مرضیه هم نسل ماست، شوخ و سرزنده. اولین حسی که از صحبت با او به من دست می دهد، یاد اصفهان و اصالت دلپذیر آنست. شاید دلیل آن خونگرمی اجداد اصفهانی اوست که حالا به صورت ودیعه ای موروثی، در کلام و منش او خود را نشان می دهد.
با تشکر از پذیرش دعوت به مصاحبه با انسان شناسی و فرهنگ، لطفا معرفی کوتاهی از خود بفرمایید.
نوشتههای مرتبط
مرضیه هستم. متولد ۶۱، مجرد، لیسانس اقتصاد. فعلا در منزل هستم و سر کار نمی روم. یعنی درسم تمام شده و ترجیحا به کلاس های جانبی می روم.
تا بحال در زندگی چند خانه را تجربه کرده اید؟
دو خانه. یکی خانه کودکیم که خانه ای قدیمی- ۶۰ ساله- و بزرگ بود. یک مغازه هم سر خانه بود. پنج اتاق داشت. یکی پایین و بقیه در طبقه بالا بود. نقشه اولیه خانه این طور بود که در طبقه پایین یک اتاق داشت و به جای اتاق های دیگر، مغازه قرار می گرفت. حیاط خیلی بزرگی داشتیم که دو باغچه با گل و درختان میوه تنومند آن را مزین می کرد. از فضای داخل حیاط گاهی برای قراردادن چوب نجاری هم استفاده می شد. در کنار حیاط یک آشپزخانه وجود داشت. بعدها وقتی برادرم ازدواج کرد، در سرتاسر انتهای حیاط یک سرویس کامل برای او ساختیم و در واقع نوعی تغییر کاربری در حیاط ایجاد کردیم. بقیه اتاق ها در طبقه بالا واقع بود. با ازدواج برادر دیگرم، در طبقه بالا هم تغییر کاربری داده شد و یک اتاق کناری که رو به خیابان قرار داشت، به آشپزخانه و سرویس بهداشتی تبدیل شد و اتاق دیگر در اختیار آنان قرار گرفت. دو اتاق دیگر هم در اختیار خود ما بود. طبقه سوم هم که پاگرد بود، برای قراردادن لوازم اضافی استفاده می شد.
متراژ خانه بالا بود؟
حدود ۲۰۰ متر.
حالا آن خانه چه شده؟
تخریب و نوسازی کردیم. با قدیمی شدن خانه و توجه به اینکه پسرها بر تدارک منزلی نو تاکید داشتند، خانه را کوبیدیم.
حالا از وضعیت فعلی تان راضی هستید؟
نه!
چرا؟ می توانید خانه جدیدتان را توصیف کنید؟
بله. چهار طبقه است. طبقه چهارم تک واحدی است و خود ما در آن ساکن هستیم. طبقات دیگر دو واحدی هستند. متاسفانه، اتاق های طبقه بالا و پایین که در خانه قبلی رو به قبله بود، حالا رو به خیابان و پشت به قبله افتاده. با گرمای هوا، اگر نخواهیم مرتب از کولر استفاده کنیم، مجبور هستیم پنجره را باز کنیم که با توجه به موقعیت خیابانمان که یک خیابان اصلی و پرتردد است، خیلی اذیت می شویم. رو به آفتاب هم که دیگر نیست. در عوض، آشپزخانه رو به قبله افتاده! بزرگ است اما هم خیلی گرم است و هم باد شعله گاز را خاموش می کند. یعنی باز هم بازبودن پنجره به نوعی مشکل زاست. سالن بزرگ و یک تکه است و کاملا مشرف به آشپزخانه. اینطوری آدم احساس راحتی نمی کند. هم از جهت استقلال هنگام کار در آشپزخانه و هم از این بابت که پس از آشپزی بوی غذا در سالن می ماند و من به این نکته حساس هستم.
اما بعضی ها می گویند دوست دارند آشپزخانه در مجاورت سالن باشد تا حین آشپزی بتوانند از حضور بقیه اعضای خانواده لذت ببرند یا تلویزیون نگاه کنند.
درست است. اما من دوست دارم آشپزخانه جدا از پذیرایی باشد. یعنی هم در معرض دید نباشد تا خانم با خیال راحت بتواند در آن آشپزی کند و هم از شر سروصدای تلویزیون در امان باشد. رویهمرفته آشپزخانه ای آرام را ترجیح می دهم.
یعنی به این خاطر آشپزخانه خانه ۶۰ ساله تان را ترجیح می دادید؟
بله. چون کاملا از اتاق ها جدا بود و مثلا وقتی قرار بود میهمان به منزل بیاید، بوی غذا در اتاق ها نمانده بود. در ضمن حین آشپزی حریم آشپزخانه هم حفظ می شد.
آیا نقشه خانه جدیدتان قابلیت گردش ۱۸۰ درجه ای نداشت؟
چرا.
پس چرا این کار را انجام ندادید؟
نقشه کش ترتیب این کار را داده بود. در ضمن فضای خیلی بزرگی را هم به لابی و راه پله اختصاص داد که دقیقا نورگیر خانه را هم در آنجا انداخته. یعنی با وجود متراژ خوب زمین، برِ پذیرایی که در آشپزخانه افتاده هیچ، نورگیر و یک فضای مجلل هم در راه پله است!
می توانید اتاق های خانه قدیمی تان را برای ما توصیف کنید؟
اتاق طبقه پایین رو به حیاط و قبله بود و با وجود کوچک بودن، دلباز. حتی میهمان های خودی و به تعداد کم هم در آنجا می نشستند. اتاق های بالا به صورت دو به دو قرار داشت. یعنی دو اتاق بزرگ رو به حیاط و قبله بود. یک ایوان جلوی آنها بود که پنجره های قدی به آن باز می شد و بر شاخه های درختان باغچه ها مشرفیت داشت. اتاق ها به هم راه داشت و در صورت لزوم، درهای بین آنها را باز می کردیم یا می بستیم. شکل کلی چهار اتاق به صورت نعل اسبی درمی آمد، یعنی دو تا ال چسبیده به هم. از لحاظ طرز قرارگرفتن، فوق العاده بود، هم تنظیم گرما و سرما در آنها در هر فصل به صورت مناسب و براحتی با بازکردن پنجره ها انجام می شد، و هم در مواقع مختلف، از هر کدام از آنها استفاده ای متناسب با نیازمان انجام می شد. یعنی گاهی نشیمن بود و گاهی پذیرایی. به دلخواه در اتاق هایی را که می خواستیم به عنوان پذیرایی از آنها استفاده کنیم، می بستیم تا تمیزتر باقی بمانند و اگر هم دوست داشتیم، در همه اتاق ها را بهم باز می کردیم و خانه دلباز می شد. شب هم که حکم اتاق خواب را داشت. نورگیر هم بسیار مناسب بود. در واقع بعدها اتاق عقبی که رو به خیابان و پشت به قبله بود به آشپزخانه تغییر کاربری داده شد. یک راهروی کوچک هم بود که در ورودی تمام اتاق ها در آن قرار داشت. راه پله کم نور و از لحاظ بزرگی، معقول بود یعنی نه تنگ و تاریک و نه خیلی بزرگ و مجلل، که فضای زمین را به هدر بدهد.
حالا باغچه هایتان داخل ساختمان جدید افتاده؟
نه. برای تامین پارکینگ مصرف شد! فکر می کنم شهرداری باید فکری هم به حال تامین فضای سبز ساختمان های جدید بکند.
اما در عوض همه اینها حالا ساکن یک آپارتمان تک واحدی بزرگ هستید که قاعدتا نباید آنقدرها هم دلگیر باشد.
نه. دلگیر که نیست. اما بالاخره خانه شخصی هم نیست. یعنی به هر حال باید با ساکنان طبقات دیگر کنار آمد. حیاط هم که نداریم. یعنی در اختیار ما نیست. دزدان آپارتمان هم که گاهی سروکله شان پیدا می شود و کفش ها را جمع می کنند.
آخر اگر بخواهیم این طوری به قضیه نگاه کنیم، پس تکلیف خانه های قدیمی چه می شود؟
ببینید، می گوییم خانه قدیمی، اما مثلا همین خانه قبلی خود ما آنقدر محکم بود که موقع تخریب به سختی آن را کوبیدند. جرزهای دیوار خیلی پهن بود و کلی هم آوار داشت.
یعنی موریانه و جانورهای دیگر نداشت؟
اصلا. به نظرم با نوسازی و احتمالا اضافه کردن مقداری بنا از طرف حیاط به ساختمان، می شد باز هم سال ها در آن زندگی کرد.
شما هم نسل ما هستید. آیا فکر نمی کنید تخریب و ساخت کامل خانه به ایجاد ساختمانی لوکس تر، به روزتر و جوان پسندتر می انجامد؟
بله. ظاهر قضیه این است. اما باید دید لوکس و شیک چطور تعریف می شود. به نظر من امروز بعضی نگاه ها خیلی سطحی و تجمل پسند شده. درحالیکه فرهنگ اصیل در سنت خوابیده. یک چیز نو همیشه نشان دهنده اصالت و ریشه و کلاس نیست. چیزهای کهنه هم همیشه دورانداختنی نیستند. اصلا گاهی هویت انسان درون آنها خوابیده. بدور ریختن دایم چیزهای قدیمی مثل اینست که بگوییم پدر و مادر که پیر شدند، باید آنها را کنار گذاشت!
موقعیت اتاق ها در منزل فعلی تان چطور است؟
اصلا با اتاق های قبلی قابل مقایسه نیست. در واقع آشپزخانه رو به حیاط افتاده و اتاق ها کلا رو به خیابان! پنجره ها را که نمی توانیم باز کنیم و مجبوریم از تهویه مصنوعی استفاده کنیم که با توجه به سن و شرایط جسمی پدر و مادرم، این همیشه برای آنها گزینه مناسبی نیست. علاوه بر این، در خانه های جدید سقف کوتاه تر است در حالیکه در خانه های قدیمی مثلا خانه قدیم خودمان، سقف بلندتر بود و در عین حال، بین سقف و بام، یک فضای کوچک تعبیه شده بود که در تهویه طبیعی نقشی پررنگ داشت. اما در ساختمان جدید از این چیزها خبری نیست.
در عوض، اتاق هایتان از هم مجزا هستند و فضایی مستقل در اختیارتان قرار می دهند؟
ظاهرا بله، اما در واقع نه. چون دیوارها به قدری نازک هستند که کمترین صدایی را هم از خود عبور می دهند. در اصل تیغه هستند.
نورگیر ساختمان چطور است؟
اتاق ها که از خیابان نور می گیرد. پذیرایی هم از آشپزخانه. به خاطر رعایت مسائل ایمنی مربوط به زلزله، پنجره ها کوچک شده. درحالیکه در خانه قبلی مان قد پنجره ها بیش از نصف بلندی سقف بود. اصلا مادرم در مواقع روز با افتادن نور افتاب بر روی دیوار اتاق متوجه ساعت تقریبی می شد. اما حالا با توجه به موقعیت اتاق خواب هایمان، فقط در آنها اثاثیه گذاشته ایم و عملا استفاده ای از آنها نداریم.
پس کجا می خوابید؟
من به طبقه پایین می روم. پدرم در یکی از اتاق ها می خوابد. برادرها و مادرم هم در پذیرایی مثل مسجد به ردیف می خوابند!
آخر این چه وضع نقشه کشی است؟ مگر همان اول کار متوجه اشکالات نقشه نشده بودید؟
چرا. برای تعویض نقشه هم اقدام کردیم. اما هم شهرداری در سنگ اندازی ید طولایی دارد و هم به ما گفته شد به دلیل موقعیت خانه های کناری، ممکن است در صورت تغییر نقشه به آنها آسیب برسد که در آن صورت، مسئولیت کار متوجه ما بود و ما هم برای جلوگیری از دردسر بیشتر، منصرف شدیم.
سالن پذیرایی تان چطور است؟
دلباز است. اما خیلی بزرگ است. این همه فضا تنها در پذیرایی به چه درد می خورد؟!
از موقعیت سرویس بهداشتی تان راضی هستید؟
با یک راهروی خصوصی از پذیرایی جدا می شود. مشکل خاصی ندارد و موقعیت آن خوب است.
با توجه به توصیفاتی که ارائه دادید، فکر نمی کنید دلبستگی تان به خانه قدیم و احیانا خاطرات کودکیتان که در آنجا گذشت، مانع دیدن خوبی های خانه جدیدتان می شود؟
به آن خانه قدیمی آنقدرها دلبسته نبودم که بخواهم خوبی های خانه جدید را نادیده بگیرم. به هر حال آنجا با وجود خوبی هایی که داشت، مشکلاتی هم داشت، مثلا وجود راه پله که به خصوص برای پدر و مادرم سخت بود. چون هر بار برای بیرون رفتن از خانه یا رفتن به حیاط می بایست از آنها بالا و پایین می رفتیم.
من از صحبت هایتان این طور برداشت می کنم که به نظر شما ساخت و ساز جدید ابدا مزیتی ندارد.
نه. این طور هم نیست. به نظرم ۵۰-۵۰ است. مثلا خانه جدیدمان تمیزتر است. همه چیز در دسترس قرار دارد. پله به آسانسور تبدیل شده. فضای خانه به دلیل پیشروی در حیاط، بیشتر شده. البته توزیع این فضا در آپارتمان همچنان مشکلاتی دارد. فضای سبز نیز از بین رفته. با وجود متراژ خوب زمین، تراس بسیار کوچک و یک نفره است که پشت آشپزخانه قرار دارد. به همه جا هم مشرف است. اما با این وجود مجبوریم از آن استفاده کنیم.
فکر می کنید ماندگاری خانه قدیمی تان بیشتر بود یا خانه جدیدتان؟
ببینید، در خانه قبلی، ما همیشه دغدغه سقف و چاه را داشتیم. خانه های قدیمی در صورتی که خراب شوند، آوار سنگینی دارند. خاکبرداریی که از خانه قدیم مان شد، این را نشان داد. ستون های بزرگی هم داشت. با تخریب خانه، تکلیف چاه هم روشن و خیالمان از این بابت راحت شد.
خانه تان جنوبی است یا شمالی؟
جنوبی؟
از حیاط چه استفاده ای دارید؟ اصلا با توجه به اینکه شما به صورت شراکتی سازنده بوده اید، در اختیار کیست؟
ما در طبقه چهارم ساکن هستیم و در واقع استفاده خاصی از حیاط نداریم. شهرداری تنها اجازه یک باغچه خیلی کوچک به ما داد تا راه دورزدن ماشین ها بسته نشود.
تکلیف مغازه چه شد؟
همچنان هست. کاربری نجاریش را هم حفظ کردیم. اما بیشتر رعایت می کنیم. در زمان استراحت مردم، کار نمی کنیم. به علاوه، بتون انقدرها اجازه پخش صدا را نمی دهد.
رویهمرفته اگر کسی درباره تخریب و نوسازی خانه قدیمی اش از شما نظرخواهی کند، چه نظری به او می دهید؟
من شخصا کسی را به این کار ترغیب نمی کنم. درست است که خانه جدید می شود، اما اختیار و استقلال خانه شخصی را ندارد. آسایش آن را هم همین طور. به هر حال افرادی با فرهنگ های گوناگون در آپارتمان زندگی می کنند.
خانه رویایی تان چه شکلی است؟
خانه رویایی من اینجا نیست. خانه های ویلایی آمریکایی را دوست دارم. وجود زیرزمین جدا به عنوان انبار، فضای جداگانه رختشویخانه، اتاق های متعدد در یک طبقه، فضای جداگانه ورزشی، گاراژ مجاور و در عین حال با دسترسی جداگانه در منزل، عدم محدودیت پارکینگ، وجود دو حیاط در پیش و پس ساختمان، همه و همه دلایل این انتخاب است. این حیاط ها امکان سبزیکاری، بازی و کارهای دیگر را به انسان می دهد. اما همه اینها تنها یک رویاست.
البته. اما رویایی زیبا. با تشکر از اینکه وقت خود را به مصاحبه با انسان شناسی و فرهنگ اختصاص دادید.
خواهش می کنم.