حدود ۲۵ سال پیش یاب کونست، موسیقی شناس قومی اهل هلند، با نامناسب خواندن عنوان “موسیقی شناسی تطبیقی[i]”، عنوان کامل تر “موسیقی شناسی قومی”[ii] را برای این رشته برگزید. هدف وی از قراردادن کلمه ی قوم در کنار موسیقی، برای نشان دادن لازم و ملزوم بودن دو رشته ی مردم شناسی و موسیقی بر یکدیگر بوده است. ناگفته نماند که تعریف اولیه ای که توسط کونست برای این رشته ارائه داده شد به نوعی با محدودیت هایی در هنر غرب همراه بود که بعدها او با اظهار این که این رشته ابعاد جامعه شناسانه را نیز دربر دارد، تعریف دوباره ای از آن ارائه داد.
از آن زمان موسیقی شناسی قومی به قدری تکامل پیدا کرد که تمام ابعاد فعالیت های انسانی که به نوعی مرتبط با موسیقی هستند را در خود جای داد. داده ها و روش های به کار برده شده در این رشته، جنبه های متفاوتی از رشته های مختلف همچون انسان شناسی، علوم اجتماعی و تربیتی را در بر می گیرد، به نوعی که حجم زیادی از نظریات، دستاوردها و روش های متنوع را در این رشته مشاهده می کنیم. بنابراین شرح دادن این رشته و ابعاد آن در یک تعریف، کاری به غایت ناممکن به نظر می رسد. به عقیده ی من، به شمار آوردن موسیقی شناسی قومی به عنوان یک فعالیت میان رشته ای، به این سبب اشتباه است که نیازمند تحقیق و پژوهشی با دقت بسیار بالا می باشد. این رشته تنها با تلاش مخاطب برای درک چیزی که یک موسیقی شناس قومی برای رسیدن به آن دست به تحقیق و پژوهش می زند، تعریف می شود. در این صورت می توان گفت موسیقی شناسی قومی نه تنها طبقه بندی شده و از فعالیت های هدفمندی برخوردار است، بلکه محدودیت هایی هم در برخی از شاخه های آن قابل مشاهده می باشد.
نوشتههای مرتبط
اما بعد از تمام این تفاسیر، موسیقی شناسی قومی به چه صورت تعریف می شود؟
موسیقی شناسی قومی، علم انگاره های مختلف صوتی تولید شده به دست بشر است، انگاره هایی که در ذهن فرهنگ و یا محقق مولد آن ها، به عنوان موسیقی درک شده است. از آنجا که به عبارت “ساخته دست بشر” اشاره شد، یعنی آواز پرندگان و صداهای برخواسته از طبیعت در زیرمجموعه موسیقی شناسی قومی جای نخواهند داشت و همینطور از عبارت “انگاره های صوتی”، قابل درک است که شکل آوانگاری شده ی اصوات، موضوع مورد بحث ما در این رشته نیست. اما در این مورد مشخص نظر ما مخالف عقیده ی یاب کونست می باشد. تمرکز او بر روی طرح چاپ شده ی اصوات است در حالی که دغدغه اصلی ما اجرای درست موسیقی مستقل از وجود نت است.
موسیقی ساخت دست بشر همواره ارائه کننده یک شخصیت خاص از خود بوده است: دو اجرا از یک پارتیتور یکسان هم همواره در برخی موارد، متفاوت از یکدیگرند. این اختلاف می تواند به اندازه ی تفاوت اجرای یک سمفونی از موتزارت[iii] و قطعه ای به خوانش ودا[iv] باشد، تفاوتی که در آن نه تنها با تلاقی فرهنگ های مختلف روبرو هستیم، بلکه به مطالعه گونه ای از سازه بشر که همواره در حال تغییر است می پردازیم. این مهم، نیاز همیشگی این رشته به علوم اجتماعی و انسانی را نشان می دهد.
یکی از عوامل مهم و تاثیرگذار در درک کامل ما از فرم و ساخت موسیقی، انجام چندین فعالیت مربوطه، به صورت همزمان و با آگاهی کامل است. فعالیت هایی همچون مطالعه شعر ترانه ی اجرا شده، مطالعه تاریخچه و نحوه اجرای سازها و دیگر فعالیت هایی که همزمان با اجرای موسیقی صورت می گیرند. مطالعه تلاش ها و تجربیات مردم یک فرهنگ خاص برای موسیقی آن فرهنگ، شاید به نظر فعالیتی نامرتبط با این رشته به نظر برسد، اما این امر کمک بسزایی به موسیقی شناسان قومی در درک بهتر ابعاد مختلف موسیقی نموده است. برای مثال، مطالعه اولویت بندی ابعاد مختلف موسیقی از دید تولیدکنندگان آن، با تحلیل و درک بهتر آن همراه خواهد بود.
طبق مطالب ذکر شده، اولویت بندی یک نوازنده و یک موسیقی شناس قومی در مورد رشته موسیقی، با هم متفاوت می باشد. به عنوان نمونه، یک نوازنده می تواند ادعا کند که ازعهده اجرای دو قطعه متفاوت با سرعت یکسان به راحتی بر می آید اما هنگام بررسی نمونه های ضبط شده از اجرای این دو قطعه با مترونوم، تغییرات ریتمیک آن به راحتی قابل تشخیص می باشد. در این مورد، فرهنگ و عوامل روانشناختی تاثیر بسزایی دارند. تحقیقات متعددی در مورد اقوام مختلف به انجام رسیده است که مقایسه نتایج این تحقیقات با تحقیقات پایه، تنها وظیفه یک موسیقی شناس قومی نیست. این رشته دربرگیرنده علومی همچون روانشناسی، علوم اجتماعی و رشته هایی که به گفته متخصصین آن ها، شامل تمام مطالعات مربوط به انسان می شوند، می باشد. به طور کل، روش کار یک موسیقی شناس قومی از چندین مرحله تشکیل می شود. وی در درجه اول به آوانگاری موسیقی مورد نظر پرداخته، پس از آن سبک و ساختار آن را تحلیل می کند که در آخر با مقایسه نتایج مطالعات خود با مطالعات انجام شده توسط مردم آن قوم، درستی یا غلط بودن آن را می سنجد.
موسیقی همچنین می تواند به عنوان گزینه ای برای حل مسائلی که حتی به موسیقی مربوط نیستند عمل کند. به عنوان مثال، کلارک ویسلر[v] در کتاب خود در باب اقوام سرخپوست با اشاره به ثبات موسیقی به عنوان مشخصه ای فرهنگی، آن را به عنوان معیاری برای گستردن فرهنگ این اقوام در نظر گرفته است. معیارهای دیگری هم برای مشخص کردن سطح انتقال فرهنگ وجود دارد که از لحاظ سیستماتیک با موسیقی شناسی قومی تفاوت دارند. لازمه نتیجه گرفتن از تحقیق پیرامون موسیقی شناسی قومی، برخورداری از اهداف معکوس زمان حال و مربوط به گذشته است(؟). به همین دلیل دیگر مشخصه های فرهنگی همچنان در تلاش برای رسیدن به نتایجی هستند که از انتقال موسیقی در فرهنگ های مختلف نشات می گیرند. اما الن مریام[vi] در کتاب مردم شناسی موسیقی[vii]، همان گونه که از اسم کتاب مشخص است، وقایع را از دید یک مردم شناس شرح می دهد تا یک موسیقی شناس قومی.
چیزی که در این رشته بیشتر از دیگر موارد حائز اهمیت است، عکس العمل و رفتار انسان ها هنگام مواجهه با پدیده موسیقی است. بنابراین شاید نیاز باشد اسم این رشته از موسیقی شناسی قومی، به موسیقی شناسی مردمی[viii] تغییر پیدا کند.با بیان یک نمونه به عنوان مثال، می توان موضوع را شفاف تر کرد. چندین سال پیش من مقاله ای با موضوع ملودی آهنگ های فولکلور تایلند (۱۹۶۰) نوشتم. بعد از گذشت مدتی، همان مقاله به صورت رشته مقاله هایی با ویرایش یک زبان شناس و با عنوان ارتفاع صوت بازنشر شد. پنج آوا در گویش مرکز تایلند نقش بسیار مهمی دارند. هدف از تحقیقات من تعیین کردن میزان تاثیر نحوه اجرای این پنج آوا بر روی ملودی آهنگ های تایلند بود. به بیان دیگر، من با تحلیل داده های زبانی سعی در رسیدن به درک بهتری از ملودی آهنگ ها داشتم. ویراستار مقاله ی ارتفاع صوت نیز بر این باور بود که این مقاله به زبان شناسان جهت درک نوسان ارتفاع صوت هنگام آواز خواندن و صحبت کردن کمک می کند. همانطور که قبلا اشاره شد، داده های موسیقایی جهت شناخت بهتر این رشته به زبان شناسان کمک بسیاری می کنند. گرچه به عقیده من، در این صورت، پایه های اساسی این زبان نادیده گرفته می شود و نحوه ی اصلی بیان آوا ها و واج ها با نسخه ی مورد استفاده در زمان حاضر متفاوت است. من از چند متقاضی مسلط به این زبان درخواست کردم متن این ترانه ها را با سبک گویش روزانه خود بخوانند. در نتیجه ی این تحقیق، هیچ کدام از آن ها بدون گوش کردن به ترانه ها، قادر به تقلید دقیق نحوه بیان کلمات نبودند. بنابراین، تحقیقات من بیشتر از آن که به هدف زبان شناسانه کمک کند، بستر بهتری برای موسیقی شناسی قومی فراهم می کند.
من مخالف وجود تحقیقات میان رشته ای نیستم. این پژوهش ها همواره در حال انجام بوده و خواهد بود و تا جایی که موضوع مورد بحث آن ها انگاره های صوتی تولید شده به دست انسان باشد، می توانند به عنوان عضوی برای کمک به رشد موسیقی شناسی قومی به شمار آیند. هیچ فعالیتی مطلقا برای موسیقی شناسی قومی نیست و ابعاد رشته های مختلف را در بر می گیرد.
این بحث، روش های مختلف تحقیق و پرسش را در اختیار ما قرار می دهد. موسیقی شناسی قومی از لحاظ روش ها و زاویه دیدهای اساسی، با دیگر رشته ها اشتراک دارد. این روش ها به نوعی داده های کافی را برای موضوع مورد تحقیق و همچنین عینیت آن ارائه می دهند. وجود عینیت هنگام پژوهش (در زمینه های مختلف همانند تحقیقات میدانی، آوا نگاری، تحلیل و مقایسه) امری ملزم به شمار می آید. پژوهشگر نباید خود را محدود به یک روش و فرم از تحقیق کند، در عوض بهتر است برای حل هر نوع از پرسش، موثر ترین روش، مطرح و ارائه شود. حال آنکه بسیاری از این روش ها توسط خود پژوهشگر ایجاد می شود. یکی از رایج ترین راه های درک موسیقی یک فرهنگ، یادگیری نحوه اجرای آن توسط محقق می باشد که هورن باستل[ix]، موسیقی شناس قومی، آن را به محققین پیشنهاد کرده است. این نوع از پژوهش، زمانی مفید است که فراگیری نحوه اجرای موسیقی هدف پژوهشگر نباشد. در این صورت به جای استفاده از موسیقی تنها با هدف تکمیل تحقیقات موسیقی شناسی قومی، می توان به این گونه از فعالیت ها عنوان موسیقی کاربردی را داد.
تحقیقات صورت گرفته در بسیاری از رشته ها همچون مردم شناسی، بومی شناسی و جامعه شناسی به گونه ای تغییر پیدا کرده که با نیاز های این رشته تطابق دارند. تحولات و پیشرفت علومی چون فیزیک -علم آکوستیک، الکترونیک و نورشناسی- نیز برای محققین این رشته بیشتر از هر رشته ای کارآمد است.
هر دستاورد نظری و عملی در این رشته که زیر مجموعه علوم یاد شده محسوب شود، تا زمانی که مؤثر واقع شود مورد استفاده خواهد بود و لازم است که قبل از آن به صورت دقیق مورد بررسی قرار گیرد. اما این دقت به میزانی بر روی روند فرایند تاثیر دارد که اغلب آن را ناتمام می گذارند؟ آیا نتایجی که از این گونه تحقیقات به دست می آیند به اندازه نتایج تحقیقاتی که به نسبت، زمان کمتری می برند معتبر خواهد بود؟ و در آخر آیا احتمال این که این تحقیقات، بین دو مثال کاملا بی ربط از هم، نوعی تلاقی و اشتراک ایجاد می کند؟
هر کدام از روش های مورد استفاده در رشته موسیقی شناسی قومی باید همگام با تحولات بقیه رشته های مربوطه دچار تغییر شوند. بنابراین، هرگونه اطلاعات از هر رشته ای تا زمانی که به پیشرفت این رشته کمک کند، مورد استفاده خواهد بود. این ماهیت میان رشته ای از رشته موسیقی شناسی قومی به عنوان یک رشته مستقل می باشد.
[i] Comparative Musicology
[ii] Ethno-musicology
[iii] Mozart
[iv] Vedda
[v] Clark Wissler
[vi] Alan P. Merriam
[vii] The Anthropology of Music (1964)
[viii] The Musicology of Anthropos
[ix] Von Hornbostel