمل اجتماعی داشته باشن.
نکته مهم اینه که همون بلایی که توی یه فرایند دراز مدت سر زنهای خودشون اوردن عینا سر خارجی ها هم می آرن. اینجا انسان کار و کار انسان می شه. جبر اقتصادی و ساختار کاری این جامعه تمام پایه های اجتماعی و فردی رو میکشه از خلاقیت تا بروز احساسات، جوری که تو حتی با وجود تفاوت محیطی یا نفهمیدن زبان این فشار رو میفهمی و به ناچار قبولش میکنی. تبعیض جنسیتی که حتی اجازه رشد اندیشه برابری رو نمیده نه به واسطه قانون بلکه عرفا بخاطر تفکر مردسالار مسلط اعمال میشه.
نسل جوون و گذشته هم فرق چندانی ندارند، صفات زنونه محکومه و جایی برای بروز نداره. اگه تو ایران بروز صفات زنونه در جامعه و نشون دادن اون مشکل داره اینجا زن رو از زن بودن تهی میکنند. تبعیض جنسیتی به معنی از بردن و تهی کردن جنسی و ناآگاهی زنان اینجا خرد کننده است.جالبه مکانیزمشون به نوعی عمل میکنه که تو متوجه نمیشی. می دونی حس می کنم همین اتفاق توی فرایند زندگی تو اینجا برای من هم رخ داده: در دراز مدت می بینی که از زن بودن خالی شدی.
میدونی محیط های کار مردونه اس ولی مردونه ابنجا با ایران( اگه بپذیریم قوانین سنتی به زن هنوز هست) این فرق رو داره.بروز زنانگی چه در پوشش چه رفتار در ایران شهوت برانگیز تلقی میشه ولی اینجا بروز زنانگی زیاده خیلی زیاد و مبالغه شده ، ولی این زنانگی تابع خواست مردهاس نه برای برانگیختن شهوت و خوش اومدن بلکه این صفات زنانه ضعیف بودن جنس زن و برتر بودن مرد رو نشون میده.برای همین زن باید زن باشه و هیچ مزاحمتی براش نیست چون ضعیف بودن و پایین بودن در هرم اجتماعیش این رومی طلبه همین قضیه تو زبونشون هم هست، کلمات لطیف و ظرافت کلامی و کلمات کم زورتر برای زنانه در حالی که فحش دادن امری مردونه اس و فحشها خواست مردهاست چون قوی تره.
میدونی لیلا! عجیبه که نوعی نرمش تو این اجبار هست حتی برای من خارجی،محبت کردن و محبت دیدن از ناحیه مرد و جامعه مردونه پسندیده نیست و بروزی نداره.سکس و روابط وابسته به اون ازاد نیست و بیشتر حالت غریزه داره برای ارضا نه برای برطرف کردن حسی و حتی بوسیدن و بغل کردن از بچگی ممنوع و تابو میشه.
میدونی حسی انتقال پیدا نمیکنه نگاه با محبت هم تابو حساب میشه. چون تو دیکتاتوری کار، این عوامل مخربند ، آدمها یاد گرفتن حسشون رو بروز ندن و عجیبه که خارجی ها هم اینجوری میشن و ناچار میپذیرند ناخودآگاه.
این رو از رو تجربه خودم میگم…
میدونی تو این دوسال زندگی تو ژاپن بیشتر از تمام سالهای تربیت تو ایران من رو از زنانگی انداخته اونچیزی که تو ایران نباید بروز داده میشد اگر عاملیتمون رو به کار می انداختیم می تونستیم بروز بدیم ولی اینجا عاملیت بدون کوچکترین اجباری مسکوت و فراموش میشه چون هی بازخوردی نداره.
رفتارشون غریبه ، همه با هم غریبه ان ،تنها در ساعات کار آشنا میشن و بعدش انگار ساعت ذهن صفر کنه تمام مناسبات به غریبگی برمیگرده این قاعده ساده بطرز شگفت آوری جواب میده و روابط رو از ساده ترین به خنثی ترین سطح میرسونه.
من…حس می کنم مثل ژاپنیا حتی واکنش کلامیم هم به ژاپنی زنونه شده و این برای منی که همش انگلیسی حرف میزنم عجیب بود،برام عجیبه و نفهمیدنیه لیلا که چطور میشه از سطح روابط ازاد و انسانی به روابط ربوتیک و مصنوعی رسید، روابطی که با کار و هدف کوتاه مدت برای بازدهی کاری تعریف میشن، و بروز حس از هر نوعش به شدت محکوم میشه!؟
عجیبه لیلا!
پارادوکس روابط
چیزی که من بهش میگم از زنانگی و در مقیاس بزرگتر از روابط انسانی تهی شدن. وقتی اینجوری میشه در هر حسی مبالغه میشه، و مصداقش میشه حکایت اینها، علاقه عجیب این جامعه به انیمیشن ها و مانگاهای پورن که هر جا میری تو هر بقالی ازشون هست و این مردم بی هیچ شرمی میخونن. سکس شاپها و هتل های وابسته به سکس خشن از نوع روانی و شکنجه جسمی اینجا زیاده و مخفی نیست .جوری هم نیست که نبینی مثل اروپا یا انکار بشه مثل ایران.
می دونی در حس های دیگه هم خشونت بی رحم مبالغه شده هست و حتی توی فرایند تاریخیشون ،چه تو فجایع کره یا داستان حمله شون به چین. حتی هر روز در سوار شدن به مترو که با فشار تمام هم رو هل میدهن بدون اینکه نگاه کنه فردی که پست سرشون له میشه بچه ،زن، مرد یا پیره….
چون هدف کاره و تنها رسیدن به اون هدف مهمه…..
لیلا این جامعه عجیبه خیلی عجیب…
ترسناکه…
لیلا پاپلی
برلین- ۷ خرداد ۱۳۹۲
فرناز سلام….
تصویری که از این جامعه از طریق تو بهش می رسم تصویر مدرنیسم در حداکثری ترین شکلشه. تصویر ترسناکی از تبدیل انسانها به کپسولهای خالی که با هر چیزی قابل پر کردنه. تصویر ژاپن از خودش تصویریه بدون نقص و این از درونه که داره خودشو می خوره…یه وقتی در مورد جامعه ساسانی با مریم حرف می زدیم و وقتی او از قوانین مدنی حرف می زد حس می کردم به جایی می رسم که انسانیت به شکل فرمول کوچک و قانونی در می آد انگار این شکل زندگی می رسید به خالی کردن انسانها از انسانیت. این راهکار هیچ جای دنیا در دراز مدت جواب نمی ده.
الان ذهن تو شدیدا داره مقاومت می کنه. من وقتی تحت فشار بودم ناخودآگاه فکر می کردم از انسانیت تهی شدم و تبدیل شدم به ابزار. الان اما وقتی بهش فکر می کنم می بینم که همین تصور من یک نوع مقاومت بود، من تو همه اون مراحل آگاهی داشتم که ممکنه بشم ابزار و تو هم آگاهی داری که ممکنه از زنانگی خالی بشی. داری مقاومت می کنی…
به نظرم من همینها که نوشتی خیلی خوبه. می خای اینا رو با عنوان “تجربه های یک باستان شناس در ژاپن” منتشر کنیم مثلا تو سایت انسان شناسی و فرهنگ؟… من شدیدا رفتم تو فکر. حتی می تونیم این حالت مخاطب گونه نامه وارش رو حفظ کنیم خیلی خوب و انسانی می شه…
بزار ایرانی ها بفهمن که هنوز خالی نیستن که هنوز چیزهایی هست که براش بجنگیم که بالا زدن رگهای گردن فلان پسرک توی خیابان از متلک فلانی به دوست دخترش قسمتیه از انسانیت و می شه با تربیت اون حس انسانی رو سمت و سو داد ….هنوز چیزهایی هست که از دست نداده باشیم ، هنوز فرصت هست که ژاپن نشیم…..
کاش می فهمیدیم…