انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

میراث ناملموس از منظر ایرانشناسی

وقتی سخن از ایرانشناسی به میان می آید مهمترین پرسش و توقع آن است که به این پرسش پاسخ دهد که ایران چیست و ایرانی کیست؟ در این موضوع مسأله چیستی ایرانی هم از همان منظر کیستی ایرانی مطرح می شود یعنی ایران جغرافیایی مسأله نیست بلکه ایران فرهنگی منظر پرسش است. هر دو پرسش مطرح شده بر انست که حضور فرهنگی ایرانی را در این پهنه که ایران نامیده می شود جستجو کند تا از این منظر ایرانی بودن را تعریف کند. اما موضوع این است که ایرانی بودن امری مانده در گذشته نیست بلکه هماره امری معاصر است. وقتی صحبت از ایرانی بودن می شود مقیاس ادراک و قیاس ایرانی حاضر است. یعنی می توان در منظری انسانشناختی مضمون کانونی ایرانشناسی را هویت فرهنگی ایرانی دانست. هویت موضوعی انتزاعی و سیال است و از سوی دیگر با تمایزیابی خود از دیگری و همچنین همبستگی درون یک حوزه معنا می یابد. این حوزه سپهر فرهنگی است که در این مجموعه می توانیم آنرا سپهر ایرانی بنامیم. سپهر ایرانی حریم موضوعی ایرانشناسی است. سپهر ایرانی حریمی است که فرهنگ ایرانی را فرهنگ های غیرایرانی جدا می سازد. سپهر فرهنگیبا تولید نشانه ها و نمودهایی در درون خود به هویت و حیات خود دست می یابد. از سوی دیگر وجود و حیات یک سپهر فرهنگی به پیوستاری آن است. سپهری که زنده است برای بیان و عرضه خود نیازمند نمود و نشانه ها زنده است.

در بررسی نشانه های فرهنگی و به عبارتی دیگر نشانه هایی که می توانیم آنها را نشانه های هویتی تلقی کنیم، میراث های غیرملموس دارای ویژگی هایی است که بیشترین شاخص های ساخت سپهر فرهنگی را دارند. مهمترین ویژگی میراث های غیرملموس آنست که وجود آن وابسته به حضور حیات انسان است. حضور انسانی باعث می شود تا به نمودهای اکنونی و معاصر تبدیل شوند. از اینرو وجود میراث های غیرملموس نوعی مرز اکنونی حیات فرهنگی را برای یک سپهر فرهنگی تعیین می کند. وجود یک آیین و سنت نشان می دهد یک فرهنگ هنوز زنده است و می خواهد پیوست و تمایز خود را داشته باشد و یکی از لزوم های حفظ میراث های فرهنگی هم تقویت احساس پیوست و حیات فرهنگی است. ویژگی دیگر میراث غیرملموس برپایه حضور اکنونی آن باورپذیری آن برای مردمان مشارکت کننده در آنست. مردمانی که ناخودآگاه خود را در یک چرخه تولید فرهنگی قرار می دهند، همین چرخه تولید است که آنها را به نمودهای فرهنگ نزدیک می سازد و احساس تعلق و تملک فرهنگی را برایشان تقویت می کند. میراث های غیرملموس با انسان در حرکتند اینگونه است که حرکت درزمانی این میراث ها سبب همراهی آنها با تحولات اجتماعی می شود، همراهی با تحولات اجتماعی نیازمند نوعی همزبانی یا دیالوگ با این تحولات است. در نتیجه با حرکت درزمانی شمایل این میراث ها تحول می یابد این تحول برای همذات پنداری و باورپذیری مردمان است. نکته مهم در این حرکت در زمانی تکمیل نمودهای فرهنگی برای زمان اجزا یعنی دوره حاضر است. تجلی این ویژگی در گویش های محلی تا پوشاک و حتا آیین ها به طور ملموس قابل مشاهده است. تداوم حضور نمودهای فرهنگی سبب پیوستگی زمانی سپهر فرهنگی می شود و آنچه به شکل پیوسته در فرهنگ ماندگار می شود حافظه فرهنگی را می سازد از ابنرو میراث های غیرملموس زمینه تجلی پیوستاری فرهنگ ایرانی را در خود دارند و از سوی دیگر حافظه فرهنگی جامعه ایرانی را به شکل زنده در خود دارند. همچنانکه یک سپهر فرهنگی در عین تنوع در خود دارای یک پیوست است، میراث فرهنگی غیرملموس هم شبکه ای از پیوست اجتماعی و فرهنگی را در فرهنگ ایرانی ایجاد می نماید. پیوست هایی که گویش وران در اتصال به یک گویش همانند آذری، کردی و یا ترکمنی برقرار می سازند نمونه ای از پیوست قومی و فرازمانی در سپهر فرهنگ ایرانی است. برخی دیگر از میراث های غیرملموس اما به شکل زمانمند زمینه اتصال و پیوستگی را ایجاد می کنند این میراث ها همچون آیین ها و مناسکی هستند که جمعی را در یک زمان مشخص گرد می آورد و تکرار دوره ای این آیین ها خود تذکری به مخاطبین به این تعلق و پیوستگی است. این بخشی از کارکرد اجتماعی میراث های غیرملموس است. در واقع میراث های غیرملموس در گونه های نمایشی و جمعی بیشتری کارکردشان تذکر به هویت جمعی است تذکری که گاه باعث ایجاد داشتن پشتوانه اجتماعی برای مخاطبین می شود، میراث های غیرملموس همانند یک مفصل بندی سازمانی یک جامعه فرهنگی را به هم متصل ساخته و این اتصال را محکم سازی می نماید.

میراث های غیرملموس دارای زمانمندی خطی و تاریخنگارانه نیستند بلکه دارای زمانی درونی هستند و برمبنای زمانمندی فرهنگی خود زنده اند، حرکت می کنند و تغییر می یابند، از اینرو نمی توان آنها را در نگاهی تاریخنگارانه و به مثابه ابژه ای تاریخی کندوکاو نمود. بسیاری از تغییرات شکل گرفته در میراث های غیرملموس چنان نهفته و درونی شده اند که کشف زمان تاریخی این تحولات سخت و گاه ناممکن است اما مهمترین نکته آنست که نمود های تاریخی به ناگاه پدید نیامده اند بلکه هماره با اتکای به نمودهای پیشین و پشتوانه های فرهنگی که از آن با عنوان حافظه فرهنگی یاد می کنیم پدید آمده اند. وابستگی به پیشینه های فرهنگی باعث پیوستاری فرهنگی شده است ولی تغییر در بستر زمانی اجتماعی باعث خلاقیت مدام برای به روزشدن رفتارهای فرهنگی گردیده است. خلاقیت و حافظه دو رکن میراث های غیرملموس و ارکان حیات سپهر فرهنگی هستند.

سپهر ایرانی در یک سپهر جغرافیایی تحقق می یابد از اینرو یکی از ویژگی های میراث غیرملموس تعامل با طبیعت است، عناصر طبیعی در بسیاری از میراث ها همانند آیین ها به شکل نشانه های نمادین و در برخی دیگر به شکل احترام و یا گفتگوی با طبیعت وجود دارد. استفاده از چوب های مقدس در آیین های عزاداری و علم های محرم یکی از این جلوه ها است و در گونه دیگر می توان از آیین های باران خواهی نام برد. میراث های غیر ملموس تنها با طبیعت پیوند ندارند، یکی از مهمترین وجوه پیوند یافته با میراث های غیرملموس مذهب است در ایران آیین های رمضان و محرم یکی از گسترده ترین و متنوع ترین زمینه های تولید فرهنگی بوده است به گونه ای که می توان مناسبت های مذهبی را یکی از زمان های خاص میراث های غیرملموس نام برد. وجه پیوند یافته دیگر در این موضوع حوزه سلامت است سنت های درمانی محلی از گیاهان دارویی تا مناسک آیینی درمانی مانند زار و گوآتی در هرمزگان و سیستان و بلوچستان از بروزهای قابل توجه در این حیطه است. میراث های غیرملموس تنها معطوف به این چند حوزه نبوده اند بلکه در همه حوزه هایی که حیات ایرانی وجود دارد این بروز وجود دارد و نشان می دهد حیات ایرانی حوزه ای تفکیک شده و یا تک وجهی نیست بلکه میراث های غیرملموس نشان می دهد که معناداری و کاربردی بودن به طور همنشین در همه رفتارهای اجتماعی و فرهنگی وجود داشته است اما در برخی از میراث ها معناداری به طور برجسته تری نمود یافته است و در برخی دیگر به ویژه میراث هایی که مربوط به معیشت و مشاغل هستند کاربردی بودن برجسته تر است. با وجود تغییر برجسته شدن کاربرد هدف در میراث های معنوی می توان این اذعان را داشت که معناداری یا معنابخشی کاربردی است که میراث معنوی در همه شکل با خود دارد یعنی میراث غیرملموس بر انست که به جنبه های مختلف زندگی ساحت معنایی ببخشد حتا در جنبه های درمانی و یا آشپزی خم این معناسازی مشاهده می شود. آیین های درمانی حتا طبابت های سنتی در ایران تنها به وجه جسمانی توجه ندارند و در واقع سلامت جسم را در خود جسم محدود نمی کنند و سعی می کنند سلامت را با پیوند جسم به جهان معنایی بدست آورند. خواندن اوراد و ادعیه و یا برگزاری سفره های نذری برای درمان بیماران از جمله بخش های سنت های درمانی است که در بخش های مختلف ایران رایج است و یا پخت غذاهای خاص در مناسبت های خاص که دیگر فقط کاربرد خوردنی ندارد و این غذاها که گاه پخت آنها با آیین و مناسکی همراه است دارای هاله از ارزش های معنایی هم هستند. هاله معنایی همه میراث های غیرملموس را دربرگرفته است این هاله با تلاقی این میراث ها با لایه های فرهنگی همچون مذهب، اساطیر، طبیعت، هویت جمعی و… پدید می آید. البته این معناسازی با ادراک انسان دریافت می شود و همحضوری رمز ادراک در آن است و در واقع معنا برای همین احساس ایجاد می شود چرا که میراث غیرملموس بر این اصل قرار دارد که ارکان و افعال زندگی بدون معناداری فاقد ارزش است و تمام تلاش میراث ها برای ادراک جمعی و پاسخ به یک نیاز مشترک است از اینرو میراث های غیرملموس به تقویت ناخودآگاه و افزایش حافظه فرهنگی می پردازند. حافظه فرهنگی با انتخاب بین تولیدات فرهنگی و نگهداشت برخی دستاوردها و در برابر آن حذف برخی نمودهای فرهنگی شکل می گیرد به طور یقین آیین ها، باورها، مناسک، هنرها و آثار فرهنگی بسیاری در طول سالبان پدید آمده است اما از میان این همه تعدادی مانده است و این برجای مانده ها حافظه فرهنگی را تشکیل می دهند، میراث های غیرملموس بخش مهمی از حافظه جمعی فرهنگی هستند. آثاری که در گونه تولید مکرر، حذف، انتخاب و نگهداشت برجای مانده اند و همین برجای ماندن به آنها اعتباری ویژه بخشیده است، اعتباری که بیانگر هویت یک حیطه فرهنگی همانند ایران هست. رویارویی این سپهر فرهنگی با چالش های مختلف و تولید و بازسازی پیوسته نمودهای فرهنگی باعث آن شده است تا از انسداد گفتمانی این سپهر جلوگیری بعمل آید و پویا و زنده بماند. تولید و زایندگی در یک سپهر فرهنگی محصول گفتگو و تعامل در محورهای مختلف است.

یکی مهمترین محمرهای گفتگو، گفتگو بین گذشته و حال است همان چیزی که پیشتر بدان اشاره شد، میراث های معنوی در همه حال حامل گذشته هستند و گذشته را به اکنون آورده و با حال پیوند می دهند و از گفتگوی دیروز و امروز متنی همبسته شکل می گیرد. از اینرو گذشته هماره در امروز تذکر داده می شود و احساس تاریخی برای مشارکت کنندگان فرهنگی پدید می آید.

محور گفتگوی دیگر گفتگوی بین فرهنگ قومی و فرهنگ ملی است، در سایه همین گفتگو فرهنگ های قومی در کنار هم می نشینند و بین فرهنگ های درونی دادوستدی شکل می گیرد که خود زمینه زایندگی است. از سوی دیگر هم فرهنگ قومی با فرهنگ ملی به تبادل می پردازند اینگونه است که در فرهنگ ملی بسترها و نمودهای مشترکی وجود دارد اما همین نمودها در بستر قومی خود جلوه ای دیگر می یابد. به طور مثال نوروز موقعیتی مشترک است اما سفره های نوروزی مختلفی در همین موقعیت وجود دارند. یا در مثالی دیگر ما شاهد آیین های علم گردانی و یا تعزیه خوانی در همه جای ایران هستیم اما همین علم و تعزیه در هر گوشه ایران شمایل خاص خود را می یابد. همین فرهنگ قومی به ویژه در حوزه های مرزی زمینه پیوندهای بیرون و درون فرهنگ را فراهم می کنند و سبب گفتگوی فرهنگ ایرانی با دیگر فرهنگ می شوند و یا به روایت دیگر سپهر ایرانی با داد و ستد درون و بیرون خود باعث جذب و طرد عناصر فرهنگی می شود و عناصر جذب شده به عنصری خودی تبدیل می نماید که رنگ و بوی ایرانی دارد از جمله نمونه ها در این زمینه می توان از آیین زار نام برد که از آفریقا وارد جنوب ایران شده است اما چنان دیگرگون و بومی شده است که با مرجع اولیه خود تمایزهای بسیار دارد و با اساطیر و با باورهای ایرانی ادغام شده است. محورهای گفتگو یا تبادل دیگری هم می توان برای میراث های غیرملموس نام برد از جمله چنان که گفته شد یکی از این محور گفتگوی جنبه های مختلف از جمله طبیعت، معیشت و… است. این گفتگو بین جنبه های مختلف باعث گسترش کنش های درونی و بیرونی میراث های معنوی می شود و باعث برهم کنش جنبه ها می شود. همین برهم کنش ها است که پدیده های فرهنگی را از پدیده ای تک ساحته جدا می سازد و دیگر نمی توان آنها را در یک ساحت دید و مطالعه کرد چنانکه وقتی صحبت از زیبایی سازی یا هنر در میراث های معنوی می کنیم متوجه می شویم هنر در این محیط دارای ساختی ویژه است و نمی توان با ساختار شناخته شده از هنر با پدیده های هنری در میراث معنوی برخورد نمود. همین ویژگی هاست که ایرانشناسان را در برخورد با میراث های معنوی متوجه صفتهای تمایزی همانند زیبایی شناسی ملی می نماید و برخی پدیده های دیگر که باید در سپهر فرهنگی ایرانی به بازتعریف آنها پرداخت. این بازتعریف ها ما را به شناخت هویت ایرانی می رساند.

میراث های غیر ملموس در خود به تولید هویت و حمل هویت می پردازند که می توان از آن با عنوان هویت سازی و هویت بری نام برد. این خصلت های نهفته در میراث معنوی وقتی از منظر ایرانشناسی نگریسته می شود نوعی تلاقی فرهنگ ابژکتیو و فرهنگ سوبژکتیو را پدید می آورد و همه اینها ظرفیت نهفته ای است که میراث فرهنگی را برای ایرانشناسی بسیار مهم می سازد.