موسیقی جدا از محتوای هنری و زمینه خلق اثر،بازگو کننده نمادین خواسته های جمعی است.عموما مضامین مورد پسند و فرهنگ مسلط جامعه در موسیقی بازخوانی می شود.از سوی دیگر موسیقی با فرهنگ مادی و فرهنگ غیر مادی،هر دو به یک میزان پیوند دارد.این پیوند آشکار، مجموعه خصوصیاتی به موسیقی داده است که آن را از دایره تعاریف جهت دار فرهنگ بیرون می برد و به آن ویژگی های عام فرهنگی می دهد ؛ یعنی مجموعه خصوصیاتی که در همه فرهنگ ها در ارتباط با موسیقی یافت می شود.گروه های موسیقی،ارکسترها،کنسرت، نشر، موزه های مربوط به ساز و موسیقی،آرشیو های رسمی،فروشگاه های عرضه محصولات صوتی،فضاهای عمومی اجرا،مترو،خیابان،پاتوق های اهالی موسیقی،کافه ها،کلاب ها و… که عموما تظاهر خارجی دارند در کنار مفاهیم اجتماعی موسیقی مثل موسیقی زیرزمینی یا بندهای ایدئولوژیک موسیقی و موسیقی انقلاب و یا گروه های سیاسی و… پیوند موسیقی با مفاهیم اجتماعی را محکم تر می کند.ازسویی دیگر موسیقی در مراحل تکوین و اجتماعی شدن انسان حضور مداوم دارد و از کودکی تا کهنسالی در هر یک از جایگاه های اجتماعی مرتبط با گروه های سنی، یا نماینده ای داشته، یا اثر غیر مستقیم گذاشته است. مثل موسیقی برای گروه های سنی ، موسیقی کودک و یا پذیرش نشانه ذهنی از موسیقی که در سنین بعدی به تداعی و توارد منجر شود… بر این اساس موسیقی با گروههای اجتماعی پیوند نزدیک دارد ؛ هر گروه اجتماعی ، موسیقی معرف نشانه های خود را پذیرفته و یا با نوعی از محتوای یک موسیقی احساس قرابت بیشتری کرده است. هنر به طور کلی و موسیقی به طور خاص در یک کنش متقابل اجتماعی با مجموعه عناصر نهادی جامعه پیوند می یابد.این پیوند ابعاد مکانی،زمانی،روانی و فرهنگی دارد. با این تفسیر می توان موسیقی را از یک مفهوم اجتماعی فراتر برد و پیوند آن را با موضوع« نهاد اجتماعی» تبیین کرد.اگر نهاد اجتماعی را به تعبیر آنتونی کیدنز وسیله پیوند زندگی اجتماعی بدانیم و یا به تعبیر دکتر منوچهر محسنی آن را نظامی از تشکیلات،ارزش ها،شیوه های قومی،آداب و روسوم و قوانینی فرض کنیم که نقش آن استقرار رفتارهای مناسب اجتماعی برای ایفای کارکردهای اساسی در جامعه است،بی شک می توانیم نقش نهادی موسیقی را چه در روابط نهادهای اولیه و اساسی مثل خانواده،آموزش،مذهب،اقتصاد و سیاست و چه در نهاد های ثانویه که منشعب از نهادهای اولیه است،تفسیر و تبیین کنیم.
موسیقی در نهاد خانواده معرف طبقه اجتماعی،بستر فرهنگی و تفاوت میان نسل ها است.علاوه بر اینکه زمینه رشد اجتماعی خانواده را از نظر مکانی و زمانی بازتاب میدهد،گویای تفاوت انگیزه ها و اختلاف سلیقه های والدین با فرزندان و نسل جدید است.
در نهاد آموزش فارغ از اینکه رابطه مستقیمی میان یادگیری موسیقی به عنوان یک مهارت شخصی و ملزومات آموزش وجود دارد، یادگیری موسیقی می تواند در جامعه ای موجبات تشخص اجتماعی و در جامعه دیگر عکس آن را فراهم کند.به طور مثال آموختن بخشی از تاریخ موسیقی،و یا دانستن نام و آثار آهنگسازان کلاسیک غربی برای اکثر ساکنین طبقات بالای اجتماعی در کشورهای توسعه یافته و یا در حال توسعه،امری فرهنگی و موجب تشخص اجتماعی است.اما مهمتر از همه این موارد، یادگیری موسیقی مانند هر فرایند آموزشی دیگر،مستلزم برنامه آموزشی،تخصیص بودجه،فضاهای آموزش و روابط فرهنگی میان آموزش دهنده و آموزش گیرنده است.در نهاد مذهب موسیقی کارکردهای متفاوتی می یابد.در سنت های مسیحی موسیقی جز لاینفک آیین های مذهبی است و ارگ کلیسا به عنوان ساز رسمی و کُر کلیسا به عنوان گروه موسیقی رسمیت یافته در مذهب مسیحیت شناخته شده است.در اسلام نیز گرچه بخشی از جریان فقهی، موسیقی را به عنوان یکی از محرمات تلقی کرده،لیکن هیچ آیین مذهبی در اسلام وجود ندارد که با گوشه ای از موسیقی های آیینی پیوند نیافته باشد.از اذان و تعزیه تا تلاوت قرآن و روضه ،و نیز آیین های سوگواری مذهبی مثل عاشورا و … در سایر ادیان نیز به همین صورت است.در نهاد اقتصاد، موسیقی از قواعد عرضه و تقاضا و نظام توزیع و گردش مالی و … تبعیت می کند و در نهاد سیاست، اهداف حزبی ،گروهی ،سازمانی،حکومتی،تشکیلاتی و حتی اپوزیسیون را بازتاب می دهد.
نوشتههای مرتبط
مجموعه این پیوندها میان موسیقی و نهادهای اجتماعی،بر« نقش مهم نهادی موسیقی» تاکید دارد و بر پذیرش موسیقی به عنوان یک نهاد ثانویه نیرومند صحه می گذارد.
*این مطلب برای نخستین بار در روزنامه روزگار و در تاریخ ۱۳/۱۲/۸۹ به چاپ رسیده است.