پس از گذشت حدود سه سال از تصویب سند ملی راهبردی احیاء، بهسازی ، نوسازی و توانمندسازی بافتهای بهاصطلاح فرسوده و ناکارآمد شهری و تشکیل ستاد ملی بازآفرینی شهری و جلسات متعدد این ستاد، سیاست تراکم تشویقی در بافتهای ناکارآمد شهری، هنوز، برجستهترین سیاستبرای مداخله در بافتهای بهاصطلاح فرسوده و ناکارآمد است. اما علیرغم اینکه در رسانهها خبر از رونق ساختوساز ناشی از این سیاست در این محلات شهری دیده میشود، مشاهدات میدانی حاکی از این است که مسایل اجتماعی و اقتصادی شهروندان ساکن در این بافتها لاینحل باقی مانده است. بنابراین لزوم رویکردی انتقادی به مسأله بافتهای به اصطلاح فرسوده شهری ضروری به نظر میرسد تا بتوان نیروها و روابط تأثیرگذار بر سیاستگذاریهای مرتبط با این بافتهای شهری را افشاء کند و امکانات بدیل واقعاً موجود را نه از خلال مباحث نظری بلکه از بسترها و زمینههای موجود در حوزههای اجتماعی، سیاسی و حقوقی بیرون بکشد و بتواند بسترهای لازم برای تحقق دموکراتیزه شدن فرآیند تولید (و مصرف) فضای شهری را فراهم نماید. یادداشت حاضر به زمینههای پژوهشی موردنیاز جهت دستیابی به چنین بدیلی را مورد بررسی قرار میدهد و در تلاش است تا با رویکردی انتقادی برنامهای پژوهشی برای مسأله بافتهای فرسوده شهری ارائه نماید.
اگرچه مقاله، کتاب و همایشهای متعددی در خصوص بافتهای بهاصطلاح فرسوده و سیاستهای مربوط به آن در ایران وجود دارد اما نوشتارهایی که سیاستهای شهری در زمینه بافتهای بهاصطلاح فرسوده را نقادانه مورد ارزیابی قرار دهند بسیار انگشتشمار هستند. غالب تحقیقهای مرتبط با بافتهای بهاصطلاح فرسوده به دنبال یافتن راهحل بهینه برای معضلات این محلات شهری هستند (محمدی و همکاران، ۱۳۹۳؛ جهانیان و پژوهان، ۱۳۹۰؛ عباسزادگان، ۱۳۸۳). برخی دیگر تحلیلی در خصوص وضع موجود آنها فارغ از ارزیابی اجرای سیاستهای شهری ارایه میدهند (صابر و احمدی نژاد، ۱۳۹۰؛ ریسمانچیان و بل، ۱۳۹۰). دسته دیگر تحقیقات بر سیر تاریخی و تکاملی سیاستهای شهری در این بافتهای شهری تمرکز کردهاند (عندلیب، ۱۳۸۶؛ محمدیان، ۱۳۹۵؛ ). اما در کنار این پژوهشها، تحقیقاتی در خصوص ارزیابی اجرای سیاستهای شهری با دیدگاههای مختلف صورت پذیرفته است…
نوشتههای مرتبط