به موازات پایان جنگ دوم جهانی و اغاز دهه ۵۰، شاهد ظهور دو گرایش عمده در گفتمان حاکم بر ادبیات ژئوپلتیک و ژئواکنمیک می باشیم، این گرایش های نوظهور علی رغم حوزه های تاثیر متفاوت، ارتباطی ارگانیک با یکدیگر دارند، یکی از گرایش ها بر تغییر عمیق در تفکر توسعه متمرکز است و دیگری گذر به جهان پساْاستعماری را پی می گیرد و البته هر دوی این روندها “منطقه” را ثقل تحلیل …خود قرار داده اند: مناطق توسعه نیافته یا در حال توسعه و تلاش غرب در قالب پارادایم های توسعه برای بازگرداندن این مناطق به روندهای توسعه.
این پارادایم ها در صورت بندی هایی[i] همچون نظریه رشد کلاسیک (۱۹۴۰-۱۹۵۰)، پارادایم هسته در حال گسترش سرمایه یا همان نظریه نوسازی (۱۹۵۰-۱۹۶۰)، پارادایم ساختارگرا(۱۹۵۰-۱۹۶۰)، پارادایم نئومارکسیسم (۱۹۵۰ تا اوایل ۱۹۷۰)، نظریه وابستگی (اواخر ۱۹۶۰ تا اوایل ۱۹۸۰)، پارادایم نئولیبرالیسم (۱۹۸۰ و ۹۰) و نظریه های پساْتوسعه (اواخر ۱۹۸۰ تا کنون) هر کدامشان به نحوی رویکردی در مواجه با مفهوم منطقه اتخاذ کرده اند، برخی از ان ها ـ به خصوص پارادایم های توسعه ماقبل ۱۹۷۰ـ با تمرکز بر یک فرایند سلسله مراتبی عمودی و با تاکید بر توسعه برون زا، نقشی خنثی برای پتانسیل های ذاتی منطقه در نظر گرفته اند و تلاششان بر حذف یا تعدیل بارزه های به گمان ان ها مخلِ روند توسعه در منطقه بوده است.
نوشتههای مرتبط
به موازات گذر از سال های انتهایی دهه ۶۰ و بسط نظریه انتقادی در لایه ها و حوزه های مختلف تفکر، فهم از منطقه نیز وجهی انتقادی به خود گرفت، این وضعیت هم زمان است با بسط فهم درونْ زا از توسعه و تمرکز بر پتانسیل انسانیِ درونْ منطقه ای برای نیل به توسعه، نظریه وابستگی و نظریه های پساْتوسعه همگی به دنبال عینی سازی یک چنین ایده ای می باشند.
نگارش مقاله “منطقه گرایی انتقادی” از منتقدِ به نام معماری کنت فرمپتون در سال ۱۹۸۳، عملا تبلور ترکیب تمامی این لایه ها با یکدیگر و گذر ان ها از حوزه برنامه ریزی به معماری است. این مقاله پاسخی است “به یکنواختی مدرنیته در مواجه با تنوع اقلیمی و اجتماعی . . . روح مشترک در اثار معماران نزدیک به این گرایش، پاسخ به شرایط محلی بر پایه سنت های بومی با نیم نگاهی به مدرنیته است”(ملوین. جرمی، ۱۳۸۹: ۱۲۴) مقاله به شرح گرایشی می پردازد که طی چند دهه از یک سو تطبیق پذیری معماری با شرایط محیطی نظیر اقلیم، نور و عوارض جغرافیایی زمین را پی می گیرد از سوی دیگر بر مناسبات درونْ بافتیِ سیاسی، اجتماعی و فرهنگی تاکید می گذارد.
منطقه گرایی انتقادی اما با مشکلی عظیم مواجه است، به گواه مستندات تاریخی تلاش منطقه گرایی انتقادی برای “ترکیب آموزه های اساسی سنت محلی شناخته شده با اسلوب مدرنِ تقریبا تحول یافته . . . یافت و چگونگی ارائه این اموزه های اساسی بود که انطباق منطقه ای و مضامین گذشته را در قالبی مقتضی وضعیت اجتماعی متغیر نشان دهد . . . همین کمبودها در بسیاری از مناطق به ایجاد ساختمان هایی منجر شد که غالبا التقاطی نه چندان پُرمایه از قالب های مدرن و سنتی بودند.” (ویلیام جی. آر. کرتیس، ۱۳۸۲: ۵۶۳) با این حال تلاش موفق برای تحقق امال این رویکرد در معماری کشورهای از منظر ژئوپلتیکِ توسعه جنوب، هم چون هند و مصر و در اثار معمارانی همچون بالکریشنا دوشی، چارلز کوریا در هند و حسن فتحی در مصر به وضوح دیده می شود.
حسن فتحی با ایده “بازیافت ریشه های تاریخی و عینیت بخشی حداکثری بدان ها”(ملوین. جرمی، ۱۳۸۹: ۱۲۴) به انتقاد اساسی از صنعتی شدن و رهاوردهایش می پردازد. او با امتناع از پذیرش اسطوره پیشرفت و با تمسک به ایده معماریِ بدون معمار بر این گزاره تاکید می گذارد که “در شرایط حاکم بر جهان سوم، روستایی بهتر از هر معماری می تواند برای خودش خانه بسازد.” (ویلیام جی. آر. کرتیس، ۱۳۸۲: ۵۶۵)
حسن فتحی با عقبه ای متمول و متمکن، علی رغم انکه هیچ تجربه مستقیمی از مناسبات حاکم بر معماری روستایی مصر نداشت، پس از مشاهده سکونت گاه های سنتی منطقه نوبیان و تکنولوژی به کار رفته در ان، بدان ها دل بست، او که به شدت دل در گرو طاق های خشت و گلی بدون قاب بندی بسته بود، از ۱۹۴۶ تمرکز خود را بر طراحی گورنای نو نهاد،اما ارمان او در پشت طراحی این روستا “استقرار مرزی سترگ و فرهنگی برای جلوگیری از نفوذ و هجمه معماری بی معنا و غلطی که به سرعت در مصر نضج می گرفت. ماحصل کار ترکیبی از زیبایی شناسی، احترام به وجوه کالبدی و پاسخ گویی به کارکردهای اجتماعی بود، او با باور عمیق به این گزاره که کنش دو سویه ی انسانْ محیط نهایتا به شکل گیری فرهنگ می انجامد. . . معماری محلی را یکی از تبارزهای قطعی و عینی و متقن این کنش دو سویه می داند.”(Oliver. Paul, 2003:11) اگرچه شاید “دیدگاه سنت گرای حسن فتحی . . . به واسطه وابستگی عمیق به ارجاعات سیاسی و فرهنگی متعلق به گذشته در اثار او در قامت رهیافتی مناسب مد نظر جوامع اسلامیِ مواجه با تغییرات سریع”(Khan. Hasan-Uddin, 2002:185) قرار گرفته باشد، اما “برای مقابله با فقر شهری و تراکم جمعیت رمانتیک گری زمینی از نوعی که حسن فتحی از ان حمایت می کند کارایی ندارد.” (ویلیام جی. آر. کرتیس، ۱۳۸۲: ۵۶۷) از همین روست که معمارانی همچون بالکریشنا دوشی و چارلز کوریا در هند ـ که از دهه ۱۹۵۰ تحت تاثیر پارادایم های توسعه قرار داشته است ـ راهی دیگر پیش گرفتند.
بالکـْـریشنا دوشی که علی رغم اموزش در اتلیه لوکوربوزیه خود را عمیقا وامدار لویی کان می داند، هدف معماری اش را بستن شکاف میان معماری و جامعه از طریق پاسخ به نیاز روزافزون جهانی به مسکن موکد ساخته است و با اثارش سهمی عمده در ارتقا فهم معماران معاصر از یافته ها و انگیزه های معماران و سازندگان بومی داشته است، موسسه واستوـ شیلپا یا طراحی زیست محیطی را در احمداباد تاسیس کرده است تا “به پژوهش بر معماری بومی منطقه” بپردازد.
اثار چارلز کوریا نیز ـ که علقه عمیق ولی با حفظ بن مایه های انتقادی به لوکوربوزیه دارد ـ چه در حوزه مسکن ارزان قیمت و چه در حوزه مجمتع های اپارتمانی نه چندان ارزان قیمت، به موازات رعایت شمول اقتصاد طراحی از اقلیم نیز تفسیری اقتصادی و متبلور در فرم استخراج کرده است، او که به گمانش “معماری کهن ـ مخصوصا معماری بومی ـ همانگونه که همیشه عامل توسعه و تغییر و تحول تیپولوژی خرد جمعی بوده است، همچنان این پتانسیل را دارد که نکات بسیاری به ما بیاموزد”(Oliver. Paul, 2003:11)، تلاشش را بر بازیابی و عینی سازی عقبه های تطبیق پذیر سنتی برای مواجه با نیازهای معاصر موکد ساخته است و برای نیل به این هدف مواجه ای انتقادی با محیط را پیش گرفته است و در این راه به نتایج در خوری نیز دست یافته.
تمایل جهانی به بازخوانی تجربیات معمارانی هم چون حسن فتحی، بالکریشنا دوشی و چارلز کوریا که در قالب سمینارها، همایش ها، نمایشگاه ها و فوروم های متعددی که در اقصا نقاط جهان برپا می شود رخ می نمایاند، نشان از رسوب راه حل های شرقی برامده از دل مواجه انتقادی با مدرنیته در مقیاس منطقه ای دارد و نوید اینده ای را می دهد که معماری شرق نیز بتواند در بسطی بینامنطقه ای به حدوث فهمی متنوع تر از توسعه در مقیاس جهانی کمک رساند، فهمی که عمیقا ریشه در محیط شناسی ای نوایین خواهد داشت.
ـ جی آر کرتیس. ویلیام، ۱۳۸۲، معماری مدرن از ۱۹۰۰، گودرزی. مرتضی، تهران، سمت
ـ ملوین. جرمی، ۱۳۸۹، گرایش های معماری، فرید افشین. فرزاد، تهران، انتشارات کتاب ابان
ـ هانت. دایانا، ۱۳۸۶، نظریه های اقتصادی توسعه، ازاد. غلامرضا، تهران، نشر نی
-Khan. Hasan-uddin, 2002, The Impact of Modern Architecture on the Islamic World in Hubert-Jan Henket and Hilde Heynen (eds), Back from Utopia: The Challenge of the Modern Movement, Rotterdam, 010 Publishers pp. 174-189
-Oliver. Paul, 2003, Dwellings, London, Phaidon
این مقاله پیش از این در روزنامه شرق مورخ چهارشنبه ۹ مرداد ۱۳۹۲ شماره ۱۷۹۵ به چاپ رسیده است.
آرش بصیرت مدرس دانشگاه و سردبیر سایت تخصصی معماریْ شهرسازی اتووود و مدیر گروه معماری و شهرسازی انسان شناسی و فرهنگ است.
پرونده ی «فاشیسم» در انسان شناسی و فرهنگ
http://www.anthropology.ir/node/4507
صفحه ی نویسنده در انسان شناسی و فرهنگ
http://www.anthropology.ir/node/24224
[i] – چیدمان این صورت بندی ها از کتاب نظریه های اقتصادی توسعه، نوشته دایانا هانت با برگردانی از غلامرضا ازاد مستخرج گردیده اند.