انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

نامه های دو باستان شناس زن از دو سوی جهان(۴): راهکارهایی برای شناخت دوباره جهان

در ژاپن صورتی بیش از حد تصور و ما رنگییست مختص زنان، رنگی به اصطلاح «کاوایی» به معنای ناز و زیبا که هر چیزی از لباس گرفته تا ملاقه آشپزخانه به این رنگ پیدا میشود و در هر سنی میتوان از انواع مشتقات رنگ صورتی جیغ تا کمرنگ و سرخابی استفاده کرد. اواخر مارچ تا انتهای آوریل رنگ، رنگ ِصورتی است.

سلام لیلا جان

خوبی

مدتهاست که برایت ننوشته ام؛ داستان تکراری مشغله و درس … اینبار میخواهم برایت از جشن دختران بگویم، روز سوم مارچ در ژاپن جشنی صورتی برگزار میشود که به آن هینا ماتسوری (= جشن) میگویند. در این روز به کودک دختر هدایایی می دهند که عمدتاً صورتی است.

در ژاپن صورتی بیش از حد تصور و ما رنگییست مختص زنان، رنگی به اصطلاح «کاوایی» به معنای ناز و زیبا که هر چیزی از لباس گرفته تا ملاقه آشپزخانه به این رنگ پیدا میشود و در هر سنی میتوان از انواع مشتقات رنگ صورتی جیغ تا کمرنگ و سرخابی استفاده کرد. اواخر مارچ تا انتهای آوریل رنگ، رنگ ِصورتی است. در این ماه چون ساکورا یا همان شکوفه گیلاس و سایر شکوفه ها می رویند؛ همه جا نقش شکوفه های صورتی قرار داده اند و شیرینی هایی با طعم ساکورا و قهوه ساکورا که با شکلات صورتی سرا میشود.از مشخصات این روز گذاشتن یکسری عروسک کوچیک بر روی پارچه ای قرمز که مدل پلکانی دارد است. دو عروسک بالایی امپراطور و همسرش و در پله های پایین تر موزیسین ها، حاملین ساکه(عرق برنج)، وزرا و ساموراییها قرار دارند.بسته به تمول خانواده میزان عروسکها فرق دارد ولی تقریبا از اواخر فوریه عروسک ها را میگذارند و بلافاصله بعد از سوم مارچ برمیدارند. برخی اعتقاد دارند گذاشتن این عروسکها بعد از روز دختر شگون ندارد و باعث میشوئ دختر دیر ازدواج کند. یک معبدی در کیوتو (کیوتو برای ژاپن مثل اصفهانه برای ایران پایتخت قدیمی و فرهنگی ژاپنه، توکیو مدرن و صنعتیه) این عروسکها را سوار قایق میکنند و به دریا میفرستند برای سلامتی بچه ها. در برخی جاها تعداد این عروسکها بیش از ٢٠٠ یا ٣٠٠ تا میرسد؛ در ژاپن عروسک مفهومی جدا از غرب دارد و اگه به موزه های فرهنگ کهن ژاپن بروی همیشه بعد از اداوات سامورایی کلی عروسک میبینی و انواع وسایل خانه مینیاتوری که متعلق به زنان اشراف بوده است. یک نکته جالب تر که از نقاشیهای ژاپنی فهمیدم اینه که در دوره سامورایی ها بر خلاف اینکه ما تصور میکنیم همه زنها موهایشان را جمع میکردند، زنان اشراف و شوگون ها (سامورایی رده بالا) موهایشان باز بوده و پایین مو را مثل یک نیم دایره میبستند، نکته جالب اینکه در تمام این نقاشیها موقعی که مراسمی در فضای آزاد بوده مثل جشنها و شکوفه دیدن، زنان اشراف مانتو مانندی را که روی کیمونوشون می پوشیدند را میکشیدند بر روی موهایشان و چیزی شبیه نیمه چادر روی سرشان بوده و باید موهایشان را میپوشاندند. میدانی که زیبایی در ژاپن و برهنگی زیبا برای جلب توجه در زنان پشت گردن است، برای همین در حالیکه کیمونو از جلو بسته است، پشت کیمونو یعنی یقه ی پشتی کمی کشیدگی دارد به عقب و برای کسانی مثل گیشاها این پشت بازتربوده تا حوالی انتهای ساقه گردن که روی آن را نقش سفید و قرمز میکشیدند. الان هم تعریف برهنگی لباس برای زنان ژاپنی متفاوت است، کوتاهی بیش از حد دامن یا شلوارک برای جوانها بخصوص مشکلی ندارد، حتی در سرما دامنهای بسیار کوتاه میپوشند و هیچ مفهوم خاصی ندارد در ازائش یقه باید بسته باشد و حدالامکان جز وقتی هوا خیلی گرم است، کسی آستین رکابی نمی پوشد. در واقع حجاب اجتماعی اینها شامل شانه ها، گردن، یقه و سینه میشه که خیلی با غرب متفاوت است. قبلا گفته بودم که درصد خیلی کمی از مدیران رده سه و چهار شرکت های بزرگ ژاپنی زن هستند، وزیر زن وجود ندارر و دستمزد برابر یا ارتقا شغلی برای زنان همسطح با مردان قانوناً و عملاض وجود ندارد، خب هر چه قدر هم جامعه سنتی باشد، بازهم با حذف زنان و خانه نشین کردن آنها با ازدواج و بچه دار شدن، نیروی کاری مفید دولت کم میشود، بالاخره دولت ژاپن هم به صرافت افتاد که به حال نگاه سنتی و مردسالار فرهنگش فکری بکند، که شاید تا سال ٢٠٣٠، ظرفیت کاری زنان را بالاتر ببرود و فرهنگ سازی بکند! که به گمانم کارسختی با جامعه غیر فابل تغییر ژاپنی در پیشِ را داشته باشد. حالا بازهم بیشتر برایت در این مورد میگویم. راستی اینجا چون شکوفه ها و بهار در فرهنگشون جای ویژه ای دارد روز ٢١ مارچ همون عید خودمون تعطیل است. پیشاپیش عیدت هم مبارک . میبوسمت.

فرناز

توکیو

سلام

واااااااااااااایL دلم تنگ شده بود برات. فقط فکر کردم اگه برات هی بنویسم از درس و مشق می افتی. خیلی عجیبه که گاهی موضوعات مشابه ما دو نفر را از فاصله ی دو قاره مشغول می کنه. کیان داره بزرگ می شه و من دائم مجبورم به تفاوتهای دختر/پسر فکر کنم. تا امسال اصلا واکنشی به چیزهای مربوط به دختران نشون نمی داد اما از امسال این چیز “دخترونه” است براش مفهوم پیدا کرده به ویژه به چیزهای صورتی واکنش شدیدا منفی نشون می ده و هر چند من توی این ده سال سعی کرده ام از این دوگانگی دور نگهش دارم اما به هر حال از جامعه و رسانه این کلیشه ها را دریافت می کنه، هی اصرار داره به خرید اشیای آبی و سبز و تیره.

کلیشه های جنسیتی موضوعات حیرت آوری هستن که دائما دارند در مقیاسهای فردی و اجتماعی بازتولید می شن. ببین در جامعه ی آلمانی با این همه ادعا برای برابری چنان شکل پوشش را به عاملان زن تحمیل می کنه در واقع انگار خالی از جنسیتشون می شن. تو نگاه کن لباسهای مرکل رو. انگار از روی هم کپی پیست می شن، خالی از جنسیت، انتخاب یا تنوع. این نوع لباس پوشیدن در همان شکل موسوم به “رسمی” هم تکرار می شه : زنان و مردانی در کت و شلوار و کت و دامن بی هیچ تنوع قابل توجهی. بعد از ماهها تامل به این نتیجه رسیدم که جامعه ی بعد جنگ انگار می خاد شکلی از عاملیت خنثا از جنسیت را به عاملان اجتماعی به ویژه زنها تحمیل کنه. یه مدلی از عدم حق انتخاب که با ابزار تاریخی توجیه می شه. در مقابل این روزها برهنگی بازتولید می شه ، یوگای برهنه، ورزش برهنه، هنر برهنه: بدن به مثابه بدن…هرچند عملا در یک فرایند فرهنگی بدن عناصر فرهنگی را می پذیره در شکل لباس، تزیین، خالکوبی یا حتی اضافه و کمبود وزن اما باز رسانه (که دیگه در شکل فیس بوک و توییتر شخصی هم شده) اینبار در کسوت مخالف می گه که وقتی برهنه ایم همه شبیه همیم. ببین! هیتلر تن مردم لباس مشابه می کرد که همه عین هم باشن و این رویکرد خیلی نوی پست مدرن لباس را در می آره که همه شبیه هم باشن بدون اینکه بشه جایی در این جهان بدون رسانه، بدون سانسور و تحمیل سیاسی، بدون تبلیغات بدون تاریخ تصمیم بگیری که بدنت، لباست و شکل نمایشی که از خودت در ذهن داری انتخاب خودت باشه.

تو این فضا بخای بچه ات بتونه انتخابگر بار بیاد مصیبته و اینطور که مشخصه در کلیت ماجرا بین ساختارهای فرهنگی تفاوت چندانی نیست، گرچه به هر حال سرزمینی هایی با قانونی یا اجباری کردن شکلی از پوشش سطح انتخابگری را به شدت کاهش می دن و در مقابل دست کم در فضاهای دیگه ذهن می تونه بازتر یا انتخابگرایانه تر عمل کنه. این روزها اما در مقابل ساختار سیاسی کره ی شمالی در هم شکل کردن مردم و تحمیل کلیشه ها ، تحمیل برندها و تبلیغات هم در این سوی دنیا بیداد می کنه…انگار راهی نیست جز هر دقیقه آگاه تر شدن در موردش

برام بیشتر بنویس ، غیر از دلتنگی خیلی دوست دارم از سرزمینی که کم تجربه اش را داریم و تو تجربه ی زیسته ی روزمره ات هست بدونم.

نوروزت شاد…چه خوب که تعطیلی روز اول سال. ما که هیچی ولی تصمیم گرفته ام به مدرسه ی کیان ای میل بزنم و بگم روز اول سال یکی دو ساعت دیر تر می ره …

می بوسمت

لیلا- برلین