انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

ناصر خسرو پژوهشگر سیاسی بود گفت‌وگو با استاد عبدالله انوار

هوشنگ اعلم

یکی از معتبرترین سفرنامه‌ها در مقیاس جهانی، سفرنامه‌ی ناصرخسروست. می‌خواهم نظر شما را در مورد این سفرنامه و وجوه اهمیت آن بدانم؟

بله همین‌طور است. سفرنامه‌ی‌ناصرخسرو از نظر دقت در توصیف مسایلی که مطرح کرده و نوع نگاه او به محیط، مردم و جوامع شهرهایی که از آن‌ها عبور‌کرده بسیار ارزشمند است. البته سفر ناصرخسرو هدف ایدئولوژیک داشت، درواقع ناصرخسرو به دنبال این بود که گستره‌ی نفوذ فاطمیان و اسماعیلیه را مطالعه‌کند. یعنی سفر او یک سفر مطالعاتی بود و مسیر سفرش را هم بر همین اساس یعنی در جغرافیای سیاسی مورد نظر انتخاب کرده اما سفرنامه‌ی او جدا از دقت نظری که از لحاظ مردم‌شناسی و توجه به آداب و رسوم و شیوه‌ی زندگی مردم در آن دیده می‌شود. از جهات ادبی هم دارای اهمیت است. نثر ساده و صمیمانه، و ایجازی که ناصرخسرو در نوشتن سفرنامه دارد این اثر را در جایگاه یگانه‌ای قرار‌داده و به همین دلیل می‌شود گفت؛ سفرنامه‌ی‌ناصرخسرو نه‌تنها اولین سفرنامه به زبان فارسی است بلکه از منظر ادبی و پژوهشی هم یک اثر بسیار ارزشمند است.

مسیر سفر ناصرخسرو از مرو شروع می‌شود در نواحی مرکزی ایران ادامه می‌یابد و با گذشتن از شهرهای بزرگ و بااهمیت آن دوران مثل نیشابور، بسطام، دامغان به ری می‌رسد و بعد به سمت آذربایجان تا تبریز و مرند و خوی ادامه می‌یابد و از آن‌جا به شام «سوریه امروز» و بیت‌المقدس و مصر و مکه و مدینه می‌رسد دلیل انتخاب این مسیر به نظر شما چیست؟

گفتم که هدف ناصرخسرو بررسی گستره‌ی نفوذ فاطمیان بود. بنابراین باید در جغرافیای سیاسی مورد نظر حرکت می‌کرد. خب شهرهایی که ناصرخسرو از آن‌ها عبور می‌کند، شهرهایی بوده که از نظر اجتماعی، فرهنگی و سیاسی حایز اهمیت بوده‌است و به نوعی مرکز ثقل رویدادهای سیاسی و فکری به شمار می‌آمده و ناصرخسرو هم بیشتر همین را می‌خواسته، یعنی دنبال گلگشت و تماشا و سیر و سیاحت نبوده بلکه درواقع نیت ایدئولوژیک داشته و این‌که حوزه‌ی نفوذ فاطمیان و اسماعیلیه و نظر مردم را درباره‌ی آن‌ها بداند. و به نوعی هم نقش تبلیغی داشته احتمالاً و به همین دلیل هم مسیر سفرش را به گونه‌ای تنظیم می‌کند که درواقع حوزه‌ی نفوذ و فعالیت فاطمیان یا همان اسماعیلیه بوده‌است و تا مصر می رود که یکی از مراکز اصلی فعالیت طرفداران این نهضت بوده.

با این حساب می‌شود سفرنامه‌ی ‌ناصرخسرو را شرح یک مطالعه‌ی سیاسی و میدانی دانست. نهضت فاطمیون یا همان اسماعیلیه، بیشتر یک نهضت سیاسی است تا مذهبی.

خب بله. آن‌ها از نظر دینی معتقد به امامت فرزند دیگر امام ششم (ع) بودند و این‌که بعد از وفات امام جعفر صادق، امامت به پسر بزرگش اسماعیل می‌رسد و شجره ی امامت با او که هفتمین امام است به پایان می‌رسد. درواقع نهضت اسماعیلیه که در تاریخ با اسامی مختلفی مثل فاطمیون، باطنیه و… که شاخه‌های مختلف اسماعیلیه بودند از آن‌ها یاد شده نهضتی در برابر تشیع دوازده امامی بود. و چون عده‌ای از فرهیختگان آن زمان درواقع هسته‌ی‌مرکزی آن را شکل‌می‌دادند در منطقه‌ی وسیعی نفوذ پیدا کرد و درواقع عملکرد آن‌ها بیشتر سیاسی بود، تا مذهبی و این‌ها همان‌هایی هستند که در تاریخ به «حشاشین» هم معروف شده‌اند و می‌گفتند که طرفدارانشان ماده‌ی‌مخدر حشیش مصرف‌می‌کردند تا از خودبی‌خود شوند و راحت بتوانند مخالفانشان را ترور کنند. چیزی شبیه همان کاری که امروز می‌گویند گروه داعش می‌کند. حالا این لغت حشاشین به نظر بعضی می‌تواند معرب لغت فرانسه «آساسن» هم باشد به معنای «سفاکین» یعنی کسانی که بیرحمانه آدم می‌کشتند.

در مقایسه‌ی ناصرخسرو با معروف‌ترین سیاح اروپایی یعنی مارکوپولو، کار کدام‌یک ارزش واهمیت بیشتری دارد؟

ناصرخسرو مشاهداتش را خیلی‌دقیق و به زبان ساده نوشته. درواقع سفرنامه‌ی‌ناصرخسرو گزارش واقعیت‌هایی است که او با آن‌ها روبرو بوده و از خیال‌پردازی در آن خبری نیست، از این نظر سفرنامه‌ی او خیلی اهمیت پیدا می‌کند. در سفرنامه‌ی مارکوپولو جدا از برخی افسانه‌سازی‌ها به ویژه در مورد فرهنگ شرق هدف او بیشتر تجاری بوده‌است.

اصولا سفرنامه‌نویسی در فرهنگ و ادبیات ما تا چه حد از اهمیت و ارزش برخوردار است.

خیلی ارزش دارد. چون سفرنامه اگر با دقت و امانت نوشته شود، افق‌های تازه‌ای را در برابر مخاطب قرار می‌دهد و کمک می‌کند که مخاطب به شناخت بهتری از جهان پیرامون برسد.

بعضی از سفرنامه‌هایی که در دوره‌ی قاجار نوشته شده درواقع مایه و بنیانی شد برای آن‌چه که بعداً با عنوان نهضت مشروط اتفاق افتاد چون خیلی از کسانی که در آن زمان به خارج از ایران رفتند و مشاهداتشان را نوشتند باعث شدند که مردم با شرایط سیاسی کشورهای دیگر و شکل زندگی در آن‌ها آشنا شوند و متوجه شوند که دورتر از جایی که آن‌ها در آن زندگی می‌کنند. جوامع دیگری هم هست که مردمش از شرایط بهتری برخوردارند.

حتی در سفرنامه‌ی ناصرالدین‌شاه حالا جدا از آن قسمت‌هایی که شرح تعجب و حسرت اعلیحضرت! در مقابل آن چیزهایی است که در فرنگ می‌دیده اشاراتی می‌بینیم که ناصرالدین ‌شاه دلش می‌خواسته خیلی از کارهایی را که در فرنگ انجام شده بود در این‌جا هم انجام بدهد. اما خب در این‌جا زمینه‌اش فراهم نبود و مردم هم آمادگی پذیرش خیلی چیزها را نداشتند. یعنی شرایط فرهنگی و اجتماعی جامعه اجازه‌ی انجام این‌کارها را نمی‌داد. البته حکومت هم تمایل جدی به این کارها نداشت و اصولاً درک درستی از مسئله نداشتند و بیشتر به ظاهر امور نگاه می‌کردند.

شاید ناصرالدین شاه اگر واقعاً می‌خواست می‌توانست کارهای زیادی انجام‌دهد و مردم هم بالاخره شاید می‌پذیرفتند. اما او هم بیشتر به فکر خوش‌گذرانی و ادامه‌ی حکومتش بود.

نه! نمی‌شود. برای هر تغییری باید زمینه‌ی اجتماعی و فرهنگی آماده باشد. در همه جای دنیا همین‌طور است. همین قضیه‌ی مشروطیت خب مردم ما واقعاً نمی‌دانستند مشروطه یعنی‌چه. حتی شاید منورالفکرها هم درک درستی از آن نداشتند. اصلاً خواسته‌ی مردم که باعث شروع حرکت اعتراضی آن‌ها شد و بعداً اسمش شد «انقلاب‌مشروطیت» درواقع «عدالتخانه» بود. یعنی مردم یک دادگستری به گفته‌ی امروزی‌ها و یا به تعبیر آن روز یک عدالتخانه می‌خواستند که از حق مظلوم در برابر حکام و صاحبان قدرت که هر کار دلشان می‌خواست می‌کردند و به مردم زور می‌گفتند دفاع کند. اما بعد قضیه تغییر کرد و در کشمکش‌های بین معترضان و دولتی‌ها، جریاناتی به وجود آمد و انگلیس‌ها وارد معرکه شدند و بعد یک عده از معترضین که خواستشان «عدالتخانه» بود. دنبال عده‌ی دیگری که درواقع معرکه‌گردان بودند راه افتادند و رفتند در سفارت انگلیس متحصن شدند و آن‌جا بود که قضیه عوض شد و اعضای سفارتخانه به متحصنین گفتند، چرا فقط عدالتخانه؟ حالا که شما در مقابل حکومت ایستاده‌اید بیشتر بخواهید و کاری کنید که قدرت شاه محدود بشود، شما باید مشروطیت بخواهید، یعنی تشکیل مجلس، یعنی شما نماینده انتخاب کنید. و مشروطه‌خواهی شد شعار مردم بدون این‌که واقعاً اطلاع عمیقی در مورد نظام مشروطیت داشته‌باشند و به همین دلیل و این‌که جامعه درک درستی از مشروطیت نداشت و زیربنای فکری مردم و اعتقادات و باورهایشان برای درک و پذیرش مشروطیت و ساز و کار آن آمادگی نداشت، با آمدن رضاخان بساط دیکتاتوری برقرار شد. در حالی که مجلس هم داشتیم و تقریباً همه‌ی ابزار و لوازم مشروطیت به صورت ظاهری فراهم بود. یعنی تا وقتی زمینه‌ی پذیرش تغییر در جامعه وجود نداشته‌باشد. تلاش برای هر تغییری محکوم به شکست است و خیلی از سیاستمداران و به اصطلاح نخبه‌گانی که می‌خواسته‌اند تغییری در یک جامعه به وجود بیاورند به این مسئله توجه نکردند و در نهایت کارشان به شکست منتهی شد یعنی تغییرات را نمی‌شود از بالا به جامعه تحمیل کرد و یک نمونه‌ی بارزش لنین که انقلاب کمونیستی را در روسیه راه انداخت برای آزادی و دفاع از طبقه‌ی کارگر، اما دیدیم که ماجرا منجر شد به دیکتاتوری استالین. خب همان موقع متفکرینی بودند که فریاد می‌زدند، روسیه هنوز آمادگی درک و پذیرش این انقلاب را ندارد حتی رزا لوکزامبورک در جایی فریاد می‌زند این مرد ابله دارد کاری می‌کند که نباید. و منظورش لنین است!

برگردیم به موضوع سفرنامه و سفرنامه‌نویسی. همان‌طور که اشاره‌کردید در دوران قاجار موج سفرنامه‌نویسی گسترش می‌یابد علت این امر چه بود؟

خب در آن زمان عده ای از درباریان همراه ناصرالدین شاه و مظفرالدین شاه به خارج از ایران سفر کردند و آن‌چه به‌قول خودشان در فرنگ می‌دیدند برایشان اعجاب‌آور بود و بنابراین ماجراهای سفر و آن‌چه را دیده‌بودند را می‌نوشتند. چون فکر می‌کردند آن همه چیزهای عجیب و غریب باید یک جایی ثبت و ضبط بشود. یک عده هم با این هدف می‌نوشتند که شاید بتوانند ذهن مخاطب را نسبت به پیشرفت‌های فرنگی‌ها روشن کنند. البته بعضی سفرنامه‌ها هم فقط شرح سیر و سیاحت بود و هدف خاصی پشت آن نبود. اما همین سفرنامه‌ها هم خیلی کمک کرد به شناخت بیشتر با سوادهای جامعه از فرنگ و زمزمه‌های ترقی‌خواهی و مشروطیت هم از همین جا شروع شد.

ظاهراً در دوران ما سفرنامه‌نویسی به یک رسم فراموش شده تبدیل شده و از معاصران شاید فقط مرحوم ایرج افشار ومنوچهر ستوده این کار را با جدیت دنبال کردند. چرا؟

ایرج افشار بیشتر شرح سیر و سیاحت‌ها و گلگشت‌هایش را نوشته و در مقایسه با سفرنامه‌ی‌ناصرخسرو مثلا، یا سفرنامه‌های دیگر نمی‌شود کار او را سفرنامه‌نویسی قلمداد کرد.

حالا علت این که چرا سفرنامه نویسی منسوخ شده خب شاید به دلیل نزدیک شدن جوامع به یکدیگر و گسترش وسایل ارتباطی است. شما از طریق اینترنت و کامپیوتر خیلی راحت می‌توانید در همه‌جای دنیا گشت‌بزنید و همه چیز و همه‌جا را ببینید بنابراین آن بعد اعجاب‌آور دیدار از سرزمین‌های دیگر، که احساس کنید باید به صورت مکتوب نقل شود حالا وجود ندارد. ضمن این‌که کسی هم به دنبال سفرنامه‌نویسی به مفهوم یک کار پژوهشگرانه نمی‌رود چون برای این نوع سفرنامه‌نویسی همیشه نیاز وجود دارد.

غیر از سفرنامه‌ی‌ناصرخسرو، آیا سفرنامه‌های دیگری هم داریم که هم‌وزن و هم‌شأن سفرنامه‌ی‌ناصرخسرو باشد.

در کتابخانه‌ی‌ملی سفرنامه‌های بسیار ارزشمندی وجود دارد که مطالعه‌ی آن‌ها خیلی چیزها به ما می‌دهد. خیلی از سفرنامه‌هایی که خارجی‌ها در سفر به ایران و از مشاهداتشان در ایران نوشته‌اند. کارهای بسیار ارزشمندی است که در مورد فرهنگ، آداب و رسوم و شکل و شمایل شهرهای ما نوشته شده و ما خیلی می‌توانیم از آن‌ها بهره بگیریم و خودمان را بیشتر و بهتر بشناسیم.

این مطلب در چارچوب همکاری رسمی و مشترک میان آزما و انسان شناسی و فرهنگ بازنشر می شود.